تاریخ انتشار:
تحلیل سیاست جدید روحانی در گفتوگو با احمد پورنجاتی
ملت تاوان دهان باز کردن عدهای را پرداخته است
حسن روحانی رئیسجمهور این روزها چندین بار تاکید کرده است که نباید به نمایندگی از مردم سخن گفت. اصولاً چه کسی میتواند از زبان مردم سخن بگوید؟ و اصولاً این روند چه هزینههایی را بر جیب ملت تحمیل خواهد کرد.
آقای روحانی در سخنرانی اخیر خود بر این نکته تاکید کردهاند که حق نداریم از جیب مردم خرج کنیم و سخن بگوییم. فکر میکنید که چه عواملی موجب شده ایشان در این مقطع زمانی این سخنان را مطرح کنند؟
خرج کردن از جیب مردم پدیده تازهای نیست که رئیسجمهور بخواهد نسبت به آن تذکر بدهد، اما در دوران دوساله مسوولیت دولت یازدهم، برخی از افراد و جریانهای سیاسی گستردهتر، بیپرواتر و غیرمسوولانهتر از جیب مردم خرج کردند. به صراحت باید گفت این رویکرد متاسفانه سابقه تاریخی داشته و در دورههای گذشته هم تکرار شده است. این ابراز نگرانی به این دلیل ایجاد میشود که اشخاص یا جریانهایی که از هم جدا نیستند، مواضعی را اتخاذ میکنند که اظهارات آنها ممکن است به دلیل وابستگی آشکار و پنهان به دستگاههای رسمی در گذشته و حال؛ این تصور را شکل بدهد که این افراد دارای موضع رسمی بوده و شخص عادی با یک اظهار نظر شخصی نیستند. این افراد تحلیلهایی را ارائه کرده یا رفتارهای اجتماعی را سازمان میدهند که تبعات این رفتارهای پرهزینه را بر دوش کشور تحمیل میکنند، بدون اینکه مسوولیت رفتار خود را بپذیرند. این اشخاص اغلب مواضعی خارج از حوزه مسوولیت خود را اتخاذ میکنند که در برابر رویکردی قرار میگیرد که نظام انتخاب کرده است. چنین رفتاری اغلب شعاری و افراطی بوده و موجب میشود ملت تاوان این رفتار را بپردازد. شما این نکته را مدنظر قرار بدهید که
از تریبونی همچون تریبون عمومی برای بیان اظهارات خود استفاده میکنند.
منظورتان صدا و سیماست؟
صدا و سیما یک رسانه است، اما به صورت رسمیتر تریبون نماز جمعه یا سخنرانی یک فرد در یک شهرستان امکان دارد که به مکانی برای بیان این اظهارات تبدیل شود. امکان دارد که روزنامهای به بخشهایی از حکومت وابستگی داشته باشد و در این فرآیند فعال شود. امکان دارد که این مجموعه رسانهای وابسته یا یک نماینده مجلس، در مورد موضوع مهمی همچون مذاکرات هستهای که جنبه ملی داشته و دولت در چارچوب سیاستهای کلان و راهبردی نظام در حال هدایت و پیشبرد آن است، موضعگیری خلاف کرده و موجب ایجاد شک و شبهه و تردیدهایی شود. بدتر اینکه گاهی این سخنان زمینهساز طمع افرادی میشود. شما این نکته را در نظر بگیرید که این سخنان تبعات زیادی به دنبال داشت. گاهی این هزینهها به صورت غیرمستقیم اثرات اقتصادی است که افراد تاثیر آن را بر زندگی خود حس میکردند و از سوی دیگر در عرصه سیاست هم تاثیرات مستقیمی را به همراه دارد. این کار در واقع خرج کردن از جیب مردم است کما اینکه در سالهای گذشته هم دست در جیب مردم کردند بدون اینکه فرد در این مورد از خود اختیاری داشته باشد. شما شاهد هستید که در سالهای گذشته چگونه غیرمسوولانه سرمایههای ملی را بر باد
دادند.
