گفتوگو با بهرنگ کیاییان درباره حقالتالیفها و زندگی نویسنده
سهم زیاد و کم مولف ایرانی
درصد سهم مولف و مترجم ایرانی آنقدر کم است که به نظر گذران زندگی از این راه غیرممکن میآید. بهرنگ کیاییان از نشر چشمه در این گفتوگو با تجارت فردا همراه شده است.
درصد سهم مولف و مترجم ایرانی آنقدر کم است که به نظر گذران زندگی از این راه غیرممکن میآید.بهرنگ کیاییان از نشر چشمه در این گفتوگو با تجارت فردا همراه شده است. با او از درصدهای تالیف و ترجمه، وظیفه ناشر و سهم پخشکنندهها میپرسیم و او میگوید در نهایت نویسنده به حمایتهایی هم احتیاج دارد. چه از سوی ناشر و چه از سوی نهادهای دیگر.
درصدی که معمولاً مولف کتاب دریافت میکند حدود 10 تا 15 درصد است. این عرف با وجود وضعیت کنونی نشر، تیراژ و قیمت کتاب چقدر میتواند هزینه زندگی مولف را تامین کند؟ آیا این درصد کم نیست؟
میتوانم بگویم که این درصد هم کم است هم نیست. به خاطر اینکه یک معضل اجتماعی که کل جامعه دارد تیراژ کتاب کلاً پایین و میزان کتابخوانی پایین است و درآمد مولف هم تحت تاثیر این موضوع قرار میگیرد و باعث میشود آنچنان چشمانداز روشنی از نظر مالی نداشته باشد. اینها درستاند اما همگی درصد هستند. وقتی میگوییم درصد یعنی هر چه بیشتر کتاب فروخته و خوانده شود سهم مولف هم بیشتر میشود. البته در این شرایط هم کسانی هستند که میتوانند با حقالتالیف گذران زندگی کنند و مخارجشان را بگذرانند ولی نه در حد ایدهآل. در عین حال اگر برنامهای برای کارشان داشته باشند، مرتب کار منتشر کنند و نیاز مخاطب را در نظر بگیرند، سلیقه خوبی داشته باشند و بتوانند با مخاطبشان ارتباط برقرار کنند، میتوانند خیلی خوب هم زندگی کنند. پیششرط اول این امر، این است که ما یک نویسنده و مترجم را تعریف کنیم. نویسنده و مترجمی که بخواهد هر هشت
سال یک بار یک کتاب 100صفحهای دربیاورد، در بهترین جای دنیا هم نمیتواند زندگیاش را بگذراند. اما اگر یک نفر به طور منظم یک سال در میان یک کتاب منتشر کند، آن زمان میتوانیم صحبت کنیم که چقدر طول میکشد تا به حدی برسد که بتواند با آن زندگی کند. یا آسیبشناسی کنیم و سعی کنیم سطح کتابخوانی را بالا ببریم، سطح فرهنگ را ارتقا بدهیم تا مشکل حل شود. در حال حاضر با توجه به تمام اینها باید ببینیم چه مشکلی برای تامین نشدن زندگی پیش پای مولف است. شاید کتابی نوشته که نتوانسته با مخاطب ارتباط برقرار کند. ما در همین شرایط یکی دو سال گذشته که وضعیت کتاب مقداری خوب نبود- وضعیت اواخر دهه 80 را نمیگویم که کتاب موقعیت خوبی داشت- هم کتابهایی داشتیم که توانستند در یک سال پنج شش بار چاپ شوند و این نشان میدهد که امکانش هست.
در کشورهای دیگر هم گویا درصد چندان زیاد نیست.
تفاوت این است که ترجمه در جاهای دیگر دنیا خیلی کمتر از تالیف است. در کشور ما مترجم خیلی اهمیت دارد به خاطر اینکه بار خیلی زیادی از فرهنگ و ارتقای زبان را مترجمهای ما در تاریخ به دوش کشیدند. وقتی حقالتالیف حالت درصد پیدا میکند بحث این نیست که کم است یا زیاد. اگر در کشوری هزار نسخه بفروشد درآمد نویسنده کم میشود و اگر در کشور دیگری 50 هزار نسخه باشد درآمدش قابل ملاحظه میشود.
یکبخشی از مساله درآمد مولف هم به عملکرد ناشر برمیگردد، ناشرهای شناختهشده که اقبال بیشتری پیدا کردند و کتابهایشان به چاپهای بیشتری میرسد با دیگر ناشران فرق دارند و نتیجه مادی کار نویسنده یا مترجم هم در ناشران مختلف متفاوت میشود. سهم ناشر در اینکه معیشت مولف تامین شود، چیست؟
تعداد ناشرهایی که در ایران شناخت درستی از وضعیت خودشان دارند -که البته همیشه تهدیدهایی هم برایشان بوده- زیاد نیست. خیلی از ناشرها تعریف درستی از کارشان ندارند. به گمان من یکی از راحتترین قسمتهای نشر، انتشار و تولید کتاب است. چاپ کتاب تازه شروع کار است و وظیفه ناشر تازه از اینجا شروع میشود. باید بتواند کتاب را خوب تبلیغ و اطلاعرسانی کرده و کاری کند که مردم بفهمند این کتاب درآمده و به ارزش آن پی ببرند و قوت و ضعف کتاب را خوب بفهمند. تمام اینهاست که ناشری را تبدیل به ناشر خوب میکند. سهم ناشر اینجاست که تلاش کند حتی شده یک جلد از این کتاب بیشتر بفروشد، همین کار قطعاً از لحاظ اقتصادی به نویسنده هم کمک میکند. اشتباه است که بگوییم ناشر صرفاً باید کتاب را چاپ کند. ناشر وظیفه اطلاعرسانی و حمایت و پشتیبانی دارد که
متاسفانه در کشور ما به صورت ناقص انجام میشود. همانطور که نویسندهها باید نیازسنجی کنند و نیاز بازار و کتابخوانها را برطرف کنند، ناشرها هم وظیفه سنگینی دارند که باید بتوانند بازار را خوب هدایت و پشتیبانی کنند و از پس تامین نویسندههایشان بربیایند. ناشر باید بتواند جلسه نقد و رونمایی و هر کاری که از دستش بربیاید برای کتاب انجام دهد. همانطور که هر بنیاد و موسسهای سعی میکند برندینگ کند، یک ناشر هم باید بتواند نویسنده خود را برند کند و مخاطب پیدا کند و بهتر دیده و خوانده شود.
