گفتوگوی امیر کرمانی با اندرو رُز استاد مدرسه اقتصاد هاس دانشگاه برکلی
الزامات هدفگذاری تورمی
هدفگذاری تورمی و مهار تورم روندی بلندمدت و در واقع یک مسیر آهسته و پیوسته است و سریع به دست نمیآید.
الزامات سیاست پولی و هدفگذاری تورمی در کشورهای مختلف بهویژه کشورهای در حال توسعه موضوعی است که امیر کرمانی، استادیار ایرانی مدرسه اقتصاد هاس دانشگاه برکلی را به مصاحبه با اندی رز استاد این دانشکده ترغیب میکند. اندی که تخصصاش در اقتصاد پولی و اقتصاد بینالملل است از سال 1986 به تدریس در دانشگاه برکلی اشتغال دارد. او هماکنون در حالی در دانشگاه برکلی سرفصلی با عنوان «اقتصاد کلان برای اقتصاد جهانی» را تدریس میکند که در سالهای 1999 و 2012 جایزه بهترین تدریس در دانشگاه را که Earl F. Cheit نام دارد از آن خود کرده است. جایزهای که دانشجویان استادان خود را برای آن کاندیدا میکنند و سرانجام بهترین مدرس با رای آنها انتخاب میشود. او همچنین نویسنده چند کتاب با عنوانهای «امور مالی بینالمللی و بحرانهای مالی (200)»، «رشد و بهرهوری در شرق آسیا (2004)»، «تجارت بینالملل در شرق آسیا (2005)»، «سیاست پولی با تورم پایین برای شرق آسیا (2006)» و «قیمت کالاها و بازار (2011)» است. بهعلاوه، مقالات و تالیفات زیادی از این استاد سهملیتی (کانادایی، انگلیسی، آمریکایی) در زمینه نظامهای ارزی و الزامات آنها منتشر
شده است که نشاندهنده وجهه آکادمیک اوست. او که تجربه کار در بانک جهانی و بانک مرکزی اروپا، کانادا و ژاپن را دارد، اخیراً در جدیدترین کار پژوهشیاش ایدههای بسیار جالبی در مورد هدفگذاری تورمی و بازارهای اوراق قرضه ارائه کرده است که دانستناش خالی از لطف نیست. نکته جالب این است که امیر کرمانی نیز دکترایش را در سال 2013 از دانشگاه امآیتی و با تمرکز بر اقتصاد پولی و اقتصاد سیاسی اخذ کرده است. بنابراین به خوبی با مسائل این حوزه آشناست. مسائل و راهکارهایی که در این مصاحبه مطرح شده است، تا حد زیادی مبتنی بر مشکلات اخیر اقتصاد ایران بوده و از نمونههایی نام برده شده است که میتواند در شرایط فعلی برای کشورمان راهگشا باشد. گفتوگوی جالب این دو متخصص پولی را در ادامه باهم میخوانیم.
اگر اجازه دهید بحث را با سوال درباره کارهای اخیر شما بر روی هدفگذاری تورمی شروع کنیم. شما کارهای زیادی در زمینه هدفگذاری تورمی و مزایا و معایب ثابت نگه داشتن نرخ ارز و در عین حال پایین نگه داشتن تورم انجام دادهاید. لطفاً کمی درباره آن برایمان توضیح دهید.
