قبیله اِکونها
چرا شناخت زندگی اقتصاددانان دشوار است؟
آنچه در این مقاله به آن خواهیم پرداخت وجههای دیگر از نوشتههای لیانهافوود است. این اقتصاددان در مقالهای هجوآمیز، با عنوان «زندگی در میان اِکونها» (Life Among The Econs) نگاهی انتقادی در مورد تعصبات، دیدگاههای دگماندیشانه و ماهیت قبیلهای حرفه اقتصاد و رفتار اقتصاددانان با دیگر دانشمندان علوم اجتماعی مطرح میکند. لیانهافوود در این مقاله، اقتصاددانان را به یک قبیله بدوی تشبیه میکند که به تیرهها و طایفههای مختلف ماکرو (کنایه از اقتصاد کلان)، میکرو (کنایه از اقتصاد خرد) و مثاکانها (اقتصادریاضیدانان) تقسیم میشوند. مثاکانها در این قبایل نقش کشیشها و بزرگان قوم را ایفا میکنند. ماکروها و میکروها نیز در مراسمی خرافی، توتمهای میکرو (منحنی عرضه و تقاضا) و ماکرو (منحنی IS /LM) را در دست میگیرند و به دنبال رگههای طلا میگردند. نکته جالب این است که این مقاله در یک ژورنال تخصصی مشهور اقتصادی با عنوان وسترن اکونومیک به چاپ رسید. این ژورنال اکنون با عنوان Economic Inquiry منتشر میشود.
♦♦♦
قبیله اکون قلمرو وسیعی را در شمال دور اشغال کرده است. سرزمین آنها برای بیگانگان محیطی ناشناخته به نظر میرسد و عبور از آن باعث وحشتزدگی آنها میشود. اهالی قبیله اکون، در طول یک دوره طولانی انطباق، آموختهاند که به نوعی زندگی خود را از دیگران جدا کنند. آنها وابستگی واقعی و حتی گاهی شدید به سرزمین اجدادی خود دارند، اما فرزندانشان طوری تربیت میشوند که با وجود میراث ژنتیکی مشترکشان با همسایگان نرمخوتر خود مانند پولسیها (کنایه از علوم سیاسی خوانها) و سوسیوگها (کنایه از جامعهشناسی خوانها) که در سرزمینهای گرمتر ساکن هستند، آنها را تحقیر کنند. روابط این قبایل مدتهاست به هم خورده است. بیاعتمادی و تحقیری که یک اکون نسبت به همسایگان خود دارد، این همسایگان در قبال یکدیگر نیز دارند. روابط اجتماعی آنها از طریق تابوهای متعددی کنترل میشود. بیگانههراسی نه، اما قبیلهگرایی افراطی اکونها، زندگی در میان آنها را دشوار و حتی تا حدودی برای افراد بیگانه خطرناک میکند. این احتمالاً دلیل این واقعیت است که قبیله اکون تاکنون به طور سیستماتیک مورد مطالعه قرار نگرفته است. اطلاعات در مورد ساختار اجتماعی و شیوههای زندگی آنها پراکنده است و به خوبی تایید نشده است. پژوهشهای بیشتر در مورد این قبیله جالب، بهشدت موردنیاز است.
کاستها و وضعیت طبقاتی
اطلاعاتی که ما داریم نشان میدهد که ساختار اجتماعی در میان این مردم بدوی، بهرغم بدوی بودن آنها، بسیار پیچیده است. دو بعد اصلی ساختار اجتماعی آنها عبارت است از: کاست و جایگاه. سلسلهمراتب اصلی قبیله ظاهراً به کاستها مربوط است. در درون هر کاست، فرد، شبکه پیچیدهای از روابط سلسلهمراتبی را تجربه میکند.
