بررسی جامعهشناختی شکستن حریم خصوصی در گفتوگو با اصغر مهاجری
تعهد اجتماعی و اخلاقی با گسترش طبقه متوسط افزایش مییابد
در کشورهای توسعهیافته برای حذف دوگانگی بحرانی اجتماعی، طبقه متوسط را وسیعتر میکنند و فاصله غنی و ضعیف را از بین میبرند. وقتی جامعه متوسط گسترده میشود، در جامعه نرمال، طبقه متوسط سوپاپ اطمینان جامعه میشود.
هربار که هر دانش یا تکنولوژی جدید وارد این سرزمین شده، ابتدا موضوع کاملاً انکار و بعد ممنوع و با آن برخورد جدی و در نهایت بدون هیچ توضیحی درباره گذشته آن وارد زندگی روزمره شده است. این داستان عجیب از زمان ورود رادیو بوده، تا همین امروز که هزاران هزار شبکه اجتماعی و مجازی وجود دارد. اتفاقاً در همه این مراحل به تاثیرات فرهنگی ورود هر یک از این امکانات جدید ارتباطی اشاره و به شدت از تاثیرات منفی آن صحبت شده و نگرانیهای فرهنگی در گفتهها و موضعگیریها سربه فلک گذاشته، اما در نهایت ناگهان، همه آن گفتهها به فراموشی سپرده شده و درهای جامعه بهروی همان عوامل باز شده است. حالا کار بهجایی رسیده که داستان از آن نگرانیهای سیاسی سبقت گرفته و حرف و دلمشغولی را به سفر هنرپیشه معروف به گرانترین هتل جزایر قناری یا میهمانیهای خصوصی بازیکن یکی از تیمهای فوتبال رسانده است. جالب است، این حکایتها، فیلمها و عکسها مدام با پسوند «دیدنی» و «شنیدنی» هیچوقت از حرکت نمیایستند و دائم، در هرساعت و هر ثانیه از این دست به آن دست میروند. تغییرات اجتماعی ایران در مواجهه با حریم خصوصی افراد در ایران سوال بزرگی است که
هرچقدر هم از متخصصان پرسیده شود، یک جواب دارد؛ بزرگ شدن شکاف اجتماعی. نگرانیای که دکتر اصغر مهاجری، جامعهشناس و استاد دانشگاه، آینده روشنی هم برای آن پیشبینی نمیکند و معتقد است وضع روزبهروز بدتر از دیروز میشود.
در دنیایی زندگی میکنیم که هرلحظه با ورود دانش یا تکنولوژی جدیدی مواجه میشویم که بدون آشنایی با فرهنگ آن، آن را در جامعه و زندگی روزمره سهیم میکنیم. آیا این روش اجتنابناپذیر است یا میتوان پیش از آنکه با حمله موضوعات جدید مواجه شویم، زمینههای فرهنگی آن را ایجاد کنیم؟
متاسفانه سالهاست که ما با مفهومی به نام «تاخر فرهنگی» مواجه هستیم. به زبان ساده یعنی با ورود بخش مادی فرهنگ بخش معنوی آن را بهموقع نمیبینیم یا به آن ورود پیدا نمیکنیم و همین موضوع به سادگی آسیب جدی به فرهنگ وارد و پیامدهای جبرانناپذیری را ایجاد میکند. اگر در زندگی امروز با «تاخر فرهنگی» مواجه هستیم، یعنی بخش مادی فرهنگ را ایجاد میکنیم اما به بستر معنوی آن ورود نمیکنیم و برای آن «جامعهپذیری» ایجاد نمیکنیم و مصرف کالا متاثر از «تاخر فرهنگی» تبدیل به ناهنجاری و بحران میشود. این مشخصه فقط در فضای مجازی یا نحوه استفاده از شبکههای مجازی نیست. این موضوع و این اتفاق در مورد خودرو خیلی واضح وجود دارد. ابتدا خودرو، به عنوان یک کالا وارد جامعه شد بدون آنکه جامعهپذیری آن و فرهنگ آن وارد شود. اینگونه است که امروز
در جادههای ایران بیش از یک جنگ بزرگ کشته وجود دارد و یافتن راههای درمان این ناهنجاری و بحران هم روز به روز دشوارتر میشود. برای اینکه زمان درستی که باید به فرهنگ یک موضوع توجه میشد از کنار آن گذشتهایم.
