تاریخ انتشار:
فرصتهای زیادی را برای توسعه روابط خارجی از دست دادیم
نمیدانستند بخش خصوصی بهترین سفیر است
روزی که این یادداشت را میخوانید به احتمال بسیار زیاد سرنوشت انتخابات ریاستجمهوری مشخص شده است.
روزی که این یادداشت را میخوانید به احتمال بسیار زیاد سرنوشت انتخابات ریاستجمهوری مشخص شده است. حالا یا از بین کاندیداهای باقیمانده دو نفر به مرحله دوم راه پیدا کردهاند یا اینکه مردم کار را در همان دور اول تمام کردهاند. نتیجه انتخابات هر چه باشد معنایش این است که صبح روز 12 مرداد باید آقای احمدینژاد کلید پاستور را به دست رئیسجمهور آینده بسپارد و زندگی سیاسی آینده خود را در پیش گیرد. حالا که هشت سال ریاستجمهوری ایشان رو به پایان است بد نیست برخی از اقداماتی را که باید صورت میگرفت، اما صورت نگرفت یا خیلی ضعیفتر از انتظار انجام شد مورد بررسی قرار دهیم. یکی از موارد مهم همین سفرهای رئیسجمهور به کشورهای مختلف دنیاست. کاش آقای احمدینژاد یا وزارت صنعت، معدن و تجارت گزارش کاری ارائه میدادند که در طول این هشت سال کدام گروه از فعالان بخش خصوصی را همراه خود بردهاند. اگر پاسخی به این پرسش داده میشد اینک میشد تحلیلی نزدیکتر به واقعیت ارائه داد. آنچه ما درباره این سفرها شنیدهایم حکایت از آن دارد که تیم همراه رئیسجمهور یا از وجود نمایندگان بخش خصوصی بیبهره بوده یا اینکه افرادی خاص همراه او به این سفرها
رفتهاند که عمدتاً چهرههای غیراقتصادی در بین آنها دیده میشود (به عنوان مثال آخرین سفر او به نیویورک و همراهی برخی از افراد نزدیک به ایشان در این سفر).
الزامات یک سفر سیاسیقبل از اینکه از سفرهای رئیسجمهور خودمان صحبت کنیم بهتر است ببینیم عمدتاً این نوع سفرها در دنیا به چه شکلی صورت میگیرد و اینکه ببینیم هدف از سفر چه میتواند باشد؟ یکسری سفرهایی هست که در چارچوب یک نوع اجلاس خاص جهانی و منطقهای یا با موضوعات خاص سیاسی صورت میگیرد. مثلاً هدف از این سفر برای ایجاد ضروریات و یکسری تفاهمات سیاسی و یا حل مسائل فیمابین در چارچوب سیاسی است. اما یکسری سفرها هست که برای توسعه روابط انجام میشود که شامل بحثهای سیاسی، دیپلماتیک، تجاری، فرهنگی و اقتصادی است و این رفت و آمدها باید متضمن حفظ و توسعه روابط کشورها باشد.
روابط فیمابین کشورها زمانی قوام و دوام پیدا میکند که به اقتصاد گره بخورد. مثلاً اتحادیه اروپا یک اتحادیه سیاسی صرف نیست و بیشتر به عنوان یک نوع اتحادیه اقتصادی آن را میبینند. سرمنشاء یک اتحادیه ابتدا یک اتحادیه گمرکی بعد یک منطقه آزاد یا تجارت آزاد است و بعد یک پیمان منطقهای تشکیل میشود؛ لذا حتی دیده میشود که در مذاکرات صورت گرفته موافقتنامههایی امضا میشود که عمدتاً موافقتنامههای اقتصادی است. موافقتنامههای اقتصادی هم در اختیار بخش دولتی و هم در اختیار بخش خصوصی است. در واقع ادامهدهنده راه مذاکرات دولتمردان، بخش خصوصی است که باید برود درگیر این مذاکرات شود و آن را به نتیجه برساند. دولت عمدتاً نقش خودش را در انجام یک نوع حمایت و پشتیبانی دنبال میکند. پس عمده سفرها با محوریت بخش اقتصادی صورت میگیرد که معمولاً در بیشتر کشورها کارآفرینان اقتصادی شامل تجار، صنعتگران، تولیدکنندگان و صادرکنندگان همراهان هستند.
