مکاشفه تاریخ
چه مطالعات و یافتههایی برای کلودیا گلدین نوبل اقتصاد به ارمغان آورد؟
مطالعه چگونگی تعیین قیمت کالاها و خدمات در اقتصاد یکی از اساسیترین سوالات علم اقتصاد است. قیمت نیروی کار یا همان دستمزد، نیز از آنجا که بهطور مستقیم با رفاه خانوار گره خورده از جمله مهمترین قیمتها در هر اقتصاد است. یکی از سوالات جذاب در این زمینه نحوه تعیین دستمزد برای افراد با ویژگیها و مهارتهای مختلف است.
بخشی از مهمترین مطالعات خانم کلودیا گلدین، برنده جایزه نوبل ۲۰۲۳ در رشته علم اقتصاد، در همین زمینه و با تمرکز بر تفاوت دستمزد مردان و زنان بوده است. او با استفاده از کلیومتریکس، که ترکیبی از روشهای مطالعه تاریخ و روشهای آماری اقتصادسنجی است، به تحقیق پیرامون نحوه تغییر و تفاوت دستمزد مردان و زنان دارای سطوح تحصیلات و مهارتهای متفاوت پرداخته است. بهطور کلی مطالعه اقتصادی وقایع تاریخی از جنس کارهای گلدین، هرچند از شواهد تجربی گذشته استفاده میکنند اما این مساله به هیچ وجه به معنای عدم سودمندی این مطالعات علمی برای امروز و آینده نیست.
هرچند عمده شهرت این بانوی اقتصاددان به خاطر پژوهشهای او بر تفاوت دستمزد مردان و زنان یا «شکاف درآمدی جنسیت» است، اما نباید از دو جنبه دیگر از تحقیقات او غافل شد. اول، گلدین پیش از آنکه بر روی دستمزد زنان تحقیق کند، مشغول مطالعه درباره نحوه تغییر دستمزد افراد با مهارتهای متفاوت در حین تغییر ساختار اقتصاد (صنعتی شدن) بوده است. دوم، آنچه تحقیقات گلدین پیرامون شکاف درآمدی جنسیت به ما میآموزد، نسبت به آنچه در بحثهای غیرتخصصی پیرامون این موضوع به گوش میخورد، بسیار متفاوت است.
پژوهشهای اولیه گلدین تقریباً پژوهش تاریخی محض و تنها با چاشنی اقتصاد، با الهام از ایدههای گری بکر (اقتصاددان و برنده جایزه نوبل در سال 1992) است. چنین پژوهشهایی البته معمولاً دشوار و طاقتفرسا هستند. پژوهشگر باید ساعتها در آرشیو کتابخانهها با اسناد دستنویس که به سختی قابل خواندن هستند وقت بگذراند. نتیجه این تلاشها دسترسی گلدین به داده خرد در سطح خانوار در انتهای قرن ۱۹ در ایالاتمتحده بود. او به جای صرفاً تعریف یک داستان تاریخی، تلاش کرد تا آن داستانها را با داده و عدد و رقم به مخاطب اثبات کند. مثلاً از طریق تحلیل دادههای خانوارهای فیلادلفیا در سال ۱۸۸۰ نشان داد که در خانوارهایی که دختران بیشتری داشتند، احتمال کار کردن مادر در بیرون از منزل بیشتر بوده است، چرا که دختران کارهای منزل را به جای مادر انجام میدادند.
در پژوهش دیگری وی با استخراج داده از متن سرشماریهای شهرهای جنوبی آمریکا در بین سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۸۸۰ نشان داد که تفاوت نرخ مشارکت اقتصادی زنان سیاه و سفید در بازار کار تنها با متغیرهای اقتصادی مانند دستمزد قابل توضیح نیست. بلکه بردهداری باعث ایجاد نوعی «نُرمهای اجتماعی» شده بود که در خروجی آنها کار کردن بیشتر زنان سیاهپوست بوده است. در نظر داشته باشیم که زنان سیاهپوست بسیار زودتر و پیشتر از زنان سفیدپوست وارد نیروی کار شدهاند.
