چرا دولتها از شبکههای اجتماعی نگرانی دارند؟
صدایی برای مردم؛ فرصتی برای دولت
شبکههایی که به راه افتادند تا فرصتی برای ارتباط و گفتوگو در فضای مجازی فراهم کنند، این روزها کارکردهای پیچیده دیگری پیدا کردهاند و مهمتر از همه، به ابزار آزادیخواهی و قدرتمند شدن مردم تبدیل شدهاند.
شبکههایی که به راه افتادند تا فرصتی برای ارتباط و گفتوگو در فضای مجازی فراهم کنند، این روزها کارکردهای پیچیده دیگری پیدا کردهاند و مهمتر از همه، به ابزار آزادیخواهی و قدرتمند شدن مردم تبدیل شدهاند. تا زمانی که شبکههای اجتماعی، تنها جایی برای نشر عکس از میز غذا و سفر و تعطیلات یا پست گذاشتن دلنوشته و لطیفه یا کلیپهای سرگرمکننده بودند، خطر محسوب نمیشدند اما از زمانی که پتانسیل آنها در نشر اندیشهها شناخته شد برخی دولتها به چشم تهدید به آن مینگرند. دولت، همواره بر تمام عرصهها تسلط دارد؛ منابع در دست آن است، قانونگذاری میکند، نظارت میکند و رسانهها و ارتباطات را میپاید. اینترنت در این میان تنها استثنایی است که توده مردم توانستهاند در آن فضایی دلخواه برای فعالیت پیدا کنند. و به همین دلیل است که اینک دولتها میخواهند مالکیت و کنترل بر شبکههای اجتماعی و فراتر از آن، کل فضای مجازی را نیز به دست آورند.
تهدیدهای شبکهای
نقش توئیتر در اعتراضات مدنی ترکیه در سال 2013 آنقدر بود که رجب طیب اردوغان را واداشت تا بگوید: «شبکههای اجتماعی بدترین تهدید برای جامعه هستند.» بدون شک بسیاری از شهروندان ترکیه در همین شبکهها، اردوغان را بدترین تهدید برای جامعه خوانده بودند. به دنبال سخنرانی اردوغان، دهها نفر به جرم تلاش برای تحریک شورشیان و تبلیغات سیاسی در توئیتر بازداشت شدند اما، دستگیری فعالان، فعالیت دیگر کاربران را در این شبکه بیشتر کرد و اعتراضات چه در دنیای مجازی شبکهها و چه در خیابانهای واقعی ترکیه بالا گرفت.
تجربه ترکیه، نخستین واکنش کاربران شبکههای اجتماعی به عملکرد دولت نبود. تونس و مصر نیز دو سال پیش از این کشور به نتایج مشابهی دست یافته بودند. شبکههای اجتماعی به ویژه توئیتر به کسانی که هیچ رسانه و تریبونی نداشتند فرصت داده بود تا با افرادی با دیدگاههای مشابه خود ارتباط برقرار کنند و صدای خود را به گوش دیگران برسانند. به نظر میرسد در جایی که رسانههای سنتی تحت کنترل هستند شبکههای اجتماعی به کمک شهروندان میآیند تا با شکل دادن به ارتباطات افقی و رها از ممیزی و کنترل، به نشر و تبادل اخبار و اطلاعات بپردازند و شاید به همین دلیل است که دولتهایی مانند ترکیه، چین، هندوستان و بسیاری دیگر، این شبکهها را تهدیدی برای اقتدار دولت مرکزی میدانند.
بسیاری از صاحبنظران بر این باورند که شبکههای اجتماعی در مدلهای آتی کشورداری نقش مهمی ایفا خواهند کرد اما در حال حاضر در مراحل ابتدایی شکلگیری هستند و به همین سبب لازم است دولتها و دولتمردان به خوبی دریابند که چگونه باید خود را با آنها تطبیق دهند. واقعیت این است که دولتمردان، هنوز درک درستی از شبکههای اجتماعی ندارند. آنها تظاهر میکنند که این شبکهها را دوست دارند و خود جزو کاربران آنها هستند اما در واقع از شبکههای اجتماعی میترسند. چرا که نمیدانند چگونه باید تهدیدهای آن را به فرصت تبدیل کنند. حجم وسیع بازخورد و سرعت واکنش شهروندان به رویدادها و اخبار -که به واسطه قابلیتهای متعدد شبکههای اجتماعی میسر شده است- مهمترین دلیل نگرانی دولتها در سراسر جهان است. البته رسانههای سنتی هم با ایفای نقش نگهبان و روشنگری میکوشند تا مسوولان را به پاسخگویی در برابر افکار عمومی وادارند اما، در شبکههای اجتماعی کار از خبررسانی و گزارشگری مرسوم فراتر میرود. در این شبکهها به دلیل گستردگی مخاطبان و سرعت نشر محتوا با گونهای انفجار اطلاعات روبهرو هستیم که کنترل پیامدهای آن گاهی از دست دولتمردان نیز خارج است.
همین امر آنان را وامیدارد تا به سرعت، در لحظه و به طور زنده پاسخگوی مردم باشند.
تردیدی نیست که دولتها، در همه جای دنیا تلاش میکنند از دنیای ارتباطات شخصی افراد سر در بیاورند. از شنود مکالمات تلفنی گرفته تا چک کردن ایمیلها و حساب بانکی افراد یا حتی سرک کشیدن گاه و بیگاه به شبکههای اجتماعی. اما در اغلب موارد، این پایش و کنترل که در مورد افراد خاص و در موقعیتهای خاص صورت میگیرد، میبایست مطابق قانون باشد و به اطلاع عموم برسد.
