آیا عربستان رو به فروپاشی است؟
آینده روابط با سعودیها
شاید دو کشور در جهان بیشتر نباشد که به نام خاندان نامگذاری شده است؛ اردن هاشمی و عربستان سعودی؛ عربستان سعودی امروزی، از مجموعه چند منطقه در شرق، غرب، شمال و جنوب تشکیل شده که پیشتر با حملات عبدالعزیز آلسعود به آن مناطق، مورد تصرف قرار گرفت و اکنون به صورت یک مجموعه با نام فاتح این حملات به عربستان سعودی مشهور است.
شاید دو کشور در جهان بیشتر نباشد که به نام خاندان نامگذاری شده است؛ اردن هاشمی و عربستان سعودی؛ عربستان سعودی امروزی، از مجموعه چند منطقه در شرق، غرب، شمال و جنوب تشکیل شده که پیشتر با حملات عبدالعزیز آلسعود به آن مناطق، مورد تصرف قرار گرفت و اکنون به صورت یک مجموعه با نام فاتح این حملات به عربستان سعودی مشهور است؛ این سرزمین بر دو آبراه خلیج فارس و دریای سرخ اشراف یافته است و حاکمان خاندان آلسعود، با این ترتیب، خود را از حصر در صحرا، رها کردند و به سایر نقاط جهان اتصال یافتهاند. اما در هر دو آبراه، با «تنگه»هایی مواجه شدهاند؛ تنگه هرمز و تنگه بابالمندب و تا زمانی که نفت کشف نشده بود، حاکمان آن بیشتر به فکر توسعه نفوذ اندیشههای فرقه وهابی بر مناطق پیرامون بودهاند. سعودیها در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، با حاکمان مصر -که نمایندگان عثمانی بودهاند- درگیریهای متعددی داشتهاند و یکی از حاکمان پیشین آنها توسط خدیو مصر دستگیر و به عثمانی تبعید شد که تا پایان عمر نیز در همانجا ماند. پس از سقوط عثمانی، خاندان سعود نفس راحتی کشیدند، و بر دو منطقه شرقی (احسا و قطیف) و نیز منطقه غربی (جده، مکه و
مدینه) تسلط یافتند.
اکتشاف نفت
تا پیش از اکتشاف نفت، عربستان از درآمدهای حاصل از سفر حجاج و زائران کشورهای مختلف، و بخشی هم از دامداری و کشاورزی، منابع مالی خود را تامین میکرد. اما با اکتشاف نفت در منطقه شرقی عربستان، که منطقه سکونت شیعیان عربستان است، عربستان به نوعی با آمریکاییها پیوند خورد و از منابع سرشار درآمدهای نفت، خود را تامین میکرد و از آن پس بود که منابع درآمدی حاصل از حجاج و زائران، در وهله دوم قرار گرفت. رابطه با آمریکا، امنیت خاطر حاکمان سعودی را در تداوم حکومت خود در برابر حوادث داخلی و خارجی برقرار کرد. در طرف مقابل، آمریکا نیز به منبع بزرگ انرژی مورد نیاز رشد اقتصاد رو به گسترش خود دسترسی پیدا کرد و بدین ترتیب معادله برد-برد برای هر دو کشور فراهم شد.
شکلگیری اسرائیل و اوجگیری ناسیونالیسم عربی
با وعده بالفور و شکلگیری رژیم اسرائیل و نیز آغاز مبارزات مردم فلسطین، شام، عراق و مصر، عربستان در موقعیت دشواری قرار گرفت. اگرچه بخشهایی از جامعه سنتی عربستان برای مشارکت در درگیری با اسرائیلیها و مخالفت با توسعه حضور یهودیان و شهرکسازی آنها، اعلام آمادگی میکردند، اما به جز مشارکت نمادین تعدادی از جنگجویان در خاک فلسطین، حضور چشمگیری در این زمینه از حکومت عربستان مشاهده نشده است. با کودتای افسران آزاد در مصر بر حکومت پادشاهی فاروق و اوجگیری شعارهای ناسیونالیستی در مصر و جهان عرب، و نیز مخالفت با تسلط استعمارگران و سلطه غرب (آمریکا، انگلیس و فرانسه)، آلسعود در مخمصه جدیدی گرفتار شد. زیرا یا باید با سیاستها و شعارهای عبدالناصر همراه شده و در نتیجه دنبالهرو مصر و مخالف با متحدان خود (آمریکا و انگلیس) قلمداد میشد؛ یا با عبدالناصر مخالفت میکرد، و در نتیجه با مشکلات، نارضایتیها و شورشهای محلی و منطقهای علیه خود مواجه میشد. عربستان برای عبور از این درگیری با رقیب سابق خود، با طرح شعار اسلامیت فلسطین و همراه کردن پادشاهان آن زمان برای
خود فضایی جدید ایجاد کرد. در همین شرایط بود که این کشور با حمایت از حاکمان شیعه زیدی یمن، برای مصر و ارتش مصری که حامی جمهوریخواهان یمن بود، در یمن درگیری چندسالهای ایجاد و توان ارتش مصر را تضعیف کرد.
