سیاست، همکاری بینالمللی را دشوارتر میکند
ننگ بر تو ای همسایه
سیاست، منطقهای(محلی) است اما اغلب مشکلات بینالمللی است. این همان مشکل بنیادی دولتهای ملی است که آنها را بین دو نیروی متفاوت یعنی جهانیسازی و خشم رایدهندگان گرفتار کرده است.
سیاست، منطقهای (محلی) است اما اغلب مشکلات بینالمللی است. این همان مشکل بنیادی دولتهای ملی است که آنها را بین دو نیروی متفاوت یعنی جهانیسازی و خشم رایدهندگان گرفتار کرده است.
مثلاً به نظر میرسد بحران پناهندگان اروپا راهحلی در سطح قاره داشته باشد. اما جریان مهاجران به قدری گسترده بوده است که دولتهای ملی بر آن شدهاند تا ابتدا موانعی ایجاد کنند و سپس به دنبال پاسخ به پرسشها باشند. آخرین نمونه از این حالت را در سوئد دیدیم که برای افرادی که از دانمارک وارد سوئد میشوند ایستبازرسی برپا کرده و از دانمارک خواسته تا بر مرزهای جنوبیاش با آلمان کنترل موقت اعمال کند. برابر نظرسنجیها احزاب مخالف مهاجرپذیری، مقبولیت بیشتری بهدست آوردهاند. به جز آنگلا مرکل، سیاستمداران جریان اصلی اروپا خواهان ریشهکن کردن تهدید مهاجرت هستند.
در نظام جاری اروپا، درون حوزه شینگن (که شامل تمام اعضای اتحادیه اروپا نمیشود) سفر بدون نیاز به ویزا و بازرسی انجام میشود و مرزهای خارجی حوزه توسط گشت دولتهای ملی نگهبانی میشود. هیچ نیروی مرزی در درون حوزه شینگن وجود ندارد و زمانی که پناهندگان وارد این حوزه شوند، میتوانند به هر کشوری درون این حوزه سفر کنند.
این کار تا حدی شبیه همان عدم تناسبی است که یورو را گرفتار کرده است یعنی ارز واحد بدون وجود قدرت سیاسی و یکپارچگی سیاستهای مالی. در پی بحران اقتصادی حوزه یورو، بسیاری از اقتصاددانان طرفدار یکپارچگی و تداخل بیشتر در این حوزه شدند. اگر طرح جامع بیمه سپرده وجود میداشت، نظام بانکی اروپا قویتر میبود و اگر تبادلات مالی از کشورهای ثروتمند به کشورهای قوی وجود میداشت، اقتصاد متوازنتر میبود. اما چنین طرحهایی در میان رایدهندگان کشورهای ثروتمند (که آنها را اعانه تلقی میکنند) و در میان کشورهای فقیر (که نگران از دست دادن قدرت محلی هستند که لازمه اصلاحات است) محبوبیت ندارد.
تمام کاری که رهبران اتحادیه اروپا تاکنون انجام دادهاند سرهمبندی راهحلها (مانند کمک مالی به یونان) در آخرین دقیقه است. فقدان قدرت تصمیمگیری در بروکسل باعث شد سران اروپایی نتوانند اتحادیه اروپا را در میان رایدهندگان محبوبتر کنند و به این دلیل احزاب مخالف مهاجرت، اروپاگریز نیز شدهاند. به نظر میرسد همکاری در سطح جهانی نیز دشوارتر شده است. یکپارچگی نشست سران 20 کشور صنعتی در سال 2009 در لندن، زمانی که رهبران برای ایجاد یک محرک هماهنگ در مقابله با بحران مالی موافقت کردند، از دست رفته است. به نظر میرسد اشتیاق برای تدوین یک بسته محرک مالی کاملاً از بین رفته است.
بانکهای مرکزی هماکنون در جهات مختلف حرکت میکنند: فدرالرزرو آمریکا سیاستهای پولی سختگیرانهتری را اعمال میکند در حالی که بانک مرکزی اتحادیه اروپا و بانک مرکزی ژاپن به سیاستهای تسهیل مقداری روی آورده است. به نظر میرسد حوزه یورو، که مازاد تجاری بالایی دارد، رضایت دارد که تن به کاهش ارزش پول خود بدهد و به این ترتیب به فشارهای ضدتورمی در دیگر نقاط جهان بیفزاید.
تجارت سبب محکمتر شدن روابط میان کشورها میشود، اما رشد تجارت جهانی در سالهای اخیر کُند شده است. سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه (OECD) اعلام کرده است که حجم تجارت در سال 2015 تنها دو درصد رشد کرده است. رشد تجارت دیگر مانند دوران قبل از بحران، از رشد تولید ناخالص داخلی جهان سریعتر نیست. با وجود توسعه کاملاً مورد انتظار اما مایوسکننده، مذاکرات دوحه پیرامون توافق جدید تجارت جهانی کنار گذاشته شد، اما توافق ترانس-پاسیفیک در نهایت امضا شد.
توافقات بینالمللی نیازمند مصالحه است و این امر سیاستمداران را در برابر انتقاد مخالفان سرسخت آسیبپذیر میکند. رایدهندگان پیش از این از سرنوشت خود پس از سالها دستاوردهای ناچیز (یا افت) استانداردهای زندگی ناراضی هستند. هنگامی که سیاستمداران پوپولیست میگویند مقصر تمام گرفتاریهای رایدهندگان خارجیها هستند، در واقع از زیر بار مسوولیت شانه خالی میکنند. با کندتر شدن رشد اقتصاد جهان، وسوسه داشتن سهم بزرگتری از کیک اقتصاد به قیمت گرفتن سهم دیگران، بیشتر و بیشتر میشود. به علاوه، گرفتاریهای اقتصادی میتواند به سیاست خارجی تهاجمیتر بینجامد. دشوار است باور کنیم که سقوط قیمت نفت و تاثیر آن بر بودجههای ملی، در آشوب کنونی خاورمیانه نقشی نداشته است.
در کشورهای توسعهیافته، محدودیتهای جمعیتشناختی (نیروی کار غیرپویا یا در حال کاهش) ممکن است رشد سریع اقتصادی را محدود کند؛ رشدی که برای کاستن از بار بدهیها و خرسندتر کردن رایدهندگان لازم است. افزایش دادن نرخ آهسته رشد نیز از طریق اصلاحات داخلی (شکستن کارتلهای تولیدکننده و منعطفتر کردن بازارهای کار) بسیار دشوار است زیرا چنین اصلاحاتی سبب برانگیختن مخالفتهای شدید از سوی افراد متاثر از آن میشود.
در حال حاضر خطر شکلگیری یک چرخه معیوب احساس میشود. دولتها به مشکلات جهانی نمیپردازند زیرا نمیتوانند با هم مشارکت کنند؛ رایدهندگان خشمگینتر میشوند و رهبران خود را به سوی مواضع ملیگرایانهتر سوق میدهند. و به سختی میتوان شاهد آن بود که امسال این جریان تغییر کند در حالی که هیچ کشوری تمایل به هدایت این جریان ندارد. آمریکا درگیر انتخابات ریاست جمهوری، اروپا درگیر پناهندگان و خطر تروریسم، و چین نیز درگیر هماهنگ شدن با رشد اقتصادی کندتر است. هیچ کس مسوولیت را بر عهده نمیگیرد.
منبع: اکونومیست
دیدگاه تان را بنویسید