تاریخ انتشار:
تحلیل فارن پالیسی از مواضع اخیر ترامپ نسبت به چین
آیا ترامپ یک ببر کاغذی است؟
غروب روز پنجشنبه نهم فوریه، رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، یک تماس تلفنی با رئیسجمهور چین، شی جین پینگ، داشت؛ تماسی که کاخ سفید آن را «طولانی» و «صمیمانه» خواند.
غروب روز پنجشنبه نهم فوریه، رئیسجمهور آمریکا، دونالد ترامپ، یک تماس تلفنی با رئیسجمهور چین، شی جین پینگ، داشت؛ تماسی که کاخ سفید آن را «طولانی» و «صمیمانه» خواند. این خود بهتنهایی جالب توجه است، زیرا این دو از چهاردهم نوامبر با یکدیگر صحبت نکرده بودند. اما ترامپ همچنین از دعوی پیشتر خود عقبنشینی کرد: او اعلام کرد که سیاست «چین واحد» از سوی ایالات متحده -که چین آن را به معنای حمایت از این اصل میداند که تایوان بخشی از چین است- به عنوان سیاست رسمی میداند. رسانههای رسمی چین در اعلان این خبر که ترامپ گفته است کاملاً این سیاست را میفهمد و به آن وفادار میماند، هیچ تعلل نکردند. این چرخش یقیناً اهمیت ژرفی دارد، با توجه به اینکه مقامات چین این سیاست را «بنیاد سیاسی روابط چین و آمریکا» میدانند. اما پیامدهای بلندمدت این گفتوگوی تلفنی چیست؟ نشریه فارن پالیسی این پرسش را با چند تن از کارشناسان و استادان علوم سیاسی و روابط بینالملل در میان گذاشته است.
تیلور فریول، دانشیار علوم سیاسی «موسسه فناوری ماساچوست»: ترامپ در تماس تلفنی خود با شی، گفته که با «احترام به سیاست «چین واحد»» موافق است. ترامپ در دوره گذار پیش از تحلیف، تماس تلفنی بیسابقهای با رئیسجمهور تایوان، تسای اینگون، برقرار کرد و تردیدهایی را دامن زد درباره اینکه آیا دولت او سیاست «چین واحد» را -که همچون بنیاد روابط آمریکا و چین عمل کرده- ادامه خواهد داد یا نه. او در گفتوگو با شبکه فاکس گفت: «من نمیدانم چرا باید خودمان را به سیاست «چین واحد» محدود کنیم، مگر اینکه قراردادی با چین ببندیم که به مسائل دیگر نیز مربوط شود.» واکنشهای اولیه به تماس تلفنی، به خاطر تغییر موضع ترامپ، شی را «برنده» و ترامپ را «بازنده» میدانستند. نیویورکتایمز اعلام کرد که حرکت ترامپ «به چین دست بالا را میدهد». با این حال، دیپلماسی رینگ بوکس نیست. عجله برای حفظ امتیاز، به دلایل متعددی، حرکتی نابالغانه است. نخست اینکه ترامپ فقط به سیاست چین واحد ارجاع داده است. در همه تفاسیر
صورتگرفته از این تماس، هیچکس به تکرار مولفههای سیاست چین واحد از سوی ترامپ اشارهای نمیکند. با وجود تایید بنیاد روابط آمریکا و چین، ارجاع کلی ترامپ به سیاست چین واحد فضا را برای تفسیر آن باز گذاشته است. نکته دوم اینکه با انتخاب خانم تسای به عنوان رئیسجمهور تایوان، پکن بر او فشار آورده که «اجماع 1992» درباره چین واحد را به رسمیت بشناسد. بیمیلی تسای به چنین کاری به معنای بدبینی فزاینده پکن نسبت به نیات او درباره استقلال تایوان است. در این بستر، اگر ترامپ تصمیم بگیرد روابط آمریکا با چین را به نحو معناداری تغییر دهد، حتی اگر چنین کاری را با باقیماندن زیر چتر سیاست چین واحد انجام دهد، تنش در روابط دو کشور افزایش قابلملاحظهای خواهد یافت. سوم اینکه، تماس تلفنی ارزان است. ترامپ یک رئیسجمهور نامتعارف با انگیزههای معاملاتی است. او ممکن است نظرش را تغییر دهد، یا تفسیری جدید عرضه کند. چین نیز در نشستها و اظهارنظرهای دیگر بین مقامات آمریکایی و چینی میکوشد وعده تلفنیاش را مستحکم کند. ترامپ ممکن است تصمیم بگیرد چین را به عقب براند. در نهایت، فراسوی این تماس، مساله این است که دو طرف چگونه به مسائل کلیدی
منطقه و رابطه خود میپردازند؟ علاوه بر تایوان، این مسائل شامل برنامه هستهای جمهوری خلق چین، ادعاهای دریایی چین در دریای چین جنوبی و تجارت دوجانبه دو کشور میشود. این تماس تحول مثبتی بود، اما پرسش کلیدی این است که آیا شی و ترامپ میتوانند با هم کار کنند؟ سنجش امتیازهای «برندگان» و «بازندگان»، و اینکه چه کسی دست بالا را دارد، تصویر بزرگتر را به کلی از دست میدهد.
