گفتوگو با معاون علمی و فناوری رئیسجمهور درباره شرکتهای دانشبنیان ایرانی
نگاه حاکمیت به استارتآپها امنیتی نیست
ما کجای چهارمین انقلاب صنعتی ایستادهایم؟ چرا عقلگرایی در ساختار اقتصادی ایران جایگاه مناسبی نیافته است؟ چگونه میتوانیم تفکر اقتصاد نفتی را کنار بگذاریم؟ آیا آنچه در سیلیکون ولی رخ داده، در ایران قابل پیادهسازی است؟ آیا تشدید نگاه امنیتی به استارتآپها در کشور باعثبه خطر افتادن حیات آنها خواهد شد؟ اینها بخشی از سوالاتی است که معاون علمی و فناوری رئیسجمهوری طی این گفتوگو پاسخ میدهد. سورنا ستاری با تاکید بر اینکه دولت نگاه امنیتی به استارتآپها ندارد و نگاه حاکمیت هم امنیتی نیست، میگوید: اکنون باید دغدغه ما این باشد که بخش خصوصی به این نتیجه برسد که به جای سرمایهگذاری در بازار سکه و دلار روی استارتآپها سرمایهگذاری کند. به عقیده او که مسوولیت سیاستگذاری در بخش علم و تکنولوژی را برعهده دارد، عقل باید در ساختار اقتصادی جایگاه مهمتری داشته باشد و در نهایت، باید اقتصاد نفتی را کنار بگذاریم.
آقای دکتر همانطور که مطلع هستید؛ اخیراً چهل و ششمین اجلاس مجمع جهانی اقتصاد در داووس برگزار شد. شعار اصلی این اجلاس آغاز چهارمین انقلاب صنعتی بر مبنای پیشرفتهای تکنولوژی و فناوری در زمینه هوش مصنوعی و روباتها بود. حوزهای که سیاستگذاری در آن به نوعی به شما برمیگردد. آقای دکتر امسال در اجلاس داووس سخن از انقلاب چهارم به میان آمد. جهان تاکنون سه انقلاب صنعتی را تجربه کرده است. نیروی بخار در قرن هجدهم اولین انقلاب صنعتی را رقم زد. دو قرن بعد و در ابتدای قرن بیستم، الکتریسیته دومین انقلابی بود که در صنعت با آن روبهرو شدیم. با آغاز دهه 1970 میلادی، کامپیوترهای خانگی و شخصی وارد بازار شدند و همهگیر شدن استفاده از آنها به سرعت اتفاق افتاد. دوران بعد از دهه 1970 میلادی، انقلاب فناوری اطلاعات یا انقلاب صنعتی سوم بوده است. حالا و حداقل به نظر برنامهریزان و شرکتکنندگان مجمع جهانی اقتصاد باید برای چهارمین انقلاب صنعتی آماده شویم. ما کجای چهارمین انقلاب هستیم؟
همانطور که اشاره کردید، محور اصلی بحثهای امسال داووس، به تکنولوژیهای جدیدی اشاره دارد که از تلفیق فناوریهای فیزیکی، دیجیتالی و بیولوژیک پدید آمده است و این قابلیت را دارد که بر سیستمهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جهان، اثرات چشمگیری بگذارد. موضوع بحث دنیای امروز، فناوریهای همگراست که از تلفیق هوشمندانه فناوریهایی مانند نانوتکنولوژی، بیوتکنولوژی، روباتیک، هوش مصنوعی و علوم شناختی شکل میگیرد.
با تکیه بر اوجگیری تصاعدی تواناییهای رایانهای، امواج تازهای از نوآوریها را در قالب کالاها و خدمات تازه عرضه میکند. از روباتها و پهپادهای مورد استفاده در عرصههای گوناگون گرفته تا اشیای متصل به اینترنت، خودروهای بدون راننده، هوش مصنوعی، چاپگرهای سهبعدی، نانوتکنولوژی، ژنتیک، پارچه و لباس باهوش و ساختمانهای مسکونی باهوش.
