کمپینهای مردمی چقدر توانستهاند مردم را با کتاب آشتی دهند؟
به دنبال گنج گمشده
سراسر گنج است و دانش. پر از هیجان است و شگفتی. کوچک و بزرگ ندارد. همیشه نو است و دری دیگر را روبهرویت باز میکند. نامش کوتاه اما کامل و گویاست؛ کتاب.
سراسر گنج است و دانش. پر از هیجان است و شگفتی. کوچک و بزرگ ندارد. همیشه نو است و دری دیگر را روبهرویت باز میکند. نامش کوتاه اما کامل و گویاست؛ کتاب.
برای کشف این گنج و رسیدن به آن در و روبهرو شدن با دنیای جدید باید وقت گذاشت و بخشی از روز خود را به آن اختصاص داد، کاری که آرژانتینیها آنقدر با علاقه انجام میدهند که بررسیهای سرانه مطالعه نشان میدهد در این کشور روزانه بیش از دو ساعت وقت صرف مطالعه کتاب میشود و در کنار این مطالعه هم بیش از 71 درصد مردم در روز حداقل یک روزنامه و یک نشریه تخصصی (هفتگی یا ماهنامه) را مطالعه میکنند. بعد از آرژانتین، مردم ژاپن در جدولهای مطالعه دنیا قد علم کردهاند با متوسط 90 دقیقه مطالعه در روز. بیش از 82 درصد مردم ژاپن در همه مراکز عمومی، وقت خود را با مطالعه پر میکنند. مهم نیست در ردیفهای بعدی جدول کدام کشورها نشستهاند، اما این بررسیها نشان میدهد کشورهای حاشیه خلیجفارس «کتابنخوان»ترین مردم دنیا هستند، بالاترین زمان مربوط به کشور عربستان است که نزدیک به شش دقیقه در روز است.
البته این آمار وقتی خیرهکننده میشود که میزان متوسط مطالعه هر ایرانی 15 دقیقه در روز برآورد شده است! این زمان نه تنها برای مطالعه کتاب بلکه حتی برای ورق زدن روزنامه در یک روز هم کافی نیست، اما واقعیت این است. همین آمار را در کنار تیراژ پایین کتاب بگذارید و به سادگی نتایج آخرین وضعیت فرهنگی ایران را بررسی کنید.
نگرانی از این اعداد و ارقام واقعی اما هولناک، نشان میدهد که انگار ما گنج را نه در خطهای کتاب و نه در صفحات نشریات پیدا نمیکنیم. نگرانیای که سیدعباس صالحی معاون وزیر ارشاد هم خوب به آن آگاه است: «اگر هر فرد در روز ۱۵ دقیقه از وقت خود را صرف مطالعه کند، سالانه موفق به مطالعه ۲۰ عنوان کتاب میشود و در طول متوسط عمر ۵۰ساله خود میتواند هزار کتاب را مطالعه کند.» آمارهایی از این دست با هر حساب سرانگشتی بهدست میآید، اما آنچه شاید تکانی به این اعداد بدهد، تصمیم به تغییر شرایط موجود است، موضوعی که صالحی هم در افتتاح یکی از نمایشگاههای کتاب کشور به آن اشاره کرد: «مردم یکشبه کتابخوان نمیشوند و برای رسیدن به این هدف باید برنامهریزیهای مدونی صورت داد و این برنامهها را تا مرحله اجرا به خوبی مدیریت کرد. باید فرهنگ مطالعه روزانه را در میان مردم نهادینه کرد تا آنها در بحث مدیریت زمان بتوانند به سمت مطالعه هدفمند پیش بروند.»