یعنی این موضعگیری نقطه مقابل سیاستهای دولت گذشته بود؟
بله، به نظر من آقای روحانی قصد دارند با این نوع رفتار غیرمسوولانه و خرج کردن از کیسه ملت، که حاصل آن تحمیل هزینه بر مردم است، مقابله و برخورد کند. این فرهنگ باید به صورت جدی در جامعه نهادینه شود که اگر فردی دهانش را باز کرده و با مصرف چند عبارت و واژه فضایی را ایجاد میکند که یک فرآیند بسیار جدی و پیچیدهای را که در سطح ملی در حال اجراست با مشکل روبهرو میکند، جریمه شده و مجازات شود. این فرد باید پیامدهای این رویکرد را بپردازد. بعید میدانم که مردم این نکته را فراموش کرده باشند که در طول دوره هشتساله گذشته کشور چه تاوانی را پرداخت کرد؟ به هر حال در آن زمان جامعه یک دوره پرهزینه را به دلیل سخنان بیاساس و شعاری تجربه کرد. جامعه ما کم هزینه نداده است. شعار دادن از کیسه ملت که هنری نیست کما اینکه 600 میلیارد دلار از بودجه کشور صرف این شعارها شد. شاید نتوان به صراحت گفت همه این بودجه صرف هزینههای تحمیلی شد اما بخشی از آن صرف روشهای مدیریتی شازده قاجاری شد. در این دوره تنها شعار داده شده و انتظارات بیمبنای اجتماعی به وجود آمد. از سوی دیگر طرفهای دیگر را که با ایران همواره چالش داشتند به طمع انداخت. این
رویکرد در نهایت موجب شد تصمیمگیری خسارتباری به کشور تحمیل شود. در حالی که هر فردی مسوول عملکرد خود بوده و باید پاسخگو باشد. به عبارت دیگر اگر فراتر از حوزه مسوولیت خود سخن گفت باید تحت تعقیب قرار بگیرد.
در فاصله چند روز از سخنان مطرحشده از سوی آقای روحانی بارها منتقدان این ارزیابی را مطرح کردند که آنها نیز به عنوان منتقدان هستهای از حقوقی برخوردارند که حق دارند آن را بیان کنند. شما در این مورد چه ارزیابی دارید؟
به نظر من مضمون اصلی این اردوکشی سوءاستفاده از یک اصل موجه قانون اساسی است. بنابراین اصل در جامعه ما اظهارنظر و بیان انتقادات و اعتراض آزاد است. البته بیان انتقاد باید برای همه آزاد باشد و تنها عدهای خاص از این شرایط به سود خود بهره میگیرند.
شما به نکته ظریفی اشاره کردید. به هر حال اصل27 تنها شامل افرادی خاص میشود و به عبارت دیگر در این مورد برخورد دوگانه صورت میگیرد؟
برخورد با این اصل به دلایل مختلف و توجیهات گوناگون یکسان نبوده و در این مورد برخورد یک بام و دوهوا بوده است. اتفاقاً من هم موافق هستم که همه گرایشهای سیاسی که در چارچوب نظام و قانون اساسی فعالیت میکنند، از این فرصت برخوردار باشند که نظر خود را ابراز کنند. در این شرایط افرادی که در اقلیت بوده و نظر متفاوت و منتقدانهای نسبت به عملکرد دولت دارند باید بتوانند نظر خود را ابراز کنند همچنان که در حال حاضر از این امکان برخوردار هستند. این منتقدان گاهی از ظرفیتهای در اختیار خود فراتر از پرنسیبهای اخلاقی بهره میگیرند. در این راستا نکته بسیار ظریفی وجود دارد که این افراد دانسته و ندانسته حق عدهای را به رسمیت میشناسند و به نفع حامیان دولت رفتار میکنند. افرادی که متوسل به این موضوع میشوند که ما حق اظهارنظر داشته و میتوانیم با برگزاری تجمع مخالفت خود را با سیاستهای هستهای دولت ابراز کنیم، نمیدانند که امکان دارد حامیان دولت در سیاستهای هستهای بگویند باید به ما هم اجازه داده شود تا در تجمعی نظر خود را اعلام کنیم. نتیجه این تقابل چندان خوشایند نیست. من میتوانم بخش `نهان هدفگیری این افراد را افشا کنم.