فرصتها
اما فرصتهای شبکههای اجتماعی برای حکومتداری را نیز نباید نادیده گرفت. این شبکهها میتوانند زمینهای برای ارتباط و تعامل با شهروندان و مشارکت آنان در تصمیمسازیهای دولتمردان فراهم کنند. مثالی از این دست، توئیت نخستوزیر امارات متحده عربی و حاکم دوبی است که در سال 2013 از فالوئرهای خود خواست تا برای بهبود برنامههای آموزشی و بهداشتی در این کشور، ایدهها و پیشنهادهای خود را ارائه کنند. حاصل این توئیت بیش از 80 هزار پیشنهاد از سوی والدین، دانشآموزان و کارشناسان بود.
شاید به دلیل نوظهور بودن شبکههای اجتماعی هنوز الگوی تجربهشده و مطمئنی برای دولتها وجود نداشته باشد اما آنها میتوانند با درس گرفتن از نقاط ضعف و شکستهای دولتهای الکترونیک، مدلهای ارتباطی جدیدتری برای تعامل با شهروندان خود در محیط مجازی تدوین کنند. وعده رسیدن به دولتهای الکترونیک در بسیاری از کشورها هنوز محقق نشده است نه به این دلیل که ایده نامناسبی بود، به این خاطر که دولتها متناسب با این فضای جدید، بازسازی نشدند. تنها به ساختار سنتی و کهنه حکومتداری، وبسایت افزوده شد! گویی همان دولت قدیمی ویترین بهتری پیدا کرد بدون آنکه، آنچه عرضه میکند بهبودیافته و بهسازی شود. اگر سیاستهای دولتها تغییر پیدا نکند، به نظر میرسد در حضور شبکههای اجتماعی نیز همین اتفاق رخ خواهد داد و پیوستن ادارات و سازمانهای دولتی به این شبکهها و استفاده از قابلیتهای آنها (مانند کانال در تلگرام) به تغییر جدی در روابط دولت-ملت منتهی نخواهد شد.
به هر حال نمیتوان انکار کرد که شبکههای اجتماعی میتوانند برای دولتها، فرصتهایی فراتر از رسانههای جریان اصلی فراهم کنند. آنها میتوانند کانال ارتباطی مستقیم و سریع دولتمردان با مردم باشند و به دلیل متعامل بودن کمک کنند تا سیاستمداران و تصمیمسازان نوسانات افکار عمومی را به خوبی اندازهگیری کنند. این حد نهایی شفافیت در دولتهاست. کارشناسان معتقدند توئیتر، فیسبوک، پینتر است و نظایر آنها آینده حکومتداری را دچار تحول خواهند کرد و دولتها نهتنها ناگزیرند این ابزارهای ارتباطی را به کار گیرند بلکه باید در استفاده از آنها بهترین باشند.
تصویری واقعبینانهتر
هیچکس نمیتواند مزایای شبکههای اجتماعی را انکار کند. این شبکهها مکانی برای خود-ابرازی هستند و درک متقابل را بهبود میبخشند. میتوانند به سرعت افراد را به هم پیوند بزنند و فراتر از تفاوتهای فرهنگی ارتباطات را گسترش دهند. شبکهها، مردم، اندیشه و ارزشهای آنان را به یکدیگر پیوند زدهاند؛ پدیدهای که پیش از این سابقه نداشته است. از تحریک جوانان برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده گرفته تا جنبش والاستریت، و بهار عربی در خاورمیانه، توئیتر، یوتیوب، فیسبوک و نظایر آن نهتنها نقش مهمی ایفا کردهاند بلکه کلیدیترین ابزار بودهاند. تصویری که دنیا از مصر، لیبی و تونس داشت پشت نقاب و چهرهآرایی پنهان بود که رسانهها و شبکههای مسلط غربی از آن ساخته بودند. تنها به مدد شبکههای اجتماعی بود که دنیای غرب نیز از رویدادهای واقعی آن سوی جهان باخبر شد و حتی به حمایت از انقلابهای مردمی و مخالفت با سیاستهای سلطهطلبانه روی آورد. در این دنیای جدید ارتباطات که غولهای رسانهای جهان تلاش میکنند از پس تبادل قدرتمند اندیشه در شبکههای اجتماعی مجازی بربیایند،
شکل جدید و آزادانهای از ارتباطات جهانی متولد شده است. اما باید یادآور شد این رهاورد تکنولوژی، دوران نوزادی خود را طی میکند. تنها زمانی میتوانیم تاثیر و پیامدهای واقعی آنها را به عینه ببینیم که درک درستی از آنها داشته باشیم و بدانیم چگونه باید از این شیوه نوین ارتباطات بهره ببریم بیآنکه آن را حذف یا سرکوب کنیم.
واقعیت اینجاست که اگر دولتها ماهیت ذاتی شبکهها در تقویت آزادی و قدرتمند ساختن مردم را نپذیرند، تنها محرک نیروهایی خواهند بود که در خفا به دنبال راههای ارتباطی دیگری میگردند؛ راههایی که میتواند پنهانتر و قویتر باشد. آنچه دولتها از خاطر میبرند این است که ارتباطات انسانی متوقف نمیشود بلکه راههای جدیدی برای خود پیدا میکند. قدرت واقعیت اگر با دسترسی به شبکههای اجتماعی همراه شود برای کسانی که میخواهند چیزی را پنهان کنند، خطر بزرگی خواهد بود. دولتهای آیندهنگر به این واقعیت واقفاند و آن را جدی میگیرند. دیگران، که از صدای مردم میترسند، همواره طرف بازنده تاریخ باقی خواهند ماند.
دیدگاه تان را بنویسید