به طور کلی، دیدگاه من این است که ثابت نگه داشتن نرخ ارز در اغلب شرایط برای بسیاری کشورها، راهبردی نهچندان خوب است. البته این دیدگاه استثنائاتی مثل کشورهای بسیار کوچک دارد. بنابراین میتوان گفت مزایایی دارد ولی نظام ارزی بسیار سادهای است که زمانی استفاده میشود که شما شریک تجاری قدرتمندی دارید. در این حالت، چنین راهبردی میتواند موجب تسهیل تجارت شود. البته به توسعه مالی که ما به عنوان یک پدیده مثبت به منظور دستیابی به رشد به آن مینگریم، کمک چندانی نمیکند. مهمترین موضوع این است که همه ما به خوبی میدانیم نظام ارزی ثابت نگه داشتهشده، برای همیشه ثابت نخواهد بود. و اغلب اوقات هنگامی که این نظام به هم میریزد، آن کشور با بحران ارزی روبهرو میشود چون نرخ ارز یکی از مهمترین مولفههای کلان اقتصادی هر کشوری است. بنابراین وقتی
نرخهای ثابت از بین میروند، اکثر اوقات بدین معنی است که کل اقتصاد کلان با مشکل مواجه خواهد شد. از همین رو راهبرد ارزی ثابت نگه داشتن نرخ ارز، چندان باثبات و پایدار به نظر نمیرسد. در حالی که هدفگذاری تورمی برخلاف این نوع نظام ارزی، بسیار پایدار عمل میکند. هیچ کشوری در دنیا به دلیل در پیش گرفتن راهبرد هدفگذاری تورمی، با مشکلات کلان اقتصادی روبهرو نشده است که این خود مساله قابل توجهی است که نمیتوان آن را با سیاست دیگری از این منظر مقایسه کرد. همچنین کشورهایی که راهبرد هدفگذاری تورمی را اتخاذ میکنند، معمولاً با نوسانات شدید نرخ رشد اقتصادی یا بحرانهای ارزی و بانکی مواجه نشدهاند. بنابراین به نظر میرسد چنین نظام پولی، پایدارتر و بهتر است.
همانطور که میدانید طی 10 سال اخیر، در ایران نرخ ارز تثبیتشده بود در حالی که در طی این مدت تورم حدوداً 15 تا 20 درصد بوده است اما به لطف درآمدهای نفتی ایران توانسته بود، نرخ دلار را تقریباً ثابت نگه دارد. تا اینکه دو سه سال قبل همه چیز به هم ریخت و نرخ ارز سه برابر شد و در حال حاضر ما نظام ارزی جدیدی داریم. بنابراین به نظرم کشور ما نمونهای از چیزی است که شما توضیح دادید.
مطمئناً مثالهای بسیار دیگری در سراسر دنیا نیز وجود دارند، نهتنها در خاورمیانه بلکه در شرق آسیا و آمریکای جنوبی هم مثالهای متعددی برای این مساله وجود دارد. اما در طول تاریخ بیشتر نظامهای تثبیت نرخ ارز بهگونهای با شکست مواجه شدهاند و تنها نمونههای معدودی بودهاند که طی زمان پایدار شرایطی پایدار را تجربه کردهاند، آنها هم غالباً کشورهایی بودهاند که هدفگذاری تورمی داشتهاند.
لطفاً برایمان توضیح دهید، منظور از هدفگذاری تورمی چیست و کشورها بدین منظور دقیقاً چه کاری انجام میدهند؟ کشورهای بسیاری را دیدهایم که ادعا میکنند، میخواهند هدفگذاری تورمی انجام دهند اما مثلاً پس از سه سال، تغییر خاصی مشاهده نمیکنیم.
شما به چندین عامل مختلف برای هدفگذاری تورمی نیازمند هستید. البته لزوماً نیازی نیست، یک بانک مرکزی کامل مستقل داشته باشید اما تقریباً تمامی کشورهایی که این مسیر را طی کردهاند، بانک مرکزی مستقل داشتهاند. بانک مرکزی بعضی کشورها هم در ابتدا، استقلال کامل نداشته است. برای مثال، انگلستان اینگونه بوده است اما اغلب کشورها بانک مرکزی مستقلی داشتهاند. شما لزوماً به یک نظام ارزی شناور نیاز ندارید، اما اکثر کشورهایی که هدفگذاری تورمی انجام میدهند، نهایتاً نظام ارزی شناور را بر اقتصاد حاکم میکنند. البته برخی کشورها مانند اسرائیل و شیلی از همان ابتدا هدفگذاری تورمی و تغییر نظام ارزی را در پیش میگیرند. اما چیزی که مسلماً به آن نیاز دارید تعهد جدی و شفاف دولت به گونهای است که بانک مرکزی را بر آن دارد تا تورم را جدی بگیرد. همانطور که میدانید، تورم به
عنوان مهمترین و برخی مواقع تنها هدف سیاست پولی مدنظر قرار میگیرد.
