شناسه خبر : 12911 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

بهترین‌ها و باهوش‌ترین‌ها

معیارهای تحصیل

شرکت باما از دهه ۱۹۷۰ به تولید کلوچه و بیسکویت در اکلاهما مشغول است. اما این شرکت همیشه در پیدا کردن نیروی کار مناسب حتی برای ساده‌ترین کارها مشکل دارد. جایگاه‌های شغلی آن نیازمند افرادی است که تفکر انتقادی دارند اما فارغ‌التحصیلان مدارس محلی حتی خواندن یا ریاضیات پایه را به خوبی بلد نیستند.

ترجمه: جواد طهماسبی
The Economist

شرکت باما از دهه 1970 به تولید کلوچه و بیسکویت در اکلاهما مشغول است. اما این شرکت همیشه در پیدا کردن نیروی کار مناسب حتی برای ساده‌ترین کارها مشکل دارد. جایگاه‌های شغلی آن نیازمند افرادی است که تفکر انتقادی دارند اما فارغ‌التحصیلان مدارس محلی حتی خواندن یا ریاضیات پایه را به خوبی بلد نیستند. به همین دلیل کارخانه تصمیم گرفت شعبه‌ای را در لهستان دایر کند. رئیس شرکت می‌گوید شنیده‌ایم در اروپا افراد تحصیل‌کرده فراوان هستند. در دهه گذشته لهستان دستاوردهای چشمگیری در زمینه تحصیل و آموزش داشت. قبل از سال 2000 فقط نیمی از جمعیت مناطق روستایی تحصیلات ابتدایی را به پایان می‌رساندند اما هم‌اکنون دانش‌آموزان این کشور از نظر علوم و ریاضیات در رتبه‌های جهانی آمریکا را پشت سر گذاشته‌اند. این در حالی اتفاق می‌افتد که هزینه سرانه هر دانش‌آموز لهستانی از همتای آمریکایی‌اش کمتر است. اما دلیل موفقیت لهستان و ناکامی آمریکا چیست؟ به عقیده اندریاس شلیچر متخصص امور آموزشی در برنامه بین‌المللی ارزیابی دانش‌آموزان (PISA) آمریکا تنها کشوری نیست که در آموزش تفکر انتقادی به دانش‌آموزانش شکست خورده است. مطابق آزمون PISA و بر خلاف آزمون‌هایی که توانایی حفظ کردن دانش‌آموز را می‌سنجد، مهارت آنها در حل مساله اهمیت زیادی دارد. این آزمون از سال 2000 در بیش از 40 کشور اجرا می‌شود و میلیون‌ها نوجوان شرکت‌کننده نتایج غافلگیر‌کننده‌ای به وجود می‌آورند. دانش‌آموزان فنلاند، کره، ژاپن و کانادا مرتباً از همتایان خود در آلمان، بریتانیا، آمریکا و فرانسه عملکرد بهتری نشان می‌دهند. عواملی مانند ثروت، داشتن حقوق ویژه و نژاد در این موفقیت‌ها هیچ تاثیری ندارند. برای درک آن چیزی که واقعاً در کلاس‌ها اتفاق می‌افتد یکی از پژوهشگران سه نوجوان آمریکایی را که در فنلاند، لهستان و کره جنوبی درس می‌خوانند مورد مطالعه قرار داد. نتایج مشاهدات بسیار قابل توجه هستند. در هر سه کشور دانش‌آموزان آمریکایی از اینکه هم‌کلاسان جدیدشان سخت کار می‌کنند و موضوعات درسی را بسیار جدی می‌گیرند تعجب کرده‌اند. کلاس‌های ریاضی پیچیده‌تر هستند و درس‌ها نشان می‌دهند چگونه هندسه، مثلثات و حسابان در دنیای واقعی کار می‌کنند. دانش‌آموزان یاد گرفته‌اند چگونه در ذهن خود با ارقام کار کنند و لذا ماشین حساب جایگاهی ندارد. کلاس‌ها فاقد ابزارهای فناوری بالا هستند و معلمان هر رشته به میزان زیادی در کار خود تخصص دارند. جهت‌گیری سریع و مناسب لهستان مدیون تلاش هانکه وزیر سابق آموزش و پرورش کشور است. هنگامی که او در سال 1997 وزارت را بر عهده گرفت اقتصاد لهستان در حال رشد و کشور پر از نیروهای کم‌مهارتی بود که کشورهای دیگر آنها را نمی‌خواستند. بنابراین او برنامه اصلاحات گسترده‌ای را به اجرا گذاشت که در آن محتوای آموزشی و آزمون‌های استاندارد اهمیت زیادی پیدا کردند. اما مهم‌ترین تغییر آن بود که از دانش‌آموزان انتظار زیادی می‌رفت. او تصمیم گرفت همه لهستانی‌ها را تا 16سالگی در