تاریخ انتشار:
چرا مدیران تن به اعتراف نمیدهند؟
در ستایش اعتراف
کنکاش در سیاستهای اقتصادی دههها و سالهای گذشته به منظور ارزیابی آنها، درس گرفتن و تجربه اندوختن و پیشگیری از تکرار ناسرهها و تقدیر سرهها کاری بوده که هفتهنامه «تجارت فردا» در چند شماره اخیر خود پی گرفته است و این کار را در قالب گفتوگو با چهرههایی چون رضا نیازمند، علیاکبر معینفر، موسی خیّر و محمد غرضی(شماره کنونی) انجام داده است.
کنکاش در سیاستهای اقتصادی دههها و سالهای گذشته به منظور ارزیابی آنها، درس گرفتن و تجربه اندوختن و پیشگیری از تکرار ناسرهها و تقدیر سرهها کاری بوده که هفتهنامه «تجارت فردا» در چند شماره اخیر خود پی گرفته است و این کار را در قالب گفتوگو با چهرههایی چون رضا نیازمند، علیاکبر معینفر، موسی خیّر و محمد غرضی (شماره کنونی) انجام داده است. با این همه تجارت فردا روایتگر است و قضاوت بر آنچه روایت میشود بر عهده خوانندگانی است که خود شاید بر مسند قدرت و سیاست نشسته باشند یا زمانی بنشینند. چندی قبل کانون مهندسین فارغالتحصیل دانشکده فنی نیز نشستی برگزار کرد که در آن مهندسان مدیرشده در حوزه اقتصاد کلان به اشتباهاتی اعتراف کردند و با جسارتی کمنظیر مسوولیت آنها را پذیرفتند؛ با اینکه آن خطاها مشخصاً حاصل تصمیم شخصی آنها نبود. اتفاقی که میتواند نقطه عطفی باشد بر شناساندن شفاف تصمیمات اشتباه؛ کاری که تاکنون در حافظه تاریخی ما کمنظیر بوده است که همیشه همه تصمیمها، حتی غلط، به پای مصلحت و شرایط موجود نوشته شده است. به وضوح هدف از این بازگوییها و رونماییها شماتت نبوده و نیست که جسارت قبول کاستیها و پرهیز از
تکرار مجدد روشی است که آزموده شده است.
آنان که گفتند آری
همانطور که در صفحات پیشرو و در گزارش میزگرد دانشکده فنی دانشگاه تهران میخوانید، طهماسب مظاهری در اشاره به یک تصمیم اشتباه خود از کوتاه آمدن و پافشاری نکردن بر سر تصویب صندوق ذخیره ارزی میگوید که باعث تبدیل آن به حساب ذخیره ارزی و باز شدن دست دولت شد. همانطور که خود ایشان به درستی تاکید میکند، پافشاری بر اصول و اجرای صحیح آن بهتر از تن دادن به بند و تبصرههایی است که بعدها میتواند ضد همان طرح اولیه به کار گرفته شود. به عنوان نمونه وقتی همه کارشناسان و نخبگان اعتقاد دارند که اعطای یارانه نقدی به گروه ثروتمند جامعه، به طور خاص دهک یا دهکهایی که شناسایی آنان دشوار و پیچیده نیست، نهتنها الزامی ندارد که متضمن زیان نیز هست چرا دولت از قطع یارانه آنان استنکاف میورزد و حتی با اینکه بارها وزیر امور اقتصادی و دارایی خود اعلام کرده 10 میلیون یارانهبگیر ثروتمند شناسایی شدهاند همچنان در خروج این افراد از صف یارانهبگیران تعلل میشود. این یعنی تخطی از یک اصل مشخص اقتصادی که سود و زیان آن نیازی به استدلال و عدد و رقم ندارد.
محمدتقی بانکی که علاوه بر ریاست سازمان برنامه در شرکت ملی فولاد نیز سابقه حضور دارد از تعیین قیمت فولاد در شورای اقتصاد به قیمتی کمتر از یکدهم قیمت واقعی بازار میگوید. او اگرچه خود تن به این تعیین قیمت نمیدهد اما توان رسیدن به قیمت واقعی را ندارد و در نهایت او هم به یکسوم قیمت واقعی رضایت میدهد. جالب اینکه این مدیر دهه 60 نتیجه تن ندادن این استنکاف و تفاوت قیمت یکدهم و یکسوم قیمت واقعی را بینیازی شرکت فولاد از استقراض از بانک مرکزی که پیش از آن مرسوم بود و احداث کارخانجات فولاد و دانشکدههای فنی میداند. آیا برای مدیران کنونی باید برهانی روشنتر از این آورد که تعیین قیمت در نهادهای دولتی و بیتوجهی به قیمت واقعی چه آسیبهای مشخصی به اقتصاد میزند و استفاده از قیمتهای واقعی تنها راه مبارزه با رانتجویی و رانتخواهی است. در حالی که هنوز در دولت تدبیر و امید نیز روند قیمتگذاری از نان گرفته تا رب گوجهفرنگی و شیر ادامه دارد.
آنان که گفتند نه
برای اغلب مدیران دهه 60 که بلافاصله بعد از انقلاب اسلامی و دگرگونی عمیق حاصل از آن بر مسند تصمیمگیری نشسته بودند، انقلابیگری و رفتار انقلابی اصل اول بود. برای همین تعدادی از آنان روی اشتباه خواندن برخی سیاستهای اتخاذشده که اکنون در فزونی زیانش بر انتفاع حاصل از آن تردیدی نیست، خط میکشند و با اشاره به خواست جامعه و قدرت نیروی اجتماعی و یا مصالح انقلاب تلاش در اثبات صحت برخی تصمیماتی دارند که اثراتی بلندمدتتر از آنچه خود معتقدند داشته است. نمونه اخیر آن گفتههای موسی خیّر در گفتوگو با تجارت فرداست که همچنان اخراج کارشناسان سازمان برنامه (حدود 70 نفر) و وزارت نفت (کمتر از سه هزار نفر) به دلیل دفع شر شیاطین و نامحرم بودن ماسونها و تابعان فرقههای مذهبی خاص دفاع میکند. در حالی که او برای انجام این پاکسازیها تن به تعطیلی سازمان برنامه (ولو برای یک هفته) میدهد. تصمیمی که باعث شده این روزها همه او را در ردیف محمود احمدینژاد از بانیان تعطیلی سازمان برنامه، هر کدام در یک دوره، بدانند و تا همیشه مساله تعطیلی سازمان برنامه و خروج برخی کارشناسان به پای او نوشته شود.
چهرهای چون محمد غرضی نیز برخی از سیاستهای در پیش گرفتهشده توسط مدیران انقلابی را ناشی از خواست جامعه و قدرت بالای اجتماع میداند و به اقداماتی چون مصادرات و ملی اعلام شدن بانکها، فارغ از نتایج کوتاهمدت و بلندمدت آن مشروعیت میبخشد. او در حالی این اقدامات را مجاز میشمارد که خود تاکید دارد مدیران جوانی که روی کار آمده بودند کمتر اقتصادخوانده بودند و روی آنان بیش از آنچه به اصول اقتصادی باشد به خواست آنچه خود مردم میخواند بود.
چرا اعتراف دیر و کمنظیر است؟
احتمالاً منشاء دیر تن دادن ما به اعتراف به خطا و آسمان به ریسمان دوختن، با وجود محرز بودن خطا ریشه در فرهنگ ما داشته باشد که البته بررسی آن خارج از تخصص نگارنده است. در هر صورت این اتفاق در شرق و غرب بسیار بیشتر و به طرز موثرتری رواج دارد. شرقیها که فرهنگ عذرخواهی استواری دارند به سرعت هرگونه اشتباهی را نهتنها میپذیرند که دست به عذرخواهیشان از مردمشان نیز بسیار خوب است. لااقل با این کار علاوه بر حفظ مناعت طبع خود، دیگران را از تکرار روشی اشتباه یا انجام خطایی مشابه برحذر میدارند. در غرب زندگینامه مسوولان که بعد از خروج آنها از مسوولیت نوشته و منتشر میشود معمولاً حاوی چند اقرار به خطا و اشتباه است. گاهی هم دوربین رسانهها این اعترافات را ضبط و پخش میکند. کالین پاول وزیر امور خارجه اسبق آمریکا چندی بعد از حمله عراق، آمریکا اعتراف کرد بخشی از اطلاعاتی که برای توجیه حمله آمریکا و متحدانش استفاده شده نادرست بوده است. او که برای حمله به عراق از کشورهای دیگر خواسته بود با آمریکا متحد شوند در اعتراف خود میگوید: «مردم عراق انتظار داشتند آمریکاییها وضعیت را بهتر کنند، اما آنها چنین کاری نکرده و تنها
نظارهگر آغاز ناامنی و خشونت و ادامه یافتن آن بودند.» نمونه اقتصادی این اعترافات نیز آلن گرینسپن رئیس اسبق فدرالرزرو آمریکاست که بیش از 18 سال در این سمت خدمت کرد و به یکی از خوشنامترین مردان اقتصادی ایالات متحده تبدیل شده بود. با این همه وقتی که بحران مالی اتفاق افتاد از ارزیابی مجدد عملکرد خود چشمپوشی نکرد و در کنار تمام موفقیتهایی که برای اقتصاد آمریکا به ارمغان آورده بود اعلام کرد بحران کنونی یک سونامی اعتبارات است که یکبار در هر قرن روی میدهد. او در مقابل نمایندگان کنگره گفت: «من اعتراف میکنم که اصرار من بر پرهیز از اعمال مقررات بر بازار آزاد اشتباه بوده است.»
حال در میان تاریخ چند دهه اخیر کشور خودمان غوری کنید و چرخی بزنید تا به یک اعتراف روشن، بدون هیچ توجیه و دلیل مصلحتاندیشانهای برسید. یافتنش کار سختی است. گرچه در فرهنگ ما از پذیرفتن اشتباه به نیکی یاد شده اما هیچ توصیه نظری یا عملی برای ترویج آن وجود ندارد. نتیجه اینکه سیاستهای اشتباه دهه 60 جای خود را به سیاستهای اشتباه جدید در دهه 70 میدهند. سیاستهای اشتباه دهه 80 جای قبلیها مینشینند و دهه 90 نیز زمان تداوم سیاستهای اشتباه دیگری است؛ بدون اینکه هیچ یک از تصمیمسازان و تصمیمگیران دهههای قبل از اشتباهات احتمالی و خطاهای استراتژیک بگویند. همه برای دفاع از تصمیمات ولو اشتباه خود، انبانی از استدلال و توجیه دارند. عدمپذیرفتن اشتباه تا آنجا پیش میرود که نقد را هم تحت تاثیر قرار میدهد و کسی نقد واقعی نمیکند و اگر نقد واقعی شود کسی برنمیتابد. دههها و سالها میگذرد و کمتر کسی است که حاضر شود بگوید جایی کوتاه آمدم که نباید میآمدم و تصمیمی گرفتم که نباید میگرفتم. باید هر حرکتی در این راستا را تقدیر کرد. تقدیرنامه اول در ستایش اعتراف به اشتباه را باید به طهماسب مظاهری و محمدتقی بانکی داد به امیدی
که راهشان پررهرو شود.
دیدگاه تان را بنویسید