یک جنبه بسیار جالب جایگاه در میان اکونها، البته اگر بتوان صحت این اطلاعات را تایید کرد، این است که به نظر نمیرسد روابط مبتنی بر جایگاه در این قبیله، آنگونه که انتظار میرود یک سلسلهمراتب ساده مبتنی بر «نوکزنی» (pecking order) باشد. یعنی سلسلهمراتبی که در آن انواع مختلف تعاملات از جمله نمایشهای تشریفاتی، پرخاشگری یا خشونت فیزیکی مستقیم بسته به گونه میتواند به تسلط فرد منجر شود. همین موضوع است که باعث میشود زندگی اجتماعی اعضای این قبیله برای هر بازدیدکنندهای بسیار غیرقابلتحمل به نظر برسد.
تقریباً همه گزارشهای بازدیدکنندگان از اکونها، آنها را به عنوان یک «نژاد نزاعگر» ذکر کردهاند که «پشت سر همنوعان خود بد میگویند». در میان افراد این قبیله که در جامعهای در حال گذار از نظم نوکزنی زندگی میکنند انسجام اجتماعی ظاهراً از طریق بیاعتمادی مشترکشان به بیگانگان حفظ میشود. از سوی دیگر، ما به عنوان یک قاعده در میان همقبیلهایها درمییابیم که تعادلی ایجاد شده است که در آن آسیب زدن واقعی به یکدیگر بهندرت، اتفاق میافتد. در این شرایط، ناهنجاری نامتمدنانهای که در میان برخی اکونها مییابیم معمایی را مطرح میکند که حل آن باید در پژوهشهای حوزه اکونشناسی اولویت بالایی داشته باشد.
در آخرین مطالعات، یک سرنخ حیاتی برای این مشکل نظری پیدا شده است و به نظر میرسد پیچیدگی دیگری نیز وجود دارد که مانع درک درست ما از مسئله سلسلهمراتب در قبیله اکون میشود. آسیب زدن بین کاستها به طور سنتی قرار نیست انجام شود، اما این قاعده بدون استثنا هم نیست. به ندرت دیده میشود که اعضای کاستهای بالا به کاستهای پایینتر آسیب بزنند زیرا چنین رفتاری، ناشی از بیاصالتی تلقی میشود. البته، هیچ محدودیت رسمی وجود ندارد. یکی از اعضای یک کاست پایین که تلاش میکند فردی در طبقه بالاتر را پایین بکشد، با خطرات واضحتری مواجه میشود. این فرد در بدترین حالت، ممکن است طرد شود و امتیاز حضور در شوراهای بینزمستانی قبیله را از دست بدهد.
بهمنظور نشان دادن ارتباط این مشاهده، چند نکته دیگر در مورد طبقه و جایگاه در قبیله باید گفت. کلمه اکونها برای کاست «گرایش» است. کاست برای احساس هویت یک اکون بسیار مهم است. مرد بالغ اکونی که با یک غریبه ملاقات میکند همیشه خود را با این جمله معرفی میکند: «گرایش من چنین و چنان است.»
اکونها معمولاً از استفاده از انگلیسی ساده بیزاری دارند. کلمات انگلیسی که در زبان آنها رخنه کرده است اغلب به معنایی استفاده میشود که ما آن را تشخیص نمیدهیم. بنابراین، در این مورد، معنای سرزمینی «گرایش» برای کاستهایی که جدا از هم زندگی نمیکنند، کاملاً گمراهکننده است. واحد اجتماعی اساسی دهکده یا «دانشکده» است. دانشکدههای اکون همیشه شامل اعضای چندین «گرایش» است. تقریباً هر کاست ممکن است در یک دانشکده واحد نماینده داشته باشد. مقایسه روابط جایگاهی در «گرایش»های مختلف، یک الگوی مشترک مشخص را نشان میدهد. ویژگی غالبی که باعث میشود روابط جایگاهی در میان اکونها موردتوجه دانشجویان جدی باشد، نحوه گره خوردن جایگاه به ساخت انواع خاصی از ابزارها به نام «مودل» (modl کنایه از model) است. وضعیت مرد بالغ با مهارت او در ساختن «مودل» در «گرایش» خود تعیین میشود. این حقایق که: (الف) اکونها به شدت به دنبال جایگاه هستند، (ب) این جایگاه تنها با ساختن «مودلها» به دست میآید، و (ج) به نظر میرسد که اکثر این «مودلها» کاربرد عملی کمی دارند یا اصلاً کاربرد ندارند، احتمالاً دلیل عقبماندگی و فقر فرهنگی مضحک این قبیله است. ارتباط تنگاتنگ میان جایگاه در قبیله و مودلسازی باعث شده است گرایش به ساختن مودلهای بیشتر برای اهداف تشریفاتی باشد تا برای اهداف عملی. اگر بخواهیم صادق باشیم، تحولات اخیر، بسیاری از ناظران را به ابراز بدبینی نسبت به دوام فرهنگی اکونها سوق داده است.