بدین منظور باید یک هدف تورمی در قالب یک عدد مشخص وجود داشته باشد. نباید این هدف را مرتب تغییر داد. برای مثال برخی کشورها میگویند ما هدفگذاریمان را روی هشت، شش یا چهار درصد میگذاریم. البته بانک مرکزی میبایست در مورد عدد هدفگذاریشده و سازوکار دستیابی به آن کاملاً شفاف عمل کند. همچنین باید روند دستیابی و نزدیک شدن به هدف را طی زمان اعلام کند. علاوه بر این بانک مرکزی باید در برابر هدف تورمی انتخابشده، پاسخگو باشد. مثلاً اگر هدفگذاری تورمی، عددی بین صفر تا دو درصد یا دو درصد با حداکثر یک درصد انحراف انتخابشده باشد، بانک مرکزی میبایست بهگونهای به دولت و بهویژه عموم مردم اطمینان دهد که در برابر عواقب انتخاب اشتباه هدفگذاری تورمی یا محقق نشدن آن پاسخگو خواهد بود.
بانک مرکزی برای دستیابی به یک هدفگذاری تورمی موفق باید از چه ابزارهایی استفاده کند؟
معمولاً اغلب کشورها، هدفگذاری تورمی را با تنظیم نرخ بهره کوتاهمدت آغاز میکنند. البته برخی کشورها هم در مبادلات بازارهای ارز خارجی مشارکت میکنند، چراکه بدین ترتیب با افزایش قدرت پول داخلی میتوانند به طور غیرمستقیم بر تورم اثر بگذارند. بعضی کشورها هم مانند ایسلند، خود را به سهمیهبندی ارز ملزم میکنند. برخی دیگر نیز از طریق ابزارهای تسهیل کمی در بازارهای اوراق قرضه بهصورت کوتاهمدت و بلندمدت به هدفگذاری تورمی میپردازند. اما همانطور که گفتم بیشتر کشورها، از طریق نرخ بهره کوتاهمدت برای این منظور اقدام میکنند.
برای مثال، در حال حاضر ما در کشوری با تورم بالای 15 درصد زندگی میکنیم. در این شرایط شما با نرخ بهره کوتاهمدت چه میکنید؟
معمولاً در این شرایط شما باید یک نرخ بهره واقعی نسبتاً بالا ایجاد کنید تا بتوانید با جمعآوری جریانهای نقدی از دست مردم، تورم را کاهش دهید. این همان کاری است که برزیل هنگام شروع این فرآیند انجام داد. نکته مهم این است که هدفگذاری تورمی و مهار تورم روندی بلندمدت و در واقع یک مسیر آهسته و پیوسته است و سریع به دست نمیآید به همین دلیل بانک مرکزی باید برای هدفگذاری تورمی مثلاً اینگونه عمل کند که هدف ما برای سال آینده تورم 12درصدی با دو یا سه درصد انحراف از این رقم است. و به همین صورت برای سالهای آتی سعی کند این عدد را به 10 درصد و هشت درصد کاهش دهد. به عبارت دیگر به آهستگی باید نرخ تورم را به یک عدد پایدار در بلندمدت نزدیک کرد.
بنابراین باید با یک نرخ بهره واقعی مثبت شروع کرده و سپس به مرور سعی کنند، با هدفگذاری تدریجی تورم، عدد را کمتر و کمتر کنند. درست است؟
بله. دقیقاً نکته مهم دیگر این است که باید به روند هدفگذاری تورمی پایبند بود. بدین ترتیب هرسال شما میتوانید بررسی کنید که تا چه میزان به هدف از پیش تعیینشده نزدیک شدهاید. بسیاری کشورها، همزمان با هدفگذاری تورمی، چشمانداز و نرخ پیشبینیشدهای را هم برای نرخ رشد سیاستها یا نرخ بهره در نظر میگیرند. به عبارت دیگر با خود میگویند هدف این است که امسال نرخ بهره کوتاهمدت حدوداً فلان عدد باشد و سال آینده هم عددی دیگر و به همین صورت پیش میروند. این امر که یک راهبرد جانبی علاوه بر هدفگذاری تورمی محسوب میشود، به این دلیل مناسب است که به ما اطمینان میدهد بازارهای مالی مساله هدفگذاری تورمی را جدی گرفتهاند و کاملاً شفاف عمل میکنند.
