تاریخ انتشار:
شرحی بر تحول ابزار و منابع قدرت روشنفکران و تغییر شیوههای تاثیرگذاری
روشنفکران ایرانی و منازعه سیاسی
بزرگمهر حکیم، مزدک انقلابی، خواجه نظامالملک و فضل ابن سهل سیاستمدار، خواجهنصیر فقیه، حسنک وزیر و امیرکبیر مصلح هر یک به شکلی و در مقطعی شریک قدرت و در مقطعی دیگر قربانی قدرت شدهاند. همه این دانایان و حکیمان، حتی آنهایی که زمینداران بزرگ و صاحب خدم و حشم بودهاند…
روشنفکری رسمی کمابیش مشخص دارد. همواره و در همه ادوار تاریخ بشر کسانی بودهاند که مانند روشنفکران امروزی از راه اندیشهورزی ارتزاق میکردهاند؛ منتقد نظم موجود بودهاند؛ مرجع فکری مردمان شمرده میشدهاند؛ گاه به قدرت میرسیدهاند و گاه دیگر قربانی قدرت میشدهاند. از این منظر، تاریخ ایران مالامال از کشاکشهای روشنفکری است: بزرگمهر حکیم، مزدک انقلابی، خواجه نظامالملک و فضل ابن سهل سیاستمدار، خواجهنصیر فقیه، حسنک وزیر و امیرکبیر مصلح هر یک به شکلی و در مقطعی شریک قدرت و در مقطعی دیگر قربانی قدرت شدهاند. همه این دانایان و حکیمان، حتی آنهایی که زمینداران بزرگ و صاحب خدم و حشم بودهاند، صاحبان قلم و دوات هم بودهاند و دست بر قضا، این ویژگی اخیر بیشتر موجب ماندگاری نام و رسم ایشان شده است تا مال و جاهشان.
اما روشنفکری اگر چه رسمی کمابیش مشخص دارد، شیوههای بروز آن، همیشه یکسان نبوده است. بزرگمهر، حکمت میآموخت؛ مزدک تناقضهای نظام بسته ساسانیان را نشان میداد؛ خواجه و فضل، آیین ملکداری را به شاه و خلیفه میآموختند، خواجهنصیر حقیقت دین را به طالبان آن عرضه میداشت، حسنک وزیر بدرسمیها را نکوهش میکرد و امیرکبیر در پی ترمیم نظم کهنه بود. این بزرگان روشنفکری ایران، هیچ یک عمر طبیعی نکردند و همه به تیغ تمشیت کشته شدند.
همه راهها و کارهای متفاوت روشنفکران عهد قدیم معطوف به ادای وظایف و تکالیفی در برابر حقایق مثالی بود و عاملان روشنفکری داعیه «منافع افراد» را نداشتند. بخشی از کار این روشنفکران نیز که به مردمان مربوط میشد، ذیل «مصالح عامه» و یا در موارد بسیار رادیکال، ذیل «منافع عامه» قرار میگرفت که با منافع افراد تفاوت جوهری داشت. مصالح عامه و منافع عامه اشارهای بود به سهم مقدر مردم یا رعایا در چارچوب نظم سیاسی؛ حال آنکه منافع افراد، مفهومی جدید و معطوف به حق انتخاب آزادانه افراد است و کسی حق ندارد بر آن حصری بگذارد: همه برابرند و چنانچه قابلیتهای بالقوه خود را فعلیت بخشند حق ارتقا تا بالاترین مسند را دارند. این مفهوم جدید روشنفکری محصول تحولات فلسفی و سیاسی مغرب زمین در قرون 17 و 18 میلادی است که اواخر قرن نوزدهم با تاخیری دست کم 100ساله وارد ایران شد و روشنفکری امروز کمابیش ذیل این تعریف جدید قرار میگیرد. بنابراین، کنش روشنفکری، برای اینکه ذیل مفهوم جدید روشنفکری قرار بگیرد، لاجرم باید تحولات پیرامون روشنفکر در چارچوب منافع افراد تعریف و تحلیل و تعلیل شود.
منافع امروز افراد چیست و نسبت روشنفکران و قدرت سیاسی را چگونه باید تعریف کرد؟ ایران امروز از جهات گوناگون در وضعی دشوار قرار دارد. رشد اقتصادی همچنان منفی است و اگر چه از سرعت شیب نزولی آن کاسته شده، بعید است در کوتاهمدت آهنگ رشد چنان اصلاح شود که منابع از دسترفته دهه گذشته در زمان کوتاه اعاده شود. سیاست داخلی همچنان دچار گسست جناحی است و نشانهای از وفاق سیاسی و شکلگیری هماهنگی تمامعیار میان قوای سیاسی مشاهده نمیشود. سیاست خارجی به مسیر درست افتاده و فشار بر کشور کاهش یافته اما هیچ تضمینی نیست که این وضع به نقطه بیبازگشت و پایدار برسد. کوچکترین اشتباه محاسبه از جانب طرفهای بینالمللی ایران میتواند اوضاع را به وضع سابق برگرداند. چنین وضعی اگر در دورههای پیشین و در عصر روشنفکری معطوف به مصالح عامه و یا دورانی که افراد از دایره انتخاب سیاسی خارج بودند، رخ میداد، روشنفکران با کنشهای نخبهگرایانه به حل آن همت میگماشتند. اگر خواهان حل مساله بودند همپیمان قدرت سیاسی میشدند و اگر میخواستند حل نشود از بیعت حاکم خارج میشدند و او را در برابر مشکلات تنها میگذاشتند. به همین علت بر آنها حرجی نبود.
