اقتصاددان شهرشناس
ادوارد گلیزر چگونه به ریاست هاروارد رسید؟
ادوارد لودویگ گلیزر (متولد 1 می 1967) اقتصاددان آمریکایی است که در حال حاضر استاد اقتصاد فرد و النور گلیمپ در دانشگاه هاروارد است و ریاست دانشکده اقتصاد را بر عهده دارد. او رئیس برنامه تحقیقات شهرها در مرکز رشد بینالمللی نیز هست. ادوارد گلیزر در نیویورک متولد شد و در مدرسه Collegiate تحصیل کرد. سپس در دانشگاه پرینستون مدرک AB در رشته اقتصاد دریافت کرد. او در سال 1992 دکترای خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه شیکاگو گرفت و به استادان دانشگاه هاروارد پیوست. او بهعنوان رئیس مرکز ایالتی و محلی توبمن و رئیس موسسه راپاپورت برای بوستون بزرگ (هر دو در دانشکده کندی هاروارد) خدمت کرده است. او همچنین همکار ارشد در موسسه منهتن و سردبیر مجله سیتی است و ریاست شورای مشاوره واحد Liveable London در پالیسی اکسچنج را برعهده دارد. از ادوارد لودویگ گلیزر و جان آ. لیست بهعنوان عوامل آغاز انجمن اقتصاد آمریکا به اهدای مدال جان بیتس کلارک بهصورت سالیانه از سال 2009 یاد شده است. ادوارد گلیزر از سال 1993 همکار تحقیقاتی در مرکز تحقیقات اقتصادی ملی (NBER) بوده و از سال 1998 تا 2008 در سمت ویراستار «فصلنامه اقتصادی فصلی» خدمت کرده است. او در سال 2005 بهعنوان عضو جامعه اقتصادسنجی برگزیده شد. طبق بررسی انجامشده از سوی روزنامه نیویورکتایمز، کتاب او با نام «پیروزی شهر» بهطور خلاصه سالهای مطالعاتش درباره نقش شهرها در تقویت دستاوردهای انسانی را توضیح میدهد و «همزمان گسترده و پویا» است.
سابقه و تاثیر خانوادگی
ادوارد گلیزر در منهتن، نیویورک، متولد شد؛ پدرش لودویگ گلیزر (2006-1930) و مادرش الیزابت گلیزر بودند. لودویگ گلیزر در سال 1930 در برلین متولد شد و در زمان جنگ جهانی دوم در برلین زندگی میکرد و در دهه 1950 به برلین غربی مهاجرت کرد. او مدرک معماری از دانشگاه فناوری دارماشتات و دکترا در تاریخ هنر از دانشگاه برلین داشت و در سال 1963 به کارکنان موزه هنرهای مدرن در شهر نیویورک پیوسته بود. او در سال 1969 مدیر دپارتمان معماری و طراحی موزه بود. ادوارد گلیزر درباره پدرش میگوید: «علاقه او به شهرها و ساختمانها علایق من را نیز برانگیخت.» گلیزر شرح داد که پدرش از طرح ساختمانهای جدید -اگر با استانداردهای زیبایی همخوانی داشت-، حمایت میکرد. بر اساس گفتههای او، پدرش «از ساختمانهای خاکستری پس از جنگ جهانی دوم خوشش نمیآمد و از جوامع حومهای زشت بیزار بود»؛ اما گلیزر فکر میکرد درحالیکه «بسیاری از ساختمانهای پس از جنگ ممکن است کسلکننده باشند»، «این ساختمانها به میلیونها آمریکایی این امکان را میدهند که به روشی که میخواهند زندگی کنند». بهعبارتدیگر تنوع در ساختمانها و امکانات مسکونی به افراد این امکان را میدهد تا بر اساس ترجیحات و نیازهایشان زندگی کنند. ادوارد همچنین مخالف قوانین محلی و سیاستهای دولت فدرال است که از توسعه شهری منطقهای استقبال نمیکنند. او میگوید، برخی از این قوانین و سیاستها ممکن است باعث ایجاد ارتباطات نامتوازن در شهرها، کاهش کیفیت محیط زیست، افزایش هزینههای مسکن و تشویق به ساخت وسایل نقلیه شخصی و گسترش شهری نامتعادل شود. بهعنوان مثال، تسهیلات مالیاتی مانند کاهش مالیات بر مسکن و برنامههای حمایتی از سیستم بزرگراه فدرال میتوانند باعث افزایش توسعه نامتوازن شهری و افزایش ترافیک و آلودگی هوا شوند. بهعلاوه، سیاستهایی که توسعه مسکن پرجمعیت در مناطق شهری را تشویق میکنند، ممکن است افزایش هزینههای مسکن و کاهش دسترسی به آن برای طبقات کمدرآمد جامعه را در پی داشته باشد. به همین دلیل، گلیزر معتقد است، باید سیاستها و قوانینی ترویج شوند که توسعه شهری متوازن و پایدار را حمایت کنند و موجب بهبود کیفیت زندگی شهروندان شوند. حرفه ادوارد لودویگ گلیزر تحت تاثیر مادرش نیز بود. الیزابت گلیزر حدود 20 سال بهعنوان سرپرست بازارهای سرمایه در شرکت موبیل کار کرد و سپس در سمت سرپرست مدیریت ریسک به شرکت Delloitte & Touche ملحق شد. او موفق به دریافت مدرک امبیای، زمانی که ادوارد دهساله بود، شد و گاهی او را به کلاسهای خود میبرد. ادوارد به خاطر دارد که مادرش به او مفاهیم اقتصاد مانند نظریه هزینه نهایی را آموخته است.