انقلاب اسلامی ایران
تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران و عربستان دو پایه اصلی سیاست و استراتژی آمریکا در منطقه محسوب میشدند. این دو کشور در خلیج فارس و دریای سرخ، از سیاستهای آمریکا دفاع میکردند و در برابر توسعه نفوذ اتحاد جماهیر شوروی، مانع ایجاد میکردند. شباهت دو کشور در صادرات نفت و نظام پادشاهی و حضور در زیر چتر واحد (آمریکا و انگلیس)، به کمتر شدن هرگونه شائبه رقابت خصمانه، کمک میکرد. با سقوط حکومت پهلوی در ایران و تشکیل جمهوری اسلامی، اما حساسیت و نگرانی سعودی افزایش یافت. در واقع جمهوریت، به معنای انتخابات برای پادشاهی سعودی یک چالش تلقی میشد. افزون بر این اسلامیت نظام، با ترکیب جمهوریت الگوی جدید قابل تقلیدی برای مردم منطقه شکل داده بود که بهویژه برای عربستان نگرانی بیشتری ایجاد میکرد. همچنین خروج ایران از زیر چتر غرب، چالش سومی بود که سعودیها را نگران میکرد.
دو حادثه؛ یکی داخلی و دیگری خارجی
همزمان با روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی، حادثه حمله به حرم کعبه مکرمه و ادعای مهدویت و حکومت، سران عربستان سعودی را با پدیده جدیدی مواجه ساخت و به نوعی یک رقیب داخلی و خارج از ساختار خانوادگی و پادشاهی برای حکومت عربستان به وجود آمد. دولت سعودی با کمک مستشاران غربی (فرانسوی و انگلیسی) به سرکوب شدید این حرکت و حتی منهدم کردن منارههای حرم پرداخت. حتی گلولههایی نیز به بنای کعبه مقدس اصابت کرد و اینگونه سران سعودی جدیت خود را در دفاع از حاکمیت نشان دادند. حادثه دوم، حمله شوروی به افغانستان بود؛ این واقعه بهترین بهانه را در اختیار سعودیها قرار داد و از این طریق توانستند با همکاری سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی پاکستان، آمریکا و انگلیس، افکار عمومی مسلمانان را بسیج کنند. هدف آنها از یکسو عدم گسترش چالشهای داخلی نظیر جهیمان و از سوی دیگر بیمه کردن حکومت خود در برابر پدیدههایی چون جمهوریت و رهایی از استعمار بود. چنان شد که شوروی را یک نظام کمونیستی کافر خواند که افغانستان را اشغال کرده است. با این حال اما پدیده تروریسم مورد حمایت دولتها، به داخل کشورهای
عربی و از جمله خود عربستان سعودی رخنه کرد و پایه تولید نسخههای جدیدتر و متنوعتر از اشکال تروریسم بر پایه دین و مذهب را رقم زد.
جنگ صدام علیه ایران تا سقوط صدام
همان حربهای که سعودیها علیه عبدالناصر در جنگ یمن استفاده کردند، این بار با تشویق و حمایت همهجانبه از صدام برای جنگ علیه ایران اسلامی مورد استفاده قرار گرفت. به عبارت دیگر شروع یک جنگ نیابتی. عربستان سعی داشت به وسیله اینگونه جنگهای نیابتی و خارج از سرزمین اصلی خود، رقبای منطقهای خود را از پیش رو حذف کند. اما با حمله صدام به کویت و شلیک چند موشک به ریاض و جده و نیز تهدید منابع نفتی کویت و عربستان، آمریکا و غرب به تکاپو میافتند و با هزینه کرد عربستان و کویت، صدام را مجبور به عقبنشینی از کویت میکنند. با این حال اما با دخالت عربستان، از سقوط قطعی صدام در نتیجه قیام مردمی گسترده عراق در انتفاضه شعبانیه جلوگیری میشود. سقوط صدام در فصل دیگری نگاشته میشود و آن هم در یک سناریوی دراماتیک از حضور گروه سعودی در حمله به برجهای دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک. پس از آن زمینهسازی حمله آمریکا و متحدانش به افغانستان و سپس به عراق. سقوط صدام آغاز کابوس سعودی میشود؛ چرا که دیگر سعودیها نمیتوانستند از قدرت نظامی عراق علیه رقیب منطقهای استفاده
کنند و مهره خود را ازدسترفته میدیدند.
