وقتی باد سرمایه آنها را برد
داستان ۵۳ نفر
چند ماه بعد از اشغال سفارت آمریکا، اندکی که از شور و التهاب روزهای اول انقلاب افتاد، روزگار احقاق حقهای گرفتهشده رسید. پولهایی که مردم آن را حق خود میدانستند و خیال میکردند در جیب پولدارترها جا مانده است. در میان این پولدارترها اما همهجور آدمی بود، از دستهای پینهبسته احمد خیامی که پشت چراغ قرمزهای چهارراههای مشهد، شیشه ماشینها را شسته بود؛ تا ثابت پاسال رانتخوار مشهور آن سالها، و حتی حاجعلی طرخانی که خود مبارز انقلاب بود و به دستور امام خمینی، مسوول رسیدگی به اموال دیگران شد؛ و در عوض جای خالی بسیاری از دانهدرشتها در این فهرست خالی است.
بهمنماه 1357، زمانه در ایران به گونهای دیگر رقم خورد. چند ماه بعد از اشغال سفارت آمریکا، اندکی که از شور و التهاب روزهای اول انقلاب افتاد، روزگار احقاق حقهای گرفتهشده رسید. پولهایی که مردم آن را حق خود میدانستند و خیال میکردند در جیب پولدارترها جا مانده است. در میان این پولدارترها اما همهجور آدمی بود، از دستهای پینهبسته احمد خیامی که پشت چراغ قرمزهای چهارراههای مشهد، شیشه ماشینها را شسته بود تا پیکان را به خیابانهای ایران بیاورد و این خدنگ نوستالژیک را تبدیل به خاطره جدانشدنی چندین نسل ایرانی کند؛ تا ثابت پاسال رانتخوار مشهور آن سالها، و حتی حاجعلی طرخانی که خود مبارز انقلاب بود و به دستور امام خمینی، مسوول رسیدگی به اموال دیگران شد؛ و در عوض جای خالی بسیاری از دانهدرشتها در این فهرست خالی است. در چهارم دیماه 1358 قانون «حفاظت و توسعه صنایع ایران» در دو ماده تصویب شد. بر اساس این قانون صنایع و معادن بزرگی که صاحبان آن از طریق روابط غیرقانونی با رژیم گذشته، استفاده نامشروع از امکانات و تضییع حقوق عمومی به ثروتهای کلان دست یافته بودند، و برخی از آنها از کشور متواری بودند، به تملک دولت درآمد. 51 نفر مشمول بند ب این قانون شده بودند، که با اضافه شدن دو نام دیگر به فهرست، به 53 نفر مشهور شدند. 53 نفر که روزگاری بخش اعظمی از ثروت این سرزمین را در اختیار داشتند و امروز بعد از گذشت 34 سال، ردپای برخی از آنان را به سختی میتوان لابهلای کتابها و خطوط روزنامهها جستوجو کرد و از برخی از آنان جز نام، هیچ نجست. امروز خیلی از آنها در میان ما نیستند اما یادگار آنها بهجا مانده. کارخانههایی که همچنان چرخشان میچرخد و برندهایی که اگرچه خاموش شدهاند اما نقش آنها هنوز در خاطرهها مانده است. از میان 53نفری که آن روزها توفان انقلاب 57 با خود برد، توانستیم از 40 نفر خط و خبری پیدا کنیم. از 13 نفر اما هیچ خبری در دست نیست.
آذر ابتهاج
آذر صنیع همسر ابوالحسن ابتهاج در سال 1306 در خانوادهای متمکن در بابل متولد شد. پدرش حسین صنیع از دندانپزشکان بنام مازندران بود. او نیز طبابت را برگزید و از دانشکده دندانپزشکی دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. او عضو سازمان شورای زنان، استاد دانشکده دندانپزشکی و مدتی نیز مدیر مسوول مجله دندانپزشکی بود. آذر مشوق اصلی همسرش در تاسیس بانک ایرانیان بود که با خرید سهام آن بانک، به عنوان اولین زن مدیر بانک در ایران شناخته میشود و هنگام زندانی شدن همسرش در دوره امینی، مدیریت امور بانک را عهدهدار بود. آذر و همسرش پیش از پیروزی انقلاب، سهام خود را در بانک ایرانیان به هژبر یزدانی واگذار کردند. نقل است پس از انقلاب وقتی حکم شورای انقلاب در مصادره اموالش را شنید، گفت: «من خودم از این عنوان تعجبزده شدم، چون نه مقاطعهکار بودم و نه صاحب سرمایه، فقط عضو هیاتمدیره بانکی بودم که شوهرم بنیان نهاده بود، فکر میکنم بیشتر حسادتها کار ما را به اینجا کشاند.»
ابوالحسن ابتهاج
اولین رئیس سازمان برنامه و بودجه که سالها سابقه بانکداری داشت و بانکداری را از بانک شاهی در سال 1299 آغاز کرد و در سال 1321 به مدیرعاملی بانک ملی رسید و هشت سال بعد، در کسوت سفارت، راهی پاریس شد و پس از کودتای 28 مرداد، به ریاست سازمان برنامه برگزیده شد. در سال 1338 از خدمت کناره گرفت و بانک خصوصی ایرانیان را به همراه همسرش تاسیس کرد. در دوران نخستوزیری امینی، در ظاهر به جرم فساد مالی راهی زندان شد، و پس از هشت ماه با وثیقه آزاد شد. ابتهاج پس از آزادی، ابتدا ۲۵ درصد سهام بانک ایرانیان را به سیتیبانک آمریکا فروخت و سپس در سال ۱۳۵۶ با واگذاری کامل باقیمانده سهام به هژبر یزدانی، ایران را برای همیشه ترک کرد و در اسفند 1377 در لندن بدرود حیات گفت.
خسرو ابتهاج
فرزند احمدعلی ابتهاج، کارمند سازمان برنامه و بودجه بود که در سال 1353 به عنوان تنها فرد مسوول مذاکره با شرکتهای خارجی برای هدایت تکنولوژیک و به دست آوردن سختافزار در رابطه با جنبههای مختلف برنامه فضایی ایران انتخاب شد و به دلیل وجود سوءتفاهماتی در انعقاد قرارداد با شرکتهای خارجی، به او پیشنهاد شد استعفایش را تسلیم نماید، ابتهاج چنین نکرد و در نتیجه از خدمت منفصل شد. او پس از انفصال از خدمت وارد بخش خصوصی گوردون وینکلر شد. پدرش احمدعلی ابتهاج از پیشکسوتان صنعت سیمان ایران و از گردانندگان شرکتهایی چون سیمان شمال، سیمان دماوند، ایرانیت، بیرفارب و شرکت ساختمانهای کشور بود.