وقتی اکثریت موافق با حل و فصل مساله هستهای به میدان بیایند، در واقع یک پیام را به دنیا مخابره میکنند. این پیام به طرفهای دیگر مذاکرهکننده داده میشود که در جامعه ایران همه لحظهشماری میکنند که این موضوع فیصله پیدا کند. حاصل این خواهد شد که در معادلات سیاسی طرف مقابل احساس میکند که جامعه ایران نیازمند این نکته بوده و به هر قیمتی میخواهد این کار را انجام بدهد. در چنین شرایطی شما شاهد هستید که کارشکنیهایی صورت گرفته و طرف مقابل در مذاکرات برد-برد دبه درمیآورد. من نقش افراد دلواپس را در این مورد بسیار موثر میدانم زیرا موجب میشود افرادی منتقد سیاست دلواپسی نظرات خود را مطرح کنند و افراد را وسوسه میکند که این کار در نهایت به سود مذاکرات هستهای نیست. برای درک بهتر این موضوع میتوان از مثالی بهره گرفت. شما وقتی قرار است کالایی را بفروشید امکان دارد که یک قیمت پرتی به شما پیشنهاد داده شود. گویی این دوستان بهای دستاورد هستهای کشور را این میدانند که هیچگونه توافقی را با شرط نپذیرند اما در نهایت کلیه تحریمهایی که به ناروا در حق ایران اعمال شده است، برداشته شود. وقتی چنین موضوعی را مطرح میکنید هیچ
توافقی صورت نمیگیرد. حاصل این اتفاق نوعی سیکل برگشت خواهد شد. اگر به دلیل این رفتارها اختلالی در مذاکرات تاریخی کشور ایجاد شود، این دوستان باید پاسخگوی این عدم موفقیت باشند.
به نظر شما تمام افرادی که از جیب مردم و به نام مردم علیه مذاکرات هستهای صفآرایی میکنند، در این مورد واقعبینی لازم را دارند؟
به بهانههای متعدد به جامعه اطلاعات نادرست داده میشود. وقتی نماینده مجلسی به مسوول اصلی سیاست خارجی در نهاد رسمی جمهوری اسلامی همچون مجلس تهمت ناروا میزند، شما چه انتظاری دارید؟ وقتی به این راحتی خلافگویی در جایی که تصویر ضبط و پخش میشود، رواج پیدا کند، شما چطور انتظار دارید که در یک تجمع با ادبیات سخیف و پلاکاردهای آنچنانی به توده مردم اطلاعات درست داده شود. در این شرایط یک دلواپسی ساختگی و جعلی و یک نوع افکارسازی اغواگرانه در جامعه ایجاد میشود که مرتب فریاد میزنند که ملت کجایید که آبرو و توان هستهای ما به حراج گذاشته شد. این دولت دانشمندان هستهای را در طبق اخلاص قرار داده و تقدیم دشمن کرده است، هنوز معلوم نیست که چه امتیازی را بگیرند یا نگیرند چون دشمن ما غدار و دروغگو است. شما این سخنان را به هر فردی بگویید معلوم است که رگ احساسات وی برجسته میشود در حالی که در یک فضای منطقی اگر به این افراد اطلاعات درست داده شود و قرار شود این افراد شرافتمندانه و اخلاقی برخورد کنند، شیوه دیگری را در پیش میگیرند. راه چاره این است که جلسهای با یک فضای منطقی تشکیل شد و از آنها پاسخ بخواهند. این دعوت باید
محترمانه انجام شود و با شیوههای لمپنیستی نباید این کار را انجام دهند. اگر این پرسشها منطقی باشد، جواب منطقی دریافت میکنند اما اگر امکان طرح یا موضوعیت نداشته باشد نباید انتظار پاسخ داشته باشند. شاید در این زمینه افراد قانع نشوند و بخواهند رفتار متفاوتی در پیش بگیرند. در این شرایط این افراد نمیتوانند مرتب چرخ حرکت دولت را پنچر کنند چون پاسخی منطقی نداشتهاند. این شیوه ناجوانمردانه در شرایطی که شما نمیتوانید در مسابقه سرعتی برنده شوید، به هیچوجه درست نیست. البته من با دولت روحانی به عنوان موضوعی قدسی برخورد نمیکنم که امکان نقد ندارد کما اینکه من خودم بارها از دولت انتقاد کردهام.
