قطعهای رو به کاهش
دستمزدها و رشد اقتصادی
درآمدهای حاصل از تولیدات اقتصادی را همانند یک کلوچه فرض کنید که بر مبنای درآمدهای حاصل از کار کارگران و درآمدهای حاصل از سرمایه مالکان، منافع، اجارهبها یا بهره پول تقسیم شده باشد.
درآمدهای حاصل از تولیدات اقتصادی را همانند یک کلوچه فرض کنید که بر مبنای درآمدهای حاصل از کار کارگران و درآمدهای حاصل از سرمایه مالکان، منافع، اجارهبها یا بهره پول تقسیم شده باشد. تا اوایل دهه 1980 اندازه نسبی این برشها آنقدر ثابت مانده بود که این ثبات به یک اصل بدیهی اقتصادی تبدیل شده بود. علم اقتصاد کلان امروز نیز فرض میکند که این نسبتها ثابت بماند و این ثبات رابطه بین بهرهوری و شکوفایی اقتصادی را تعیین کند. اگر کارگران همیشه یک سهم را از کلوچه اقتصادی دریافت کنند آنگاه افزایش متوسط بهرهوری آنها -که عامل تقویت رشد اقتصادی خواهد بود- باید به معنای افزایش میانگین درآمدها باشد. اما به تازگی ثبات سهم کارگران از درآمد ملی فقط در کتابهای درسی علم اقتصاد مطرح میشود. در طول 30 سال گذشته سهم کارگران از این کلوچه در سراسر جهان کمتر شده است. قبلاً در ایالات متحده کارگران 70درصد تولید ناخالص داخلی را به خود اختصاص میدادند اما اکنون طبق دادههای سازمان توسعه و همکاریهای اقتصادی این درصد به 64 رسیده است. بیشترین کاهش این سهم را میتوان در جوامع
مساواتطلب مانند نروژ (از 64 درصد در سال 1980 به 55 درصد کنونی) و سوئد (از 74 درصد در سال 1980 به 65 درصد کنونی) مشاهده کرد. این کاهش در برخی اقتصادهای نوظهور به ویژه در آسیا نیز دیده میشود.
میزان و وسعت این کاهش نگرانکننده و عواقب آن وحشتناک است. از آنجایی که سرمایه معمولاً در اختیار خانوارهاست افزایش سهم سرمایه در درآمد ملی باعث نابرابری خواهد شد. در کشورهایی که شکاف دستمزدها بین صاحبان درآمد بالا و بقیه افراد زیاد شده است تاثیرات چند برابر میشوند. در آمریکا سهم طبقه پایین (99 درصد جامعه) از درآمد ملی از 60 درصد پیش از دهه 1980 به 50 درصد کاهش یافته است. هنگامی که رشد اقتصادی همانند زمان حال ضعیف باشد اکثر کارگران سهم کمتری از قطعه کوچک خود در کلوچه اقتصادی خواهند گرفت. این وضعیت از نظر سیاسی خطرناک است و بحثهایی دوقطبی ایجاد میکند. گروه چپ شرکتهای بزرگ و ضعف اتحادیههای کارگری را عامل کاهش سهم کارگران میدانند. راستگراها مشکل را انکار میکنند و در صورت اعتراف به وجود آن نیز استدلال میکنند که دولت بزرگ و مالیاتهای زیاد مقصر هستند. این توضیحات را نمیتوان با این واقعیت تطبیق داد که کاهش سهم کارگران از کلوچه در بسیاری از کشورها اتفاق افتاده است هر چند آنها سطوح مختلفی از تشکیل اتحادیهها و اندازههای مختلف دولت را تجربه
کردهاند. در واقع مطالعاتی که روند بازار کار را در کشورهای مختلف بررسی میکنند نشان میدهند آن چیزی که سیاستمداران درباره آن بحث میکنند - مانند قوانین حاکمیت شرکتی یا قوانین اتحادیههای کارگری- اهمیت زیادی ندارند. به نظر میرسد نیروهای جهانی بزرگتری مشارکت داشته باشند.
نوآوری به ویژه در فناوری اطلاعات دستمزد کارگران این حوزه را به شدت افزایش داده و به درآمد کارگران دیگر آسیب زده است. علاوه بر این با جایگزینی کارگران کممهارت توسط دستگاههای کمهزینه در شرکتها سهم کلی کارگران از درآمد اقتصادی باز هم کوچکتر میشود. برخی اقتصاددانان تاکید دارند که فرآیند جهانیسازی به ویژه تجارت با چین نیز نقش مهمی در این روند دارد. همه اینها نشان میدهند سیاستگذاران چه کاری میتوانند انجام دهند. آنها باید بر این تمرکز کنند که لازم است چشمانداز آینده برای کارگران کممهارت و کمدرآمد بهتر شود؛ و هدفشان این باشد که منافع حاصل از سرمایه به طور گستردهتری پخش شود.
هدف اصلی باید آن باشد که بدون آسیب زدن به بنگاهها، کارگران تقویت شوند. به جای پشتیبانی از اشتغال، رشد اقتصادی باید در اولویت قرار گیرد. کار بیشتر به معنای بازار کار قویتر است که سهم کارفرمایان را بالا میبرد. چنین اتفاقی در دهه 1990 آمریکا روی داد که در آن بیکاری به کمترین میزان رسید. اما حتی در اقتصاد رو به رشد نیز کارگران در رقابت با دستگاهها بازندهاند. بنابراین لازم است آموزش و تربیت دوباره تعریف شوند: تاکید بیشتر بر موضوعات فنی و حرکت از سمت ریاضیات به مکانیک این تضمین را ایجاد میکند که کارگران با دستگاهها جایگزین نمیشوند بلکه آنها خود دستگاهها را طراحی و راهاندازی میکنند. اصلاحات منطقی دیگری نیز باید به اجرا درآیند. یکی از آنها کاهش نرخ مالیات شرکتی است. این کار به همراه کاهش تفاوت بین مالیات بر درآمد حاصل از سرمایه و مالیات بر درآمد حاصل از کارگر (که بسیار زیاد است) به ایجاد نظامی کارآمدتر میانجامد که رشد اقتصادی را تقویت میکند و مشاغل بیشتری پدید میآورد. علاوه بر این سیاستگذاران باید تفکرات خلاقانهتری در مورد مالکیت سرمایه داشته
باشند و آن را از طریق اصلاح در نظام مستمریها یا خصوصیسازی بیشتر به اجرا درآورند. پادتن مناسب برای کاهش سهم کارگران از درآمد ملی آن است که سهم کارگران عادی از سرمایه بیشتر شود.
دیدگاه تان را بنویسید