به هر حال شما هم به موضوع مهمی اشاره کردید و دغدغه اصلی ما هم این است که چگونه اقتصاد و فرهنگ خود را برای مقابله با امواج بسیار نیرومند دگرگونیهای تازه آماده کنیم. ما در دو سال گذشته، دنبال این موضوع بودهایم که رویه جدیدی بر اقتصاد کشور حاکم کنیم. دولت یازدهم معتقد است «عقل» باید در ساختار اقتصادی جایگاه مهمتری داشته باشد و در نهایت، باید اقتصاد نفتی را کنار بگذاریم. اصولاً در کشورهای نفتخیز یا بهتر بگویم با اقتصاد نفتی، اینگونه تصور میشود که به دانشگاه و صنعت و فکر و ایده احتیاجی نیست. وقتی درآمد کشوری از فروش نفت حاصل میشود و بابت آن هم زحمتی کشیده نمیشود، هیچکس دنبال توسعه اقتصادی از طریق درآمدهای حاصل از صنعت و تکنولوژی و ارزش افزوده نیست. متاسفانه در اقتصاد ایران هم این اتفاق رخ داده است. سالهای طولانی بوده که بر درآمدهای حاصل از نفت تکیه کردیم. هیچگاه هم تصور نمیکردیم روزی به منابع حاصل از فروش نفت دسترسی نداشته باشیم. با توجه به غالب بودن این تفکر در نحوه مدیریت اقتصادی کشور، صنعت به معنای واقعی نداشتهایم. در این اقتصاد، به ندرت بخشهایی را داریم که بشود اسم صنعت را روی آنها گذاشت. یعنی بیشتر کارخانهدار بودهایم. یعنی اینکه؛ تاکنون در اقتصادمان با پول مفت نفت، کارخانهای را وارد کردهایم تازه پس از آن تصمیم گرفتهایم که مثلاً سیمان یا فولاد در آن کارخانه تولید کنیم. اصلاً به این موضوع فکر نمیکنیم آنچه مورد نیاز صنعت کشور است به دست آوردن تکنولوژی است. متاسفانه قراردادهایی در برخی صنایع داریم که بارها و بارها تکنولوژی آن را خریداری کردهایم. به طور مثال؛ تکنولوژی سولفیدزدایی را بیش از 30 بار خریداری کردهایم. در حالی که همه به این نکته به خوبی واقفیم که تکنولوژی خریدنی نیست بلکه یادگرفتنی است. متاسفانه چون پول مفت نفت را به میزان زیادی در اختیار داشتیم این تصور در اقتصادمان حاکم شد که همه چیز حتی تکنولوژی خریدنی است. حاکم شدن تفکر نفتی باعث شده تا به صنعت و دانشگاه نگاه غلطی داشته باشیم. باید این نگاهها تغییر یابد. چرا که این نگاه غلط سبب ارتباط بسیار کمرنگ دانشگاه و صنعت شده است. جالب است که سالهاست میگوییم؛ چرا صنعت و دانشگاه با هم کار نمیکنند. در حالی که در اقتصاد نفتی، دانشگاه برای همکاری با صنعت ساخته نشده است. در نتیجه این دو نسبت به هم بیگانه یا دور هستند و ارتباطی بین صنعت و دانشگاه وجود ندارد.
چگونه اقتصاد و فرهنگ خود را برای مقابله با امواج بسیار نیرومند دگرگونیهای تازه آماده کنیم؟
مهمترین گام این است که باید تفکر نفتی را کنار بگذاریم. باید نگاه غلطی که به دانشگاه و صنعت داریم را اصلاح کنیم. بارها تاکید کردهام؛ حتی در کلاسهای درس و رفتارهای روزمره باید نگاهها را تغییر دهیم. باید به سمتی حرکت کنیم که نیروی انسانی را سرمایه بدانیم. خوشبختانه در چند سال اخیر اتفاقات خوبی در این زمینه رخ داده است. از بهترین این اتفاقات این است که در سالهای اخیر، وابستگی بودجه سالانه کشور به پول نفت بسیار کم شده و در حال رسیدن تقریباً به کمتر از 17 تا 18 درصد است. این فرصت بسیار استثنایی برای دولت و کشور به وجود آمده و باید از آن بهترین استفاده را در جهت جایگزینی تفکر نفتی داشته باشیم. اینکه عدم دسترسی به درآمدهای نفت بر اثر تحریمها یا افت قیمت نفت باعث شد تا بخشی از درآمدهای دولت از محل مالیات و سایر تامین شود، بسیار حائز اهمیت است. بنابراین وقتی دولت به سمتی حرکت میکند تا از مالیات درآمدهایش را تامین کند به این معنی است که باید در کار بخش خصوصی تسهیل ایجاد کند. برای اینکه میخواهد در درآمدهای بخش خصوصی شریک شود. متاسفانه با وجود اینکه در دولت این تفکر حاکم شده است که باید درآمدهای مالیاتی سهم بسیار بیشتری از درآمدهای نفتی داشته باشد اما هنوز بستر مناسب برای فعالیت بخش خصوصی فراهم نیست و اصولاً سیستم دولتی باعث گریزان شدن سرمایهگذاران میشود. ما سرمایهداران فوقالعادهای داریم که پول خود را در زمین و ملک سرمایهگذاری میکنند زیرا سیستم دولت نتوانسته از آنها در زمینههایی که نیاز دارد استفاده کند. به همین جهت با وجود اینکه کشوری نفتخیز و منابع طبیعی فراوانی داریم اما دچار «نفرین منابع» شدهایم. این درد مشترک تمام کشورهای منابع پایه (Resource base) است و با وجود اینکه از نعمت نفت و به طور کلی منابع طبیعی برخوردارند اما پیشرفت و توسعه اقتصادی چندانی نداشتهاند. از کشورهای آفریقایی که طلا دارند تا کشورهای آسیایی چون کشور ما که نفت دارند همه گرفتار «نفرین منابع» در اقتصاد هستیم. در واقع معتقدم کشورهای منابع پایه، مانند بچه پولداری هستند که پول پدرش در جیبش و بنز پدرش زیر پایش است. این بچه پولدار هیچوقت آدم کارآفرینی از آب در نخواهد آمد. تمام پزش به همان بنز و پول پدرش است. این بچه پولدار اصلاً به این موضوع فکر نمیکند که ثروت پدر همیشگی نیست ممکن است روزی تمام شود و نباید تماماً به آن تکیه کند. این بلای منابع طبیعی است که بر سر کشورهای نفتی آمده. آنها به منابع طبیعی چون نفت تکیه کردهاند و از همین ناحیه هم ضربه خوردهاند. به همین جهت در سالهای اخیر ما در دولت به دنبال اقتصاد دانشبنیان هستیم چرا که در نقطه مقابل اقتصاد نفتی است. حاکمیت باید به این نتیجه برسد که سرمایههای کشور ما نفت و گاز نیست بلکه نیروی انسانی است. زیرا نیروی انسانی میتواند پایه اقتصاد باشد، وقتی نیروی انسانی را سرمایه بدانیم دانشگاه، پایه اقتصاد کشور میشود. بنابراین باید در کنار بشکههای نفت نسبت به سرنوشت و آینده نیروی انسانیمان حساس باشیم. معتقدم تا زمانی که در اقتصادمان ارزش یک بشکه نفت از مغز یک انسان بیشتر باشد، روی پیشرفت را در اقتصاد ایران نخواهیم دید. باید بدانیم که مهم نیست کسی نفتمان را ببرد بلکه مهم این است که نیروی انسانی کشور را نبرند.
