معمای ABC در زمینه اصلاح نظام سلامت
در این زمینه که نظام سلامت کشور ما(آمریکا) نیازمند اصلاح است، توافق گستردهای وجود دارد. اما نمایندگان و همسایگانمان در دستیابی به توافق با یکدیگر در این زمینه، مشکلات زیادی دارند.
در این زمینه که نظام سلامت کشور ما (آمریکا) نیازمند اصلاح است، توافق گستردهای وجود دارد. اما نمایندگان و همسایگانمان در دستیابی به توافق با یکدیگر در این زمینه، مشکلات زیادی دارند. با وجود لوایح قانونی فراوان و صدها مورد اصلاحیههایی که برای آنها ارائه شده، مسیر روشنی برای دستیابی به یک راهحل پیدا نشده است. نظامهای سلامت در هرکجا اجرا شده، با مساله افزایش هزینهها و سهمیهبندی روبهرو شده است. این قضیه را میتوان همچون صفی در نظر گرفت که برای تامین تقاضای حاضران در آن، تلاشهای متنوعی انجام میشود. علاوه بر این، تفاوت بخش سلامت در این است که سرعت افزایش تقاضا برای محصولات آن، بیش از سایر بخشهای اقتصادی است. سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که: چرا یافتن ابزارهای خصوصی و عمومی - که به ترکیبی از مشارکت بازار و دولت احتیاج دارد - که ظهور نتیجه مطلوب را ممکن سازد، کاری دشوار است؟
این سوال پاسخ سادهای دارد که علت دشواری دستیابی به راهحل در نظام سلامت در هر جایی را توضیح میدهد.
اگر فراهمکننده خدمات سلامت و درمان را شخص A در نظر بگیریم، او کسی است که در جایگاه توصیهگر به شخص B یا بیمار (یا متقاضی دریافت خدمات سلامت و درمان) قرار دارد. در حقیقت توصیه شخص A به B شامل این است که چه چیزی را خریداری کند. طرف سوم C نیز در این ماجرا وجود دارد که همان شرکت بیمه یا دولت است و مخارج فرد A را پرداخت میکند.
این ساختار معرف یک نوع کابوس انگیزه است. برای فهم این کابوس، نیازی نیست شما یک اقتصاددان باشید. اگر از هرکسی، که با ساختاری که در بالا ارائه شد مواجه شود، نیز راهحلی را طلب کنید، نمیداند چه پاسخی به شما بدهد. در نتیجه با وجود تجارب بسیار در این زمینه، مقدار کمی از آنها رضایتبخش بودهاند.
من نمیدانم که آیا میتوان راهحلی برای مساله پیدا کرد یا خیر. اما اگر هم راهحلی وجود داشته باشد، به نظر من نیازمند این است که ما مکانیسمهایی را پیدا کنیم که به موجب آنها پرداختیهای طرف سوم مساله، C، برای بیمار B ارائه شود؛ زیرا بیمار B همان کسی است که به نوبه خود باید به ارائهکننده خدمات A پرداختی لازم را ارائه کند. در حقیقت چرخه پرداخت هزینهها از سوی نهاد C با هرگونه کمکی که خود بیمار B در این زمینه انجام میدهد، تکمیل میشود. در نتیجه، درست از زمانی که بیمار B به دنبال خدمات A میرود، هر دو آنها میدانند چه کسی در نهایت هزینه آنچه از سوی A ارائه میشود را پرداخت خواهد کرد.
هرکدام از A و B به آنچه طرف سوم C بر روی میز میگذارد نیاز دارند و این ساختار پتانسیل لازم را برای پرورش رابطه بین A و B در بر دارد. در حقیقت B این قدرت را دارد که فهم بهتری در مورد خدماتی که Aهای گوناگون به او توصیه کرد هاند و احتمالاً انتخاب خود را از میان آنها انجام میدهد، داشته باشد.
همچنین احتمالاً هر A میداند که انتخاب B، چه شهرت خوبی برای او ایجاد میکند.
ورنون لوماکس اسمیت، اقتصاددان آمریکایی است که در سال 2002 میلادی به طور مشترک با دانیل کانمن موفق به دریافت جایزه نوبل اقتصاد شد. تخصص او در حوزههای اقتصاد تجربی و طراحی بازار است و به عنوان استاد تمام در دانشگاه چپمن حضور دارد. برای پرونده اقتصاد سلامت «تجارت فردا»، ایمیلی برای پروفسور اسمیت فرستادیم و درخواست کردیم نظر خود را در حوزه اقتصاد سلامت بیان کند. او نیز ضمن اشاره به اینکه تمام حرف او در حوزه اقتصاد سلامت، در مقالهای که چندی پیش در والاستریت ژورنال منتشر کرده، آمده است، این مقاله را از طریق خانم شارون کروگر - عضو موسسه علم اقتصاد دانشگاه چپمن - برای «تجارت فردا» ارسال کرد. تجارت فردا در شماره 28 پروندهای را در مورد اقتصاد رفتاری آماده کرد که در آن به بررسی نظریات اسمیت و کانمن نیز پرداخته بود. |
دیدگاه تان را بنویسید