ادوارد گلیزر، از جوانب مختلف جین جیکوبز را تحسین میکند؛ هر دو ادعا میکنند که «شهرها برای محیط زیست مفید هستند». بااینحال، گلیزر با جیکوبز مخالفتهایی هم دارد. او تاکید دارد که ساختمانهای بلندتر در شهرها نیاز به حمایت دارند، درحالیکه جیکوبز به پروژههای مسکونی عمومی دهههای 1950 و 1960 الهامگرفته از لوکور بوزیه، انتقاد دارد. به علاوه، گلیزر باور دارد که حفظ ساختمانهای تاریخی کوچک در منطقه غرب روستای گرینیچ به دلایل فردی، اقتصادی و زیبایی ضروری است. او که خود در یک ساختمان بلند و مرتفع، بزرگ شده است، با ارتفاعهای بلندتر در شهرها برای ارائه مسکن با قیمت مناسبتر موافق است. بنابراین، او از حذف یا کاهش محدودیتهای ارتفاع، قوانین حفظ و سایر مقررات زونینگ حمایت میکند. زونینگ یا تقسیمبندی، مربوط به فرآیند تقسیم و تعریف مناطق مختلف یک شهر برای استفادههای مختلف است. این فرآیند شامل تعیین استفادههای مجاز، ارتفاع ساختمانها، چگالی ساخت، فضای سبز و سایر مسائل مرتبط با توسعه و استفاده از زمین در شهرها میشود. اهداف زونینگ شامل تنظیم کاربردهای مختلف زمین، حفاظت از کیفیت زندگی ساکنان، حفظ زیبایی و تاریخی شهر و مدیریت توسعه و رشد شهری است.
نوشتهها
ادوارد گلیزر از سال 1992 تاکنون، تقریباً پنج مقاله در سال در مجلات معتبر اقتصادی منتشر کرده است. علاوه بر این، او کتابها، مقالات دیگر، وبلاگها و مقالات نظریه مشارکتی در زمینه اقتصاد شهری را نگاشته است. گلیزر به بررسی تاریخی تکامل مراکز اقتصادی مانند بوستون و نیویورک پرداخته و نقش مهمی بر علم اقتصاد و جغرافیای شهری داشته است. وی همچنین در موضوعات مختلف دیگر نیز مقالاتی نگاشته است؛ از اقتصاد اجتماعی تا اقتصاد دین، از دیدگاههای معاصر و تاریخی. اقتصاددانهای برجسته ارزیابیهای مثبتی از کارهای ادوارد گلیزر داشتهاند. جرج آکرلوف، برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 2001، گلیزر را بهعنوان یک «نابغه» تحسین کرده و گری بکر، برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال 1992، اظهار کرده است که قبل از گلیزر «اقتصاد شهری کاملاً خشک شده بود. هیچکس به روشهای جدید برای مطالعه شهرها رو نیاورده بود». با وجود تنوع موضوعاتی که او بررسی کرده است، میتوان گفت بیشتر کارهای گلیزر برگرفته از نظریههای اقتصادی بهویژه نظریه قیمت و نظریه بازی است و به پرسشهای رفتار اقتصادی و اجتماعی انسانی پاسخ داده است. گلیزر الگوها را با استفاده از این نظریهها توسعه میدهد و سپس آنها را با دادههای واقعی در دنیای واقعی ارزیابی میکند تا از اعمالپذیری آنها اطمینان پیدا کند. او تعدادی از مقالاتش در زمینه اقتصاد کاربردی را با مشارکت همکارش از هاروارد، آندره شلایفر، نوشته است. از سال 2006، گلیزر نوشتن یک ستون منظم برای روزنامه نیویورک سان را آغاز کرد. او هر ماه یک ستون منظم برای روزنامه بوستون گلوب و وبلاگ برای بخش اکونومیکس روزنامه نیویورکتایمز مینویسد. او همچنین مقالاتی برای مجله نیو ریپابلیک نوشته است.
