کتاب «متغیر پنهان در سرمایهگذاری» از منظر ارتباطی و روششناختی قابل نقد است
رسانه؛ متغیری «نامستقل»
کوتاهمدتی است که از انتشار کتاب «متغیر پنهان در سرمایهگذاری» میگذرد. این کتاب بخشی از پایاننامه «ابراهیم علیزاده» است که پژوهش او در دانشکده علوم ارتباطات علامه طباطبایی خوش درخشید. همان موقع هم استاد داور از علیزاده خواست که بخش گفتوگوها را در قالبی مستقل منتشر کند و اکنون نویسنده چنین کرده است و به نظر میرسد تاکنون از آن استقبال خوبی هم شده باشد.
کوتاهمدتی است که از انتشار کتاب «متغیر پنهان در سرمایهگذاری» میگذرد. این کتاب بخشی از پایاننامه «ابراهیم علیزاده» است که پژوهش او در دانشکده علوم ارتباطات علامه طباطبایی خوش درخشید. همان موقع هم استاد داور از علیزاده خواست که بخش گفتوگوها را در قالبی مستقل منتشر کند و اکنون نویسنده چنین کرده است و به نظر میرسد تاکنون از آن استقبال خوبی هم شده باشد.
حرف کتاب چیست؟
در این کتاب، نویسنده طی یک پیمایش و مصاحبه عمقی به دنبال یافتن جایگاه رسانه در عرصه سرمایهگذاری است. پژوهشگر ابتدا بین 193 نفر از اعضای هیات نمایندگان دوره هفتم اتاق بازرگانی ایران، پرسشنامهای پخش کرده تا چهار فرضیه اصلیاش را آزمون کند. در این پیمایش کنشهای رسانهای این افراد پرسیده شده و دو فرضیه اول نویسنده اثبات میشود: «1- سرمایهگذارانی که از رسانه بیشتر استفاده میکنند، میل بیشتری به سرمایهگذاری اقتصادی دارند و 2- سرمایهگذارانی که از عملکرد رسانهها رضایت بیشتری دارند، میل بیشتری به توسعه سرمایهگذاری اقتصادی دارند.» دو فرضیه دیگر رد میشود: «3- سرمایهگذارانی که درک بیشتری از کارکردهای رسانهها دارند، میل بیشتری به توسعه سرمایهگذاری اقتصادی دارند و 4- سرمایهگذارانی که مشارکت بیشتری با رسانهها دارند، میل بیشتری به توسعه سرمایهگذاری اقتصادی دارند.»
پژوهش به همین پیمایش محدود نمیشود و نویسنده پرسشهای خود را از 13 اقتصاددان و فعال اقتصادی دیگر میپرسد. این بار اما شکل کار مصاحبه عمقی است. مهمترین پیام مصاحبهها از خود کتاب را در جدول همراه میآورم.
تاثیر رسانه چقدر است؟
پیش از اینکه به یافتههای پژوهش بپردازم، کوتاه درباره این پرسش بنیادین مینویسم. آیا رسانهها تاثیر دارند؟ حتماً دارند. ولی شاید پژوهشگران سراسر تاریخ ارتباطات و رسانه مشغول پاسخ به همین پرسش بودند که میزانش چقدر است؟ ما هنوز نمیدانیم که رسانهها چقدر روی افکار عمومی یا رفتارها و کنشهای فردی و جمعی ما موثرند. اوایل ظهور رسانهها فکر میکردیم دروغ هرچه بزرگتر باشد باورش راحتتر است. این دوره متاثر از جریان نظریه «سوزن تزریقی» است که به رسانهها قدرت مطلق میداد. پس از انتخابات میانه دهه 40 در آمریکا «نظریه جریان دو مرحله ارتباطات» مطرح شد که مدعی بود این روابط میانفردی است که اهمیت دارد و نه پیامهای رسانه؛ پس رسانهها بیقدرتاند. پس از ظهور تلویزیون و پژوهشهای گربنر در حوزه «نظریه کاشت» و همچنین نوئل نئومان درباره نظریه «مارپیچ سکوت» با جریان «رسانههای قدرتمند» مواجهایم. در واقع رسانهها نه بیقدرت مطلقاند و نه قدرتمند بلامنازع. خود نویسنده نیز در کتاب حاضر از نظریههای استحکام، یادگیری اجتماعی، وابستگی و استفاده و رضامندی کمک میگیرد تا بگوید رسانهها تاثیرگذارند، ولی همانطور که گفتم هیچکدام از
این نظریهها نمیگویند که میزان تاثیرگذاری چقدر است. از طرف دیگر، عوامل غیررسانهای نیز در کنشهای افراد بسیار موثرند.