در حال حاضر با پدیدههایی در توسعه مواجهیم که اثبات میکند توسعه و پیشرفت میتواند بدون اتکا به منابع طبیعی صورت گیرد. کشوری نظیر سنگاپور با سرمایهگذاری که روی نیروی انسانی انجام داده و با تکیه بر تکنولوژی، پیشرفت قابل توجهی داشته است. یک کشور کوچک که جزیرهای محصور در آب است، با توجه به اینکه اقتصاد خود را بر پایه تکنولوژی تعریف کرده، به توسعه دست یافته است. سنگاپور منابع طبیعی ندارد اما رشد اقتصادی بسیار بالایی دارد و مردمش رفاه بالاتری دارند. ما هم باید به دوره حاکمیت نفت و تفکر نفتی پایان دهیم و اقتصاد دانشبنیان را با همه ملزوماتش در دستور کار قرار دهیم تا از بلای نفت و تفکر نفتی نجات پیدا کنیم. به همین جهت در دو سال اخیر که مسوولیت بخش علمی و فناوری دولت را بر عهده داشتم، سعی کردیم با ایجاد اکوسیستم تولید ثروت از علم و توسعه شرکتهای دانشبنیان، و فرهنگسازی و ترویج اقتصاد دانشبنیان تفکر اقتصاد نفتی را تغییر دهیم.
آقای دکتر شما اقتصاد کشور سنگاپور را مثال زدید. کشورهای دیگری هم هستند که به شدت توسعهیافته شدهاند بیآنکه منابع طبیعی داشته باشند. به قول توماس فریدمن جزیره تایوان به سنگی بیحاصل در دریایی توفانی میماند، که از هیچگونه منابع طبیعی برای زندگی کردن برخوردار نیست. به طوری که حتی شن و ماسه مورد نیاز ساخت و ساز خود را از چین وارد میکند. این در حالی است که یکچهارم بزرگترین ذخایر مالی در جهان از آن این کشور است. فریدمن میگوید تایوان به این دلیل به توسعه دست پیدا کرده که به جای حفاری زمین و استخراج هر چیزی از معادن، به دنبال پرورش 23 میلیون استعدادی بوده است که زنان و مردان این کشور را تشکیل میدهند. اگر بخواهیم از توسعه در کشورهایی مثل سنگاپور و تایوان مخرج مشترک بگیریم، فکر میکنید چه تفکری باعث این تحول شده است؟
قطعاً این اشتباه است که بخواهیم کشورهایی چون سنگاپور و تایوان را الگو قرار دهیم. اصولاً توسعه، راهحل واحدی برای همه کشورها ندارد. با این حال توسعه در این کشورها به قول شما ویژگیهای مشترکی دارد که باید به آن توجه کرد. اول اینکه نیروی انسانی را باید جدی گرفت. مغزها و استعدادها را باید شناسایی کرد. رابطه با دنیا نباید تهاجمی باشد. بخش خصوصی باید محترم شمرده شود و اینکه دولت باید حد و مرزی برای دخالتها و فعالیتهایش داشته باشد. اینکه گفتم نمیشود ایران را با این کشورها مقایسه کرد به این دلیل است که ایران ویژگیهای منحصر به فرد و ممتازی دارد که اصلاً با کشورهای کوچک قابل قیاس نیست. آنها مثل ما از ثروت عظیم نیروی انسانی برخوردار نیستند. اتفاقاً چشمشان به دنبال نیروی انسانی دیگر کشورهاست که شکار کنند تا بتوانند از آن طریق به توسعه اقتصادی بالاتری دست پیدا کنند. بگذارید یک مثال بزنم. اخیراً هیات سنگاپوری به کشورمان آمده بود و با من هم جلسهای داشتند. یکی از بزرگترین سرمایهگذاران در حوزه پارکهای علم و فناوری در دنیا که مسوول این هیات بود به من گفت کار من شکار آدم است، در تمام دنیا میگردم و آدمها را پیدا میکنم و به سنگاپور میبرم. این در حالی است که ما در ایران ضعف نیروی انسانی نداریم. البته اقتصاد و زیرساختهایمان نیز قابل مقایسه با سنگاپور نیست. ما نیازی نداریم که نیروی انسانی شکار کنیم بلکه باید زمینه را برای سرمایه نیروی انسانی فراهم کنیم. مشکل ما این است که فرهنگ کارآفرینی کشور را با پول نفت سرکوب کردهایم. خلاقیت را کشتهایم. انقلابی که در صنعت دنیا ایجاد شده همان فرهنگ کارآفرینی است ولی ما سنتهایی را که در حوزه کارآفرینی داشتیم به طور کامل از بین بردیم. من تاکید کردم سرمایههای کشور ما نفت و گاز نیست بلکه نیروی انسانی است. نیروی انسانی متخصص میتواند پایه اقتصاد ما باشد، وقتی نیروی انسانی را سرمایه بدانیم، دانشگاه، پایه اقتصاد کشور میشود و در نتیجه موفق خواهیم شد از این طریق به توسعه و رشد اقتصادی بالا دست پیدا کنیم. به این نکته توجه داشته باشید؛ در حال حاضر چهار میلیون و 800 هزار دانشجو در کشورمان داریم. البته تعاریف دانشجو در دنیا متفاوت است. ولی شما با هر تعریف آماری که حساب کنید، ایران از لحاظ تعداد دانشجو در رتبه