در میان اکونها جایگاه دو کاست گاهی اوقات نامشخص است. در حالی که میکروها خود را نسبت به ماکروها برتر میدانند، ماکروها نیز همین نظر را نسبت به میکروها ابراز میکند و اشخاص ثالث، هیچ نظر قاطعی یا حداقل متفقالقولی در این مورد ندارند. بنابراین، اعتبار درکشده یک طبقه نسبت به طبقه دیگر، رابطهای غیربازتابی است و معمولاً هیچ کاستی جایگاه کاست دیگر را قبول ندارد. با این حال، در برخی موارد، رتبهبندی کاملاً واضح است. برای مثال، کاست کشیشان (مَثاکونها (math-econ)) جایگاه گرایشیِ بالاتری در مقایسه با ماکروها و میکروها دارند، در حالی که دولوپها (Devlops، کنایه از اقتصاددانان توسعه) قطعاً رتبه پایینتری در مقایسه با دیگران دارد. همچنین ما میدانیم این دستهبندیها (از آنجا که میتوان آنها را تغییر داد) دائمی نیستند و ممکن است در طول زمان تغییر کنند. به عنوان مثال، شواهدی وجود دارد که هم رتبه بالای اختصاص دادهشده به مثاکون و هم رتبه پایین دولوپها، از نظر تاریخی، پدیدههایی نسبتاً متاخر هستند. به نظر میرسد که ظهور مثاکونها با گرایش تمام اکونها به سمت مودلهای تزئینیتر و تشریفاتی، همزمان رخ داده باشد. رتبه پایین دولوپها نیز، به این دلیل است که این کاست در دوران اخیر به شدت از تابوهایی علیه ارتباط با قبایل پولسی، سوسیوگها و دیگر قبایل تخطی کرده است. سایر اکونها با نگرانی شدیدی به این موضوع نگاه میکنند زیرا این موضوع باعث به خطر افتادن موازین اخلاقی قبیله میشود و حتی به دولوپها مشکوک هستند که از مودلسازی دست کشیدهاند.
اگرچه فقدان امکان تحرک در نظم بینکاستی اکونها ابتدا غیرعادی به نظر میرسد، با این حال، حداقل در اینجا پدیدهای با مشابهتهای شناختهشده داریم: جایگاهها در هر کاست، بدون هیچ ابهامی قابل جابهجایی و تغییر هستند.
دانشجویان، بزرگسالان و ریشسفیدان
یک اکون جوان یا «دانشجو»، تا زمانی که «مودلی» نساخته و درجهای از مهارت را که برای ریشسفید «دانشکده» قابلقبول باشد در ساخت آن به کار نبرده است، به عنوان یک بزرگسال، در آن دانشکده پذیرفته نخواهد شد. بزرگسالی در مراسمی پیچیده اعطا میشود که مشخصات آن از دهکدهای به دهکده دیگر متفاوت است. علاوه بر این، در دهکدههای مهمتر، (این مراسم در دهکدههای دورافتاده به صورت مبهم انجام میپذیرد) بزرگسالان جوانتر باید به نشان دادن توانایی خود در ساخت این مودلها ادامه دهند. اگر او نتواند این کار را انجام دهد، او را از «دهکده» بیرون میکنند تا در بیابان هلاک شود.