جامعهپذیری چگونه باید ایجاد میشد؟
نکته مهم و قابل توجه در این موضوع این است که باید در مورد نظام مجازی و فعالیت در دنیای مجازی عنصر اساسی موضوع را به وضوح ببینیم. عنصر اساسی در دنیای مجازی یا استفاده از شبکههای مجازی این است که باید باور داشته باشیم که این موضوع «سبک زندگی» است. در حالیکه ما خیلی ساده با مطرح کردن این موضوع که این دنیا فضای اطلاعرسانی یا خود رسانه است به واقعیت و بطن آن توجه نمیکنیم. از نگاه جامعهشناسی برخورد در شبکههای اجتماعی دقیقاً «سبک زندگی» مجازیشده افراد است و از فضای رسانهای کاملاً جداست. برای همین جامعهشناسی در دنیا معتقد است که اگر تا سال 2020 فردی سبک زندگی مجازی را نشناسد سواد او کامل نیست و باید همه انسانها تسلط کامل به دنیای مجازی داشته باشند.
جامعهپذیری در این مورد هم یعنی فرهنگپذیری و دانش کامل و کافی در این مورد آموزش داده شود. اما متاسفانه هماکنون در کشوری زندگی میکنیم که برخی بر سر اصل موضوع (وجود این شبکهها یا دنیای مجازی) چالش دارند و گاهی با برخی از این موضوعات سر ستیز دارند. ما هنوز باور نکردهایم که این بخشی از زندگی آینده است و متاسفانه به شدت در مورد قوانین، روشها و راهکارها دچار مشکل هستیم و در این مورد ابهام داریم.
در کنار جامعهپذیری، آیا در فرهنگ استفاده از رسانه یا بازنشر کردن موضوعاتی که بستر فرهنگی برای آنها ایجاد نشده باشد، وجدان اجتماعی موثر نیست؟
متاسفانه امروز «وجدان جمعی» در ایران دیده نمیشود. خیلی ساده باید بدانیم که ما دو شکل زندگی داریم؛ زندگی جلوی صحنه و زندگی پشت صحنه. این موضوع ربطی به الان ندارد. این داستان همیشه در تاریخ ایران دیده شده است. به همین دلیل شخصیت اجتماعی ما با شخصیت فردی ما هارمونی ندارد و دچار تعارض است. و درست در همین زمان است که انتشار تصاویر یا کشف پشت صحنه زندگی افراد جذاب میشود و عدهای شروع به سرک کشیدن در زندگی افراد میکنند.
مردم این تشنگی را دارند که ببینند در پسِ زندگی هر فرد چه اتفاقی میافتد. در حالی که ممکن است واقعاً آن پس زندگی هم با زندگی او فرقی نداشته باشد، اما در واقع این ولع و تشنگی وجود دارد. برای همین انتشار تصاویر افراد یا بازنشر کردن ویدئو یا عکسهای زندگی افراد مشهور مشتری دارد. در بازاری هم که مشتری وجود دارد قطعاً فروشنده تلاش میکند کالا را به خوبی عرضه کند. پس بازار را نسبت به ارائه کالای خود تهییج میکند، مشتری هم چون میداند که آنچه در بیرون از زندگی فرد مشهور میبیند با پشت پرده آن فرق میکند، با اشتیاق داستان را دنبال میکند و از آن دست نمیکشد. علاوه بر اینها جامعه ایران جامعه «شایعهمحور» است. شایعه را ایجاد و براساس آن موجی جدید را ایجاد میکند.