پنجم یا ششم جهان قرار دارد. تعداد خروجیهای مهندسی از دانشگاههای ما معادل آمریکاست. یعنی ما به اندازه آمریکا خروجی مهندسی داریم. جمعیتی بالغ بر 32 میلیون نفر بین سن 20 تا 40 سال داریم. هیچ کشور اروپایی چنین سرمایه انسانی ندارد. مساله اینجاست که در کشور ما به موضوع سرمایه انسانی بها داده نمیشود. بسیار جای تاسف دارد که عقلگرایی و خلاقیت در ساختار اقتصادی ما جایگاه مناسبی ندارد. وقتی نفت را سرمایه خود میدانیم و هنگامی که میخواهیم کشورمان را معرفی کنیم، آن را کشوری نفتخیز عنوان میکنیم. بارها تاکید کردم ضرر خواهیم کرد اگر نیروی انسانی به عنوان سرمایه در نظر گرفته نشود. آن وقت ما این ثروت عظیم نیروی انسانی را که داریم کنار میگذاریم و نگران هستیم که چرا قیمت نفت اوپک مثلاً چند دلار سقوط کرد. وقتی به جوانهایمان به عنوان سرمایه نگاه نمیکنیم، طبیعی است که با ریزش قیمت نفت، دست و دلمان بلرزد. اتفاقاً پایین آمدن قیمت نفت، باعث شکوفایی اقتصادمان میشود و نباید از ارزان شدن آن بهراسیم. این مساله باعث میشود که فکر کنیم فرصتهای دیگری هم به جز نفت داریم. خیلی دوست دارم این روزها که قیمت نفت به شدت کاهش پیدا کرده، مردم به این موضوع هم فکر کنند که مگر در دورهای که نفت بالا رفت اتفاقی در رفاه مردم ایران رخ داد؟ تنها باعث شد تا دولت حجیمتر و هزینههایش بیشتر شود. از طرفی ما به جوانان ایرانی باید یاد بدهیم که معنی اشتغال، کارآفرینی است نه استخدام. اکنون مساله مهم برای جوانان ما این است که فقط میخواهند مدرکی بگیرند تا با آن استخدام شوند. طبیعی است وقتی درآمدمان متکی به سیستم نفتی است، جوانانمان هم اشتغال را معادل استخدام در نظر میگیرند. دانشگاههای ما در زمینه آموزش قوی هستند. من مطمئن هستم که در دوره آموزش تحصیلات کارشناسی در دنیا یکی از برترینها هستیم. نتیجهاش همین است. فارغالتحصیلان دوره کارشناسی ما بیشتر در دانشگاههای آمریکا جذب میشوند. حتی خروجیهای دبیرستانهای ما در حوزه آموزش بهتر از دبیرستانهای آمریکاست. آن وقت در این شرایط جوانان ما فکر میکنند وقتی مدرک میگیرند حتماً باید به استخدام دولت دربیایند. اصلاً کارآفرینی اهمیتی ندارد و در حاشیه قرار میگیرد. این در حالی است که کارآفرینان دنیا منتظر دولت نمیشوند تا آنها را استخدام کند بلکه خودشان دست به کار میشوند و حرکت ایجاد میکنند. امروز شرکتهای برتر دنیا شرکتهایی مانند مایکروسافت و فیسبوک هستند که حتی شکل فیزیکی هم ندارند. امروز ارزش یک صنعت به میزان زمین، سوله و ماشینآلات آن نیست بلکه به خلاقیت نیروی انسانی بستگی دارد. افراد خلاقی چون بیل گیتس، زوکربرگ و استیو جابز هیچگاه منتظر دولتهایشان نماندند تا برای آنها کار ایجاد کنند. بلکه خودشان با خلاقیتی که داشتند دست به کارآفرینی زدند. اما در اقتصاد نفتی همه از دولت متوقع هستند و موفقیت را در به استخدام درآمدن در بدنه دولت میدانند. این وضعیت در زمینه پژوهشمان هم برقرار است. وظیفه دولت ورود به پژوهشهای مرز دانش است نه اینکه تجاریسازی پژوهشها را انجام دهد. تفکر دولتی نمیتواند در حوزه تجاریسازی جواب بدهد و در بخش پژوهش به ورود بخش خصوصی نیاز است. اینکه سازمانهای دولتی با ایجاد پژوهشکده میتوانند کار پژوهشی انجام دهند نمونههای شکستخوردهای هستند که بدون نوآوری فقط کار اداری انجام میدهند و حرکت به سمت جلو در آنها دیده نمیشود و هرگونه نوآوری در این مجموعهها سرکوب میشود. در بسیاری موارد در بازدیدهایی که از مراکز پژوهشی داشتهام، وقتی میبینم امکانات و تجهیزات بسیاری وجود دارد اما خروجی قابل قبول ندارد، بسیار ناراحت میشوم که اصلاً از آن دستگاهها و تجهیزات استفاده لازم را نمیکنند. آن هم دستگاهی که باید 24ساعته کار کند. در کشور ما پژوهش امری فانتزی شده است بنابراین تا زمانی که دولت کار پژوهش انجام میدهد نتیجه بهتر از این نمیشود. دولت باید بداند وظیفهاش پژوهش کردن نیست بلکه میبایست مدیریت و مانیتورینگ پژوهش را انجام دهد. در کشورهای پیشرفته، حتی در حوزههای دفاعی، همه کارهای پژوهشی توسط بخش خصوصی انجام میگیرد. چون بخش خصوصی، کیفیت و راندمان کاری بالاتری دارد.