یادی از دهه 60
در ایران هم تاکنون آن سالهایی که من خاطرم میآید اینطور بوده است. در دهه 60 با کشورهایی که روابط داشتیم ناگزیر بودیم از بخشهای تولیدی و تجاری بخواهیم در مذاکرات و سفرهای خارجی حضور یابند تا در مذاکراتی که درباره حمل و نقل، واردات و صادرات، صنعت و سایر نیازهای کشور صورت میگرفت. مثلاً خاطرم میآید در دهه 60 حتی هیاتهایی با سرپرستی از ترکیه در شرایط جنگی کشور میآمدند و مذاکرات اقتصادی میکردند. آن زمان کشور در یک شرایط جنگی حاد بود اما حدود 300 نفر از تجار ترک به همراه رئیسجمهورشان آمدند تا از فرصتهای اقتصادی ایران استفادهای بهینه کنند.
کشورهایی که در سطح روسای جمهور به کشورهای دیگر میروند معمولاً بحثهای تعرفهای میکنند که مثلاً کاهش تعرفه صورت گیرد یا اینکه موانع تعرفهای برداشته شود. این مباحث در سطح دو رئیسجمهور مطرح میشود و برایشان مهم است که چه نفعی عاید کشورشان میشود.
در دهه 70 و بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روابط ایران با کشورهای مشترکالمنافع عمدتاً در رابطه با توسعه روابط اقتصادی بود. مسوولان که به این کشورها میرفتند به همراه خود هیاتهای تجاری را نیز میبردند تا زمینه همکاریهای مشترک اقتصادی را بیابند. آن زمان من معاون بازرگانی خارجی بودم. سفری نبود که رئیسجمهور با ما و تجار هماهنگ نباشد. فکر میکنم در هر سفر بیش از 100 نفر از تجار همراه رئیسجمهور میآمدند و بازاریابیهای خود را انجام میدادند. دولت هم میتوانست در جریان باشد که چه نیازهایی دارند و چه موافقتنامههایی باید امضا شود که اینها را کمک کند و در مقابل چه امتیازاتی میشد گرفت و میشد داد. حتی مسائلی هم که وجود داشت در دستور کار روسای جمهور قرار میگرفت که چگونه حمایت کنند. خصوصاً اوج این کارها در سفرهایی بود که رئیسجمهور به کشورهای مستقل مشترکالمنافع یعنی همان آسیای مرکزی و قفقاز داشتند. آن زمان منتقدان دولت میگفتند چرا این قدر سفرها مابین این کشورها انجام میشود. همه روسای جمهور میدانستند که هر کدام از مذاکرات ما بالاخره میتوانند یک نوع تاثیری در توسعه روابط داشته باشند. حتی بعضی از این مذاکرات هم در مناطق مرزی تشکیل میشد که ما بتوانیم تجارت مرزی را هم تقویت کنیم.