این عمل ممکن است بیرحمانه به نظر برسد، اما اکونها آن را یک آیین مردانگی میدانند که از سوی سنت تایید شده است و از آن رسم به عنوان عاملی حیاتی برای قدرت و رفاه خود دفاع میکند. اگرچه زندگی برای جوانان سخت است، اما اکونها روش حفاظت از خود را با مراقبت از ریشسفیدان قبیله انتخاب میکنند. پس از انتخاب یک ریشسفید برای مراقبت، فرد جوان دیگر نیازی به انجام هیچ کاری ندارد و دیگران بهخوبی از او مراقبت میکنند.
توتمها و ساختار اجتماعی
بهرغم اینکه اصل کلمه «مودل» صرفاً نامی برای یک ابزار است، با این حال، نگاه کردن به آن فقط به عنوان یک ابزار، دانشجو را نسبت به جنبههای کلیدی ساختار اجتماعی اکونها کور میکند. مودل به مفهومی انتزاعی تبدیل شده است که تقریباً بر ادراک اکونها از همه روابط اجتماعی مسلط است، خواه این روابط به سایر قبایل یا کاستها مربوط باشد یا به روابط جایگاهی درونکاستی آنها. بنابراین، برای مثال اگر یک بیگانه از یک اکون بپرسد چرا او سوسیوگها یا پولسیها را اینقدر حقیر میداند اکون در جواب میگوید که «آنها مودلسازی نمیکنند» و دلیلی دیگر ارائه نمیکند. اگر از یک اکون میکرو بپرسند که چرا میکرو با ماکرو ازدواج نمیکند، او پاسخ خواهد داد: «آنها یک مودل متفاوت میسازند» یا «آنها مودلهای میکرو را نمیشناسند» (در این مورد، او کاملاً درست میگوید، البته، او نیز مودلهای ماکرو را نمیشناسد).
برای یک چشم آموزشندیده، توتمهای کاستهای اصلی اغلب تقریباً یکسان به نظر میرسند. این موضوع اهمیت اجتماعی زیادی دارد که خود اکونها به این تفاوتهای جزئی پرداختهاند و اکونوگرافی (مطالعه هنرها و صنایع دستی اکونی) را به موضوع اصلی اکونشناسی مدرن تبدیل کرده است. به عنوان مثال، توتمهای میکرو و ماکرو را در نظر بگیرید. هر دو را میتوان به طور تقریبی اینگونه توصیف کرد که از دو چوب حکاکیشده که به شکل تیغههای قیچی به هم وصل شده، تشکیل شدهاند (به شکل ۱ نگاه کنید).
برخی از مراسمهای مرتبط با این توتمها به دلیل نشانههایی که در مورد منشأ ساخت مودلها در میان اکونها میدهند، برای ما بسیار جالب است. شرح کلی زیر از مراسم «پژوهش» در میان ماکروها بخشی از معماهایی را که در حال حاضر اکونشناسان شاغل در این زمینه را گیج کرده است، به نمایش میگذارد:
مطمئناً از روایتی مانند این، آشکار است که چرا چنین بحث و جدل بزرگی پیرامون تز اصلی دانشکده «ابزارگرا» به وجود آمده است. این دانشکده تاثیرگذار اکونوگرافی استدلال میکند که منشأ تاریخی هنر مودلسازی در ساخت لوازم و «ابزار»های مفید است، و مراسمی مانند آنچه در بالا توضیح داده شد، در قالب آیینی، کاربردهای واقعی این ابزارها را منعکس میکند.