اما در این نقطه مرز «اخلاق اجتماعی» کجاست؟
در جامعهای که زندگیها جلو و پشت صحنه داشته باشد، شهروند به نوعی ورزیده میشود که با این که رو و پشت زندگی متفاوت است اما در مقابل عارضههای فرهنگی دو نوع برخورد کند. در مقابل صحنه تجسس در زندگی افراد، و ورود به حریم خصوصی افراد را تقبیح میکند. چون او به خوبی از همه بزرگان، مادر و پدر شنیده است که این کار خلاف اخلاق است. اما در پشت صحنه دقیقاً رفتاری متفاوت با هرآنچه را که شنیده و خوانده انجام میدهد.
خیلی ساده است. او دوگانگی را یاد گرفته است. به خوبی از بسیاری از اطرافیان، دیده و شنیده شده که خیلی خوب و آراسته دروغگویی یا بیتوجهی به حقوق افراد را تقبیح کردهاند، اما در عمل خلاف آن را انجام دادهاند. بنابراین آنچه را آموزش دیده به درستی انجام میدهد و در زندگی، تصاویر یا موضوعات اجتماعی افراد کنکاش میکند.
این بیتوجهی به جامعهپذیری نه فقط در موضوعات فرهنگی، بلکه متاسفانه در حوزههای دیگر هم اتفاق افتاده است. ما درباره دروغگویی و بیتوجهی به حقوق دیگران بارها صحبت میکنیم اما به آن عمل نمیکنیم. خب فرد هم گفتار را فقط میشنود و درواقع رفتار را الگوبرداری میکند و انجام میدهد.
همه اینها یعنی ساختار اجتماعی تعارض دارد و تعارض در ساختار اجتماعی بحران اجتماعی ایجاد میکند. متاسفانه در سالهای اخیر چندان توجهی به سرمایههای اجتماعی نشده است. بزرگترین مرکز پرورش سرمایههای اجتماعی یعنی آموزش و پرورش برای تربیت آیندهسازانی که الگوهای اجتماعی فعلی را تغییر بدهند، خیلی توجه نکرده است. رسانه ملی به عنوان منبع اصلی تولید فرهنگ اجتماعی، به جای فرهنگسازی مؤثر درگیر کارهای سیاسی شده است.
جامعه بدون سرمایه اجتماعی روبه زوال میرود و جامعهای که روبه زوال برود، شفافیت، اعتماد و پویایی ندارد. چنین جامعهای فرسوده میشود.
ارتباطات اجتماعی امروز افراد در ظروف گِلی است و دیگر خبری از ظرفهای شیشهای نیست. این عدم شفافیت در روابط، تعامل اجتماعی را کاهش میدهد و کاهش تعامل اجتماعی یعنی در نهایت پویایی نیست و در نبود پویایی اجتماعی اعتماد از بین میرود. در آخرین بررسیهایی که مرکز پژوهشهای نهاد ریاستجمهوری انجام داده، سطح اعتماد اجتماعی افراد عدد 10 عنوان شده است. عددی که عملاً نشان میدهد اعتماد اجتماعی ضعیف است. اینگونه است که نه تنها اعتماد مدنی اندک است، بلکه کمکم این سطح اعتماد هم در خانواده از بین میرود.
یعنی افراد میفهمند به این گفتههایی که بسیار قشنگ و اخلاقی است نباید عمل کنند و باید خلاف آن رفتار کنند، برای همین فردی که این تفاوت رفتاری را دارد در جامعه تقبیح نمیشود و آن را یا زیرک مینامند یا سیاستمدار!
خیلی ساده، به اطلاعاتی که در مورد درآمدهای مالی افراد در پرسشنامهها بهدست میآید نمیتوان اعتماد کرد، چون افراد یاد گرفتهاند که واقعیت را نباید بیان کنند. مجموعه این رفتارها و الگوسازیها این میشود که سَرَک کشیدن در زندگی افراد قبیح نیست و بسیار هم نسبت به آن ولع وجود دارد.
اما این رفتار به نوعی «خشونت اجتماعی» است. یعنی انگار افراد با یک حرص و حسودی نهفته، زندگی خصوصی فرد مرفه یا مشهور را منتشر میکنند که با فشار اجتماعی و آبروریزی انتقامگیری کنند.
