هیلاری کلینتون چه مشی اقتصادی در پیش میگیرد؟
بانوی اول
مطمئناً یکی از مهمترین اتفاقات سالهای ابتدایی قرن بیست و یکم در ایالات متحده، انتخاب یک سیاهپوست به مقام ریاستجمهوری کشوری بود که بردهداری صفحات سیاهی از تاریخ آن را اشغال کرده است.
مطمئناً یکی از مهمترین اتفاقات سالهای ابتدایی قرن بیست و یکم در ایالات متحده، انتخاب یک سیاهپوست به مقام ریاستجمهوری کشوری بود که بردهداری صفحات سیاهی از تاریخ آن را اشغال کرده است. اگر در پایان انتخابات ریاستجمهوری امسال هم، هیلاری کلینتون راهی کاخ سفید شود، میتوان گفت در دو دهه ابتدایی قرن، دو تابوی بزرگ در دنیای سیاست این کشور شکسته شده است.
هیلاری کلینتون که در سال 1947 در حومه شیکاگو و در یک خانواده متوسط به دنیا آمده است از معدود سیاستمدارانی است که از همان ابتدا علاقهمندی خود به دنیای سیاست را با انتخاب رشته علوم سیاسی در کالج ولزلی نشان داد. بعد از فارغالتحصیلی از کالج، دانشگاه ییل جایی بود که او برای تحصیل رشته حقوق به آن وارد شد. در همین دوران با بیل کلینتون، که دانشجوی همان دانشگاه بود آشنا شد. هیلاری کلینتون چه در سالهای بعد از فارغالتحصیلی از کالج تا ازدواج با کلینتون و چه در سالهایی که به عنوان همسر کلینتون در انظار ظاهر میشد، به اولویت اول خود که کمک به کودکان، خصوصاً در زمینه بیمههای درمانی و تحصیل کودکان دچار معلولیت بود، پرداخت. مطبوعات ایالات متحده او را فعالترین بانوی اول این کشور خواندهاند و به نوعی حضور فعال همسر رئیسجمهور در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی، موضوعی بود که تا قبل از سال 1993 و ورود بیل کلینتون به کاخ سفید، وجود نداشت. بعد از آنکه در سال 1998 رسواییهای اخلاقی کلینتون، با حمایت همهجانبه هیلاری (که در آن زمان انتقادات شدیدی را خصوصاً از طرف فعالان حقوق زنان برانگیخت) با کمترین هزینه ممکن پایان گرفت همه
تصور میکردند او و همسرش از دنیای سیاست تا حد زیادی کنارهگیری کنند. اتفاقی که در واقعیت نهتنها رخ نداد که پایان ریاستجمهوری کلینتون، آغاز دوران فعالیت سیاسی مستقل هیلاری کلینتون بود. او در سال 2001 به عنوان نماینده ایالت نیویورک وارد مجلس سنا شد و تا سال 2009 در این سمت باقی ماند. کلینتون در سال 2008 تلاش کرد به عنوان کاندیدای دموکراتها برای انتخابات ریاستجمهوری برگزیده شود اما در نهایت رقابت را به باراک اوباما واگذار کرد، با انتخاب اوباما به عنوان رئیسجمهور، کلینتون در سال 2009 به عنوان شصت و هفتمین وزیر خارجه ایالات متحده وارد کابینه او شد و تا سال 2013 این پست را در اختیار داشت. اما دیدگاه اقتصادی خانم کلینتون، به عنوان مهمترین موضوعی که کاندیداهای ریاستجمهوری امسال با آن مواجه هستند چیست؟ پیشینه او و فعالیتهایش چه در دوران قبل از نمایندگی مجلس سنا و چه بعد از خروج از کابینه اوباما، عمدتاً در زمینه حقوق کودکان و زنان بوده است. پس جای تعجب نیست که او قصد دارد رشد اقتصادی را از طریق کاهش مالیات طبقه متوسط و کسب و کارهای کوچک تحریک کند. همچنین افزایش حداقل دستمزد، به عنوان روشی برای کاهش نابرابری
در دستور کار او قرار دارد. اما مالیات کوتاهمدتی که بر افزایش ارزش سرمایه افراد وجود دارد، در صورتی که این افزایش بیش از 400 هزار دلار در سال باشد، با انتخاب او به ریاستجمهوری افزایش خواهد یافت. حداقل در روی کاغذ، مجموع این سیاستها منجر به رشد اقتصادی خواهد شد. کسب و کارهای کوچک حدود 70 درصد مشاغل را در ایالات متحده ایجاد میکنند و کاهش مالیات آنها میتواند باعث ایجاد شغلهای جدید شود. همچنین افزایش مالیات کوتاهمدت، نقل و انتقال داراییها را کاهش و در نتیجه سرمایهگذاری بلندمدت را افزایش خواهد داد. اما میدانیم اقتصاد در عمل، عملکردی بسیار پیچیدهتر دارد. برای آنکه بدانیم این ترکیب سیاستهای اقتصادی در دنیای واقعی چه نتیجهای خواهد داشت، لازم است ابتدا هیلاری کلینتون به عنوان نماینده حزب دموکرات در انتخابات 2016 انتخاب شده و در مرحله بعد بتواند انتخابات ریاستجمهوری را به عنوان برنده و ساکن جدید کاخ سفید ترک کند.
دیدگاه تان را بنویسید