ایزاک استون فیش، پژوهشگر ارشد در «انجمن آسیا»: اصطلاحی که پس از تماس تلفنی پنجشنبهشب ترامپ با شی جین پینگ دهانبهدهان میگردد، «ببر کاغذی» است. جیمز زیمرمن، رئیس سابق اتاق بازرگانی آمریکا در چین، به رویترز گفت که تهدید ترامپ به کنار گذاشتن سیاست چین واحد و سپس عقبنشینی از این ادعا، «به جهانیان ثابت کرد که او یک ببر کاغذی است، کسی که به نظر تهدیدکننده میرسد اما کاملاً بیتاثیر و ناتوان از اعمال چالشی اساسی است». کارشناس امور بینالمللی، شی یانهونگ، به نیویورک تایمز گفت: «ترامپ در نخستین نبردش با شی شکست خورد، و به نظر یک ببر کاغذی میرسد»، در حالی که گاردین تیتر زد: «دوربرگردان چین آخرین نشانه است از اینکه ترامپ میتواند یک ببر کاغذی از آب درآید» (رسانههای چینی به طور کلی رویکرد خوشایند و شاید بتوان گفت پیروزمندانهای نسبت به تماس تلفنی اتخاذ کردهاند).
اگر بخواهیم منصف باشیم، ترامپ امتیازهایی هم از شی جین پینگ گرفته -درباره کرهشمالی، ایران، یا دریای چین جنوبی- که علنی نشدهاند. شاید در هفتههای آتی خبر آنها هم درز کند و ترامپ دوباره در جماعت ناظران مسائل چین قد علم کند. اما در حال حاضر، به نظر میرسد که در نخستین رویاروییاش با شی، تسلیم شده است. این تسلیم از نظر استراتژیک، به توان آمریکا برای فشار بر چین به منظور اجرای سیاستهایی مفیدتر برای منافع آمریکا ضربه میزند. این تماس و تسلیم چه معنایی برای منافع تجاری آمریکا در چین و ژاپن دارد؟ عموماً برای هر دو مثبت است، اما به دلایلی متفاوت. برای چین، گفتوگوی تلفنی ترامپ و شی به نظر پایان دورهای تنشآلود در روابط دوجانبه به نظر میرسد؛ روابطی که با تماس تلفنی ترامپ و رئیسجمهور تایوان در اوایل ماه دسامبر سال گذشته پرتنشتر شده بود.
در حال حاضر، بنگاههای آمریکایی دلیل کمتری برای نگرانی از مالیاتهای تنبیهی یا اجرای سختگیرانهتر برخی از قوانین چین دارند. اما تسلیم شدن ترامپ باید شرکتهایی را که انتظار داشتند رئیسجمهور ترامپ از منافعشان در چین دفاع کند، ناامید کرده باشد. برعکس شی، شینزو آبه خود را شریک نیازمندتری در رابطه با ترامپ نشان داده است. انتظار میرود برخی موافقتنامههای تجاری آبدار بین دو کشور منعقد شود، که به احتمال زیاد شرکتهای فناوری آمریکایی یا ژاپنی در آن دخیلاند-چیزی که ترامپ در عوض اعلام علنی و خصوصی تعهد آمریکا به اتحاد امنیتیاش با ژاپن از شینزو آبه خواسته است. برای آبه، ترامپ یک ببر کاغذی نیست، یا دستکم، ترامپ بسیار نیاز دارد باور کند که اینگونه نیست.