تغییر در نگرش به کتاب و کمی تنوع در میان ویترینهای کتابفروشیها در این سالها آن کس را که هر روزش را با یک کتاب شروع میکرد، به روشنایی هرچند کمنور امیدوار کرد تا شاید بتوان تکانی به این بازار داد. نگرانیها از شکل غر خارج و به ایدههای واقعی تبدیل شد. روزی برای جشن امضا از نویسنده مشهور کتاب تازه منتشرشده، روزی برای قصهگویی با حضور مترجم نامآشنای دنیای کتاب پیشبینی شد. شبکههای مجازی شدند بیلبورد تبلیغات کتاب و کمکم شکل برنامههای فرهنگی حوزه کتاب از فعالیتهای کمرنگ کوچک به «رویداد» تبدیل شدند و رویداد کمکم از جشن امضا و نقد بررسی فراتر رفت و روزی برای «کتابگردی» معرفی و از همه دعوت شد تا ساعتی از غروب پنجشنبه خود را در کتابفروشیها بگذرانند. ویترینها تکانی خورد و اینبار در کنار فروشگاههای رنگارنگ خیابانها، کتابفروشیها شلوغ بودند.
حالا انگار کتاب از پستوی خبرها بیرون آمده، نوآوری و ایده جدید لحظه به لحظه برای آشتی مردم با کتابفروشیها دست به دست میشود. ناشری از دریافت درهای بطری و هزینه آنها برای خرید کتاب و تجهیز کتابخانه مناطق محروم خبر میدهد و دیگری کتابهای کهنه و خواندهشده شما را با کتابهای تازه منتشرشده تعویض میکند. انگار مردمی که همه این سالها بهدنبال کشف راهی ساده و آسان برای رسیدن به کتابفروشیها بودند تازه با آن روبهرو شدند. برای همین است در هفته «اهدای کتاب» بنیادها و نهادهای خصوصی که برای کمک به درمان بیماران سرطانی یا کودکان کار و حتی نجات معتادها فعالیت میکنند فراخوان «اهدای کتاب» برای تجهیز کتابخانهها را بازنشر کردهاند. انگار راه کشف گنج، کمی روشن و کمدستاندازتر شده و مشتاقهای این جاده کمترافیک روزبهروز بیشتر میشوند.
اما واقعیت دردناکی همچنان باقی است؛ چشمها به دیدن کتاب به عنوان جزیی از الزامات زندگی عادت نکرده است، همین امروز اگر چرخی در میان شبکههای تلویزیون به عنوان اولین جزء زندگی روزمره ایرانیها بزنید، میبینید که در هیچ سریالی، کتابخانهای در گوشهای از صحنه دیده نمیشود، اعضای خانواده وقتی را برای مطالعه کتاب ندارند؛ مردان این سریالها یا در راه کار و جلسه هستند یا مشغول بازگشت از آن، زنان هم یا مشغول خانهداری یا معاشرت با همسایه! فرزندان هم انگار اصلاً وظیفهای به غیر از مشق نوشتن و بعد هم بازی کردن در کوچه ندارند. تصویر کلی از شبکهای به شبکهای دیگر منتقل میشود و هیچ جایی نشانی از آن نیست که کسی زمانی را به مطالعه کتاب بگذراند. اتفاقاً همان تصویر کوتاه از ورق زدن روزنامه توسط پدر خانواده هم به تازگی جای خود را به بالا و پایین کردن اپلیکیشنها در تلفن همراه داده است.
کتاب، عضو مظلوم این روزهای زندگی ایرانیها حتی برای نمایش هم وارد صحنه نمیشود. در چیدمان سریالهای تلویزیونی در خانههایی که میتواند الگوی زندگی شهروندان باشد کتابخانه جایی ندارند. خانههای مجلل پر از صندلی و مبلهای بزرگ، خانههای محقر هم خالی از مبل و چیده شده با پشتی و قالی خالی. انگار باور واقعی این است که کتابخانه جایی در خانه ندارد. کتابخانه یا متعلق به مسجد محل است یا کیلومترها آن طرفتر در پارک محله.
سهم کتاب در میان برنامههای صدا و سیما به عنوان موثرترین رسانه در کشور هم از چند برنامه خشک و ساده فراتر نمیرود. برنامههایی که سالهاست با نام «نقد و بررسی کتاب» در برنامهریزی پخش خیلی راحت در کمطرفدارترین ساعتها گنجانده میشود و حتی در طول روز هم در فهرست معرفی برنامههای ویژه نامی از آنها برده نمیشود.
شاید چون بعضی از مدیران این رسانه هم گنج را در میان خودروهای لوکس و خانههای مجلل بالای شهر جستوجو میکنند.
دیدگاه تان را بنویسید