همانقدر که فرضیه «ابزارگرایی» موهوم به نظر برسد، نادیده انگاشتن آن نیز خطا خواهد بود. اینکه آیا مودلهای ماکرو را میتوان در اصل، یک «ابزار مفید» در نظر گرفت یا نه، به نظر میرسد در وهله اول به این بستگی دارد که آیا نوع «پژوهش» تشریفاتی که در مراسم توصیف شده نتایج واقعی ایجاد میکند یا خیر؟ خود ماکروها معتقدند که از این پژوهشهای خود طلا به دست میآورند. برخی از مسافران و پژوهشگران از این ادعا حمایت میکنند، برخی دیگر اما، آن را صرفاً به عنوان یک داستان فولکلور رد میکنند. مسائلی که در ارتباط با تلاش برای ارزیابی روش میله غال (divining rod) برای یافتن آب، مطرح است نیز، تقریباً مشابهاند. میله غال وسیلهای است از آن برای یافتن آبهای زیرزمینی، فلزات یا سنگهای مدفون قیمتی، نفت و بسیاری اشیای دیگر استفاده میشود. این روش هیچ پیشینه و مبنای علمی ندارد. افراد زیادی استدلال میکنند که این روش جواب میدهد، اما هیچ توضیح علمی در مورد اینکه چرا این روش جواب میدهد وجود ندارد.
البته که ما چند گزارش قابل اعتماد از شاهدان عینی در مورد طلاهایی که در پژوهشهای ماکروها به دست آمده داریم. منتقدان شکاک با اینکه صحت همه این گزارشها را مورد مناقشه قرار نمیدهند، اما میگویند که باید به شدت از اعتبار آنها کاسته شود. به عنوان مثال، گفته میشود که کلمه اکونها برای «طلا» به هر ماده معدنی زردرنگ و هرچند بیارزش اشاره دارد. علاوه بر این، برخی از اکونشناسان معتقدند که مراسم پژوهش هرگز در زمینی ناشناخته انجام نمیشود و بنابراین آنچه شاهدان عینی گزارش کردهاند، تنها «کشف» رگههایی از طلاست که برای نسلهای مختلف در میان ماکروها شناختهشده بوده است.
ممکن است کسی بپرسد که اگر هیچ طلایی در این پژوهشها استخراج نمیشود، چگونه این رسم میتواند همچنان زنده بماند. پاسخ ساده است و برای کسانی که با مطالعات قبلی درباره نظامهای اعتقادی مردمان بدوی آشنا هستند، غیرمنتظره نخواهد بود. موارد متعددی از رسوم وجود دارد که مراسم هیچ نتیجه مشخصی به همراه ندارد. وقتی این اتفاق میافتد، فرد ماکرو یکی از دو موضع را میگیرد: یا کسی را که مراسم را انجام میدهد متهم میکند که مراسم را با جزئیات انجام نداده است، یا از ادعای وجود طلا با این بهانه که حفاری برای آن به اندازه کافی عمیق نشده، همچنان دفاع میکند. به اندازه کافی روشن است که هر موضعی در این باره اتخاذ شود، «رسوم نجات مییابند»، به این معنا که نقش توتم در نظام اعتقادی کاست بیتغییر باقی میماند.
اسطورهها و مودلها
در سالهای اخیر، علاقه به بحث در مورد اینکه آیا برخی از مودلهای اکونی «جواب میدهند» یا نه (یا به چه معنا «جواب میدهند») کاهش یافته است. البته این قطعاً به این دلیل نیست که مسئله حل شده است -منصفانه است که بگوییم ما امروز کمتر از همیشه مطمئن هستیم که پاسخ سوالات مطرحشده از سوی ابزارگرایان چه خواهد بود-، بلکه به خاطر این است که دیدگاه روششناختی ما تغییر کرده است، به طوری که دانشکده ابزارگرایی دیگر به عنوان مولد سوالات «خوب» دیده نمیشود. «اکونشناسی مدرن» همانطور که مشخص است، بر ادراک تاکید میکند و به همین ترتیب، تلاشها برای ارزیابی نظامهای اعتقادی اکونها بر اساس معیارهای عقلگرایانه برگرفته از علوم طبیعی مدرن را رد میکند.
بهطور فزایندهای روشن شده است که اکونها باورهای معین و مهمی را با هر مودل مرتبط میکنند، خواه آنها ادعا کنند که این مودل «ابزار مفیدی» است یا نه. «مفید بودن» به عنوان نقطه عزیمت در جستوجوی درک فرهنگ توتمی این قوم، ما را به سوی بنبست سوق میدهد، این نکته به ویژه هنگامی که کاست مثاکونها را مطالعه میکنیم، واضحتر میشود.