مراد اریه
مراد اریه فوت و فن تجارت را از همان دوره نوجوانی در مغازه برادرش «یحیی اریه» آموخت. او در سال 1277 در کاشان و در یک خانواده یهودی متولد شد. تجاربی که اریه در جریان سفرهایش به اقصی نقاط جهان از روسیه به انگلیس و ایتالیا به دست آورد، او را در جوانی به یکی از تاجران صاحبنام پارچه و منسوجات تبدیل کرد. اریه در کنار تجارت به عرصه سیاست نیز آمد و رفت داشت و در چهار دوره، نمایندگی کلیمیان را در مجلس شورای ملی بر عهده داشت. او در سال 1340، نخستین مجتمع تجاری را به مرحله بهرهبرداری رساند که کارخانجات سرامیکسازی و کاشیسازی ایرانا، پلاستیکسازی، ملامینسازی تهران، واحد تولیدی پتو پرنیان، کارخانه بستنیسازی الدورادو و نیز چندین واحد کوچک و بزرگ تولیدی نیز در این مجتمع قرار داشت. انقلاب که پیروز شد، اریه به نیویورک رفت و در سال 1372 نیز درگذشت.
جعفر اخوان
در توصیف نقش «جعفر اخوان» در اقتصاد ایران، همین بس که گفته میشود، او شالوده صنعت خودرو را در ایران بنیان نهاده است. اخوان، شرکت بازرگانی «جیپ» را زمانی تاسیس کرد که خیابانهای ایران مملو از اتومبیلهای کادیلاک، بیوک یا شورولت آمریکایی بود. او، ابتدا به واردات «جیپ ویلیز» پرداخت و سپس در سال 1335 خط مونتاژ آن را در کشور راهاندازی کرد. اخوان حدود سه سال بعد توانست «جیپ شهباز» را از کیلومتر 9 جاده مخصوص کرج روانه بازار کند. تغییر نام شرکت جیپ به جنرالموتورز نیز زمانی روی داد که اخوان در سال 1352، 45 درصد سهام این شرکت را به جنرالموتورز واگذار کرد و البته بخشی از سهام این شرکت به بنیاد پهلوی رسید. این شرکت تولیدکننده خودروهای لوکس، پس از انقلاب به سازمان گسترش واگذار شد و نام آن به «پارسخودرو» تغییر کرد. اخوان همچنین یکی از سهامداران بانک داریوش نیز بود.
عبدالحمید اخوانکاشانی
از میان فرزندان «عبدالباقی اخوانکاشانی» تاجر بزرگ فرش در کاشان عبدالحمید بیش از سایر برادرانش به تجارت،علاقه نشان داد. این گرایش، بعدها از او یک بازرگان کارآزموده تجهیزات الکترونیکی ساخت. کسی که نخستین ماشین لباسشویی و رادیوی ترانزیستوری را به ایرانیان هدیه کرد. نمایندگی محصولات خانگی زانوسی، چرخ خیاطی کهلر و نمایندگی شرکت الکتریکی R.E.F نیز از دیگر فعالیتهای برجسته او و برادرانش به شمار میرود. اما آنچه نام عبدالحمید را بر سر زبانها انداخت، تاسیس فروشگاه بزرگ ایران بود. او با شراکت احمد خیامی نیز توانست فروشگاههای زنجیرهای کوروش را در سال 1348 راهاندازی کند. پای کوروش در مدت کوتاهی به هشت نقطه از ایران رسید، اما اندیشه توسعه این فروشگاه بیش از این توفیق نیافت. در زمان وقوع انقلاب این فروشگاه در تملک عبدالحمید کاشانی نبود. چرا که او به دلیل اختلاف نظر بر سر نحوه مدیریت این فروشگاه سهم خود را به خیامی واگذار کرد.
عبدالمجید اعلم
در سالهای 1347 تا 1357 پروژههای عمرانی بزرگ، اغلب به دست «مجید اعلم» سپرده میشد. او از پیمانکاران شناختهشده در دوره پهلوی در زمینههای سدسازی، آبیاری و لولهکشی بود. برخی بر این باورند که نشست و برخاست با شخص شاه و روابط حسنه اعلم با برخی مقامات وزارت اقتصاد و سازمان برنامه و بودجه، نام او را در قراردادهای بزرگ عمرانی مانند سدسازی یا لولهکشی مینشاند. او البته در حالی اتهاماتی همچون قاچاق و احتکار سیمان را در پرونده دارد که سهامدار کارخانههای «سیمان تهران» و «قند کرمانشاه» نیز بود.
محمدتقی برخوردار
پدر صنایع لوازم خانگی ایرانی. ایران در دهه 1340، شاهد تاسیس و رشد صنایع لوازم خانگی بود. یکی از مهمترین مردان این عرصه حاجمحمدتقی برخوردار بود. او در دهه 1340 وارد عرصه صنعت شد و طی دو دهه به تولید کالاهای صنعتی دست زد. او، پس از 20 سال تجارت و واردات کالاهای مدرن صنعتی، اقدام به سیاست جایگزینی واردات و تاسیس کارخانههای لوازم خانگی کرد. از جمله کارخانههای او میتوان به پارسالکتریک (رادیو و تلویزیون)، شرکت صنعتی پارس توشیبا (انواع کالاهای لوازم خانگی مثل پنکه، آبمیوهگیری، چرخ گوشت و انواع پلوپز در شهر رشت)، شرکت لامپ پارس توشیبا، شرکت فرش پارس، شرکت کالای الکتریک و شرکتهای کارتن البرز، سرامیک البرز و کاشی پارس اشاره کرد. شرکت لوازم خانگی پارس با سرمایهگذاری مشترک جنرالالکتریک آمریکا به یکی از بزرگترین تولیدکنندگان داخلی یخچال، فریزر و لباسشویی تبدیل شد. با پیروزی انقلاب و بازگشت امام خمینی، حاجبرخوردار که در انگلستان اقامت داشت، به ایران بازگشت. او برای مدتی کوتاه به عضویت هیاتمدیره کشتیرانی انتخاب شد. اما اموالش ملی اعلام شد. در سال 1373 دادگاه حکم به بازگرداندن مقداری از زمینهای موروثیاش کرد و یک سال بعد حکم استرداد منزل شخصیاش صادر شد. حاجمحمد تقی در سال 1374 سکته خفیفی کرد و دچار فراموشی شد. سرانجام در سال 1378 با سکته دوم به بیماری آلزایمر مبتلا شد و در پی آن تمام حیات اقتصادی و اجتماعی و خانوادگی را به محاق فراموشی سپرد.
مهدی بوشهری
اگرچه خون حاجمحمدآقا بوشهری، ملقب به معینالتجار را در رگهایش داشت، اما ازدواج با اشرف پهلوی، او را به ثروت و شهرت رساند. از میان شرکتها و موسساتی که مهدی بوشهری سهامدار آن بود، میتوان به شرکتهای واردات و حقالعملکاری سولز ایران، شرکت پلیران، شرکت پخش نوار و صفحه اپریل، شرکت واردات شیشه و لوازم برقی تکنیساز، شرکت خدمات سینمایی و فیلمبرداری، شرکت گسترش صنایع سینمایی ایران، شرکت ایرساکو، شرکت آبهای معدنی دماوند، شرکت صنایع ساختمانی ثزا، شرکت امک چالوس و شرکت لبنیات پاستوریزه پاک اشاره کرد. او البته در نقش یک رایزن تجاری یا واسطه، تعدادی رآکتور اتمی از فرانسه برای نیروگاههای ایران خریداری کرد. بوشهری پیش از آنکه با درباریان وصلت کند به مدیریت فستیوالهای هنری میپرداخت. گفته میشود او، هنگامی که مدیریت خانه ایران در پاریس را بر عهده داشت، حدود دو میلیون فرانک فرانسه از بانک ملی ایران تسهیلات گرفت و بهرغم پیگیریها از پرداخت آن امتناع کرد.
عنایت بهبهانی
آخرین رئیس اتاق بازرگانی پیش از انقلاب اسلامی بود. در سال 1306 در اهواز به دنیا آمد. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان البرز گذرانید، پس از اخذ دیپلم به آمریکا رفت و در دانشگاه میشیگان مهندسی ماشینآلات کشاورزی و در مریلند مهندسی مکانیک خواند. وی پس از بازگشت به ایران، در واحدهای صنعتی پدرش مشغول به کار شد. او در تاسیس شرکت صنعتی جنرال در ایران نقش بسزایی داشت و مدت هجده سال عضو هیاتمدیره شرکت مذکور بود. او مدتی نیز نایب رئیس انجمن شهر تهران و همچنین عضو هیاترئیسه اتاق بازرگانی تهران بوده است. بهبهانی از سال 1345 فعالیت سیاسی خود را با عضویت در حزب ایران نوین آغاز کرد و در دورههای بیستوسوم و بیستوچهارم به نمایندگی از مردم تهران به مجلس شورای ملی راه یافت. او همچنین از سال 53 تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی ریاست اتاق ایران را عهدهدار بود. او تا سال 1361 در ایران ماند و در سال 1389 در کانادا درگذشت.
علیاصغر پیروی
علیاصغر پیروی ورزشکار عرصه تجارت بود. او طی سالهای 1329-1328 عضو تیم ملی دو و میدانی ایران در المپیک هلسینکی بود و در سال 1354 دبیر کل کمیته ملی المپیک ایران شد. پیروی صاحب و مدیر شرکت ایران باریم بود، شرکت مذکور در تجارت سولفات باریم فعالیت داشت و شاهزاده شهرام پهلوی در آن سهامدار بود.
رکنالدین سادات تهرانی
خاطرهای نخنماشده از جورابهای ستارهنشان در بازار یا کارخانهای متروکه در جاده تهران-کرج که هنوز نام تجاری «استارلایت» را بر پیشانی دارد. اینها، همه یادگارهایی است که از «رکنالدین ساداتتهرانی» بر جای مانده است. رکنالدین، فرزند «سیدجلال ساداتتهرانی» در سال 1310 متولد شد. او نوجوانی 16ساله بود که راه تجارت را در پیش گرفت و اینگونه بود که در بدو راه از حجره پدر سر درآورد. رکنالدین ساداتتهرانی در دانشگاه تهران، اقتصاد خواند و مقطع دکترای مدیریت اقتصادی را در همین دانشگاه پشت سر گذاشت. او البته از سال 1341 تا 1347 نیز در مقام معاون اقتصادی «علینقی عالیخانی» نیمنگاهی هم به عرصه سیاست داشت. ساداتتهرانی اما سرانجام به صنعت پیوست و شرکتهای «پارس تریکو» و «استارلایت» را تاسیس کرد.
حبیب ثابت
حبیب ثابتپاسال؛ بنیانگذار بزرگترین بنگاههای اقتصادی در ایران. اندیشه ورود به فضای کسب و کار از نوجوانی با ثابت بود؛ شاید از همان روزهایی که فقر و تنگدستی، او را در برابر فرزندان شخصیتهای لشگری و کشوری در مدرسه «سن لویی» لالهزار حقیر مینمود. آنگونه که در 16سالگی، مغازهای برای اجاره و تعمیر دوچرخههای کسانی که ییلاق خود را در شمیرانات میگذراندند، تهیه کرد؛ و در همان ایام در کنار محمدتقی نامی که به گفته ثابت اولین اتومبیل را وارد ایران کرده بود، رانندگی آموخت و به استخدام رانندگی آصفالسلطنه از رجال قاجار درآمد. مسافرکشی با اتومبیل فورد میان توپخانه و قلهک و پس از آن حمل مسافران به خارج از مرزهای پایتخت از دیگر فعالیتهای ثابت بود. او بعدها با خرید دو کامیون از فرانسه و یک دستگاه اتومبیل فیات از ایتالیا و انتقال آنها به تهران، نخستین موسسه حمل و نقل با وسایل نقلیه موتوری را در ایران تاسیس کرد. ثابت در اوایل دهه 1320، برای صدور کالاهای متنوع آمریکایی به ایران به همراه چهار نفر شرکتی به نام شرکت ثابت پاسال تاسیس کرد.
شعبهای از این شرکت در تهران و شعبهای از آن در آمریکا افتتاح شد. در واقع شرکت جدید ترکیبی از شرکت حبیب ثابت در نیویورک و پاسال در تهران بود. به واسطه نام همین شرکت هم بود که بعدها حبیب ثابت به ثابت پاسال شهرت یافت. شرکت مزبور توفیق فراوانی در صادرات کالا و اجناس لوکس آمریکایی به بازارهای ایران یافت و حبیب در جریان صدور کالاهای مختلف به ایران وقتی بازار صادرات لاستیک را پررونق یافت، در سال 1323 در جریان سفر به شیکاگو با یکی از شرکتهای بزرگ تولید لاستیک ارتباط یافت و پس از انجام کارهای مقدماتی، کار صادرات محصول آن کارخانه به ایران در سطح وسیع و گسترده آغاز شد و کارخانه مزبور سهم قابل ملاحظهای از لاستیک خود را به ایران اختصاص داد. ثابت به واسطه تصدی یکی از بستگان خود در وزارت پست و تلگراف، توانست امتیاز حمل محمولههای پستی از تهران به مازندران را کسب کند. گفته میشود او با سرمایه بهاییان در 29سالگی، نخستین کارخانه نجاری ماشینی را در ایران راهاندازی کرد. تاسیس شرکت «فیروز» برای صادرات لوازم آرایشی و بهداشتی آمریکایی به ایران و راهاندازی شبکههای تلویزیونی، تاسیس کارخانه جنرالتایر و نمایندگی اتومبیل استودبیکر از دیگر اقدامات او به شمار میرود. یکی از مهمترین داراییهای او، کارخانه پپسیکولا بود و با فتوای مشهور مراجع در حرام اعلام کردن این نوشیدنی ثابت دو سال پیش از پیروزی انقلاب، ایران را برای همیشه به مقصد نیویورک ترک کرد و در سال 1364 درگذشت.
علی حاجطرخانی
علی طرخانی فرزند حاجکاظم شاهپوری از بازاریهای سرشناس بود. علی طرخانی به همراه برادرش تقی در تولید روغن نباتی و قند و شکر فعالیت داشتند. طرخانی خود از مبارزان انقلابی بود اما پس از بهمن 57 سرنوشتی تراژیک پیدا کرد. نام طرخانی هم در لیست کسانی بود که باید اموالشان مصادره میشد و هم در لیست افرادی بود که باید به اموال مصادرهشده هژبر یزدانی رسیدگی میکردند. اگرچه شهید بهشتی برای بازپسگیری اموال حاجطرخانی تلاش کرد اما او اموالش را پس نگرفت و با رنجیدگی از امور حکومتی کناره گرفت و تا سال 1385 که درگذشت خبری از او شنیده نشد.
کاظم خسروشاهی
«کاظم خسروشاهی» فرزند «حسن خسروشاهی» بخشی از تاریخچه اتاق بازرگانی تبریز است. کاظم، رشته حقوق را در تهران، نیمهکاره رها کرد و عازم آمریکا شد. او با این سفر دو نشان را هدف قرار داده بود؛ ادامه تحصیل و بازارگشایی برای پدر. کاظم خسروشاهی در همان روزهایی که در آمریکا به سر میبرد، نمایندگی شرکت دارویی «ماکسون رابینز» را بر عهده گرفت. خانواده خسروشاهی دامنه فعالیتهای تولیدی و تجاری خود را در حوزه دارو متمرکز کرد و با تاسیس شرکت سهامی «تولید دارو» به این بخش از فعالیتهای خود رونق بخشید. تیدی، تولیپرس پخش البرز، پایور، پایهگذار، تکنو صنایع و کامپیوتر البرز عناوین تجاری است که به خانواده خسروشاهیها تعلق داشت. او حدود یک سال تصدی وزارت بازرگانی در دولت «جمشید آموزگار» را نیز بر عهده گرفت و البته در این مدت دو بار استعفا کرد. او اکنون در پاریس اقامت دارد.
احمد خیامی
سرمایهای که «احمد خیامی» برای راهاندازی کارخانه ایرانناسیونال هزینه کرد، حدود 40 میلیون تومان بود. او با این سرمایه، در سال 1346 بزرگترین کارخانه خودروسازی ایران را پیریزی کرد. کارخانهای که روزانه قادر بود، 17 دستگاه اتومبیل سواری و اتوبوس و کامیون مونتاژ کند. اما خیامی هفت سال بعد در شرایطی که سیاست جایگزینی واردات به پارادایم اصلی اقتصاد ایران تبدیل شده بود، سرمایه خود را به 579 میلیون و 125 هزار دلار رساند. از دوران کودکی و نوجوانی خیامی روایتهای مختلفی نقل شده است، اینکه به دلیل علاقهای که به اتومبیل داشت، روزها پس از مدرسه لنگ در دست میگرفت و اتومبیلهای کوچه و خیابان را شستوشو میداد اما خود میگوید: «در سرمای زمستان آنقدر روی اتومبیلها کار میکردم که دستهایم ترک میخورد و بنابراین ناچار میشدم پیه داغکرده روی آن بریزم تا زخمهایم التیام پیدا کند.» احمد خیامی فروشگاه زنجیرهای کوروش را نیز بنیانگذاری کرد. او پس از انقلاب به کانادا رفت. او قصد داشت در زادگاهش مشهد، کارخانهای تاسیس کند اما سرطان، مجال به بار نشاندن آخرین آرزویش را به او نداد.
محمود خیامی
محمود در تمام دوران از تولد تا روزهای قد کشیدن «ایرانناسیونال» در کنار برادرش احمد بود. یکی از بنیانگذاران کارخانه ایرانناسیونال که اکنون در انگلستان اقامت دارد. او در سال 1328 از مشهد، رهسپار تهران شد تا به همراه شریک اصلی خود یعنی احمد خیامی، ساخت اتوبوس و اتومبیل سواری را در پایتخت کلید بزند. البته در بحبوحه پیروزی انقلاب، موعد جدایی دو برادر نیز فرارسیده بود؛ از این رو کل سهام ایرانناسیونال به محمود واگذار شد. افزون بر این او در عرصه بانکداری از جمله بانک صنعت و معدن نیز فعالیت داشت؛ محمود خیامی در سال 1358 به اروپا رفت و اکنون هفت نمایندگی مرسدسبنز را در انگلستان و آمریکا مدیریت میکند. آنچه محمود را در سالهای اخیر بار دیگر خبرساز کرد، کمک یک میلیون پوندی او در سال 2007 به حزب کارگر انگلستان بود که واکنشهای بسیاری را در پی داشت. او دومین حامی مالی حزب کارگر انگلستان است و موسسهای به نام بنیاد خیامی تاسیس کرده که فعالیتهایی همچون گفتوگوی ادیان از طریق برگزاری جلسات و کنفرانسها برگزار میکند. این بنیاد در سال 2005 کنفرانس دو روزهای تحت عنوان «آیا اسلام خطری برای غرب محسوب میشود» برگزار کرد.
مرتضی رحیمزادهخویی
نام «حاجمرتضی» برای تجار خطه آذربایجان، نامی آشناست. مردی از دیار «خوی» که گویی تنها برای «تجارت» آفریده شده بود. تردیدی نیست بسیاری از آنان که روزانه از مقابل کوی معروف ولیعصر میگذرند، نمیدانند که این بنا یادگار «مرتضی رحیمزادهخویی» است. او یکی از زمینداران بزرگ شهر خوی بود که با خرید زمینهای این منطقه و همکاری شهرداری تبریز «کوی ولیعهد» را احداث کرد. پس از انقلاب نیز نام این مجموعه به کوی ولیعصر تغییر یافت. اما ارمغان خانواده خوییها برای مردم ایران، آتش «کبریتهای ممتاز» بود. صنعتی که «زینالعابدین رحیمزادهخویی» پدر حاجمرتضی در سال 1300 به همراه یارانش از روسیه به ایران آورد. حاجمرتضی خویی که از سال 1351 تا 1357 رئیس اتاق بازرگانی تبریز بود، پس از انقلاب به آلمان مهاجرت کرد.
اسدالله رشیدیان
اسدالله رشیدیان بیش از آنکه در عرصه اقتصاد شناختهشده باشد، او را به واسطه فعالیتهای سیاسیاش در دهه 30 میشناسند؛ نقشی که اسدالله و برادرانش در وقوع کودتای 28 مرداد ایفا کردند و البته مبارزاتی که بعدها دولت امینی را نیز نشانه گرفت. برادران رشیدیان در دوره حکومت مصدق، جلساتی با حضور فضلالله زاهدی و افسران بازنشسته برگزار میکردند که موجب دستگیری اسدالله رشیدیان شد. او پیش از کودتای 28 مرداد، سخنگوی انگلیس و مشوق شاه برای کودتا بود. رشیدیان پس از کودتا امتیازات فراوانی چون مجوز تاسیس بانک و اعتبارات تعاونی و توزیع گرفت. او از جمله دلالان اسلحه میان ایران و آمریکا بود. فعالیتهای رشیدیان، علیه دولت امینی نیز ادامه یافت و او به همراه برادرش مدتی در دوره امینی محبوس بودند. او پس از آزادی از زندان، امتیاز تاسیس بانک تعاونی و توزیع وابسته به اصناف تهران را دریافت کرد. او فعالیتهای اقتصادی خود را با تاسیس شرکت بیمهای توسعه داد. اسدالله رشیدیان، پیش از پیروزی انقلاب، سرمایه خود را از کشور خارج کرد و خود نیز به انگلستان رفت. او در اوایل دهه 60 در 60سالگی دار فانی را وداع گفت.
رضا رستگارتهرانی
«رضا رستگارتهرانی» نیز از دانشآموختگان مدرسه «دارالفنون» است؛ فرزند خانوادهای از خردهمالکان اصفهان که در سال 1286 دیده به جهان گشود. او پس از اخذ بورسیه تحصیلی از مدرسه «تلوز» فرانسه به این کشور سفر کرد و تحصیلات تکمیلی خود را در رشته «میکروبیولوژی» گذراند. رضا رستگارتهرانی، بعدها در کنار برادر خود، مرتضی به بهرهبرداری از معدن سرب انگوران رونق بخشید. او پس از پیروزی انقلاب به لندن رفت و در سال 1379 درگذشت.
مرتضی رستگارتهرانی
«مرتضی رستگارتهرانی» در سال 1289 متولد شد. او پس از اخذ مدرک دیپلم از دارالفنون «مهندسی معدن» را به عنوان رشته تحصیلی خود برگزید و با همین تخصص به بهرهبرداری از یکی از بزرگترین معادن سرب و روی کشور پرداخت. البته جز «کارخانه سرب انگوران» شرکت «کالسیمین» نیز از شرکتهای تحت تملک او بوده است که مشمول بند ب قانون حفاظت از صنایع شد. حتی گفته میشود او تا مدتها پس از انقلاب سال 57 در ایران ماند و به اتفاق «اکبر لاجوردی» و «حاجبرخوردار» برای رفع مصادره از اموال خود جلسهای نیز با مهندس بازرگان داشت. مرتضی رستگار در سال 1378 دار فانی را وداع گفت.
علی رضایی
سلطان آهن ایران، در خانهای از تجار معروف سبزوار متولد شد. او یک صنعتگر بود که البته دستی هم در امور بانکداری داشت. او توانست به واسطه اخذ وام از بانکهای دیگر، بانکی به نام «شهریار» تاسیس کند. علی رضایی به استقراض از بانکهای ایرانی بسنده نکرد و وامهایی را از چند بانک خارجی ستاند؛ غافل از آنکه، این شیوه تامین منابع به زودی این بانک را در خطر انحطاط قرار خواهد داد. اما بانک مرکزی با ایجاد محدودیت در سهام برادران رضایی این بانک را از خطر رهانید. علی و محمود رضایی بنیانگذار گروه صنعتی شهریار بودند و شرکت نورد را نیز تحت اختیار داشتند. علی رضایی، عضو اتاق بازرگانی تهران بود و در دوره هجدهم مجلس ملی به عنوان نماینده سبزوار به مجلس شورای ملی رفت و در دوره هفتم مجلس سنا نیز به این پارلمان راه یافت. علی رضایی از سال 1340 به فکر تاسیس کارخانجات صنعتی افتاد و شرکت سهامی کارخانجات نورد اهواز را در مجاورت جاده اهواز و خرمشهر تاسیس کرد. پس از مدت کوتاهی شرکت او گروه صنعتی شهریار نام گرفت که شامل مجتمعهای زیر بود: کارخانه نورد شاهین، کارخانه نورد شهداد، کارخانه نورد شاهرخ، مجتمع صنایع فلزی خوزستان و کارخانه شهباز. او در واقع بزرگترین واحد صنایع فلزی ایران را در خوزستان احداث کرد و صنعت پولاد ایران را پایه گذاشت.
محمود رضایی
نام محمود رضایی نیز در فهرست سهامداران گروه صنعتی «شهریار» در کنار نام علی و قاسم رضایی دیده میشود. او پس از آنکه مقطع دبیرستان را گذرانید به پیشه خانوادگی خود، یعنی تجارت روی آورد. محمود رضایی بعدها قابلیتهای خود را در عرصه سیاست نیز به محک گذاشت و در دوره هجدهم مجلس شورای ملی، وکالت مردم سبزوار را بر عهده گرفت، اما گویی ردای سیاستمداران به قامت او تنگ مینمود که در دوره نوزدهم، جایگاه خود را به برادرش واگذار کرد و بار دیگر تجارت را برگزید. محمود رضایی از مدیران شرکت معادن فاریاب و سهامدار معدن مس سرچشمه نیز هست. سرمایهگذاری در معادن مس سرچشمه در دوره مدیریت برادران رضایی به یک شرکت انگلیسی واگذار شد که البته این مشارکت به شکست انجامید. محمود رضایی پس از انقلاب به اروپا رفت و به دلیل فشار مالی سرانجام در سال 1375 با اسلحه کمرى به زندگی خود پایان داد.
طاهر ضیایی
سهامدار بزرگ شرکت سیمان فارس و خوزستان، بخش اعظم اوقات خود را در حوزه سیاست میگذراند. «طاهر ضیایی» به حرفه موروثی خاندان ضیایی که طبابت بود، تمایلی نشان نداد؛ او پس از آنکه مدرک دکترایش را در رشته زمینشناسی از دانشگاه وین اخذ کرد به ایران بازگشت و تا مدتها به تدریس در دانشگاه مشغول بود. او به تاسی از پدرش میرزا آقا ضیاءالاطباء که در چندین دوره متوالی به نمایندگی از مردم تربت حیدریه به مجلس شورای ملی راه مییافت، به جرگه مردان سیاست پیوست. نخستین نهاد دولتی که طاهر ضیایی به آن پا گذاشت، سازمان برنامه و بودجه بود که در زمان ریاست «جعفر شریفامامی» بر این سازمان، ضیایی قائم مقام او بود. معاونت وزارت اقتصاد و بعدها در کابینه شریفامامی و اسدالله علم، کرسی وزارت صنایع و معادن به او رسید. با ادغام وزارت بازرگانی و صنایع و معادن، ضیایی به مدیرعاملی بانک اصناف نیز رضایت داد. او تجربه چند دوره سناتوری را هم کسب کرد. ضیایی در اسفندماه 1348، با ادغام اتاق تهران و اتاق صنایع و معادن، و تولد اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران، رئیس اتاق شد و هنگامی که انقلاب مردم ایران در شرف پیروزی بود به آمریکا رفت.
محمد ابونصرعضد
آموزههای دانشگاه «دیژون» فرانسه سرانجام او را به فعالیت در بخش خصوصی سوق داد. محمد ابونصرعضد با مدرک مهندسی کشاورزی، مدتی را در وزارت کشاورزی، جنگلبانی و حتی نخستوزیری سپری کرد، اما در سال 1332 مشاغل دولتی را رها کرد و ابتدا کارخانه تصفیه شکر اهواز را بنیان نهاد و سپس کارخانه قندسازی دزفول را دایر کرد. او را به عنوان یکی از بنیانگذاران اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران نیز میشناسند و چندین دوره در نقش نایبرئیس اتاق ایران، هدایت خانه فعالان اقتصادی را بر عهده داشته است. مهندس عضد در سرمایهگذارى بانک اعتبارات که فرانسوىها هم در آن مشارکت داشتند، از سهامداران عمده بود.
علینقی عالیخانی
سکاندار وزارت اقتصاد در دهه 40. مردی که از بخش خصوصی برخاست و به بالاترین مقام در بخش اقتصاد دولتی رسید. نام عالیخانی از آن جهت در تاریخ اقتصاد عصر پهلوی برجسته مانده که او در کسوت یک مقام دولتی خدمات بسیاری را به بخش خصوصی ارائه کرده است. عالیخانی، پس از گذراندن مقطع دکترای حقوق در پاریس به ایران بازگشت. او در مقطعی کوتاه، فعالیت در دفتر نخستوزیری و شرکت نفت را آزمود، اما گویی کانون بخش خصوصی را بر این دو نهاد دولتی ترجیح داد که اتاق بازرگانی تهران را به عنوان مقصد بعدی خود برگزید.
عالیخانی وقتی به وزارت بازرگانی و صنایع و معادن رفت 30ساله بود. بعد از آنکه وزارت صنایع ملی را ادغام کردند و تبدیل به وزارت اقتصاد شد، او اولین وزیر اموراقتصادی و دارایی ایران شد. او در سال 1341 کلید این وزارتخانه را زمانی از اسدالله علم دریافت کرد که نیازها و نارساییهای فعالان اقتصادی را از دریچه اتاق تهران رصد کرده بود. نخستین اقدام عالیخانی خصوصی کردن کارخانجات دولتی بود. عالیخانی در مدت هشت سال هدایت این وزارتخانه، چهرهای اثرگذار و مقتدر از خود به نمایش گذاشت. او حدود دو سال نیز ریاست دانشگاه تهران را بر عهده داشت و مدتی نیز بنیاد پهلوی را مدیریت کرد. عالیخانی اما بار دیگر با کنارهگیری از پستهای دولتی به بخش خصوصی روی آورد. گفته میشود او سهامدار برخی واحدهای تولیدی از جمله نورد اصفهان و آجر نسوز نیز بوده است.
برادران عمیدحضور
امیر عمیدحضور، 14ساله بود که فهمید میتواند به تنهایی گلیم خود را از کف بازار تهران بیرون بکشد. او به این باور رسید و پدرش نیز پذیرفت که در بازار، امکاناتی برای کسب و کار فرزند نوجوان خود فراهم کند. امیر در 20سالگی پدر را از دست داد و یکتنه مسوولیت خانواده خود و مادر و برادرانش را به دوش کشید. اما این مسوولیت بزرگ نیز هرگز، ذرهای از پشتکار او نکاست. آنگونه که تجارتخانه عمیدی در کمتر از پنج سال دوسوم توزیع و واردات کفش را در بازار تهران در دست گرفت. دیری نپایید که امیر و منصور عمیدحضور با تاسیس «گروه صنعتی بلا» به یکی از بزرگترین تولیدکنندگان کفش تبدیل شدند. البته ابعاد فعالیتهای اقتصادی آنان به تولید و صادرات کفش محدود نماند؛ بانکدارى، تولید کارتن و چرم و البته فعالیت در صنعت نساجی نیز از دیگر موفقیتهای برادران عمیدحضور به شمار میآید. امیر عمیدحضور در دیماه 1357 به آمریکا رفت و فعالیتهای اقتصادی خود را از سر گرفت.
گروه فرمانفرماییان
عبدالحسین میرزافرمانفرما از نوادگان قاجار، صاحب هفت همسر و 36 فرزند دختر و پسر بود. اما جمعیت این خانواده، مانع از آن نشد که فرزندان فرمانفرماییان از تحصیل در اروپا یا آمریکا باز بمانند. از میان پسران و دختران او، خداداد بیش از همه در وادی سیاست ماندگار شد. از دیگر افراد این خانواده که در تاریخ این دوره نقش ایفا کردند، میتوان به ستاره و مهرماه فرمانفرماییان اشاره کرد.
خداداد فرمانفرماییان
از صاحبنامترین تحصیلکردگان ایرانی خارج از کشور که ابوالحسن ابتهاج موفق به جذب آنها در سازمان برنامه شد و یک تیم متخصص را تشکیل داد. آشنایی او با «ابوالحسن ابتهاج» در آمریکا کلید ورود او به دستگاه دولت بود. او تا مقطع دکترا در دانشگاههای کلرادو و استنفورد اقتصاد خواند و سپس به ایران بازگشت. او که به دعوت ابتهاج، مدتی به استخدام سازمان برنامه درآمده بود به ریاست این سازمان رسید. گفته میشود، فرمانفرماییان و ابتهاج در تحولات ساختار برنامهریزی ایران نقش جدی داشتهاند. او مدتی نیز رئیس بانک مرکزی بود. اما مدیر عاملی شرکت سهامی فرش و شرکت سهامی نفت پارس، مدیریت شرکت سهامی لامپ پارس، عضویت در هیاتمدیره بانک صنعت و معدن، عضویت در هیاتمدیره شرکت سهامی لامپ ایران و پیمانکاری سازمان برنامه، بخشی از فعالیتهای اقتصادی خاندان فرمانفرماییان بوده است. او در دوران نخستوزیری هویدا، به علت اختلافات با او، استعفا داد.
عبدالحمید قدیمینوایی
پدر «عبدالحمید قدیمینوایی» از مدیران میانی دولتی بود و به سبب ماموریتهای شغلی به شهرهای مختلف ایران سفر میکرد. اما عبدالحمید، دوران دبیرستان خود را در «دارالفنون» سپری کرد. او که از جوانان وابسته به حزب توده بود، سپس به آمریکا سفر کرد تا با تحصیل در دانشگاه «برکلی» کالیفرنیا با مدرک مهندسی ساختمان به ایران بازگردد. عبدالحمید قدیمی پس از بازگشت، شرکت مهندسی ساختمان ملی را تاسیس کرد که البته گفته میشود «برادران فاتح»، «هدایت بهبهانی» و «علی ابراهیمی» نیز در تاسیس این شرکت سهیم بودهاند. اما گرایشات سالهای جوانی او به ایدئولوژی حزب توده مانع از آن نشد که بعدها از ساخت عمارتهای معروف درباری و ویلاهای سلطنتی، مانند کاخ شمس و کاخ نوشهر خودداری کند.
محمود لاجوردی
خاندان لاجوردی از مشهورترین فعالان اقتصادی قبل از انقلاب بودند که کمتر در زمینه سیاست فعالیت میکردند. خانواده لاجوردی فعالیت اقتصادی خود را از سال 1270 خورشیدی، با فعالیت سیدمحمد لاجوردی و برادرش آغاز کرد. این فعالیتها، توسط محمود لاجوردی ادامه یافت. لاجوردیها تا اوایل دهه 1330 بیشتر در زمینه اقتصاد فعالیت میکردند، اما وقتی آینده را در توسعه صنعت دیدند، به صنعت روی آوردند. لاجوردیها در بسیاری زمینهها جزو پایهگذاران بخش خصوصی مدرن در ایران محسوب میشوند. آنها اولین شرکت کامپیوتری ایران را بعد از شرکت ملی نفت ایران تاسیس کردند که با داشتن بیش از 250 پردازنده مرکزی نظام پرداخت حقوق کارمند و دستمزد کارکنان و کارگران، حسابداری و هزینههای سرمایهگذاری را با محاسبات کامپیوتری انجام میداد. آنان اولین شرکت خصوصی بودند که بیمه درمانی را برای کارمندان خود راهاندازی کردند. سیدمحمود در حجره پدر، الفبای تجارت را آموخت. گفته میشود او در ششسالگی به مکتب رفت اما چیزی نیاموخت. سیدمحمود در مدرسه دیگری که در کاشان تاسیس شده بود، توانست خواندن و نوشتن بیاموزد. او استعدادش را در عرصه فعالیتهای اقتصادی یافت و در سال 1320 نخستین شرکت تجاری خانوادگیاش را به نام آرین تاسیس کرد. او از سالهای 1310 به بعد تا تاسیس سلسله آرین نیز در برخی شرکتهای تمام ایالتی، تنباکو و قند و توتون و ... به عنوان بازرس و هیاتمدیره فعال بود. سیدمحمود لاجوردی تا مهرماه 1363 در ایران ماند و در این سال برای معالجه سرطان به آمریکا رفت و در همانجا درگذشت.
اکبر لاجوردی
عضوی از خانواده بزرگ نیلفروشها و بنیانگذار اصلی «صنایع بهشهر». ابتکار اکبر لاجوردی برای توسعه صنعت نساجی ایران، اعطای بورس تحصیلی به دانشجویان این رشته بود. گفته میشود او با نیت حمایت از برادرش «سیدمحمود» به اتاق بازرگانی رفت اما بعدها در جایگاه رئیس سندیکای نساجی به گستره فعالیتهای خود در اتاق افزود. اکبر لاجوردی، مدیریت کارخانههای «مخمل کاشان»، «راوند کاشان» و «پلیاکریل» را نیز بر عهده داشت. او اما با وقوع انقلاب، ایران را ترک نکرد و برای بازگرداندن اموال و داراییهای خود، نامههای اعتراضآمیزی به سازمان حفاظت و توسعه برای انکار وابستگی به رژیم شاه نوشت. اکبر تا اواخر تابستان 1359 در ایران ماند، اما پس از ترور برادرش «احمد» به آمریکا رفت و فعالیتهای اقتصادی خود را از سر گرفت.
حبیب لاجوردی
حبیب لاجوردی اما هنگامی که پا به دوره میانسالی گذاشت، راه خود را از برادرانش جدا کرد. اگرچه او نیز پس از پایان تحصیلاتش، بخشی از مدیریت گروه صنعتی بهشهر را بر عهده گرفت، اما اکنون از او به عنوان یک محقق یاد میشود. او از دانشآموختگان دانشگاههای «هاروارد» و «ییل» در رشته MBA و اقتصاد بود. او در سال 1348 از فعالیتهای اقتصادی دست کشید و مرکز مطالعات مدیریت را در تهران تاسیس کرد و تا سال 1357 نیز در این مرکز به تدریس پرداخت. حبیب لاجوردی، مدیر پروژه تاریخ شفاهی ایران در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد است.
قاسم لاجوردی
آنچه «قاسم لاجوردی» را از سایر افراد خاندان لاجوردی متمایز میساخت، میل برتریجویی او بود؛ این ویژگی را «سیدمحمود لاجوردی» پدرش، برازنده او میدانست. قاسم لاجوردی در مدرسه تجارت، رشته بازرگانی را برگزید. لاجوردی البته پیش از آنکه برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شود، بخشی از سهام شرکت آرین را که از جمله بنگاههای اقتصادی خانوادگی او بود، به نام خود ثبت کرد. او در مدت اقامتش در این کشور، نمایندگی شرکت آرین را نیز در آمریکا تاسیس کرد. قاسم لاجوردی از بنیانگذاران صنایع «بهشهر» و «بانک بینالمللی ایران و ژاپن» نیز به شمار میرود. او به عرصه تجارت اکتفا نکرد و نیمنگاهی نیز به سپهر سیاست داشت. لاجوردی میخواست با ورود به بدنه قدرت، بهبود وضعیت فضای کسب و کار را دنبال کند. او پس از یک بار شکست در انتخابات اتاق بازرگانی تهران، سرانجام به فعالیتهای تشکیلاتی بخش خصوصی راه یافت و حتی بعدها در نقش یک سناتور نیز ظاهر شد. او در سال 1389 در ایالت آریزونای آمریکا در بیمارستان درگذشت. لاجوردیها بیش از 80 شرکت و کارخانه در نقاط مختلف کشور از جمله تهران، کاشان، بهشهر، کرمانشاه، قزوین، مشهد، گنبد کاووس، گرگان، نکا، اراک، خرمشهر، نوشهر و حومه محمودآباد تاسیس کردند. در این شرکتها که عمدتاً در چارچوب گروه صنعتی بهشهر بود تا سال 1357 بیش از 15 هزار مهندس، کارشناس، مدیر، کارمند و کارگر مشغول به کار بودند.
محمدرحیم متقی ایروانی
خاطره کیکرزهای دوستداشتنی و نشان فیل در بیضی زردرنگ. ایروانی از پیشتازان و بنیانگذاران صنعت مدرن کفش در ایران است که از سال 1336 تا 1357 بیش از 52 شرکت در صنعت کفش و چرم و بیش از 400 فروشگاه زنجیرهای کفش ملی در سطح ایران تاسیس کرد. ایروانی میدانست چگونه عطش مصرف کفشهایش را در میان ایرانیان بیفزاید که در سالهای میانی دهه 50 حجم تولیدات خود را به 100 هزار جفت کفش در روز رساند. کفش ملی، نهتنها پاپوش مردان و زنان ایرانی بود که کفش ارتش سرخ اتحاد جماهیر سوسیالیستی و مردان و زنان مجاری، لهستانی و رومانیایی و حتی اروپایی را تامین میکرد. ایروانی پیش از انقلاب دو برادر را که در زلزله بویینزهرا خانواده خود را از دست داده بودند، به فرزندخواندگی پذیرفت و بعدها برای ادامه تحصیل به اروپا فرستاد. همین دو برادر در روزهای انقلاب در کارخانه را به روی ایروانی بستند و او را از ملک خویش بیرون کردند. کفش ملی پس از مصادره، زیرمجموعه سازمان صنایع ملی ایران شد، اما چندی بعد بابت رفع دیون (بدهی دولت) به سازمان بازنشستگی کشوری واگذار شد و امروز رونق چندانی ندارد. ایروانی پس از عزیمت به آمریکا ابتدا کارخانهای برای تولید کفش و چرمسازی در «بوستون» تاسیس کرد و در قاهره نیز کارخانه کفش استاندارد را بنیان گذاشت. حتی در حوالی شهر آتلانتا در ایالت جرجیا «پارک صنعتی کامنولث» و صنایع جرجیا و کارخانجات کفش اوکاباشی را با مشارکت شرکتهای ایتالیایی و ژاپنی که در ایران با او همکاری داشتند تاسیس کرد و سرانجام در 12 اسفند 1384 درگذشت.