بهطور طبیعی، کار بر روی وضعیت ایالاتمتحده در قرن نوزدهم و مشاهده تفاوتهای شدید آن با قرن ۲۰، قرن رشد اقتصادی آمریکا، توجه کلودیا گلدین را به دلایل این تغییر جلب کرد. چرا ناگهان سطح تحصیلات جامعه به شدت رشد کرد؟ چرا دستمزد زنان برای مدت زمانی طولانی کمتر از مردان بود؟ تغییر نرمهای جامعه مانند نقش زنان در خانواده و اجتماع یا تعداد مطلوب فرزندان در مقایسه با پیشرفتهای تکنولوژیک، مانند برق و شیمی مدرن، چقدر اهمیت دارد؟
آنچه علم اقتصاد در مورد رشد اقتصادی قرن ۲۰ به ما میگوید، ساده است: بهرهوری صنعت در ایالاتمتحده به شدت رشد کرد، با بهرهورتر شدن صنعت، تقاضا برای نیروی کار بامهارت افزایش یافت و در نتیجه افراد بیشتری به دنبال تحصیلات رفتند. این افزایش در عرضه افراد تحصیلکرده و بامهارت، همراه با افزایش اتوماسیون (ماشینها کار افراد بامهارت را انجام میدادند) باعث کاهش دستمزد کارکنان «یقهسفید» نسبت به کارگران ساده شد و نابرابری را کاهش داد. در مرحله بعد اما تولید صنعتی بسیار کارا و پیچیده شد و تقاضا برای نیروی کار بامهارت نسبت به نیروی کار ساده سریعتر رشد کرد و نابرابری پس از کاهش اولیه، تشدید شد. با افزایش تعداد شغلهایی که به جای «بازو» بر «مغز» تکیه داشتند، زنان بیشتری به ورود به بازار کار و پیشرفت در کار حرفهای ترغیب شدند.
اما آیا این نظریه واقعاً درست است؟ نتایج پژوهشهای تاریخی-اقتصادی گلدین این تئوری را تایید میکند. وی و همکارانش با جمعآوری مجموعهای از دادههای خانوار و بنگاه بین سالهای ۱۹۱۰ تا ۱۹۴۰، در چند پژوهش جذاب برای تکتک سازوکارهای ذکرشده در پاراگراف قبل شواهد تجربی-تاریخی ارائه میکنند.
شکافتن شکاف جنسیتی
اکنون باید روشن شود که گلدین چگونه به مساله شکاف جنسیتی رسید. اجازه دهید با این فرض شروع کنیم که کارگران دستمزدی برابر با «بهرهوری نهایی» خود دریافت میکنند- یعنی با ثابت نگه داشتن سرمایه فیزیکی، وظایف و سایر کارگران، اگر اضافه کردن شما به شرکت باعث افزایش سود 20دلاری شود، این همان بهرهوری نهایی شماست. هیچکس نباید بیشتر از این به شما حقوق بدهد و رقابت بین کارفرمایان باید دستمزد شما را در مدل اقتصادی استاندارد به آن سطح برساند. با در نظر گرفتن مدل استاندارد اقتصادی به عنوان مبنا، میتوانیم تبعیض دستمزدی را به این صورت تعریف کنیم: «به کارگران کاملاً مشابه و تنها با جنسیت متفاوت، دستمزدهای متفاوتی پرداخت میشود» یا به بیان دیگر، «با کنترل کردن زمینه کاری، تجربه، تحصیلات و سایر عواملی که بر بهرهوری تاثیر میگذارند، جنسیت نباید بر دستمزد تاثیر بگذارد».