مثاکونها از بسیاری جهات، جذابترین و مطمئناً پرزرقوبرقترین کاست، بین کاستهای اکون هستند. امروزه ابهام قابل توجهی وجود دارد که آیا عنوان «کشیش» واقعاً برای این طبقه مناسب است یا خیر، اما حداقل درک اینکه چرا بازدیدکنندگان اولیه به آنها اینگونه نگاه میکردند آسان است. علاوه بر نگرش عمیقاً محترمانهای که از سوی یک اکون نسبت به آنها ابراز میشود، خود مثاکونها الگوهای فرهنگی زیادی را نمایان میکنند که ما معمولاً آنها را در فرقههای مذهبی مردمان دیگر میبینیم. آنها فقری را ترویج میدهند که حتی با توجه به استانداردهای زندگی اکونها نیز، وضعیتی بسیار بد است، و به نظر روشن است که این امر از روی انتخاب است تا ضرورت. گفته میشود که آنها برای قدرتمند کردن خود، به طور متناوب به صورت برهنه به درون بادهای سرد انتزاع فرو میروند. آنها در میان بقیه افراد قبیله اکون که معمولاً در شمال دور، در لباسهای پشمی ضخیم خود را میپیچند، برای این عمل بسیار تحسین میشوند. علاوه بر این گلوسولالیا (Glossolalia) -توانایی گفتن یک چیز به چندین زبان مختلف ناشناخته که به ویژه در عبادات مذهبی اتفاق میافتد و از سوی مذهبیها به عنوان نوعی معجزه شناخته میشود- استعداد بسیار ارزشمندی در میان آنهاست.
مثاکونها مودلهای بسیار زیبایی میسازند که با استفاده از استخوانهای والراس حکاکی شدهاند. مودلهای ساختهشده به دست بهترین استادان، از سوی اکونوگرافها از نظر کیفیت کار و مواد اولیه بینظیر ارزیابی میشود. گردآورنده نوپای پژوهش در Econographica (کنایه از نام مجله مشهور اقتصادی Econometrica) باید بداند که بیشتر کارهایی که امروزه در بازار یافت میشود تقلیدی است و شاگردان ریشسفیدان آنها را انجام میدهند. با این حال، از نظر زیباییشناختی، در قیاس با توتمهای خام حکاکیشده ماکروها و مدلهای بزرگ و ماشینی که امروزه بدون سنت هنری تولید میشوند، برتر هستند. اگر برخی از این مودلها «مفید» نیز هستند -و حتی دیدگاه اکونها نیز در این مورد به اجماع نرسیده است- روشن است که مفید بودن در انگیزه ساخت آن کاملاً تصادفی بوده است.
بحثهای جالبتر از سوی کسانی مطرح میشود که به برخی از سیستمهای اعتقادی اکونها به مثابه شکلی از گمانهزنیهای شبهعلمی کیهانشناختی یا بازی فکری نگاه میکنند. هواداران دیدگاه کیهانشناختی استدلالهای خود را با اشاره به شباهتهای میان مثاکونها و انجمن برادری فیثاغورثیها تقویت میکنند. فیلسوف بزرگ یونانی، فیثاغورث به شهری در جنوب ایتالیا به نام کروتون، نقلمکان کرد و در آنجا مدرسه فلسفی و مذهبی به نام انجمن برادری فیثاغورث را تاسیس کرد. این جامعه مخفی شیفته ویژگیهای عرفانی اعداد بود و ریاضیات را راهی برای درک اصول اساسی جهان میدانست. آنها خاطرنشان کردهاند که مثاکونها چه بدانند و چه ندانند، از این اصل باستانی فیثاغورث پیروی میکنند که «فلسفه باید به گونهای دنبال شود که اسرار درونی آن تنها برای افراد دانشمندی که در ریاضی آموزش دیدهاند، محفوظ بماند».