مطابق الگوی قدیم، روشنفکر به مردم و یا حقیقت به گونهای که مردم میپندارند ملتزم نبود. التزام او به حقایقی ورای رضایت عمومی بود. اما در دنیای جدید، نسبت مردم و روشنفکران و کنشهای روشنفکرانه با واقعیتهای سیاسی، تنها در پرتو حصول هدفهای فردی شهروندان قابل تحلیل و تعلیل است. مصالحی که مردمان امروز برای خود قائلند با مصالحی که روشنفکران قدیم برایشان مقدر میکردند تفاوت بنیادی دارد. روشنفکران و مصلحان قدیم، مصلحت رعایا را خودشان احصا میکردند و خودشان به حصول آن همت میگماشتند؛ اما روشنفکران امروز ناگزیرند در چارچوب سنت آزادی و حق انتخاب، تشخیص مصالح را به عهده افراد بگذارند. مهمترین مصالحی که نوعاً مردمان امروز از آن سخن میگویند رفاه اقتصادی، انتظام قانونی و امنیت و صلح است. اما گاهی مشاهده میشود روشنفکران امروزی در قالبهایی مفهومی که مشابه قالبهای مفهومی قدیم است، ترجیح میدهند به عنوان تعیینکننده مصالح عامه عمل کنند؛ اما از آنجا که برخلاف روشنفکران قدیم توانایی و ابزار همپیمانی با قدرت سیاسی و یا خروج از بیعت را ندارند، قالبی که پی میریزند به کار خودشان نمیآید و برای حریفان غیرروشنفکر خود چاقو
تیز میکنند. این درست است که دولت شیخ حسن روحانی واجد همه ویژگیها و اوصاف روشنفکرانه نیست و قرار نیست روشنفکران مانند متحدان آن عمل کنند؛ این هم درست است که این دولت هنوز همه قابلیتها و تعهدات وعده داده شده در زمان انتخابات را از خود نشان نداده است. اما یک چیز مسلم است: این دولت بر خلاف بسیاری از رقیبان سیاسیاش، روشنفکری و آزادیخواهی را مذموم نشمرده است و بعضاً از زبان رئیس دولت سخنانی شنیده میشود که از نظر رقبایش خرق عادت به شمار میرود. به نظر میرسد توقف هجوم کلامی به اهل نظر و فکر و از جمله روشنفکران، به عنوان وجه سلبی کنش سیاسی دولت و خرق عادتهای رئیس دولت به عنوان وجه ایجابی، موجب شکلگیری پارهای همسوییهای نظری و عملی میان دولت و روشنفکری در مفهوم امروزی آن شده است که ارزش تامل دارد. روشنفکر امروزی بر خلاف روشنفکر قدیمی صاحب دفتر و دیوان و مستظهر به سیف و قشون نیست. حتی ابزار و امکانات روشنفکران چهار پنج دهه پیش هم در اختیار روشنفکران امروزی نیست. روشنفکران دهههای 50 و 60 میلادی در جهان با پشتگرمی ایدئولوژیهای انقلابی و تهاجمی میتوانستند رفتار رادیکال پیشه کنند. اما روشنفکری امروز - که
مسوولانهتر و فکورانهتر از گذشته است- اساساً غیررادیکال است. وجهی از این غیررادیکال شدن روشنفکری همان افول نیروهای ایدئولوژیک و سیاسی پشتیبان آن است. اما وجه مهمتر، پررنگ شدن مفهوم مسوولیت به عنوان مابهازای آزادی است. امروزه دلنگرانی از آفتهای زیستمحیطی و تهدید جنگ، اهمیتی همسنگ دلنگرانی درباره فقر و شکاف طبقاتی در دهههای پیشین، و بلکه بیش از آنها یافته است. تهدیدهای جدید، امکانی برای خروج از بیعت و یا به تعبیر امروزی انقلاب سیاسی باقی نگذاشته است و همگان را اعم از نظم مستقر و منتقدانش را در وضع همکاری ناگزیر قرار داده است. در نظام سیاسی ایران پهناورترین خط تماس قدرت سیاسی و جامعه همان خطی است که پیرامون قوه مجریه کشیده شده است. حال اگر قوه مجریهای باشد که روشنفکری و آزادیخواهی را مذموم نداند و رئیس آن سخنانی از جنس روشنفکری بر زبان براند، آن را باید فرصتی برای همکاری در جهت دفع بلایا و ایجاد فرصتهای معطوف به منافع و مصالح افراد به شمار آورد. چنین درک مشترکی لزوماً موجب تحول بنیادی نخواهد شد اما به احتمال زیاد مانع ناتوانتر شدن جریان روشنفکری در کشور
خواهد شد.
دیدگاه تان را بنویسید