به نظر شما، اعلام عددی مشخص برای نرخ بهره واقعی به بازار کار سیاست درستی است و میتواند به ما کمک کند؟
نه، شما قصد ندارید اطلاعات خاصی را در اختیار بازار بگذارید. در واقع به نظرم اگر شما اطلاعات از پیش تعیینشدهای به بازار بدهید فقط عوامل اقتصادی را گیج و سردرگم کردهاید. فکر میکنم اطلاعات زیاد تنها بازارهای مالی را گمراه خواهد کرد البته داشتن اطلاعات همیشه خوب است اما هیچ کشوری اطلاعاتی مانند نرخ دقیق بهره واقعی را به صورت آشکار به بازارهایش اعلام نمیکند یعنی نمیگوید امسال نرخ بهره این عدد خواهد بود. بلکه به صورت ضمنی اشاراتی به این نوع راهبرد هم میشود. به عبارت بهتر عددهای از پیش تعیینشده هیچگاه به صورت رسمی به عموم اعلام نمیشوند.
اجازه دهید به تازهترین پژوهش شما رجوع کنیم. من فکر میکنم شما میخواهید بگویید دلایل اقتصاد سیاسی همیشه پشت تورم وجود دارد. یکی از دلایلی که کشورها، تورمهای بالا را در بلندمدت تجربه میکنند، این است که تورم مالیاتی است که از اقشار کمدرآمد جامعه گرفته میشود. کار اخیر شما، پیامی واضح در اینباره دارد، ممکن است درباره آن صحبت کنید؟
وقتی یک دولت پول چاپ میکند، یا از بانک مرکزی میخواهد که پول چاپ کند، در واقع دارد از مردم فقیر و کمدرآمد مالیات میگیرد چراکه تورم همان مالیات پنهانی است که بر نگهدارندگان پول نقد بهویژه آنهایی که پول نقد بیشتری دارند، تحمیل میشود. از آنجا که ثروتمندان بیشتر ثروت خود را در قالب داراییهایی نگه میدارند که در برابر تورم ایمن هستند، کمتر در معرض این مالیات قرار میگیرند. ثروتمندان معمولاً داراییهایی مانند زمین، مسکن، سهام، اوراق قرضه و... خریداری میکنند که به دلیل افزایش ارزشی که در اثر تورم پیدا میکنند، نه به طور کامل بلکه تا حد زیادی محفوظ از تورم هستند. وقتی شما با تورم داخلی بالا مواجه هستید و پول نقد کشور خود را نگهداری میکنید، بدین معنی است که
پول نقد در دست شما، مستقیماً در معرض کاهش ارزش قرار دارد. اما هنگامی که دولت سیاستهای خود را تغییر میدهد، برای مثال چاپ اوراق قرضه خارجی را متوقف میکند و در عوض اوراق قرضه داخلی اسمی منتشر میکند که با تورم قیمتشان همچنان ثابت خواهد بود و این اوراق را به ثروتمندان بفروشد. این افراد هم معنی واقعی تورم را درک خواهند کرد و در پیامدهای آن شریک خواهند شد. در واقع به عنوان خریداران اوراق قرضه متوجه میشوند که وقتی تورم در جامعه وجود دارد آنها هم متضرر خواهند شد. هرچند ثروتمندان از بالاترین قدرت خرید در جامعه برخوردار هستند اما با عدم چاپ اوراق قرضه خارجی و تعدیلشده با تورم، و در عوض فروش اوراق قرضه داخلی با قیمت ثابت، میتوان انتظار داشت که همه اقشار جامعه تحت تاثیر تورم قرار بگیرند و بهگونهای فشاری مضاعف بر دولت و بانک مرکزی اعمال شود تا سریعتر به فکر کنترل و مهار تورم بیفتند.
در واقع از منظر اقتصاد سیاسی توضیح این پدیده همین چیزی است که گفته شد. پژوهش اخیر من هم با استناد به دادههای موجود این موضوع را تایید میکند. دو مثال کلاسیک این موضوع کره جنوبی و لهستان هستند. زمانی که این دو کشور انتشار اوراق قرضه داخلی بلندمدت را آغاز کردند، تورم به طور متوسط سالانه سه درصد کاهش یافت هرچند که این دو کشور راهبرد هدفگذاری تورمی را قبل و بعد از انتشار اوراق قرضه همچنان دنبال میکردند. بنابراین اتخاذ رویهای که بتواند همه افراد را تحت تاثیر تورم قرار دهد میتواند به کاهش تورم کمک کند.