تعبیر ورزش و بازی از این مراسم، به دلیل روایتهای مربوط به رسوم کاست نوآموز، ارزش خاصی پیدا کرده است. یکی از ناظران شرح خود را از این مراسم به صراحت در قالب بازیهای سالنی بیان میکند. او میگوید: «در این بازی هر بازیکن دو کشور، دو کالا، دو عامل و یک بهاصطلاح جعبه اجوورث (Edgeworth box) دریافت میکند.» اما حتی در اینجا نیز درمییابیم که اگرچه این مراسم تمام جلوههای ظاهری یک بازی را دارد، اما برای شرکتکنندگان چیزی از ویژگی یک نمایش اخلاقی را نیز دارد که ادراک مبنایی آنها را از جهان شکل میدهد.
قبیله اکون و آینده
حرف نزدن در مورد آینده اکونها در این طرح کوتاه از زندگی آنها بیتعهدی در ارتباط با مسئولیت ما در قبال این مردم است. حقیقت این است که چشمانداز قبیله اکون تاریک است. ساختار اجتماعی و فرهنگ آنها باید اکنون و قبل از اینکه برای همیشه از بین برود مورد مطالعه قرار گیرد. حتی یک گزارش سطحی از مشکلات فوری و مبرم آنها مانند فهرستی واقعی از مصائب مردمان بدوی در عصر و روزگار حاضر است.
همه آنها به جز یک اقلیت کوچک فقیر هستند. بدبختانه نرخ رشد این جمعیت فقیر از بالاترین نرخهای رشد در جهان است. زمین آنها نسبتاً غنی است، اما بسیاری از منابع طبیعی که حق انبوه آنهاست، به مبلغی اندکی گرانتر از یک خوراکی بیارزش به خارجیها فروخته میشود. بسیاری از جوانان آنها به مواد مخدر روی میآورند. آنها بهرغم اینکه فقیر هستند، مشکلات کشورهای ثروتمند را نیز تجربه میکنند. مسافران از دهکدههایی میگویند که در پسماندهای مودلسازی بیقیدوبند و آلودگیهای برجایمانده به دلیل استخراج تصادفی رگههای معدنی نیمهمدفون شدهاند. گفته میشود که حتی چشمه معروف الهامبخش آنها هم، اکنون دیگر آلوده است. اکون در میان مشکلات خود، مانند یک نژاد مغرور و جنگجو باقی مانده است. اما به نظر میرسد که آنها به هیچوجه قادر به ارائه «پاسخی خلاقانه» به مشکلات خود نیستند. واضح است که اگر این قبایل، کمکهای خارجی دریافت نکنند، چه چیزی در انتظار آنهاست.
برخی افراد نسبت به حل مشکلات ناشی از فقر در این قبایل خوشبین هستند. با این حال، بهرغم اینکه رشد جمعیت آنها ممکن است در طول زمان کم شود، نمیتوان امیدوار بود که ضعف مداوم فرهنگ اکونها متوقف شده یا بتواند معکوس شود. در این قبایل، داستان غمانگیز و آشنای رویارویی مردم بدوی با «دوران مدرن» بار دیگر تکرار شده است. فهرست علائم این وضعیت طولانی است و ما فقط به چند مورد اشاره میکنیم.
سازمان سیاسی اکون در حال تضعیف است. واحد سیاسی اصلی، همچنان گرایش، باقی مانده است و قدرت سیاسی در این گرایش و در شورای ریشسفیدان جای دارد. بنیان این قدرت ریشسفیدان مدتی است که در حال فرسایش است. احترام به بزرگان، در میان اکونهای جوان دیگر رایج نیست. اقتدار بر اساس سن و تجربه ضعیف شده است زیرا جایگاه افراد، به طور فزایندهای با مهارت در ساخت مودل گره خورده است (همانطور که قبلاً ذکر شد، بسیاری از بزرگان این قبایل، دیگر مودل نمیسازند). دانشکدهها به این مشکل اینگونه پاسخ دادهاند که از مودلسازان اغلب بسیار جوان به عنوان «ریشسفید» یاد میکنند. اما بدیهی است که مشروعیت ساختار سیاسی از نظر مردم اکون تهدید شده است. به همین ترتیب، شانس پیدا شدن یک پاسخ سیاسی سازنده به مشکلات قبیله کاهش یافته است.