از دیدگاه گلدین در این تعریف دو ایراد آشکار وجود دارد. اول، چرا همه چیز را ثابت نگه داریم؟ ساختار کار -به معنای نوع همکاران و ساعات کاری- بهطور مستقیم بر بهرهوری نهایی کارگران تاثیر میگذارد. به عنوان مثال، فرض کنید دو نوع کارگر وجود داشته باشد، سحرخیز و جغد شب. وقتی کارگران بهطور همزمان کار میکنند، مجموعاً 10 دلار سود تولید میکنند. اگر آنها در زمانهای مختلف کار کنند، هر کدام سه دلار سود تولید میکنند. اگر اکثر کارگران در یک صنعت جغد شب باشند، سحرخیزان یا دستمزد کمتری دریافت میکنند یا از کار در یک شیفت ناخوشایند در عذاب خواهند بود. در پژوهشی با همراهی و همکاری لری کاتز، گلدین مثالی از دکتران داروساز را ارائه میکند که شکاف جنسیتی در آنان تقریباً از هر شغل دیگری که دستمزد بالایی دارد، کمتر است. چرا؟ زیرا دستمزدها در این شغل تا حد زیادی بر حسب ساعت خطی هستند. یعنی چه؟ یعنی اگر کسی چه 20 ساعت در روز کار کند، چه 2 ساعت، به ازای هر ساعت کار دستمزد یکسانی میگیرد. بسیاری از مشاغل اینگونه نیستند و برای داشتن درآمد بالا به ازای هر ساعت، باید ساعتهای طولانی کار کرد. زنان با توجه به ملاحظات خانوادگی در بسیاری از موارد امکان کار برای ساعتهای طولانی را ندارند. امروزه، داروسازان معمولاً به صورت تیمی در دفاتری کار میکنند که میتوانند جایگزین یکدیگر شوند. بنابراین یک داروساز میتواند در جوانی شبها تا دیروقت کار کند و سپس بعد از بچهدار شدن ساعات کوتاهتری کار کند. اگر داروسازان به جای تیم، بهعنوان کارمندان قراردادی مستقلی بودند که برای خودشان کار میکردند، بهرهوری نهایی کسی که خواهان این نوع انعطافپذیری بود، کمتر میشد.
ساختار این حرفه بر بهرهوری نهایی، در نتیجه دستمزدها و شکاف جنسیتی تاثیر میگذارد. اما نمیتوان همه مشاغل را از مشاغلی با دستمزدهای بالا برای ساعات کاری طولانی به مشاغلی با دستمزد خطی تبدیل کرد، بلکه همانطور که گلدین اشاره میکند، اصلاً واضح نیست که شغلهایی مثل استادی دانشگاه یا وکالت یا سایر مشاغل با دستمزد بالا بتوانند این کار را انجام دهند. در شغلهایی که میتوان این تغییرات را ایجاد کرد، همه ما از ماندن زنان با مهارت بالا در مشاغل با بهرهوری بالا سود میبریم: گلدین این را «آخرین فصل» همگرایی دستمزد میان مردان و زنان مینامد.
دومین ایراد به تعریف تبعیض دستمزدی در قالب «کارگران یکسان دستمزدهای نابرابری دریافت میکنند» این است که تحصیلات و مشاغل بهطور درونزا بهرهوری نهایی فرد را تعیین میکنند. اگر زنان از رفتن به مدرسه منع شوند، در این صورت زنان و مردان همسان در بدو تولد، دستمزدهای متفاوتی در بزرگسالی خواهند داشت. در واقع همین امر در مورد سیاستهایی که ممکن است فکر کنیم مفید هستند نیز صدق میکند: گزینههایی برای مادران جوان مانند گرفتن کار موقت یا یک سیاست مرخصی طولانیتر زایمان ممکن است با تغییر مسیرهای شغلی و آموزش مسیر شغلی زنان آسیب برساند.