به نظر شما بهتر است که یک کشور ابتدا برای چند سال هدفگذاری تورمی داشته باشد و پس از رسیدن به هدف موردنظر، انتشار اوراق قرضه داخلی را آغاز کند یا اینکه این دو عمل به صورت همزمان قابل اجرا هستند؟
توسعه بازارهای مالی کار سادهای نیست و ایجاد یک بازار اوراق قرضه به نوبه خود عملی مثبت محسوب میشود چون مطمئناً شما هم علاقهمندید که ابزاری را فراهم کنید تا بتوانید هزینه سرمایه را برای بنگاه داخلی اندازهگیری کنید. بنابراین داشتن چنین بازاری برای آگاهی از هزینه سرمایه طی یک سال یا در سه یا پنج سال آتی مسلماً مفید خواهد بود. انتشار اینگونه اوراق، هنگامی که تورم پایین باشد، بسیار سادهتر است بنابراین به نظر میرسد این دلیلی باشد بر اینکه بهتر است روی پایین آوردن تورم و هدفگذاری تورمی تمرکز شود و سپس به انتشار اوراق قرضه بلندمدت پرداخته شود. از طرف دیگر ایجاد بازار اوراق قرضه داخلی دارای ارزش ذاتی خودش است. به لحاظ تاریخی بسیاری از کشورها دههها یا حتی سدهها قبل از اتخاذ هدفگذاری تورمی، اوراق قرضه بلندمدت را منتشر کردهاند. برای مثال بازار اوراق قرضه بلندمدت چند قرن قبل برای تامین مالی
جنگهای ناپلئونی در انگلستان شکل گرفت.
در آمریکا نیز سالها قبل اینگونه اوراق به بازار معرفی شدند. به طور کلی دولتها اوراق قرضه را برای اهداف و مقاصد مختلفی چاپ میکنند اما در اینگونه مواقع، اوراق قرضه مطمئناً فواید مهم دیگری مانند کمک به مهار تورم نیز خواهند داشت. اما یکی از مهمترین کارکردهای آن اندازهگیری هزینه سرمایه است که گفته شد. برای مثال داشتن یک بازار اوراق رهنی در صورت دارا بودن اوراق قرضه 20 یا 30ساله بسیار آسانتر خواهد بود. بنابراین من نمیتوانم دقیقاً بگویم کدامیک بهتر است پیش از دیگری انجام شود. اما، مشخصاً اگر دولتی یکی از این دو را انجام میدهد، باید بگویم این دو سیاست به صورت همزمان بسیار بهتر عمل خواهند کرد. اگر دولت نسبت به اتخاذ هردو این سیاستها شفاف عمل کند، بهتر خواهد بود.
به عنوان سوال آخر، فکر میکنید بهتر است اوراق قرضه صرفاً دولتی باشند یا اوراق قرضه مربوط به شرکتهای بزرگ که مردم به آنها اطمینان دارند هم میتواند منتشر شود؟
به نظرم شرکتهای خصوصی بهتر است زمانی به انتشار اوراق قرضه اقدام کنند که دولت نسبت به آنها تعهد کرده باشد. من به هیچوجه مشکلی با بخش خصوصی ندارم اما گذشته نشان داده است معمولاً دولتها ابتدا اوراقی را منتشر کردهاند و سپس شرکتها وارد این بازار شدهاند. وقتی کشورها را مشاهده میکنید، به این باور میرسید که چیزی ذاتی در این میان وجود دارد که دولت بسیار راحتتر میتواند هزینهها را جذب کرده و فعالیتی بلندمدت را در یک بازار آغاز کند. اما بههرحال یک صندوق مستمری یا یک شرکت بیمه یا هر شرکت دیگری میتواند وارد این بازار شود اما همانطور که گفتم دولت راحتتر میتواند برای اولین بار به این بازارها ورود پیدا کند.
دیدگاه تان را بنویسید