با این اوصاف، چه مکانیسمی باید پیاده شود که بخش خصوصی بتواند ایدههای نوآورانه خود را اجرایی یا تجاریسازی کند؟
دانشگاهها و مراکز پژوهشی ما نباید فقط به دولت و بودجه دولتی وابسته باشند. حتی دانشگاههای دولتی که از دولت بودجه میگیرند، باید این بودجه نسبت به کل هزینهای که دانشگاه دارد، عدد پایینی باشد. درست نیست که دولت صد درصد هزینههای دانشگاهها یا پژوهشگاهها را بدهد. این عدد در کشورهای پیشرفته بین 20 تا 30 درصد است. این بودجهها میتواند در پروژه مربوط به مرز دانش صرف شود. 70 تا 80 درصد درآمد دانشگاهها و پژوهشگاهها از محل فروش تکنولوژی و سرمایهگذاری در صنعت و... تامین میشود. دانشگاهی چون استنفورد جزو 10 هلدینگ اقتصادی برتر دنیاست. سیلیکون ولی را نمیتوان فقط با پول ایجاد کرد. اکوسیستم سیلیکون ولی بر مبنای خلاقیت و مغز و ایده است. خلاقیت و مغز را نمیتوان با پول خرید. شاید به همین دلیل باشد که امارات متحده عربی با وجود هزینه بالا هرگز نتوانسته الگوی سیلیکونولی را پیادهسازی کند.
آیا آنچه در سیلیکون ولی رخ داده، در ایران قابل پیادهسازی است؟ آیا خلق مراکز نوآوری منطقهای نظیر پارکهای فناوری و تمرکز جغرافیایی شرکتهای مرتبط، در ایران هم بازده مطلوبی را به دنبال خواهد داشت؟
در حال حاضر 35 پارک علم و فناوری در کشور داریم که کارهای بزرگی در آنها تاکنون انجام شده است. برای مثال در پارک علم و فناوری پردیس حدوداً 400 عضو هیات علمی در شرکتهای دانشبنیان خودشان کار میکنند و تقریباً میزان سرمایهگذاری بخش خصوصی، نسبت به دولت، 15 برابر است. یعنی اگر دولت یک میلیارد تومان سرمایه گذاشته، 15 میلیارد تومان هم بخش خصوصی سرمایهگذاری کرده است. دولت از ابتدای تاسیس پردیس، تاکنون در حدود 65 میلیارد تومان سرمایهگذاری کرده است. این در حالی است که اکنون فروش شرکتهای دانشبنیان در پردیس بیش از سه هزار میلیارد تومان است. این در حالی است که دولت فقط زیرساخت تامین کرده و تمام کار به دست بخش خصوصی دنبال شده است. در سایر پارکهای فناوری کشور هم همین وضعیت حاکم است. در شهرک علمی و تحقیقاتی اصفهان کارهای فوقالعادهای تاکنون انجام شده و دست کمی از پارک فناوری پردیس ما ندارد. ارزش پارکهایی چون پردیس و اصفهان، شیراز، مشهد و... به اکوسیستم علمی و فناوری آن است نه ساختمانهایش. اینکه به سیلیکون ولی نگاه کنیم و بگوییم این ساختمانها را میسازیم و این دستگاهها را هم میخریم، پس کار تمام است، حرف اشتباهی است. تاکید کردم مغز و خلاقیت خریدنی نیست. پارکهای فناوری ما هم بر اساس خلاقیت و مغز شکل گرفتهاند. باید از اکوسیستمی که در پارکهای فناوری و مراکز رشد وجود دارد حمایت کنیم و اجازه رشد و نمو آنها را بدهیم.
اما در اینجا دو خطر شرکتهای دانشبنیان و استارتآپها را تهدید میکند. اول آنکه، نگاه سختگیرانه در ماههای گذشته به شدت بر این عرصه حاکم شده و سیگنال منفی به سرمایهگذاران داده است. دوم آنکه، این نگرانی وجود دارد که به محض دخالت دولت و مجلس، فعالیت بنگاههای دانشبنیان با همان خطری روبهرو شوند که صنایع ما پیش از این به آن دچار شدهاند؟
بعضاً مطالب و مسائلی بیان میشود اما این نوشتهها، یا گفتهها سیاست دولت و کشور را تعیین نمیکنند. به هر حال، یک پدیده کارآفرینی وقتی به عنوان پدیده جدیدی معرفی میشود، نقد یا مخالفانی هم دارد. مگر میشود همه موافق باشند؟ ما داریم درباره تغییر فرهنگ 100ساله صحبت میکنیم و میخواهیم فرهنگ جدیدی را موسوم به اقتصاد دانشبنیان به جای فرهنگ اقتصاد نفتی جایگزین کنیم. طبیعی است که تعدادی هم مخالف داشته باشد. این مسائل بارها در جلسات دولت و شوراهای مختلف چون شورای عالی فضای مجازی بحث شده است. جای نگرانی ندارد و انشاءالله سر و سامان داده خواهد شد. ولی تا حالا مشکل خاصی در این زمینه نداشتهایم.
به هر حال وجود اینگونه نگاههای سختگیرانه ممکن است باعث شود سرمایهگذار احساس خطر کند و وارد این حوزه نشود.
بازهم تاکید میکنم، دولت نگاه امنیتی در این زمینه ندارد و نگاه حاکمیت هم امنیتی نیست. من به شما اطمینان میدهم این دید نه در دولت و نه در حاکمیت وجود ندارد. اکنون باید دغدغه ما این باشد که بخش خصوصی به این نتیجه برسد که به جای سرمایهگذاری در بازار سکه و دلار روی استارتآپها سرمایهگذاری کند. یعنی اینکه سرمایهگذار باید در کنار دانشگاه صنعتی شریف، امیرکبیر، تهران، علم و صنعت و دیگر دانشگاههای کشور یا پارکهای علم و فناوری مستقر شود تا ایدههای خلاق را شکار و بر مبنای آن سرمایهگذاری کند. اکنون شرکتهای دانشبنیان ما که مدیران جوان و با سن کمتر از 30 سال دارند توانستهاند در مدت کوتاهی درآمدهای بالایی کسب کنند. شرکتهای حوزه ICT چون دیجیکالا، کافه بازار و آپارات، نمونههای موفقی در این زمینه هستند. البته خطراتی در این حوزه وجود دارد. باید مواظب باشیم و نباید بگذاریم حالا که برجام اجرایی شده اتفاقی که مثلاً در روسیه افتاد در کشورمان رخ دهد. یعنی خارجیها بیایند و نیروهای انسانی ما را شکار کنند و ببرند. ایرادی ندارد شرکتهای خارجی در حوزه دانشبنیان کشورمان سرمایهگذاری کنند اما نباید به آنها اجازه داده شود مغزها و سرمایههای انسانی ما را با خود ببرند و شرکتهای ایرانی را به مخاطره انداخته یا نابود کنند. به همین جهت تاکید دارم که دولت باید از استارتآپها و شرکتهای دانشبنیان حمایت کند تا زمانی که بتوانند مقاوم شوند و روی پای خود بایستند. چرا که شرکتهای ایرانی در این عرصه نوپا هستند اگرچه اغلب در منطقه در جایگاه اول هستند و در سطح جهانی هم در برخی موارد مطرح شدهاند اما نیاز به حمایت دارند و این حمایت به معنی این نیست که دولت در این عرصه سرمایهگذاری کند. سرمایهگذاری کار بخش خصوصی است. در صحبتهای قبلی اشاره کردم وظیفه دولت مانیتورینگ، مدیریت و سرمایهگذاری در زیرساختهاست.
با این اوصاف، در زمینه انقلاب چهارم صنعتی در حوزه علم و تکنولوژی با توجه به پیشرفتهایی که در عرصه شرکتهای دانشبنیان داشتهایم میتوانیم در سطح جهانی حرفهایی برای گفتن داشته باشیم؟
ما بزرگترین مجموعه شرکتهای بیوتکنولوژی را در کشورمان داریم. شاید باور نکنید از نظر تعداد و درآمد بازار شرکتهای بیوتکنولوژی از رشد خارقالعادهای برخوردار شدهاند. بیوتکنولوژیکی از ارکان اصلی پیشرفت کشورها به شمار میآید و ما در این زمینه جایگاه خوبی به دست آوردهایم. تاکید میکنم در زمینه شرکتهای دانشبنیان پتانسیل فوقالعادهای در زمینه بیوتکنولوژی داریم. در برنامه سال آینده قرار است، سرمایهگذاری قابل ملاحظهای در حوزه آموزش و شرکتها در زمینه بیوتکنولوژی انجام دهیم. در این راستا، یکی از بخشهای عمده سرمایهگذاریمان در حوزه بایو است. اتفاقاً از شرکتهای بیوتکنولوژی دنیا چیزی کم نداریم. یکی از بزرگترین کلنیهای ما در خارج از کشور، ایرانیهایی هستند که در حوزه بیوتک کار میکنند. ما با آنها دائماً در ارتباط و در حال همکاری هستیم.
با توجه به توضیحاتی که ارائه دادید، چه جایگاهی برای طرح ایدههای جدید و خلاقانه در دولت وجود دارد؟ تا چه اندازه قواعد و بستر قوانین شرکتی و مالیاتی و بانکی مهیای شکلگیری ایدههای نو و خلاقانه در کشور است؟
قانون حمایت از شرکتهای دانشبنیان با همین هدف تدوین و اجرایی شده است. سال گذشته بالغ بر 1200 شرکت دانشبنیان معافیت مالیاتی گرفتند. دولت در این زمینه همکاری لازم را انجام داده است. اگر شرکتی وجود دارد که با وجود دانشبنیانی معاف از مالیات نشده است، حتماً مسالهای وجود دارد که باید آن را برطرف کند. وگرنه اخذ مالیات از شرکتهای دانشبنیان جرم محسوب میشود. حتی قوانین کسب و کارمان در زمینه استارتآپها و به طور کلی شرکتهای دانشبنیان تسهیل شده است. تاکید دارم که در حوزه مالیات، بیمه و گمرک هر کدام از شرکتهای دانشبنیان که دچار مشکل شدهاند، میتوانند با مراجعه به ما پیگیر مسائل باشند و قطعاً اگر تخلفی در این زمینه انجام گرفته باشد، برخورد خواهیم کرد. حتی در جهت رفاه بیشتر فعالان در عرصه دانشبنیان معافیت از خدمت سربازی را داریم. هر کدام از دانشجویانی که بتوانند یک شرکت تاسیس کنند یا نقش موثری در حوزه اقتصاد دانشبنیان داشته باشند، میتوانند از این تسهیلات استفاده کنند. ما به راحتی میتوانیم به چنین افرادی معافیت سربازی بدهیم. با وجود اینکه معتقدم سیستم استارتآپی با پول دولت شکل نمیگیرد. در هیچ کجای دنیا هم دولت با پول نتوانسته سیستم در این عرصه ایجاد کند. اما در این زمینه تسهیلات و وام از محل صندوق نوآوری و شکوفایی به شرکتهای دانشبنیان میدهیم که حداقل تقویت شوند تا بتوانند مدتی بعد خودشان در این عرصه سرمایهگذاری کنند. بنابراین در معاونت علمی و فناوری فقط شروعکننده ماجرا و حامی هستیم؛ به عبارت دیگر جرقه اولیه را با کبریت میزنیم اما گر گرفتن آتش برای زمانی است که بخش خصوصی وارد میدان شود. من حتی اعتقاد ندارم که ما باید صندوق داشته باشیم که دائماً به این شرکتها وام و تسهیلات بدهیم چرا که فقط با وام دادن نمیتوانیم شغل در عرصه دانشبنیان درست کنیم. با این حال چون این شرکتها نوپا هستند و به حمایت اولیه نیاز دارند به تازگی تعداد وامهای صندوق نوآوری و شکوفایی در حال افزایش است و تاکنون به حدود هزار شرکت دانشبنیان وام داده است.
البته باید توجه داشته باشیم برای بهرهمندی از اقتصاد دانشبنیان نیازمند فرهنگسازی هستیم. چرا که معتقدم تا فرهنگ نادرست گذشته یعنی فرهنگ نفتی را کنار نگذاریم نمیتوانیم اقتصاد مبتنی بر دانش داشته باشیم. باید نگاهمان به دانشگاه و صنعت را تغییر دهیم. در دو سالی که در معاونت علمی و فناوری دولت مسوولیت دارم، بارها تاکید کردهام که نفت و گاز، آینده کشور نیست چرا که در جهان امروز تاریخ مصرف شرکتهای بزرگ نفتی و گازی گذشته است. امروز دیگر دانش و نیروی انسانی ثروت کشورها محسوب میشود. پس در کنار آمادهسازی زیرساخت فیزیکی و حمایتهای تسهیلاتی و قانونی حتماً باید به موضوع فرهنگسازی هم توجه ویژه شود که از جمله کارهای اساسی معاونت علمی در طول این مدت بوده است.
با این اوصاف، آیا در شرایط فعلی برای بخش فناوری در ایران میتوان مزیتی برگزید؟ به بیان دیگر ایران در زنجیره تولید جهانی چه در بخش نرمافزاری و چه در بخش سختافزاری کدام حلقهها را برگزیده است؟
ما 14 ستاد راهبردی داریم که در هر یک از آنها موفقیتهایی کسب کردهایم. از این ستادها میتوان به صنایعی چون نانوتکنولوژی، بیوتکنولوژی، سلولهای بنیادی، هوا-فضا، علوم شناختی، انرژیهای نو، بهینهسازی انرژی اشاره کرد. در نانوتکنولوژی رتبه هفتم را در جهان داریم. این عدد قابل قبول است. جزو معدود کشورهایی هستیم که محصول در حوزه نانو تولید کردهایم. صنایع نانو و بیوتکنولوژی و هوا-فضا از جمله مزیتهای کشور ماست. البته ما هیچوقت نباید فکر کنیم در زمینه صنایع دانشبنیان پیشرفته هستیم، چرا که این فکر باعث میشود از ادامه توسعه و پیشرفت در این زمینه عقب بمانیم. با اینکه به نسبت فعالیتهایی که در این صنایع در جهان صورت گرفته، وضعیت خوبی داریم اما باز هم جای کار بسیاری داریم و حرفهای زیادی در دنیا در عرصه دانشبنیان برای گفتن داریم.
آقای دکتر به عنوان متولی در حوزه علم و تکنولوژی کشور به سرمایهگذاران در این عرصه توصیه میکنید در چه زمینههایی وارد شوند؟
برنامه آینده ما در حوزه استارتآپها ترغیب بخش خصوصی برای سرمایهگذاری در این عرصه است. چرا که معتقدم پتانسیل بالایی در این عرصه وجود دارد که بخش خصوصی از آن شناختی ندارد و نیاز به اطلاعرسانی و فرهنگسازی دارد. اگر بخش خصوصی بداند چه سود عظیمی در زمینه سرمایهگذاری در استارتآپها وجود دارد کمتر به سراغ بازار ارز و سکه میرود.
با توجه به اینکه برجام اجرایی شده است و تحریمها لغو شدهاند پایه تکنولوژی کشور به سمت کدام شرکتها حرکت خواهد کرد؟
این امر به نوع سیاستگذاری در اقتصادمان بستگی دارد. ما به دنبال این هستیم که یک پیوست فناوری در قراردادهای بزرگ اقتصادی کشور تعریف کنیم. این پیوست کمک میکند در قراردادهایمان امکان انتقال تکنولوژی مدنظر قرار گیرد. البته قرار نیست حتماً با اروپاییها همکاری داشته باشیم. ضمن اینکه ما باید یک مقدار هم به چین و روسیه متمایل باشیم. روسها در بسیاری از حوزههای مخترعین علوم و دانشبنیان قوی هستند. به طور مثال در زمینه علوم فضایی و علوم پایه فوقالعادهاند و جزو بهترینها در دنیا هستند. چینیها هم اخیراً پیشرفتهای خوبی در زمینه استارتآپها داشتهاند. بنابراین نمیخواهیم تنها به سمت غربیها برویم. چرا باید اصرار داشته باشیم که تمام زیرساختهای صنایع ما غربی باشند. وقتی همکاری برد-برد با کشورهایی چون روسیه و چین میتوانیم داشته باشیم باید از این فرصت در تقویت زیرساختهای صنایع کشور استفاده کنیم. ما باید بهترین تکنولوژی را انتخاب کنیم نه اینکه برایمان کشورها مهم باشند. اجرای برجام و لغو تحریمها حالا دستمان را باز گذاشته است پس باید بهترین تکنولوژی را برای توسعه زیرساختهای کشور انتخاب کنیم. البته نباید باز هم اشتباهات گذشته را تکرار کنیم. ما قرار نیست تکنولوژی بخریم، قرار است تکنولوژی را یاد بگیریم و باید در این زمینه بخش خصوصی وارد میدان شود.
با توجه به اینکه شما رئیس سازمان ملی نخبگان هستید آیا تاکنون تلاشهایی انجام دادهاید تا نخبگان ایرانی خارج از کشور را برگردانید. اکنون که برجام اجرایی شده چقدر این زمینه برای ورود آنها فراهم است؟
در حال حاضر حدود 50 هزار دانشجو در خارج از کشور داریم. این آمار در مقایسه با سایر کشورها عدد متوسطی است و در مقایسه با تعداد دانشجویان کشور رقم ناچیزی است. از این تعداد 10 هزار دانشجوی ایرانی در آمریکا هستند. این در حالی است که عربستان 50 هزار دانشجو در آمریکا دارد. ما در رتبه شانزدهم از نظر تعداد دانشجو در آمریکا قرار داریم. تازه این 10 هزار دانشجو بزرگترین گروه دانشجویان ایرانی در خارج کشور محسوب میشوند. پس از آمریکا هم ما در ایتالیا، مالزی و آلمان بیشترین تعداد دانشجو را داریم. متاسفانه برخی در این زمینه جوسازی میکنند و از فرار مغزها به گونهای سخن میگویند انگار سالانه 100 هزار دانشجوی فنی و مهندسی از کشور خارج میشوند در حالی که جمع کل دانشجویان ما در خارج از کشور 50 هزار نفر است. این در حالی است که در دنیا دانشجویانی که از کشور خود به سایر کشورها میروند دو برابر شده است اما سهم ایران همچنان متوسط و رو به پایین است. اتفاقاً ما با اغلب دانشجویان نخبه ایرانی در ارتباط هستیم. برای مثال در سفر به نیویورک دهها جلسه با این دانشجویان برگزار و با اغلب نخبگان ایرانی در آنجا دیدار کردم. حتی در برخی از پروژهها با نخبگان ایرانی در آمریکا کار میکنیم. بسیار بیانصافی است که برخی میگویند به قدری فرار مغزها در ایران در سالهای اخیر زیاد شده است که از ضریب هوشی ایرانیها مثلاً سه درجه کاسته شده است. آنهایی که این آمارها را میدهند با چه معیار و ترازی میزان هوش ایرانی را میسنجند و مثلاً میگویند سه درجه از درصد هوش جامعه ایرانی کم شده است؟ این مسائل منطقی ندارد و بیشتر جوسازی است. اکنون ایتالیا 75 میلیون جمعیت دارد، معادل این جمعیت در خارج از خاک ایتالیا زندگی میکنند آیا میتوان گفت 50 درصد از درصد هوش ایتالیاییها کاسته شده است؟ این آمارها عجیب و مضحک است. به هر شکل ما دو دسته دانشجو در خارج از کشور داریم. یک گروه به دنبال کار خودشان هستند و حتی میخواهند بهوسیله روابط با کشور موقعیت خود را بالا ببرند اما گروه دیگر هم هستند که حاضرند برای کشورشان وقت بگذارند و هزینه بدهند. اینها یا به کشور بازمیگردند یا در صورت ماندن در خارج به فکر کشور بوده و همکاری خوبی با ما و نهادهای کشور خواهند داشت. آنها به دنبال سیستمی هستند که بتوانند بدون دغدغه کار کنند و خلاقیتهای خود را بروز دهند. اما متاسفانه اقتصاد نفتی مانع از این امر شده است که همه باید تلاش کنیم و این بستر را فراهم کنیم؛ رسانهها در فرهنگسازی و ترویج، مجلس در قانونگذاری صحیح و دولت در ایجاد زیرساخت و حمایت. ما حق انتخاب نداریم، زمان گذشته و باید تلاش مضاعف کنیم.
دیدگاه تان را بنویسید