دیوید ورتایم، دبیر ارشد فارن پالیسی: به دنبال تماس تلفنی معروف ترامپ با تسای اینگون، رئیسجمهور تایوان، در روز دوم دسامبر سال گذشته میلادی، هیچ جای تعجب نمیداشت اگر سخنگویان داخلی پکن مثل روزنامه The People's Daily ترامپ را مسخره میکردند، دستدرازی آمریکاییها را مورد حمله قرار میدادند و هشدارهای تلخی نسبت به احتمال فزاینده تنش میدادند. با این حال، مقامات چینی به شکل استراتژیک از اظهارنظر علنی درباره ترامپ و تمایل علنی او به بازنگری در سیاست چین واحد امتناع کردند (البته این درباره برخی رسانههای دولتی چین صدق نمیکند، اما آنها صدای رسمی دولت چین نیستند). آنها با این کار از حمله به رئیسجمهور کمتحمل آمریکا یا انداختن او به گوشه رینگ سیاسی پرهیز کردند. پکن با این سکوت خود به صداهای نزدیک به ترامپ فضا و زمان داد تا ریشهایتر به همکاری چین و آمریکا فکر کنند. به هر حال، حلقههای درونی ترامپ بیش از مجادلات او در مبارزات انتخاباتی، به چین تمایل دارند.
یارد کوشنر، مشاور ارشد ترامپ، با دارایی گسترده هرچند غیرشفافش، منافع تجاری بسیاری در پیوند با ابرشرکت بیمه چین دارد و مذاکراتی پشت درهای بسته با سفیر چین در آمریکا داشته است؛ ایوانکا ترامپ، همسر کوشنر و دختر و محرم اسرار رئیسجمهور، با شبکههای اجتماعی آشنایی زیادی دارد و دخترش را در یادگیری زبان ماندارین همراهی میکند. نامزد وزیر بازرگانی، ویلبر راس، سالها فرهنگ چینی را ستایش کرده و یک معاملهگر قدیمی در آن کشور است؛ فیلیپ بیلدن هم، که سابقاً شخص بانفوذی در صندوق پوشش ریسک هنگکنگ بوده و اخیراً نامزد وزارت دریاداری شده، همینطور است. بنابراین، تیم میلیاردرهای ترامپ شاید محاسبه کرده که او نیز میتواند سهم خود را از چین به دست آورد، درست مثل نامزدهای پیشین ریاستجمهوری که در ابتدای کار تهدید به سختگیری با چین میکردند و سپس با تصدی مقام ریاستجمهوری، سیاستی انعطافپذیر در پیش میگرفتند.
ناظران امور چین که در ابتدا از بیتوجهی رئیسجمهور آمریکا به سیاست چین واحد هراسان شده بودند، حالا احتمالاً احساس شگفتزدگی میکنند، و کسانی که به ترامپ شک دارند این تماس را خدشهای بزرگ بر چهره آمریکا و نشانهای از یک کاخ سفید دمدمیمزاج میدانند. اما هنوز شاید برای هیچکس روشن نباشد که تا چه درجه ترامپ قصد دارد به سیاست چین واحد احترام بگذارد. ماجراهای اخیر نشان داده است که اظهارات ترامپ هیچ ارزش الزامآوری ندارند؛ او هنوز ممکن است در عوض پذیرش کامل سیاست چین واحد، چیز زیادی بخواهد. گفتار و کردار ترامپ اغلب در واقعیتهای متفاوتی زندگی میکنند؛ ناظران نمیتوانند فرض کنند که معنای او از گفتههایش چیست یا اینکه آیا او در آینده به آنها متعهد میماند یا نه. پکن در تنشآلود نکردن اوضاع در اوایل دسامبر هوشمندانه عمل کرد. اما حالا نیز کار ناشیانهای است که بخواهد یک نفس راحت بکشد.
سوزان شیرک، استاد علوم سیاسی دانشگاه سن دیهگو: تماس ترامپ با شی که در آن ترامپ سرانجام بر موضع «سیاست چین واحد» صحه گذاشت، یقیناً نخستین گام خوشایند در تثبیت بنیاد روابط آمریکا و چین است. حالا که او به چین تضمین داده که قصد نقض روابط دوطرفه را ندارد و میخواهد دو کشور بر سر مسائلی مثل تهدید هستهای کرهشمالی و تغییرات زیستمحیطی همکاری کنند، میتوانیم برای رفتاری منصفانهتر و کاملاً دوجانبه در تجارت و سرمایهگذاری و در دسترسی سازمانهای غیردولتی، روزنامهنگاران و دانشگاهیان به هر یک از کشورها مذاکره کنیم.