گلدین در بخش دیگری از پژوهشهایش به انقلابی در کار زنان اشاره میکند، انقلابی که زنان که پیشتر از روی ناچاری یا موقتاً قبل از ازدواج کار میکردند، حالا انتظار داشتند یک شغل حرفهای و جدی داشته باشند و از اینرو تحت این فرض تصمیمات تحصیلی و ارتقای شغلی را میگرفتند. هم تغییرات تکنولوژیک و هم تغییرات اقتصادی به این انقلاب منجر شد. گسترش وسایل پیشگیری از بارداری موجب افزایش شدید زنانی شد که در برنامههای دانشگاهی و حرفهای در دهه 1970 شرکت میکردند. یک مشاهده جالب گلدین آن است که زنان در محل کار در اوایل قرن بیستم نه در مشاغل کمدرآمد و نه پردرآمد، بلکه در مشاغلی متوسط و بدون احتمال پیشرفت مشغول به کار میشدند. وی انگیزه آنان را دادن این سیگنال به مردان میداند که حتی یک شغل بد را به نداشتن شغل و زندگی حرفهای ترجیح میدهند. در عین حال، سرمایهگذاری زنان در شغلشان و میزان آمادگی آنها برای پیشرفت، هنوز به میزان احتمال ماندن آنها در فضای کاری در ساعات طولانی بستگی دارد.
تاریخ اقتصادی به ما کمک میکند تا گذشته را درک کنیم اما همانطور که تغییرات ساختاری و فناوری در گذشته بر دستمزد و رفاه اقشار مختلف تاثیر گذاشته است، تغییرات مشابه امروز نیز بر اینکه کیک اقتصاد چگونه تقسیم میشود تاثیر میگذارد. روندهای کنونی مانند جنگ تجاری، کار از خانه، افزایش مدت مرخصی والدین، ساعات کاری انعطافپذیر و شکافهای جنسیتی رو به رشد در تحصیل، قطعاً پیامدهای توزیعی قابل توجهی داشته است. در مورد چگونگی تاثیر مستقیم این تغییرات بر بهرهوری حاشیهای و همچنین تاثیر غیرمستقیم بر هنجارهای اجتماعی، انتظارات جوانان، تصمیمات آموزشی مدیران و سرعت کسب مهارت، موارد زیادی قابل تامل است.
همانطور که گلدین نشان داده است، اینکه پیشرفتهای تکنولوژیک بهطور یکسان به همه سود خواهد رساند امری تضمینشده نیست. کوین برایان، استاد دانشگاه تورنتو درباره گلدین میگوید: «وقتی کار او را ارزیابی میکنم، نمیتوانم به ستایشی قویتر از این فکر کنم که نمیدانم وقتی شروع به خواندن مقاله گلدین میکنم چه چیزی را به من نشان خواهد داد! او همیشه متفکر است، دادهها را دنبال میکند، آنچه را از داده مییابد با استفاده از تئوری تصحیح میکند. این صداقت فکری بهخصوص در مورد موضوعی مانند جنسیت که بسیار سیاستزده است، عامل تاثیرگذاری او و لذت خوانندهای است که سعی در درک چنین موضوع مهمی دارد.»
منابع:
1- WHO GOT WHAT, AND WHY? A NOBEL FOR CLAUDIA GOLDIN, Fine Theorem blog, Kevin Brian, 2023.
2- Goldin, Claudia. “Female labor force participation: The origin of black and white differences, 1870 and 1880.” The Journal of Economic History 37, no. 1 (1977): 87-108.
3- Goldin, Claudia, and Lawrence F. Katz. “The origins of technology-skill complementarity.” The Quarterly journal of economics 113, no. 3 (1998): 693-732.
4- Goldin, Claudia. “The quiet revolution that transformed women’s employment, education, and family.” American economic review 96, no. 2 (2006): 1-21.
5- Goldin, Claudia. “A grand gender convergence: Its last chapter.” American economic review 104, no. 4 (2014): 1091-1119.
6- Goldin, Claudia, and Lawrence F. Katz. “A most egalitarian profession: pharmacy and the evolution of a family-friendly occupation.” Journal of Labor Economics 34, no. 3 (2016): 705-746.