یکی از مهمترین تبعات این دوگانگی در ساختار اجتماعی این است که با به وجود آوردن نابرابری اجتماعی، قومی و جنسیتی ساختاری را ایجاد میکند که یکسری افراد دریادریا ثروتمند شده و دیگران کشتیکشتی فقیر میشوند. بنابراین آن که در بالا نشسته و با ثروت خود خوشحال است، پایینی را لایق زندگی نمیداند و آن که پایین نشسته هم بالایی را خونآشام و غاصب میداند. این تعارض ساختاری در اینگونه جوامع هر روز بیشتر و بیشتر میشود.
راهحلی ندارد؟
در کشورهای توسعهیافته برای حذف این دوگانگی بحرانی اجتماعی، طبقه متوسط را وسیعتر میکنند و فاصله غنی و ضعیف را از بین میبرند. وقتی جامعه متوسط گسترده میشود، در جامعه نرمال، طبقه متوسط سوپاپ اطمینان جامعه میشود، از تعارضها جلوگیری میکند و جامعه را در برابر بحران محافظت میکند. اما متاسفانه
در این سالها نه تنها برای حفظ طبقه متوسط تلاش نشد، بلکه با توزیع ناعادلانه ثروت و فراهم آمدن امکانات مالی برای افراد خاص، طبقه متوسط به طبقه ضعیف تبدیل یا نزدیک شد.
با وجود طبقه متوسط ایمان شایسته، تعهد اجتماعی و اخلاقی و همبستگی ملی و اجتماعی افزایش پیدا میکند. با شرایط موجود همه تلاش برنامهریزان اجتماعی باید این باشد که نابرابریها را از بین ببرند و با کم کردن فاصله دو طبقه مرفه و فقیر و حمایت از طبقه متوسط بحرانهای اجتماعی را کمکم مدیریت کنند.
این کار با بالا بردن آگاهی اجتماعی انجام میشود؟
آگاهی اجتماعی یعنی دقیقاً جامعهپذیری را افزایش دهیم. شهروند معیار باشیم و به فرهنگ شایعه و شایعهسازی دامن نزنیم. مهمتر از دیگر نکات باید به رحمانیت و «ستارالعیوب» بودن پروردگار عمل کنیم. خداوند ستارالعیوب است یعنی اگر کسی ستار عیوب دیگران باشد خداوند اجازه نخواهد داد اسرارش نزد دیگران افشا شود.
با این توضیحات شرایط آینده را با توجه به گسترش این فضا در جامعه چگونه میبینید؟
اگر از من بپرسید که آیا میتوان اقدام مداخلهای از لحاظ فرهنگی انجام داد؟ به شماپاسخ میدهم، خیر! وقتی بستر این موضوع تاکنون فراهمنشده است در آینده با شرایط بدتری مواجه میشویم. این موضوعات تکرار و تکرار میشود.
اینگونه نیست که با یک گفتار تند یا برنامه ضربتی یا برخورد تند و شدید موضوع حل و دیگر تکرار نشود. خیر! این ساختار تغییریافته و نگرانکننده فرهنگی-اجتماعی نیازمند برنامهریزی کلان، ساختاری و پایهای است. سیاستمداران باید
براساس پژوهشها و تحقیقهای جامعهشناسی دقیق که نتایج آن شرایط نابسامان اجتماعی را نشان میدهد برنامهریزی و مهمتر از آن نهادهای بزرگ
فرهنگساز را با وظیفه اصلی خودشان روبهرو کنند. این کار باید از نسلی آغاز شود که فردا را میسازد.
آموزش و پرورش در سنگر اول باید در نهادهای آموزشی خود پایه این تغییر را بنیانگذاری کند تا از طریق همان نسل خانواده با این تغییرات روبهرو شود. رسانه ملی، باید ملت را با این تغییرات فرهنگی روبه رو کند. باید طبقه متوسط در نهاد ملی حاضر شود و در نهایت این اختلافات کمکم از بین برود.