تغییر موضع ترامپ حاکی از آن است که ما به سیاست چین واحد پایبندیم و روابطمان با تایوان به عنوان مهره چانهزنی در دیگر مسائل نیز نشانه امیدوارکنندهای است مبنی بر اینکه ترامپ در موضوعات مهم به مقامات کابینه خود مثل تیلرسون وزیر خارجه گوش میدهد، حتی اگر همچنان بر عدم پذیرش اشتباهاتش پافشاری کند. اما اظهارات غیرضروری ترامپ درباره سیاست چین واحد و تایوان و تاخیر او در اصلاح آنها، احتمالاً به تمجید چینیها از خودشان میانجامد چراکه آنها نشان دادند که شی تنها در صورتی با ترامپ صحبت میکند که او سیاست چین واحد را به رسمیت بشناسد. این امر آمریکا را در وضعیتی تمسخرآمیز قرار میدهد که گویی به جای اینکه از ابتدا کار درست را انجام دهد، تسلیم خواسته چین شده است. در نتیجه این امر، شی برای مردم چین مانند یک قهرمان پدیدار میشود. این الگوی آسیبدیده زمانی که دیگر رهبران جهان ترامپ را مجبور به کنار گذاشتن حرفهای غلط خودش بکنند، باز هم تکرار شود.
خورخه گوآیاردو، مدیر ارشد موسسه مشاوره استراتژیک مکلارتی: دلیلی وجود دارد برای اینکه دیپلماسی کسلکننده است و پُشت درهای بسته جریان دارد: زیرا به همه بازیگران گزینههایی میدهد. مشکل دیپلماسی عمومی این است که پارامترهایی میچیند و با محدود کردن گستره مانور بازیگران به پایان میرسد. برخلاف مذاکرات تجاری خود آقای ترامپ، در دیپلماسی همه طرفین در برابر مخاطبان داخلی خود مسوول هستند، و درک اینکه در مسائل داخلی نتیجه خوب چیست، ممکن است کاملاً از نتیجه مطلوب دیپلماتها متفاوت باشد. در کسبوکار و تجارت، دلیلی وجود دارد برای اینکه یکی از طرفین پای میز مذاکره میرود: خرید، فروش یا جلوگیری از اعمال کنترل. طرفین به روشنی میفهمند که نتیجه خوب چیست. در دیپلماسی، طرفین اغلب یا بهرغم میل خود به میز مذاکره کشانده میشوند، یا اینکه بهسادگی میتوانند در مذاکره شرکت نکنند. ترامپ خودش را در قامت مذاکرهکننده نهایی تخیل میکند. او وعده داد که تیزهوشیاش را به صحنه جهانی بیاورد،
اما حالا وضعیت را آشفته و سیاستگذاران آمریکایی و رهبران جهانی را گیج، و گزینههای دیپلماتیک را برای آمریکا محدود کرده است.
ترامپ همانطور که درباره مکزیک لاف میزد که این کشور را مجبور به پرداخت بودجه ساخت دیواری میکند که به آن نیازی ندارد، به دنبال این بود که با تعیین بالادستانه اهداف، پیششرطهای طرف مذاکرهاش را تعیین کند. در مورد چین، او گفت همه چیز برای مذاکره آماده است، از جمله سیاست «مقدس» چین واحد، و درست همانطورکه رئیسجمهور مکزیک مجبور شد دیدار با ترامپ را پس از چالشهای سیاسی لغو کند، رئیسجمهور چین هم تصمیم گرفت از ترس اینکه در مساله سیاست چین واحد در برابر مخاطبان داخلیاش ضعیف به نظر نرسد، از ترامپ فاصله بگیرد. باز هم باید تکرار کنم که هر رهبر سیاسی بینالمللیای، مخاطبانی داخلی دارد که اولویت او هستند. برعکس تصور ترامپ، رهبران خارجی ممکن است او را نادیده بگیرند اگر صحبت کردن با او برای مخاطبان داخلیشان به معنای ضعف باشد. حتی در میان رهبران خارجی، تفاوتهایی در راههای فرارشان در مواجهه با قدرت «امپریالیستی» وجود دارد. رهبران کشورهایی با احساس تاریخی ستمدیدگی از امپریالیسم، مثل چین، مکزیک، ویتنام و فیلیپین، باید مشخصاً نسبت به احساسات ناسیونالیستی در برابر یک توهین خارجی حساس باشند.