اگرچه او در جدیدترین کتابش، «پیروزی شهر»، شهر را ستایش میکند، اما به دلیل «کاهش مالیات مسکن، زیرساختهای بزرگراهی و سیستمهای مدرسه محلی» از حدود سال 2006 با همسر و فرزندان خود به حومه شهر نقل مکان کرده است. او در اینباره توضیح داده است که «این انتقال نشاندهنده دلایل بیشتری است که چگونه سیاستهای عمومی تاثیرات زیادی بر شهرها دارند. با توجه به تمام مزایایی که از زندگی در شهر به دست میآید -هم در ابعاد شخصی و هم شهری- مردم باید بهطور جدی به سیاستهایی که ساکنان را به حومهها میکشانند، توجه کنند».
مشارکت در زمینه اقتصاد شهری و اقتصاد سیاسی
گلیزر در مجلات اقتصادی برجسته در زمینههای مختلف اقتصاد شهری مقالاتی منتشر کرده است. در کارهای اولیه خود، او متوجه شد که در طول دههها، تنوع صنعتی بیشتر به رشد اقتصادی کمک میکند تا تخصص که این موضوع با کارهای سایر اقتصاددانان شهری مانند ورنون هندرسون از دانشگاه براون متفاوت است. گلیزر همچنین مطالعات تاثیرگذاری در زمینه نابرابری منتشر کرده است. کار او با دیوید کاتلر از دانشگاه هاروارد نقش مخرب تبعیض نژادی را بر جوانان سیاهپوست در زمینه دستمزد، بیکاری، دستیابی به تحصیلات و احتمال بارداری نوجوانان شناسایی کرده است. آنها متوجه شدند که تاثیر تبعیض نژادی روی جوانان سیاهپوست تا اندازهای مضر است که اگر جوانان سیاهپوست در مناطق شهری بهصورت کاملاً یکپارچه زندگی میکردند، موفقیت آنها در سه معیار از چهار معیار با جوانان سفیدپوست هیچ تفاوتی نداشت و تنها در یک معیار کمی تفاوت داشتند. در سال 2000، گلیزر، کان و رپاپورت با به چالش کشیدن نظریه استفاده از زمین شهری در دهه 1960 که ادعا میکرد فقیران بهطور نسبی بیشتر در شهرها زندگی میکنند، مورد توجه قرار گرفتند. آنها متوجه شدند دلایل نرخ فقر بالاتر در شهرها (17 درصد در سال 1990) نسبت به حومهها (4 /7 درصد) در ایالاتمتحده، دسترسی به حملونقل عمومی و سیاستهای متمرکز شهری بودند که فقرا را تشویق میکردند بیشتر به شهرهای مرکزی نقل مکان کنند. وی در مصاحبهای در سال 2011 بیان کرد: «واقعیت این است که فقر شهری چیزی نیست که شهرها باید از آن شرمنده باشند، زیرا شهرها مردم را فقیر نمیکنند، بلکه فقرا را جذب میکنند، زیرا شهرها امکاناتی را فراهم میکنند که بیشترین نیازهای اقتصادی و شخصی مردم را برآورده میکنند.» گلیزر و اقتصاددان هاروارد، آلبرتو آلسینا، در سال 2004 سیاستهای عمومی برای کاهش نابرابری و فقر در ایالاتمتحده را با اروپا مقایسه کردند. تفاوت در نگرشها نسبت به افراد با شانس کم، تفاوتهایی در توزیع درآمد از ثروتمندان به فقیران را توضیح میدهد. بهطور مثال، 60 درصد از اروپاییها و تنها 29 درصد از آمریکاییها باور دارند که فقیران در تله فقر گیر افتادهاند. همچنین تنها 30 درصد از آمریکاییها باور دارند که شانس، درآمد را تعیین میکند، در مقابل 60 درصد از اروپاییها که این عقیده را دارند. این تفاوتها در نگرش، به میزان تفاوت در سیاستهای عمومی و توزیع درآمد در سیاستهای عمومی و توزیع درآمد در کشورهای دو قاره اشاره دارد. بهطور مثال، 60 درصد از آمریکاییها باور دارند که فقیران تنبل هستند، درحالیکه تنها 24 درصد از اروپاییها این گزاره را تایید میکنند. این تفاوتها در توزیع درآمد و تنوع نژادی ایالاتمتحده با گروه اصلی سفید و عمده فقرای غیرسفید، نشان از مقاومت در کاهش نابرابری اقتصادی دارد. همچنین ایالاتمتحده ساختارهای سیاسی قدیمیتری دارد که باقی مانده و از نظر محافظهکاری بیشتر از همتایان اروپایی خود هستند. گلیزر همچنین در زمینه سرمایه اجتماعی