مدرسه نگه دارد و زمان ورودشان به بازار کار را به تاخیر اندازد. صعود سریع لهستان در رتبه‌های آزمون PISA نتیجه نمرات خوبی بود که این دانش‌آموزان در مدرسه کسب می‌کردند. این درسی است که از پژوهش در کشورهای دارای «کودکان باهوش» گرفته می‌شود: کودکان در کلاس‌هایی موفق می‌شوند که در آنها از دانش‌آموز انتظار می‌رود موفق باشد. مدارس هنگامی عملکرد خوب دارند که رسالت آنها شفاف باشد. مدرسه باید مکانی برای کسب مهارت در مواد آموزشی پیچیده باشد (نه جایی که به تعالی ورزشی اختصاص یافته است). هرگاه معلمان خواهان کار سخت باشند دانش‌آموزان به این تقاضا پاسخ می‌دهند در حالی که قرار دادن دانش‌آموزان در سطوح مختلف شناختی فقط به «کاهش یادگیری و افزایش نابرابری» منجر می‌شود. اگر از دانش‌آموز کم انتظار داشته باشیم به همان اندازه کم پاسخ می‌گیریم. خانم ریپلی که پژوهش را انجام داده است در هلسینکی از مدرسه‌ای بازدید کرد که در نقطه محروم شهر قرار داشت و دانش‌آموزان آن را تعداد زیادی از مهاجران پناهنده تشکیل می‌دادند. معلم آنها عقیده دارد به خاطر آنکه احساس همدردی بر قضاوت او درباره عملکرد تحصیلی‌ دانش‌آموزانش تاثیر نگذارد هیچ‌گاه از سابقه زندگی آنها صحبت نمی‌کند. او به دانش‌آموزان می‌گوید: «آنچه مهم است مغز شماست.» او به تاثیر مثبت این دیدگاه افتخار می‌کند و آن را با دیدگاه‌های همکارانش در آمریکا مقایسه کرده است؛ جایی که موفقیت تحصیلی اغلب به پیشینه زندگی افراد و محل زندگی نسبت داده می‌شود. او همچنین از این تاسف می‌خورد که معلمان آمریکایی دانش‌آموزان ضعیف را مردود نمی‌کنند. به عقیده او این کار دانش‌آموزان را برای ناکامی‌های آینده در زندگی آماده می‌کند. اما همه داستان‌های مرتبط با موفقیت تحصیلی خوشحال‌کننده نیستند. خانم ریپلی در کره جنوبی نوعی «فرهنگ مازوخیسم تحصیلی» پیدا کرده است که مطابق آن دانش‌آموزان ساعاتی طولانی را به امید پیدا کردن مکانی در یکی از دانشگاه‌های برتر کشور به سخت درس خواندن می‌گذرانند. شاید این کشور یکی از بهترین رتبه‌ها را در تعداد فارغ‌التحصیلان دبیرستانی در دنیا داشته باشد اما وضعیت دانش‌آموزان رقت‌بار است. با این وجود کره جنوبی ثابت کرد چگونه یک کشور می‌تواند به سرعت سرنوشت خود را تغییر دهد. این کشور که در دهه 1950 جمعیتی عمدتاً بی‌سواد داشت هم‌اکنون «شایسته‌سالاری فوق‌العاده‌ای» دارد. مدارس آمریکایی تصویر مناسبی از خود نشان نمی‌دهند. با وجود نمونه‌هایی از موفقیت تحصیلی اشتباهات نظام بسیار زیاد است. به عنوان مثال بر‌خلاف مدارس فنلاند که بیشترین منابع را به سمت نیازمندترین کودکان سوق می‌دهند تامین مالی مدارس آمریکا از طریق مالیات املاک صورت می‌گیرد و باعث می‌شود دانش‌آموزان مناطق محروم در بدترین مدارس تحصیل کنند. خانم ریپلی مشاهدات جالبی ارائه داده است. او متوجه شد که فنلاند، لهستان و کره جنوبی در گذشته بحران‌های هویتی و اقتصادی را پشت سر گذاشته‌اند و سپس کمربندها را محکم کردند تا سرنوشت خود را تغییر دهند. به عقیده او آمریکا ممکن است به زودی به مرحله‌ای مشابه برسد. او به رتبه‌بندی اخیر همایش اقتصادی جهان اشاره می‌کند که از نظر توان رقابتی آمریکا در جایگاه هفتم قرار می‌گیرد و سه سال متوالی روندی نزولی را تجربه می‌کند. در حالی که کشور کوچک و دورافتاده اسکاندیناوی - فنلاند- با منابع اندکی که دارد موفق شد به طور یکنواخت از نردبان رشد بالا رود و خود را به جایگاه سوم برساند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها