داستان تاسیس ذوبآهن در ایران و فرصتطلبی شوروی
دستانداز غرب
فکر تاسیس ذوبآهن در ایران را ابتدا رضاشاه مطرح کرد. معلوم نیست این فکر متعلق به خود او بوده یا اینکه یکی از وزرا یا کارشناسان آلمانی که در ایران کار میکردهاند به او القا کرده باشند. هر کس پیشنهاد ایجاد کارخانه ذوبآهن و آوردن صنعت فولاد به ایران را در ذهن رضاشاه انداخته باشد، سبب شد قبل از جنگ جهانی دوم، رضاشاه با آلمانها قراردادی ببندد تا یک کارخانه ۱۵ هزار تنی ذوبآهن در ایران احداثکنند.
فکر تاسیس ذوبآهن در ایران را ابتدا رضاشاه مطرح کرد. معلوم نیست این فکر متعلق به خود او بوده یا اینکه یکی از وزرا یا کارشناسان آلمانی که در ایران کار میکردهاند به او القا کرده باشند. هر کس پیشنهاد ایجاد کارخانه ذوبآهن و آوردن صنعت فولاد به ایران را در ذهن رضاشاه انداخته باشد، سبب شد قبل از جنگ جهانی دوم، رضاشاه با آلمانها قراردادی ببندد تا یک کارخانه 15 هزار تنی ذوبآهن در ایران احداث کنند. با انعقاد این قرارداد آلمانها ساخت ماشینآلات مورد نیاز این کارخانه را شروع کردند و محل نصب آن را در ورامین تعیین کردند. همه چیز مهیای کلنگزنی نخستین کارخانه ذوبآهن در ایران بود و رضاخان را به ورامین دعوت کردند تا به این شهر مجاور تهران سفر کند و فرمان ساخت این کارخانه را صادر کند. وقتی که رضاشاه به محل رسید، متوجه شد تمام آن ناحیه از زمینهای سبز و خرم از کشاورزی پوشیده است. او از اینکه این منطقه را برای ایجاد ذوبآهن انتخاب کردهاند، عصبانی میشود و با عصبانیت دستور میدهد محل ایجاد این کارخانه را عوض کنند تا به کشاورزی صدمه وارد نیاید. متصدیان امر پس از جستوجو در اطراف تهران، کرج را که دهکده کوچکی بود برای
نصب کارخانه ذوبآهن مناسب میبینند و با تایید رضاشاه، تصمیم گرفتند احداث این کارخانه را در کرج آغاز کنند.
جلوگیری از آوردن تجهیزات
در آلمان هم ساخت ماشینآلات کارخانه ذوبآهن شروع شد، ولی در همین موقع جنگ بینالملل دوم در اروپا آغاز شد و قدرتهای بزرگ دنیا درگیر این نزاع شدند. در شهریور 1320 رضاشاه استعفا داد و از ایران خارج شد و فرزندش محمدرضا به سلطنت رسید. وقتی که ارتش روس و انگلیس و متعاقباً آمریکا به ایران حمله کردند و رضاشاه رفت، ارتش انگلیس 50 نفر از هواداران آلمان را دستگیر کرد و به زندان انداخت. مهندس شریفامامی هم یکی از این افراد بود که تا پایان جنگ در زندان بود. جنگ تازه شروع شده بود که حمل ماشینآلات ذوبآهن ایران از راه دریا آغاز شد. ماشینآلات از بندر هامبورگ در آلمان روی کشتیها قرار داده شد و به طرف مدیترانه به راه افتاد.
مصادره انگلیسیها
وقتی ماشینآلات به نزدیکی سواحل مصر رسید، ارتش انگلیس ماشینآلات و وسایل کارخانه ذوبآهن را در راه مصادره کرد و به مصر انتقال داد و نگذاشتند این تجهیزات به ایران برسد و کارخانه ساخته شود. این ماشینآلات در تمام چهار سال دوران جنگ جهانی دوم در بیابان رها شده بود. وقتی که جنگ تمام شد، دولت، مهندس «غلامعلی فریور» را مامور کرد که به مصر برود و ترتیب حمل ماشینآلات را به ایران بدهد. او رفت و ترتیب حمل را داد و چندین تن ماشینآلات زنگزده و فرسوده به ایران آورد و در سولههایی که در کرج برای ذوبآهن ساخته بودند، انبار کرد. مطالعات بعدی نشان داد این ماشینآلات آنقدر زنگزده و فرسوده شدهاند که قابل استفاده برای ساخت کارخانه ذوبآهن نیستند. من در این موقع (حدود سال 1322) از دانشکده صنعتی ایران و آلمان فارغالتحصیل شده بودم و در کارخانه تعمیرات مکانیکی در ونک مشغول کار بودم. ماموریت ما این بود که قطعات یدکی را که به خاطر جنگ، نمیتوانستیم بخریم به ایران حمل کنیم و در همین کارخانه تعمیرات بسازیم. ساخت این قطعات یدکی، آهنآلات و فولادهای مخصوص میخواست. اغلب اوقات با
استادکاران کارخانه به کرج میرفتیم و قطعاتی از این ماشینآلات را که از لحاظ نوع فلز برای کارمان مناسب بود، به ونک میآوردیم و با آنها قطعات یدکی کارخانههای نساجی را میساختیم.
آغاز دوباره مذاکرات
چند سال موضوع ذوبآهن به کلی فراموش شد. تا اینکه در اوایل دهه40 زمانی که مهندس شریفامامی وزیر صنایع و معادن شد دوباره موضوع تاسیس ذوبآهن توسط آلمان در ایران مطرح شد. با اقداماتی که شریفامامی کرد، هیاتی از کارخانه کروپ آلمان به ایران آمدند و درباره ساخت کارخانه ذوبآهن مشغول مذاکره شدند. هنوز مذاکرات به نتیجه نرسیده بود که در نهایت تعجب از آلمان به هیات مذاکرهکننده دستور داده شد که بلافاصله مراجعت کنند. آنها رفتند و مذاکرات بینتیجه ماند. متوجه نشدیم پشت پرده قضیه چیست و چرا آلمانیها بدون اینکه مذاکرات را به نتیجه برسانند، ایران را ترک کردند. باز مدتی گذشت و این داستان مسکوت ماند تا اینکه شریفامامی مجدداً از کروپ آلمان دعوت کرد که برای مذاکره به ایران بیایند. این بار ساخت یک کارخانه بزرگتر با ظرفیت تولید بیشتر ذوبآهن مطرح بود. کارشناسان آلمانی که به تهران رسیدند، شریفامامی به برخی افراد از جمله من ماموریت داد تا با آنها مذاکره کرده و قرارداد را آماده کنیم. مذاکرات مدتی طول کشید و سرانجام قرارداد آماده شد. ساعت 9 روز بعد قرار بود کارشناسان آلمانی
به وزارت صنایع بیایند و شخص وزیر صنایع و معادن در حضور روزنامهنگاران و عکاسان، قرارداد را رسماً امضا کند.
آن روز همه آماده بودند، اما هر چه صبر کردیم، هیات آلمانی پای امضای قرارداد نیامد. شریفامامی گفت به هتل محل اقامت آنها (هتل هیلتون) تلفن کنید ببینید کارشناسان آلمانی کجا هستند. این موضوع را از متصدی هتل پرسیدند که گفت دیشب آلمانها لوازم خود را جمع کردند، حساب هتل را دادند و ساعت 10 شب به کشورشان رفتند!... به هر صورت قرارداد امضا نشد و ما بار دیگر از داشتن صنعت فولاد در کشورمان محروم شدیم.
چرا آلمانیها رفتند
بعدها که علت این رفتار را جویا شدم، فهمیدم از دفتر رئیسجمهور آلمان به آنها تلفنی دستور دادهاند که قرارداد را امضا نکنید و فوری به آلمان برگردید. کارشناسان آلمانی حتی گفته بودند هواپیمایی که ما را به سرعت از ایران خارج کند، وجود ندارد که دولت آلمان هواپیمایی اختصاصی فرستاده و آنها را روانه آلمان کرده بود. چندی بعد معلوم شد رئیسجمهور آمریکا به رئیسجمهور آلمان تلفن کرده و گفته کارشناسان شما به ایران رفتهاند تا قرارداد تاسیس ذوبآهن امضا کنند! اگر اینها قرارداد را امضا کنند، ما آهنهای تولیدیمان را که در شیکاگو تولید میکنیم، نمیتوانیم بفروشیم. دستور بدهید اینها برگردند. به این ترتیب اینها هم برگشتند بدون اینکه قرارداد حاضر و آماده را به امضا برسانند. در آمریکا اتحادیه فولاد، زغالسنگ و سنگآهن بسیار فعال است و نقش تعیینکنندهای در انتخابات ریاستجمهوری دارد. روسای این اتحادیه وقتی فهمیده بودند قرار است ایران صاحب صنعت فولاد شود، بازار خود در کشورمان را متزلزل میدیدند؛ رئیسجمهور وقت آمریکا را تحت فشار قرار داده بودند تا از ایجاد کارخانه فولاد در
ایران جلوگیری کند. بنابراین همکاری با آلمانها برای ساخت کارخانه فولاد برای بار سوم، با شکست مواجه شد و آرزوی داشتن صنعت فولاد در دل دولتمردان ماند. تا اینکه در دهه 40، یعنی سالهای 1340 تا 1349 وزارت اقتصاد با ادغام سه وزارتخانه صنایع و معادن، بازرگانی و اقتصاد در یکدیگر تاسیس شد و دکتر علینقی عالیخانی سکان اقتصاد و تولید کشور را در دست گرفت. در همین موقع بود که به دلایلی شاه با روسها نزدیک شد. شاید شاه برای اینکه تودهایها را ساکت کند، به مسکو رفت و یک قرارداد همکاری صنعتی با دولت شوروی بست که طی آن قرار شد روسها بیایند و در ایران ذوبآهن ایجاد کنند. علاوه بر آن یک کارخانه ماشینسازی هم در اراک بسازند و یک خط لوله گاز از چاههای نفت در جنوب ایران تا رودخانه ارس، سرحد شوروی با ایران بکشند.
نجات ایران از دخالت آمریکا هنگام عقد قرارداد با شوروی
در مورد قرارداد ذوبآهن با شورویها نیز گرچه تمام مذاکرات محرمانه صورت میگرفت ولی آمریکاییها که دیده بودند تعدادی کارشناس روس به ایران (وزارت اقتصاد) میآیند و میروند آنها بو برده بودند که ایران مشغول مذاکره با روسهاست. آمریکاییها سعی کردند دکتر محمد یگانه را به سفارت آمریکا، برای شام، دعوت کنند و داستان را از او بپرسند. یگانه دعوت را قبول نمیکند. آنها بعد عالیخانی را به سفارت دعوت کردند تا به این بهانه از او بیشتر بپرسند. عالیخانی، که احتمال میداد آمریکاییها میخواهند از او درباره قرارداد ذوبآهن با روسها سوال کنند، دعوت را قبول میکند و مهندس اصفیا (رئیس سازمان برنامه) را هم همراه خود به سفارت آمریکا میبرد. هنوز قرارداد امضا نشده بود. ولی وقتی سفیر آمریکا مساله را پیش میکشد، عالیخانی میگوید ما امروز قرارداد را امضا کردیم. بدین ترتیب دیگر آمریکاییها نتوانستند در آن اعمال نفوذ کنند و بالاخره قرارداد ذوبآهن با روسها منعقد شد و ایران صاحب صنعت ذوبآهن شد. من هنگام مذاکرات برای ایجاد ذوبآهن حضور داشتم. چه در
مورد ذوبآهن و چه در مورد ماشینسازی اراک، چون در آن موقع مدیرعامل سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران و در حقیقت خریدار این کارخانهها بودم. قرارداد که امضا شد چون ما در ایران مهندس کافی برای استخراج آهن و زغالسنگ و اداره کارخانه ذوبآهن نداشتیم، گروه بزرگی مهندس از روسیه به ایران آمدند. خلاصه اینکه قرار شد در مقابل طراحی و اجرای این کارخانهها توسط شوروی، ایران به این کشور گاز بدهد. آن سوی رودخانه ارس شوروی گازها را مصرف میکرد. برای اینکه دولت ایران بداند روسها چه اندازه از گاز را مصرف میکنند، کنتوری نصب شده بود تا بانک مرکزی ایران با مشاهده میزان گاز مصرفی قیمت صادرات گاز به شوروی را محاسبه و به این کشور اعلام کند. روسها هم وقتی که ماشینآلات را به ما تحویل میدادند بانک مرکزی قیمت آن را در دفاترش مینوشت تا حسابها پایاپای بشود. برای کارخانه ذوبآهن مقدار زیادی آب لازم بود، از این رو اصفهان که رودخانه زایندهرود از وسط آن میگذشت، برای محل تاسیس ذوبآهن انتخاب شد. همه این کارها مهندس باتجربه لازم داشت. اکثر مهندسان از شوروی میآمدند؛ و به این ترتیب احداث ذوبآهن باعث شد، پس از سالها روابط ایران و
شوروی که همیشه غیردوستانه بود، خوب و دوستانه شود.
دنبال کمونیست بازی نبودند
روسها هم الحقوالانصاف خوب کار میکردند و اصلاً دنبال کمونیست بازی نبودند. روسها قول داده بودند و گفته بودند مطمئن باشید که ما کمونیستبازی و جاسوسی درنمیآوریم. بالاخره بعد از یک عمر اطمینان نداشتن و دشمنی، روسها با ما به اصطلاح رفیق شده بودند. در عین حال ما خیلی خوشحال بودیم که اگر آمریکاییها ناراحت بشوند، مانعی ندارد و قادر نیست جلوی اجرای این قرارداد را بگیرد. چون آمریکا روی انگلیس و آلمانها نفوذ داشت اگر برای ایجاد ذوبآهن سراغ این کشورها میرفتیم، روابط ما را کنترل میکرد و ممکن بود باز فشار بیاورد و نگذارد ایران دارای صنعت فولاد شود، ولی نمیتوانست روی شوروی اعمال نفوذ کند و این موجب شده بود ایران تا حدی آزادی عمل داشته باشد و بتواند برنامههای خود را با شوروی به پیش ببرد، آن هم بدون اعمال نفوذ آمریکا. خوبی قرارداد ما با شوروی این بود که هزینه ماشینآلات ذوبآهن و ماشینسازی اراک و لولهکشی گاز تا روسیه را روسها میپرداختند و ما به جایش به آنها گاز میدادیم. آن زمان از بس گاز چاههای نفت را میسوزاندند، هوای آبادان بسیار ناسالم شده
بود. بدین ترتیب رابطه با روسیه خیلی به نفع مملکت بود. چون گاز را از ما میخرید و به جایش صنایع استراتژیک را میداد. در عین حال ما مساله را از آمریکا مخفی نگه میداشتیم که آنها دخالت نکرده و روابط ما را با روسها خراب نکنند. از نظر سیاسی هم مساله مهم بود که مخفی باشد، چون آمریکاییها فکر میکردند که ما ممکن است در دامن روسها بیفتیم. محمد یگانه در کتاب خاطراتش مفصل این قضیه را نوشته است. او نوشته که یکی از قدمهای اولیه برای توسعه صنعت در ایران تهیه Basic Metal بود که عبارت است از ذوبآهن، ذوب آلومینیوم و استخراج مس. این سه فلز را باید داشته باشید تا بتوانید مملکت را صنعتی کنید. چون بدون اینها نمیشود مملکت را صنعتی کرد. ذوبآهن توسط روسها ساخته شد. مس سرچشمه را هم من به کمک آمریکاییها راه انداختم و آلومینیوم را هم با کمک آمریکاییها و آلمانیها در اراک ساختم. بدون این فلزات هیچ مملکتی نمیتواند بگوید که ما در راه صنعتی شدن قدم برداشتهایم.
علت مخالفت آمریکا
ممکن است سوال شود چرا آمریکا مخالف تاسیس ذوبآهن در ایران بود. برای پاسخ به این موضوع باید با قدرت سندیکاهای کارگری در آمریکا آشنا شد. در آمریکا سالها سندیکاهای کارگری قدرت را در دست داشتند. پرقدرتترین سندیکاها، سندیکای کارگران زغال و سندیکای معادن آهن بودند. قدرت این سندیکاها و تعدادشان بسیار زیاد بود به طوری که میتوانستند در انتخابات هر کسی را که میخواهند به ریاستجمهوری رسانده و حتی از کار برکنار کنند. در آن دوران من در نیویورک تحصیل میکردم. میگفتند اگر رئیس سندیکای زغالسنگ تصمیم بگیرد رئیسجمهور آمریکا را از کار برکنار کند، این کار انجام خواهد شد. همه میدانستند که روسای سندیکای زغالسنگ و فولاد میتوانند هر موقع بخواهند مستقیماً با رئیسجمهور آمریکا تلفنی تماس بگیرند. علت اینکه دو بار رئیسجمهور آمریکا به رئیسجمهور آلمان دستور توقف مذاکرات ساخت ذوبآهن در ایران را داد، تلفن رئیس سندیکای زغالسنگ به رئیسجمهور آمریکا بود، چون تذکر داده بود تاسیس این ذوبآهن موجب از بین رفتن صادرات فولاد از آمریکا به ایران شده و کارگران زغالسنگ این کشور بیکار
میشوند. یکی از روشهای تولید فولاد به کوره بلند موسوم است که برای جدا کردن اکسیژن از آهن، کک (زغالسنگ فرآوریشده) مورد استفاده قرار میگیرد. این وضعیت، یعنی دخالت سندیکای زغالسنگ و فولاد در کار روسای جمهور آمریکا ادامه داشت تا اینکه رونالد ریگان رئیسجمهور شد و توانست قدرت سندیکاها را محدود کند و کار اعتصابات را پایان دهد. آن موقع روزنامهها جرات کردند که دخالتهای سندیکاها در کار سیاست دولت آمریکا را افشا کنند.
پایان مخالفتها
رونالد ریگان وقتی رئیسجمهور شد، منتظر بود بهانهای به دستش بیفتد و روسای سندیکاها را از قدرت بیندازد. تا اینکه کارکنان برجهای فرودگاهها اعتصاب کردند و چون کسی نبود که در برجها هواپیماها را برای نشست و برخاست هدایت کند، تمام فرودگاهها در آمریکا تعطیل شد. کارکنان برجهای مراقبت اضافه حقوق میخواستند و ریگان هم نمیداد. در ابتدا او توصیه کرد کارمندان برج مراقبت اگر به کار برگردند در مورد تقاضای آنها مطالعه خواهد کرد. آنها موافقت نکردند و ریگان تمام آنها را اخراج کرد و به ارتش دستور داد برجهای مراقبت را در اختیار بگیرند و هواپیماها را کمک کنند که بنشینند یا پرواز کنند. گرچه ارتش نمیتوانست تمام فرودگاهها را اداره کند، ولی توانست از تعطیلی کامل فرودگاهها جلوگیری کند. در همین موقع ریگان لایحهای برای مجلسین آمریکا فرستاد و اعتصاب را ممنوع کرد و مقرر شد سندیکاها به جای اعتصاب شکایات خود را در دادگاهها مطرح کنند و رای دادگاه برای سندیکاها و دولت لازمالاجرا باشد. بدین طریق داستان قدرت و اعتصاب سندیکاها از میان برداشته شد (این داستان بعد از انقلاب ایران به
وقوع پیوست).
دیدگاه تان را بنویسید