به شناسایی مزایای اقتصادی پنهان برای انجمنهای اجتماعی و داوطلبانه پرداخته است. بهعنوان مثال، او همکارش دنیز دی پاسکواله متوجه شدند که مالکان خانهها شهروندان فعالتری نسبت به مستاجران هستند. در کارهای آزمایشی، او متوجه شد دانشآموزانی که اعتماد بیشتری دارند، رفتارهای باورنکردنیتر از خود نشان میدهند. در سالهای اخیر، گلیزر به این نتیجه رسیده است که سرمایه انسانی بسیاری از تغییرات در سطوح ثروت در شهرها و مناطق شهری را تبیین میکند. او این دیدگاه را به سطح بینالمللی گسترش داده است با ادعایی که سطح بالایی از سرمایه انسانی، بهویژه از سوی مهاجران اروپایی در دنیای جدید و سایر مناطق، باعث توسعه نظامهای آزادتر و رشد اقتصادی در این کشورها در طول قرنها شده است. نتایج وی همچنین نشان میدهد که سرمایه انسانی با کاهش فساد و بهبودهای دیگر در عملکرد دولت مرتبط است. در دهه 2000، پژوهشهای تجربی گلیزر توضیحات خاصی را درباره افزایش قیمت مسکن در بسیاری از نقاط ایالاتمتحده در چند دهه گذشته ارائه داد. برخلاف منتقدان بسیاری که افزایش چشمگیر قیمت مسکن را به حباب مسکن ناشی از سیاستهای پولی آلن گرینسپن نسبت میدادند، گلیزر اشاره کرد که افزایش قیمت مسکن بهطور یکنواخت در سراسر کشور نبوده است. گلیزر و گیورکو (2002) ادعا کردند درحالیکه قیمت مسکن در بوستون، ماساچوست، سانفرانسیسکو و کالیفرنیا نسبت به هزینههای ساخت بسیار بالاتر بود، در بیشتر مناطق ایالاتمتحده، قیمت مسکن «نزدیک به هزینههای نهایی فیزیکی ساخت جدید» باقی ماند. آنها گفتند، تفاوتهای چشمگیر در قیمت مسکن نسبت به هزینههای ساخت در جاهایی رخ داده است که دستیابی به اجازه ساختمانهای جدید (از دهه 1970) دشوار شده بود. با قوانین سخت زونینگ، عرضه مسکن جدید در این شهرها بهشدت مختل شد. بنابراین بازارهای املاک قادر به جلوگیری از افزایش تقاضا نشدند و قیمت مسکن بهشدت بالا رفت. گلیزر همچنین به تجربه ایالتهایی مانند آریزونا و تگزاس اشاره میکند که در همان دوره با تقاضای بیسابقه برای املاک روبهرو شدند، اما بهدلیل دستورالعملهای آسانتر و سهولت نسبی در گرفتن پروانههای ساخت جدید، افزایشهای غیرطبیعی در قیمت مسکن نداشتند. گلیزر و گیورکو (2008) مشاهده کردند که با وجود نقض وام مسکن و کاهش قیمت مسکن، آمریکاییها همچنان با چالشهای قابلیت مسکن روبهرو هستند. بااینحال، سیاستگذاران مسکن باید در نظر داشته باشند که قابلیت مسکن در مناطق مختلف متفاوت است و برای طبقات مختلف نیز اثراتی متفاوت دارد. سیاستهای عمومی باید این تفاوتها را در نظر بگیرند. طبقه متوسط با مشکلات مسکن مواجه است که میتوان با حذف محدودیتهای زونینگ در سطح شهری، ساختوسازهای مسکونی بیشتری ایجاد کرد. گلیزر و گیورکو (2008) توصیه میکنند برای خانوادههای با درآمد پایین، به جای دخالت دولت در خود بازار مسکن، انتقال مستقیم درآمد ارائه شود تا مشکلات خاص مسکن آنها حل شود.
مشارکت در اقتصاد سلامت
در سال 2003، گلیزر به همراه دیوید کاتلر و جسی شاپیرو در یک مقاله تحقیقاتی، برای توضیح علت افزایش چاقی آمریکاییها با یکدیگر همکاری کردند. بر اساس خلاصه این مقاله «چرا آمریکاییها چاقتر شدهاند؟»، آمریکاییها در طول 25 سال گذشته بیشتر چاق شدهاند، زیرا بیشتر کالری مصرف میکنند. افزایش مصرف غذا بهدلیل نوآوریهای فنی است که امکان آمادهسازی غذا در مقیاس بزرگ دور از نقطه مصرف را فراهم کرد و مردم آنها را در کمترین زمان ممکن تهیه میکنند. تغییرات قیمت بهطور عمومی مفید هستند، اما ممکن است اگر مردم مشکل خودکنترلی داشته باشند، سودمند نباشند.