دوران فراموشی
این روند تا سال 1384 ادامه داشت که یکباره تغییر پیدا کرد. الان که به پایان دولت آقای احمدینژاد رسیدهایم پروندهای در مجلس باز شده که در سفر قبلی ایشان به نیویورک به جای اینکه تجار را با خود ببرند برخی از اقوامشان را به همراه داشتهاند. چرا باید این اتفاق بیفتد؟ کاملاً مشخص است از سال 1384 به بعد در سفرهای خارجی از بخش خصوصی استفادهای نشد. کدام هیاتی همراه رئیسجمهور رفته است که بگوییم ماحصل آن سفر این دستاوردها برای اقتصاد کشور بوده است؟ عمده سفرها به کشورهایی بوده که یا دولت نخواسته بخش خصوصی را همراه خود داشته باشد یا بخش خصوصی تمایل برای انجام سفر به برخی کشورها نداشته است. دولت باید نوع کشورها را هم طوری تنظیم میکرد که بخش خصوصی بتواند توسعه و تجارت خودش را دنبال کند. ضمن اینکه توسعه روابط با برخی کشورهایی که میتوانستند به کمک اقتصاد ما بیایند، احتمالاً در اولویت سیاست خارجی ما نبوده بلکه ناشی از این نگاه بوده است که آیا سیاست خارجی ما باید به اقتصاد ما کمک کند یا نه؟ اقتصاد ما و کارآفرینان ما مورد حمایت قرار بگیرند یا نه؟ به هر حال وقتی که وارداتمان را با ارز حاصل از درآمدهای نفتمان انجام میدهیم، شاید ضرورت اینکه یک صادرکننده برود ارزی به دست بیاورد برای دولت اهمیت زیادی نداشته است.
بخش خصوصی در حاشیه
بنابراین ضرورتی پیدا نشد که بخش خصوصی در سفرهای خارجی رئیسجمهور را همراهی کند و آنها در این سفرها غایب بودند. ضمن اینکه برخی کشورها که رئیسجمهور تشریف میبردند عمدتاً برای بخش خصوصی جذابیتی وجود نداشت تا در آن کشورها حضور فعال داشته باشد.
در دو سال آخر دولت آقای احمدینژاد هم متاسفانه بین دولت ایشان و اتاق بازرگانی اختلاف نظرهایی به وجود آمد که به صلاح توسعه اقتصادی نبود. در همه مقاطع اتاقها با دولت همراه بودند و کمتر پیش میآمد بر سر موضوعی اختلاف نظر داشته باشند و هیچوقت اختلاف سلیقهها به این صورت نبوده که اتاقهای ما دچار لطمه شوند. فعالیت اتاقهای بازرگانی کشور طوری بود که ما مسوولیت روابط با هر کشوری را به یکی از اتاقهای استانیمان میدادیم. مثلاً یکی از اتاقها مسوول توسعه روابط با گرجستان بود، یکی قرقیزستان و قزاقستان. همه اینها میآمدند هماهنگی میکردند تا بخش خصوصی دو طرف با هم ارتباط بیشتری داشته باشند. یعنی چنین ظرفیتی در اتاقهای بازرگانی ما نهفته است که هر کدام میتوانند به عنوان سفیر کشور عمل کنند. هر بخش از اتاق با یک کشور کار دارند مثلاً حمل و نقل، نیروگاه، صادرات هر کدام با یک کشور توسعه مییابد. سهم اتاقهای مشترک با آن کشورها میتوانست ادامهدهنده توافقات شود و اصولاً بهکارگیری بخش خصوصی که نماد آن در اتاق است میتوانست این بار را از روی دوش دولت بردارد.
فرصتهای سوخته
ولی خب این کار انجام نشد و ما فرصتهای زیادی را در هشت سال گذشته از دست دادهایم. یک زمانی کشوری بنبستی بودیم و تنها ارتباطمان با خارج از کشور عمدتاً از طریق ترکیه بود. اما همین الان با 15 کشور همسایهایم. یعنی کشوری با توان و تجربه و دانش و نیروی بسیار و امکانات زیربنایی که در اختیار دارد میتواند حتی بر اساس آن سند چشمانداز از نظر اقتصادی قدرت اول منطقه باشد چون با 15 کشور که همه به نحوی به کشور ما نیاز دارند، میتواند روابط اقتصادی منسجمی داشته باشد. از همین آسیای میانه و مرکزی و همسایگانی که در شرق و غربمان قرار دارند تا کشورهای جنوب خلیج فارس. با فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی توانستیم روابط خوبی را با کشورهای تازه استقلالیافته داشته باشیم. در صادرات، ترانزیت، توریسم، مناطق آزادمان و ... توانستیم روابط خوبی با این کشورها ایجاد کنیم و در سرمایهگذاری در سایر کشورها هم توفیقات خوبی به دست آوردیم. در کشور خودمان هم بعد از آن بالاخره یک توافقاتی با اروپا داشتیم توانستیم از مزایای اقتصادی و تجارت با آنها برخوردار شویم. در سازمان جهانی میتوانستیم یک توافقاتی کنیم که از همه اینها امتیازاتی بگیریم. مثلاً اگر یک توافقی با سازمان جهانی گمرک میداشتیم عملاً آن توافق توافقی بود که شامل همه کشورهای عضو هم میشد و اگر ادامه مییافت بدین ترتیب میتوانستیم تحریمها را خنثی کنیم همان گونه که آن موقع اثر تحریم تقریباً خنثی شد. پس اگر این توافقات توسعه پیدا میکرد و بخش خصوصی را بیشتر به بازی میگرفتند، هم تحریمها اثرش کمرنگتر میشد و هم اینکه تا این اندازه تحریمها بزرگ نمیشد. ما بالاخره بنیانهایی داشتیم که این تواناییها به وجود بیاید و این بنیانها گذاشته شود تا از تحریمهایی که در چند سال اخیر اتفاق افتاد، جلوگیری کند. از آن مهمتر بحث کریدور شمال و جنوب و راه ترانزیت ماست. بحث سوآپ یک بحث جدی بود که متاسفانه در یک مقطع زمانی دچار مشکل شد و از همه اینها مهمتر ما اگر یک فضایی درست میکردیم که سرمایهگذاری خارجی میتوانست در کشور رشد پیدا کند منجر به این میشد که هم به ورود سرمایه کمک کند، هم به همراه خودش تکنولوژی و دانش بیاورد و هم تولید کشور افزایش پیدا کند و هم آن تولید بتواند تحت برندهای خاصی صادر شود.
تولد افراد خاص
به هر حال این سالها یکسری افراد و گروههای خاص در اقتصاد ما متولد شدند البته دلیل اینکه این افراد به وجود آمدند را گذشت زمان مشخص خواهد کرد. باید زمان بگذرد تا معلوم شود اصلاً این افراد چگونه به وجود آمدند چون یا ما اطلاعاتمان کامل نیست و یا این نوع مفاهیم را ما نمیفهمیم که چطور میشود این افراد یکشبه ره صدساله طی کنند و به منابع مالی عظیم دست یابند. هر نوع داوری بر اساس یک نوع طرز تلقیمان است، چون به هر حال نمیشود بگوییم یک آدمی در یک سفری این قدر رشد میکند. یعنی به هر حال باید یکسری اطلاعاتی موجود باشد تا درباره افراد خاصی که در این سالها به اقتصاد کشور معرفی شدند، اظهار نظر کرد و گفت چرا رئیسجمهور به جای بخش خصوصی از آنان استفاده کرد. آیا کسی اطلاعات شفافی دارد که بیاید بگوید این زمینههای رشد این افراد اینطور بوده است؟
در پایان من فکر میکنم مملکت ما مملکتی است که دارای موهبت خدادادی فراوانی است. با اینکه تجارت میتواند نقش عمدهای داشته باشد و در خدمت تولید و کارآفرینی قرار گیرد اما به درستی از آن استفاده نمیشود. ما باید بیاییم برخی از مسوولیتها را واگذار کنیم تا مردم سهم خودشان را داشته باشند و دولت جایگاه خودش را برود پیدا کند و نخواهد کاری را که بخش خصوصی و حاملها باید انجام دهند، انجام دهد. اگر این فضاها را ما درست کنیم حتماً با توجه به این تجربیات و توانی که در کشور وجود دارد این کار به راحتی و حتماً شکل میگیرد. در مناظرهها یکی از بحثهایی که وجود داشت، بحث سیاست خارجی یا مسائل مربوط به سیاست خارجی بود. میتوانیم در توسعه روابط خارجیمان از بخش خصوصی بهره بگیریم چون ما نه در توان کارشناسی در کشور ضعف داریم و نه در توان اجرایی کارآفرینانمان، فقط باید این فرصت را به آنها دهیم.
دیدگاه تان را بنویسید