مهدی میراشرافی
فرزند سید حسین شکوهالسلطان. او فارغالتحصیل دانشکده افسری بود و به خدمت ارتش درآمد. پس از اشغال ایران توسط قوای متفقین از ارتش استعفا داد و با تاسیس روزنامه جنگ به فعالیت مطبوعاتی روی آورد و پس از مدتی امتیاز روزنامه آتش را گرفت که از روزنامههای تندرو و منتقد دولت قوام بود. او در مجلس هفدهم به عنوان نماینده مشکینشهر به مجلس راه یافت و در دوره نهضت ملی شدن نفت، در دعوای مصدق و کاشانی طرف کاشانی را گرفت و در روزنامهاش علیه مصدق بسیار نوشت. روز 28 مرداد، پس از کودتا اولین کسی بود که در رادیو خبر سقوط مصدق و به حکومت رسیدن زاهدی را اعلام کرد. او پس از کودتا، بار دیگر در دورههای نوزدهم و بیستم به مجلس راه یافت و علاوه بر خرید دو کارخانه پارچهبافی در اصفهان، روزنامهاش را گسترش داد و چاپخانه بزرگی خرید. گفته میشود بخشی از سهام کارخانه ریسندگی «تاج اصفهان» به واسطه تلاشهای بیشائبهاش برای تحکیم حکومت کودتا از سوی شاه به او اعطا شد. او اما پنج سال بعد، یعنی در سال 1338 با خرید بخش دیگری از سهام کارخانه تاج، مدیریت این کارخانه را به دست گرفت. پس از مدتی، فعالیت این واحد تولید به دلیل فرسودگی ماشینآلات، متوقف شد و او با انتقال بخشی از این تجهیزات در جاده تهران، کارخانه تاج را تاسیس کرد. این کارخانه در سال 1349 با بحران مالی مواجه شد و در مردادماه سال 1350، هیات حمایت از صنایع از سوی بانک ملی ماموریت یافت که این کارخانه را تحت تملک درآورد. مهدی میراشرافی و پسرش، کیوان، با پیروزی انقلاب دستگیر و در دادگاه انقلاب اسلامی اصفهان به اعدام محکوم شدند.
برادران نمازی
بانک «هنگکنگ» شانگهای، بانک «شاهنشاهی انگلیس و ایران» و کمپانی کشتیرانی «شبهجزیره و شرق»، بزرگترین بنگاههای اقتصادی است که خاندان نمازی در آن سرمایهگذاری کردهاند. بزرگان خاندان نمازی دو برادر به نامهای «محمدحسن» و «محمدحسین» بودند که این سرمایهگذاریها نخست از سوی آنان صورت گرفته بود. اگرچه این دو برادر به ترتیب در سالهای 1310 و 1326دار فانی را وداع گفتند، اما فرزندان نمازیها نیز به خوبی جوهره خود را در توسعه کسب و کار پدرانشان نشان دادند. محمد فرزند محمدحسن، پس از سالها سکونت و تجارت در آمریکا، به ایران بازگشت و در کابینه زاهدی به عنوان مشاور وزیر گماشته شد. اما مهدی فرزند محمدحسین، نقش جدیتری در پهنه سیاست ایران ایفا کرد. او تا دوره چهاردهم بدون وقفه نمایندگی مجلس شورای ملی را عهدهدار بود و البته به عضویت مجلس سنا نیز درآمد. گفته میشود این برادران در تجارت تریاک نیز دست داشتهاند. مهدی نمازی نمایندگی شرکت «بیوک» و صادرات کتیرا به اروپا و آمریکا را نیز در اختیار داشت. او در سال 1351 درگذشت.
سعید هدایت
فرزند غلامعلی مکرمالملک در سال 1297 خورشیدی متولد شد. پس از اتمام تحصیلات عالی و اخذ دانشنامه مهندسی در رشته راه و ساختمان، به شغل آزاد روی آورد. مهندس هدایت در سال 1335 در دوره نوزدهم قانونگذاری به نمایندگی از شهرستان زنجان وارد مجلس شورای ملی شد. او در دوره بعد، از سوی مردم تهران به وکالت انتخاب شد. علاوه بر این قائممقام دبیر کل حزب مردم بود.
مهندس حاجمهدی هرندی
کرمانیها روشنایی خانههایشان را باید مرهون تدبیر «حاجمهدی هرندی» بدانند. مردی که منشاء خیرات بسیاری در زادگاهش بود. زادگاهش را به بخشها و تجهیزات بیمارستانی از جمله بخش سوانح سوختگی بیمارستان شفای کرمان، مدرسه و کتابخانههای عمومی تجهیز کرد. او در سال 1312 متولد شد و تحصیلات خود را در انگلیس و آمریکا گذراند. حاجمهدی گویی آرزوهای بسیاری برای شهر و دیار خود در سر داشت؛ او میخواست کویر را آباد کند، اما نخستین ارمغان مهدی هرندی به مردم کرمان در روزهایی که بسیاری از شهرها هنوز از برق محروم بودند، برق بود. او در صنعت نساجی نیز فعالیت داشت و بنیانگذار چند کارخانه پوشاک نظیر «برک» و «ایران پوپلین» بود؛ هرندی در آذرماه 1357 در 57سالگی به دیار باقی شتافت. علی هرندی، پس از انقلاب توانست بخشی از اموال پدرش را که مزارع کشاورزی بود، باز پس بگیرد.
منصور یاسینی
در سال 1310 در تهران به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات در حد سیکل، به فعالیت در رشتههای مختلف اقتصادی و بازرگانی از قبیل تولید شیشه، پارچه و خرید و فروش آنها و واردات و فروش ماشینآلات روی آورد. او همچنین مدیر عامل و رئیس هیاتمدیره کارخانجات ممتاز، عضو هیاتمدیره و سهامدار شرکتهای آبگینه، تولیپلاس و پارس شیشه و عضو هیاتمدیره بانک شهریار نیز بوده است. یاسینی در سال 1354 در دوره بیست و چهارم به عنوان نماینده مردم تهران وارد مجلس شورای ملی شد. او در مدت نمایندگی مجلس به اتهام احتکار و تخلف از مقررات قانون نظام صنفی و ارتکاب اعمالی از جمله احتکار شیشه و گرانفروشی، مورد تعقیب قضایی قرار گرفت و در سال 1357 مصونیت پارلمانی او سلب شد.
دیدگاه تان را بنویسید