برای سیاستمداری مثل ترزا می، دعوت ترامپ برای یک دیدار رسمی میتواند به توماری علیه این دیدار یا شاید پرسش ساده از نخستوزیر در پارلمان ختم شود. اما برای رهبر کشوری با خشمی تاریخی از سوءبرخورد یک قدرت نیرومندتر، تحقیری از سوی ترامپ میتواند به اعتراضات تودهای و تهدید ناآرامی اجتماعی گسترده بینجامد. چنین رهبری هرچه زودتر از آنکه در کشور خودش تنش ایجاد کند، به سرزنش ترامپ خواهد پرداخت. به همین دلیل بود که انریکه پنیا سفر خود را به واشنگتن لغو کرد، و شی ترجیح داد که صبر کند تا ترامپ با او تماس بگیرد و سپس گفتوگو را جوری سامان بدهد که به حمایت ترامپ از سیاست چین واحد بینجامد. این امر برای ایالات متحده ناخوشایند بود زیرا فرصت را برای برخورد قاطعانه با چین از دست داد. راه اعمال فشار بر چین تمسخر آن و وسط کشیدن مسالهای که هیچ رهبر چینیای حتی بر سر آن مذاکره هم نمیتواند بکند -یعنی یکپارچگی چین- نیست. با پیششرطگذاشتن برای چینیها با توئیتهای پرآبوتاب، ترامپ آنها را در وضعیتی میگذارد که قادر به حضور سر میز مذاکره و صحبت تلفنی نیستند. این امر امکان هرگونه ارتباطی بین بالاترین سطوح را از بین میبرد و هرگونه
همکاری را به حال تعلیق درمیآورد. من هیچ پرونده دیپلماتیکی را سراغ ندارم که در آن آمریکا بتواند بدون گفتوگو با طرف مقابل خود پیروز شود. بنیاد دیپلماسی ارتباط است و اگر کشورها با یکدیگر ارتباط نگیرند، به سختی میتوانند برنامههای خود را پیش ببرند. بزرگترین بازنده در این موارد کشوری است که تماسهایش بیپاسخ میماند، یعنی کشور ایالات متحده آمریکا. خوشبختانه به نظر میرسد ترامپ حرکاتی به جز ریسک کردن هم بلد است. بزرگترین اقتصاد دنیا و دومین اقتصاد بزرگ دنیا دوباره میخواهند سر مسائل مشترک گفتوگو کنند و این امر برای همه ما بهتر است. برای رسیدن به این نقطه، ترامپ باید لافزنیهایش را کم کند، از نظراتش درباره سیاست چین واحد عقب بنشیند، و حتی برای لحظاتی هم که شده، مثل یک دولتمرد مسوولیتپذیر رفتار کند. من امیدوارم او این درس را برای مناطق دیگر دنیا نیز به کار ببرد.
ریچارد مکگرگور، مدیر سابق دفتر پکن و واشنگتن روزنامه فایننشال تایمز: تماس ترامپ با شی جین پینگ، همچون عقبنشینیای خجالتآور از لافزنیهایش درباره سیاست چین واحد و تماس تلفنیاش با رئیسجمهور تایوان در دسامبر سال قبل ترسیم شده است. به نظر من این داوری نابالغانه است. درست است که اظهارات اولیه ترامپ درباره «چین واحد» ناپخته به نظر میرسید. انکار چنین سیاستی نشانگر چرخشی تعیینکننده برای واشنگتن خواهد بود و نیازمند برنامهریزی استراتژیک در طول زمان است. به نظر نمیرسد هیچ یک از این موارد در حال حاضر در محاسبات ترامپ در نظر گرفته شده باشد. رفتار اولیه ترامپ، پکن را آشفته کرده است. آنها هر قدر هم اوباما را دوست نداشتند، ولی حالا دلشان برای پیشبینیپذیری رفتار او تنگ شده است. همچنین، تمایل ترامپ به در آغوش کشیدن نخستوزیر ژاپن -که رئیسجمهور چین از دهه 1980 همواره از آن کشور انتقاد میکرد- پکن را نامطمئنتر میکند. همه نشانهها حاکی از آن هستند که ترامپ و تیمش در
حال آمادگی برای نبردی سخت با چین بر سر مسائلی مثل تجارت، دسترسی به بازارها و سیاستگذاری اقتصادی هستند.
در زمانی که اقتصاد چین در حال کند شدن و انباشت بدهیهاست، چنین نبردی برای حزب کمونیست خوشایند نیست. اینکه آیا ترامپ هوش و صبر لازم برای چنین نبردی را خواهد داشت و شرکتها و جامعه آمریکا را یک جبهه متحد خواهد کرد یا نه، پرسشی گشوده است. اما هنوز نباید او را دستکم گرفت.
دیدگاه تان را بنویسید