به نظر شما در پیش گرفتن این سیاست چه تبعاتی را به دنبال دارد؟
با وجود حساسیت مردم نسبت به مساله هستهای، اکثریت مردم موافق رویکرد دولت بوده و از مذاکرات هستهای حمایت میکنند. برداشت من این است که این رفتارها در حوزه اقتصادی و فرهنگی از سوی دلواپسان در واقع نوعی دورخیز برای فضای انتخاباتی آینده به منظور انتخابات مجلس است که در استمرار حرکت فضای انتخاباتی سال 1392 خواهد بود. مشکل اساسی همان چیزی است که آقای روحانی گفت، این افراد با پول مردم میخواهند اهداف خود را محقق کنند. هر سخن این افراد خسارتی را از نظر اقتصادی به روند اداره کشور وارد میکند. اگر این افراد از خودشان مایه میگذاشتند، اشکالی به آن وارد نبود اما در پیش گرفتن این خط مشی خسارت زیادی را به کشور وارد میکند.
شما به دوره احمدینژاد اشاره کردید. در آن مقطع زمانی رئیسجمهوری مرتب از کیسه مردم خرج میکرد. آقای روحانی با این اظهارات خود را در برابر نگاه احمدینژاد قرار دادند. شما در این مورد چه ارزیابی دارید؟
به نظر من بیتالغزل تفاوت نگرش دو دولت در نحوه مدیریت کشور را میتوان در این دو جمله خلاصه کرد. آقای احمدینژاد و دولتشان به طور مطلق به هیچ سند بالادستی همچون قانون برنامه و سند چشمانداز و قوانین مجلس اعتقاد نداشته و خود را ملزم به اجرا نمیدانستند. در یک جمله میتوان گفت دولت احمدینژاد با الگوی مدیریتی فردمحور دست به جیب از منابع عمومی، کشور را اداره میکرد. دولت روحانی حداقل داعیه آن را دارد که در مواردی که مخالف تصمیم مجلس است، همچنان اجرای قانون را وظیفه خود میداند. دولت به برنامه متعهد بوده و میخواهد در چارچوب یک برنامه نظاممند کشور را اداره کند. در مدل احمدینژاد افراد هر ماه دریافتی دارند و در مدل دولت روحانی مقرر شده افراد در درازمدت توانمند شوند. در این شرایط اگر این افراد از درآمدی محروم میشوند زیرساختهایی ایجاد میشود تا زندگی افراد به اتکای درآمدهای خودشان و حمایتهای سازمانیافته برنامهای در کشور با رفاه ادامه پیدا کند. این دو الگوهای متفاوتی است که در حال حاضر وجود دارد. آقای روحانی همواره تاکید کردهاند که به برنامه اعتقاد دارند و آن را اجرا میکنند. متاسفانه فضاسازی و تبلیغات
غوغاگرایانه و حتی رواج جوکهای استهزاآمیز مقایسهای همچون قرار بود چرخ زندگی مردم بچرخد و... موجب شد تا دولت آن ریتم قابل قبولی را که در جهت اصلاح ساختار اقتصادی مورد توجه قرار داده بود، کم کرده و به قولی از آن عدول کند. این انتقاد به دولت وارد است که تا حدودی تسلیم این فضاسازیها شد. انسان گاهی اوقات این حس را میکند که یک حالی از سوی دولت به این عزیزان غوغاسالار و دلواپس داده شده است.
مهمترین مشکل کمتر همراهی کردن سایر قوای کشور با دولت است. ضمن آنکه این انتظار از دولت وجود دارد تا از کیان خود به عنوان متولی حفاظت کند. به قولی دولت باید از سیاستهای قابل قبولی که در اسناد بالادستی نظام مورد تایید قرار گرفته است، دفاع کند و پای آنها بایستد.