نمیخواهم بگویم رسانهها در ساختارهای سرمایهگذاری تاثیرگذار نیستند. مثلاً 23 آوریل 2013 عدهای هکر برای 60 دقیقه توئیتر خبرگزاری آسوشیتدپرس را در دست گرفتند و خبر منتشر کردند که در کاخ سفید انفجاری رخ داده و اوباما هم زخمی شده است. همین خبر AP کافی بود تا بازار سهام والاستریت به هم بریزد و فهرست 500 سهام در بازار بورس نیویورک (S&P500) ضرری 13 میلیارددلاری را تجربه کند.
میانه قرن 19، آژانس خبری بینالمللی خبرگزاری هاواس از پاریس (۱۸۳۵)، کمپانی رویتر تلگرام از لندن (۱۸۵۱) که به رویترز شهرت یافت و کانتیننتال تلگراف کمپین از برلین (۱۸۴۹) از سوی بانکداران بزرگ تاسیس شده بودند و کار اصلیشان برای مدتی زیاد، جمعآوری اطلاعات مالی برای آنها بود.
در واقع رسانهها با ظهور خود واسطه اطلاعیابی سرمایهگذاران از اتفاقهای جهان شدند. چون اکنون میدان سرمایهگذاری نه یک شهر یا منطقه، بلکه عرصهای به وسعت جهان است و سرمایهگذاران نمیتوانستند بیواسطه از اخبار و اطلاعات مالی آگاه باشند. بنابراین رسانهها مهمترین ابزار اطلاعاتی آنان شدند.
نقد کتاب
چون جای برای نوشتن کم دارم به نقاط قوت کتاب نمیپردازم ولی باید بگویم که این اثر از منظر روششناختی و ارتباطی نقاط مبهمی دارد که به آن اشاره میکنم:
دو فرضیه ابتدایی نویسنده اثبات شده: «1- سرمایهگذارانی که از رسانه بیشتر استفاده میکنند، میل بیشتری به سرمایهگذاری اقتصادی دارند و 2- سرمایهگذارانی که از عملکرد رسانهها رضایت بیشتری دارند، میلی بیشتر به توسعه سرمایهگذاری اقتصادی دارند.»
در واقع پژوهشگر در فرضیههای خود سعی کرده همبستگی را بسنجد. غافل از اینکه همبستگی را به این شکل سنجیدن ممکن است ناخواسته ما را دچار اشتباهی روششناسانه کند؛ همبستگی دو متغیر در جامعهای که بر اساس متغیرهای مورد بررسی ناهمگن است بیشتر از همبستگی همان متغیرها در جامعهای است که برحسب آن متغیرها همگن است. مثال: در یک دانشکده بین قد و موفقیت در بازی بسکتبال همبستگی مثبت و بالایی وجود دارد، ولی در تیم بسکتبال کشوری دیگر چنین نیست. زیرا اعضای تیم بسکتبال همه بلندقد هستند. در گروهی که میزان تجانس یا همگنی خیلی زیاد باشد همبستگی بین متغیرها کمتر از همبستگی همان متغیرها در جامعهای است که در آن تجانس با همگنی کمتر است (دلاور، 1383: 163).