اما به هرحال هر نوع تغییر شرایط اجتماعی که تبعات خشن یا فرهنگی اجتماعی دارد، جرمانگاری و برای آن مجازات در نظر گرفته میشود. هماکنون هم پلیس فتا مسوول برخورد با اینگونه جرائم است و مدام هم از آخرین وضعیت بروز اینگونه جرائم در جامعه خبررسانی میکند. چقدر حضور نهادهای مسوول در این موارد را در جامعه اثرگذار میبینید؟
در ایران متاسفانه معلولی آفریده میشود و در نهایت از پلیس میخواهند که معلول را کنترل کند، اتفاقاً هم پلیس بسیار سخت و با تمام قوا وارد میشود که موضوع را حل کند، اما نمیشود، میآید 10 تا موضوع را حل کند ناگهان با صد مشکل دیگر مواجه میشود. حکایت زمانی است که سازمان ملل متحد اعلام کرد برای وضعیت بیماریهای ناشناخته در آفریقا چندین بیمارستان تاسیس میکند تا آنها را درمان کند. در طول مدت فعالیت دیدند که 10 تا مریض را درمان میکردند اما دوباره این 10 تا مریض تبدیل به 30 تا مریض میشدند، آمدند و موضوع را بررسی دقیق کردند و فهمیدند باید ریشه را درست کرد، بنابراین به جای سرمایهگذاری در گسترش بیمارستانها، شبکه بهداشت، زیرساخت آب یا امکانات زندگی در سلامت را پایهگذاری کردند که
کمکم آن 100 مشکل از بین برود.
الان وضعیت ایران هم همین است. به جای اینکه نهادهای متولی وارد کار شوند و به وظایف خود عمل کنند، پلیس را در ردیف جلو قرار میدهند تا موضوع را حل کند. انصافاً هم پلیس مظلوم واقع شده، اولاً همه نیروهای خود را باید صرف موضوع کند و بعد با شرایط بودجهای سخت و نبود امکانات شرایط امنیتی را هم مدیریت کند.
اینگونه نیست که بودجه باید برای نهادهای متولی و بسترسازی حل این مشکل در نظر گرفته شود، یعنی 90 درصد باید در ایجاد زیرساخت و فرهنگسازی، حذف نابرابریهای اجتماعی و انحرافات اجتماعی صرف شود و هشت درصد آن به نهادهای امنیتی و پلیس سپرده شود که مطابق قانون با آن برخورد کند. خب طبیعتاً در همه جوامع دو درصد هم هیچ راهی ندارد و این ناهمگونی در آن وجود دارد.
پلیس باید در مقابل هشت درصد مسوولیت خود برای تامین امنیت یا برخورد با مجرم پاسخگو باشد و 90 درصد دیگر ماجرا وظیفه وزارت آموزش و پرورش، رسانه ملی، نهادهای اقتصادی، دانشگاهها و سیاستگذاران و قانونگذاران است.
مثال خیلی ساده را میتوان در وضعیت رانندگی کشور دید. فرهنگسازی در زمینه رانندگی در نهادهای فرهنگی انجام نشده و هماکنون پلیس مسوول پاسخگویی به وضعیت مرگ و میر وحشتناک شهروندان در جادههاست. مگر بودجه یا نیروهای پلیس برای پیشبینی روش رانندگی یا رعایت حقوق دیگران در نظر گرفته شده است؟ اینگونه است که این نهاد هم مجبور است از نیروهای خود که اتفاقاً توان و بودجه مناسب هم برای آموزش دقیق آنها وجود ندارد استفاده کند تا بیتوجهی نهادهای دیگر را جبران کند.
اصل موضوع این است که در دنیا هم مسوولیت هر نهاد را بهطور جداگانه به او محول کرده و از او پاسخ میخواهد. آموزش و پرورش و رسانه ملی در خط اول این داستان باید با وظایف اصلی خود بهطور دقیق روبهرو شوند.
دیدگاه تان را بنویسید