میگویند درصد زیادی از سود کتابها هم در این میان به توزیعکنندهها میرسد.
نمیشود گفت بیشتر سود، آن هم درصد دارد. الان فروش کتاب خیلی مشکل شده است. تخفیفی که موزعان میدهند خیلی بالاست. شاید برای آنها هم سود زیادی نداشته باشد اما هرچه واسطهها کمتر باشد به نفع کتاب میشود. ما داریم صورتمساله موجود را بررسی میکنیم، شرایط موجود این است که نویسنده نمیتواند با کتابش زندگی کند و ناشر این ضعفها را دارد. بله نویسنده با این وضع نمیتواند زندگیاش را بگذراند ولی ما نویسنده داشتیم که کتاب نوشته و با یک کتاب توانسته سه سال زندگی کند. اگر آن نویسنده میتوانست همین روال و شیب را ادامه دهد و هر دو سال یک بار کتاب تولید کند میتوانستی ببینی زندگیاش را هم میگذراند. از آن طرف ناشرها غر میزنند کتاب، فروش نمیرود اما خب ناشر برای فروش کتاب چه کار کرده. ناشر سراغ دارم که حتی اگر بخواهند برای کتابش کاری هم انجام بدهند، حاضر نیست یک جلد کتاب بدهد که نقدی بر آن بنویسند. خودشان جلوی دیده شدن و فروش کتاب را میگیرند. ناشر باید سعی کند کتابش را حمایت کند. بعد میتوانیم به بحث بازار برسیم که از نواقص
بازار میانجیها هستند و کتابفروشیها به خاطر حاشیه سود پایین و کم بودن کتابخوان 25 درصد مثلاً تخفیف میگیرند اما نمیشود از آنها خرده گرفت که پس بیشترین سود را میبرند. آن هم وقتی که فروش مستقیم در ایران خیلی مد میشود، سایتهایی که یک حلقه را این وسط برمیدارند و به ضرر کتابفروشی تمام میشود.
البته مترجمها در این بازار راحتتر میتوانند تامین معیشت کنند.
روند تولید مترجمها راحتتر از نویسندههاست. یک نویسنده ممکن است یک سال نتواند بنویسد، ولی مترجم اگر برنامه منظم داشته باشد، میتواند. هر کاری پشتکار و اراده میخواهد ولی او از لحاظ ذهنی میتواند برنامهریزی کند که سالی دو کتاب ترجمه کند. اما نویسنده این شرایط را ندارد، بگذریم که نویسندههای حرفهای در دنیا هم همین کار را میکنند ولی نویسندگی ما مثل الگوی آنها نیست.
این اتفاق چرا در ایران نمیافتد؟
نمیتوانیم درباره یک عامل صحبت کنیم. مثلاً استیو تولتز که کتاب جزء از کل را نوشته است پنج سال یا شاید هم 10 سال برای نوشتن کتاب زمان گذاشته و در این زمان در فقر زندگی کرد، ولی کتاب را نوشت و آنقدر به کارش اطمینان داشت که وقتی منتشر شد عاقبت به خیر شد. برای کتاب بعدیاش هم پنج سال وقت گذاشت. اینجا شاید دورنما خیلی برای نویسندهها لذتبخش نباشد که اگر بخواهند آنقدر سخت کار کنند پس زندگیشان چه میشود. و یکسری حمایتها هم میتواند از نوشتن صورت بگیرد. برای اینکه بتوانند برای کار خلاقهشان فرصت فکر کردن و تمرکز داشته باشند. البته نمیگویم این خوب است.
مثلاً چه حمایتهایی؟
مثلاً در آلمان بنیاد گوته به نویسنده بورس میدهد که بتواند بنویسد. این نکته هم وجود دارد که همه نویسندهها حوصله ندارند دو سال روی یک کتاب وقت بگذارند و این هم مساله مهمی است. دو سال سخت کار کنند و بخوانند و بنویسند.
چرا فکر میکنید در ایران نویسندهها این حوصله را ندارند؟
بیشتر ذهنیت غلط است. اگر بخواهند میتواند اتفاق بیفتد. قطعاً از یک کشور پیشرفته که خیلی چیزها را پشت سر گذاشته سختتر ولی این اتفاق میتواند بیفتد. حتی خود نویسندهها هم نویسندگی را جدی نمیگیرند، حاضر نیستند شیوه نوشتنشان را عوض کنند برای اینکه کتابشان بهتر دیده شود. خودشان هنوز نپذیرفتهاند که این میتواند یک کار خوب باشد. البته هستند کسانی که این کار را میکنند و از طریق نوشتنشان زندگی میکنند ولی هنوز خودشان هم باور ندارند که این اتفاق میتواند بیفتد.
دیدگاه تان را بنویسید