من به استناد پاسخ شما میخواستم سوال دیگری را مطرح کنم. به هر حال حوزه فعالیت این دوستان تنها به مساله هستهای ختم نشده و مرتب مراسم سخنرانی برهم زده شده و کنسرت موسیقی لغو میشود. در این شرایط دولت تسلیم خواسته عدهای از افراد میشود که خود را نماینده مردم میدانند. به قولی استاندار و فرماندار همه به دلیل کنترل شرایط موجود در برابر این افراد کوتاه میآیند؟ همین موجب شد که علی مطهری نامهای به آقای روحانی نوشته و هشدار دهد که امکان دارد وزیر کشور استیضاح شود؟
این انتقاد از همان ابتدا به دولت وارد بود که در انتخاب برخی از گزینهها به دلیل اینکه میخواست فراجناحی بودن خود را به تصویر بکشد، گرفتار ادامه همکاری با افرادی شد که از اساس به رویکردهای دولت یازدهم اعتقادی نداشتند. به عبارت دیگر این افراد حتی اگر خرابکاری نکنند به دلیل بیانگیزگی از پتانسیل لازم برای پیشبرد کار برخوردار نیستند و در بزنگاههای تاریخی برخی از مدیران دولتی در کنار جریانهای محرک و غیرقانونی قرار میگرفتند و در برابر افرادی با شخصیت حقوقی قابل احترام قرار میگرفتند همچنان که برخورد بدی با آقای مطهری نماینده مجلس صورت گرفت. از سوی دیگر واکنش دیرهنگام و غیرموثر دولت در این شرایط مشکلات را افزایش داد. این انتظار وجود داشت که به محض وقوع این اتفاق برخورد قاطع و موثری صورت میگرفت. در این شرایط لغو سخنرانیها گسترش نیافته و به امر عادی و رو به شیوعی تبدیل نمیشد. در حال حاضر این نوع مسائل حالت اپیدمیک پیدا کرده است. برداشت من این است که آقای روحانی به این مسائل توجه بیشتری دارند اما شاید این احساس وجود دارد که این اتفاقات جریانهای حاشیهای است که میخواهد توان دولت را صرف این مسائل کرده و از
موضوعات اساسیتر منحرف شود. به نظر میرسد دولت نمیخواهد در دام جریانهای رقیب بیفتد. گرچه این رفتارها قابلیت برخورد دارد، اما دولت نمیخواهد در این فضا قرار گرفته و شرایطی را فراهم کند که این جریانها به اهداف خود برسند. فارغ از این تلاش میشود تا فضا آرام باقی بماند.
برای عدم موفقیت افرادی که مرتب از جیب مردم هزینه میکنند و خود را نماینده مردم میدانند باید چه تدابیری را در نظر گرفت؟
به نظر من مهمترین مشکل کمتر همراهی کردن سایر قوای کشور با دولت است. ضمن آنکه این انتظار از دولت وجود دارد تا از کیان خود به عنوان متولی حفاظت کند. به قولی دولت باید از سیاستهای قابل قبولی که در اسناد بالادستی نظام مورد تایید قرار گرفته است، دفاع کند و پای آنها بایستد. در عین حال باید به وعدهها و برنامهها و شعارهای دادهشده عمل کند، باید شرایطی را برای برخورد گروههای غوغاگر کممحتوا فراهم کند. در این وضعیت اگر دولت همراهی دو قوه دیگر را داشته باشد به صورت سریعتر و ملموستر میتواند با اقدامات خلاف برخورد کند. این افراد مصداق طبل توخالی بوده و وزن بسیار اندکی دارند. به نظر من خیلی هم نباید انرژی را صرف این افراد کرد و دولت باید راه خود را ادامه دهد. به نظر من وزارت ارشاد میتواند تمهیداتی را در نظر بگیرد تا مدیران ارشد هم در این مراسم حضور پیدا کنند تا کمتر تعرضی صورت بگیرد، در ضمن میتوانند این پیشنهاد را مطرح کنند که شما هم میتوانید اعتراض خود را در این مکان مطرح کنید. اگر چند مورد از کنسرتها به این صورت اجرا شود این افراد غوغاسالار میفهمند که مملکت بیقانون نیست.
دیدگاه تان را بنویسید