در واقع ما با جامعهای مواجهایم که در ویژگی سرمایهگذار بودن و استفاده از رسانه مشترکاند. مگر در دنیای امروز کسی هست که آغشته به رسانه نباشد؟ شاید بهتر بود پژوهشگر میگشت پی سرمایهگذارانی که به رسانهها توجهی ندارند. (نمیدانم یافتنی بود یا نه) آن وقت در مقایسه بین این دو گروه، میتوانستیم بگوییم رسانه متغیری موثر است. فرضیه دوم هم در همین دام افتاده است. در تفسیر همبستگی باید دنبال متغیرهایی بود که ممکن است موجب همبستگی بین متغیرهای مورد مطالعه شده باشند. در کتاب متوجه نمیشویم که چرا مصرف رادیو پایین است و بقیه رسانهها بالا، ولی باز هم با همان ویژگی مشترک مواجهایم و این پرسش اساسیتر که آیا مصرف رسانهای باعث سرمایهگذاری میشود؟ اگر اینطور است، چرا در فرضیه چهارم میبینیم سرمایهگذاران گفتهاند که اطلاعات دریافتی از رسانهها درباره فضای کلی اقتصاد منطبق نیست؟ از سوی دیگر ما هنوز نمیدانیم که سرمایهداران اطلاعات اصلی و حیاتی خود را از کجا میآورند. رسانهها؟ اگر رسانهها چنین قدرتی داشتند، در عرصههای شفافتر و سرراستتری مثل تحریم خودرو داخلی یا خرید کالای ایرانی موثر عمل میکردند. پس چرا چنین
نیست؟
نکتهای که هم نویسنده عزیز کتاب و هم بسیاری از مسوولان، در مواجهه با رسانهها از آن غافلاند این است که رسانه ترکش آخر تیر جریانسازیهاست. چهار مولفه در شکلگیری یک رفتار نقش اساسی ایفا میکنند. اول «آگاهی» است. سرمایهگذار ما اطلاعاتش را از کجا میآورد؟ اخبار رسانهای یا اطلاعات غیررسمی و شبهرانتی؟
دوم «برآورد یا ارزیابی» است. چرا باید در ایران سرمایهگذاری کنم؟ روی چه چیزی ارزیابی کنم؟ فرض کنید ما مدام در رسانهها از فواید سرمایهگذاری در فلان منطقه بگوییم. فقط کافی است ارزیابی من سرمایهگذار (به درست یا غلط) این باشد که این منطقه امن نیست. برآورد سرمایهگذار تا زمانی که مثبت نباشد دست به جیبش نمیبرد.
مولفه سوم «ربط» است. به منی که کارم سرمایهگذاری خارج از کشور است، چه ربطی دارد که در ایران سرمایهگذاری کنم؟ من سرمایهگذار عرصه پوشاکم ولی رسانهها میگویند میدان گردشگری هم پرسود است، خب این چه ربطی به من دارد؟
مولفه چهارم «تمایز» است. اگر این بار سرمایهگذاری کنم فرقش با دفعههای پیشین چیست؟ سازمان مربوطه چه تسهیلاتی را فراهم میکند؟ صرف اینکه رسانهها میگویند «این روزها همه در فلان موضوع سرمایهگذاری میکنند شما چطور؟» آیا به حرفش گوش میدهیم؟ اینها را بهتر بود نویسنده کتاب از سرمایهگذاران میپرسید.
گفتوگوهای خواندنی، اما...
علیزاده روزنامهنگار و نویسنده بسیار خوبی است. برای همین هم من کتابش را یکنفس خواندم. بس که خوب میداند چطور ساده و سرراست بنویسد، حتی در میدان سخت و خشک اقتصادی. ما 13 مصاحبه شیرین و پر از اطلاعات از استادان اقتصاد و فعالان این حوزه میخوانیم، ولی در عمل این افراد با تمام سواد و حرفهای بسیار درستی که میزنند، بهطور طبیعی در کلیات بحث باقی میمانند. گاهی حتی این بزرگواران اظهارنظرهایی میکنند که با روح امروزین علوم ارتباطات و مطالعات رسانه بیگانه است. مثل اینکه رسانهها باید «عیناً» اتفاقهای اقتصادی را منعکس کنند. نه در ایران و نه هیچ جای دنیا چنین کاری ممکن نیست. چون رسانهها همیشه وابستگی شدید به نهادهای قدرت سیاسی و اقتصادی داشتهاند. دوره عینیتگرایی هم اوایل دهه 30 میلادی در عرصه رسانه به پایان رسید.
نویسنده راهی را شروع کرده که سنگبنای دیگر پژوهشها در این عرصه است و این چیز کمی نیست. پژوهشهای بعدی نباید در محدوده بحثهای آکادمیک و کلی باقی بمانند. اتفاقاً یکی از اشکالات کتاب عنوان جذاب آن است. پژوهشهای بعدی باید جایگاه متغیر رسانه را مشخص کنند و نه آنکه از «پنهان بودن» آن بنویسند.
فرض اولیه حقیر این است که در ایران و عرصه سرمایهگذاری رسانه متغیری کاذب است. تازه در موقعیتی آرمانی و غیرقابلدسترس از منظر روششناسی رسانه فقط میتوانست متغیر واسطهای باشد، ولی برای تاکید روی دردها و فشارهای بیامانی که به رسانهها میآید، دوست دارم نامش را بهجای پنهان بگذارم «نامستقل».
دیدگاه تان را بنویسید