در گذشته، اکون بزرگسال عادت داشت که خود را عضوی مادامالعمر در گروهش بداند. با این حال، بررسی آخرین گزارشها نشان میدهد، این دیگر درست نیست- مهاجرت بین دهکدهها امروزه بسیار رایج است و حتی بزرگان یک دهکده لزوماً خود را اعضای دائمی آن نمیدانند. در حالی که این تحرک ممکن است به آنها کمک کند تا با مشکل فقر کنار بیایند، اما آشکارا تمایل به تضعیف سازمان سیاسی قبیله دارد. شهرنشینی را باید به عنوان یک مشکل مرتبط مورد توجه قرار داد؛ امروزه بسیاری از دهکدهها سه یا چهار برابر بزرگتر از یک یا دو نسل پیشین خود هستند. شهرکهای بزرگ با جمعیت زیاد مهاجر و سازوکارهای ضعیف و ناکارآمد سیاسی ترکیبی است که در همه دانشکدههای اکون دیده میشود. همه ما با آسیبهای اجتماعی که این ترکیب ایجاد میکند آشنا هستیم.
در چنین شرایطی، ما انتظار ازخودبیگانگی، سرگردانی و از دست رفتن بسیاری از ارزشهای معنوی را در این قبایل داریم. یک پدیده مشخص که نشاندهنده فروپاشی یک فرهنگ است، از دست دادن حس تاریخمندی و بیاحترامی فزاینده به سنت است. برخلاف حالت عادی در جوامع بدوی، کشیش اکون تاریخ قبیله را حفظ نیست و آموزشی نیز در این زمینه نمیدهد. در برخی از دهکدههای اکون، هنوز هم میتوان پیرمردی را پیدا کرد که از مودلهای ساختهشده از طریق برخی از قهرمانان قدیمی قبیله مراقبت میکند و مشتاق است که افسانههای مربوط به آنها را بازگو کند. اما تعداد کمی از بزرگسالان یا دانشجویان، به گوش دادن به چنین افسانههای پرطمطراقی اهمیت میدهند زیرا آنها را به عنوان کارهایی خام و فاقد اهمیت درک میکنند. در میان نسلهای جوان، اکنون به ندرت میتوان فردی را پیدا کرد که تصوری از تاریخ اکون داشته باشد. اکونها با از دست دادن گذشته خود، بیاعتماد به حال و بدون هدف برای آینده شدهاند.
برخی از اکونشناسان با تصویر تیرهوتار فروپاشی فرهنگی که ارائه شد مخالف هستند و به زمان حال به عنوان بزرگترین عصر هنرهای اکون، نگاه میکنند. درست است که تقریباً همه اکونشناسان موافق هستند که مودلسازی کنونی به قلههای زیباییشناختی خود رسیده که تاکنون به آن دست نیافته است. اما تردید وجود دارد که این امر باعث خوشبینی خاصی نسبت به آینده اکونها شود. یافتن نوعی هنر خاص که در میان زوال یک فرهنگ کلی شکوفا شده است، غیرعادی نیست. ممکن است زوال این گونه جامعه باعث ایجاد این نوع «فعالیت جابهجایی» (Displacement activity) فرهنگی در میان اعضای مستعدی شود که از کنار آمدن با زوال تمدن خود ناامید هستند. فعالیتهای جابهجایی نوعی رفتار است که زمانی اتفاق میافتد که یک حیوان انگیزه بالایی برای دو یا چند رفتار متضاد تجربه میکند. به عنوان مثال، پرندگان زمانی که مطمئن نیستند به حریف حمله کرده یا فرار کنند، ممکن است به چمن نوک بزنند. انبوه حکاکیهای پیچیده کنونی در میان مدلسازان اکون را احتمالاً باید از این منظر تحلیل کرد.