دخالت در سوریه، یمن و عراق
تغییر معادلات ژئوپولتیک منطقه با سقوط صدام، به اوجگیری نگرانیهای سعودی میانجامد؛ اما آنها به جای جستوجوی راهحلهای عقلایی و مسالمتآمیز از طریق گفتوگوی منطقهای، به تشدید حضور و کمکهای مالی و تسلیحاتی به مخالفان متحدان ایران اقدام کردند. حمله نظامی گسترده به یمن، شاید تنها به دلیل تلاش سعودیها برای اثبات اقتدار خود در منطقه به کار گرفته شد، اما نتایج به شدت منفی به بار آورد و عربستان را در تنگنای اقتصادی و امنیتی جدیدی قرار داد.
نفت؛ قدرت و غرور
اکنون کاهش یا سقوط قیمت نفت، عربستان را به لبه پرتگاه کشانده است. چنانچه این کاهش، تنها در مدت کوتاه چندماهه باقی میماند، خروج از بحران برای عربستان مقدور بود. اما تداوم آن و نبود چشمانداز روشن در اصلاح قیمتها، عربستان را به ناچار مجبور به استفاده از ذخایر ارزی خود کرده و این دولت کشور خود را با کسری بودجه مواجه میبیند. از سوی دیگر، آمریکا با بهسازی فناوری استخراج نفت شیل، عملاً از نفت خاورمیانه و اساساً از نفت عربستان بینیاز شد و آن را در صورت لزوم برای آینده تعامل با چین در نظر خواهد گرفت. بنابراین جایگاه عربستان در معادلات روابط دوجانبه با آمریکا تا حدودی افول کرده است.
تروریسم و اعتراف به بهرهبرداری از آن
زلمی خلیلزاد نماینده پیشین ایالات متحده آمریکا در سازمان ملل متحد، در مقاله خود از اعتراف صریح مقامات سعودی به استفاده از تروریسم، در کشورهای مختلف پس از جریان افغانستان سخن به میان آورده است. کنگره نیز با تصویب قانون تعقیب دولتهای حامی تروریسم که در خاک آمریکا به وقوع میپیوندد، اصرار کرده و تا جایی پیش رفته که در این زمینه وتوی اوباما مورد نقض قرار گرفته است. بدین ترتیب روند شکایت از دولت عربستان، توسط خانوادههای قربانیان حوادث تروریستی 11 سپتامبر، با قوت آغاز شده است. ضمن اینکه تهدید مقامات سعودی مبنی بر خروج اموال و سپردههای خود از آمریکا هم تاکنون تاثیری بر توقف این روند نداشته است.
فاجعه منا و مسوولیتناشناسی؛ برجام و سایر قضایا
سعودیها، در برابر فاجعه منا با خونسردی تمام رفتار کرده و از انجام هرگونه تحقیق و تفحص درباره آن طفره میروند. همچنین در برابر توافق ایران و گروه 1+5 به انحای مختلف سنگاندازی کردند، تروریستهای نام و نشاندار علیه ایران را حمایت کرده و در راهاندازی جنگ طایفهگری تلاشهای بسیاری صرف کردند. اما در نهایت میتوان گفت آنها، اینک به هیچکدام از اهدافشان نرسیدهاند؛ البته که زحمت برای ایران و سایر کشورها ایجاد کردهاند؛ زحمات و مشکلاتی که خود از توانمندی تخریب قابل توجه سعودیها حکایت دارد. اکنون آیا باید کمک کرد تا عربستان سعودی فرو بپاشد؟ آیا باید آن را به سمت درگیری مستقیم کشاند؟ آیا منافع ملی کشورمان در افزایش تنش و درگیری است؟ و آیا این تنشها فارغ از آغازگر آن، به نفع منطقه و ایران است؟ یا به نفع اسرائیل و آمریکا تمام میشود؟ پاسخ به سوال پایانی خود کلید درک و حل مسائل میتواند باشد.
دیدگاه تان را بنویسید