خوبِ بد شده
آیا سفتهبازی برای اقتصاد بد است؟
از منظر ادبیات اقتصادی موجود در مورد سفتهبازی، سفتهبازان اغلب به هیچ دردی نمیخورند. استدلال این است که سفتهبازان هیچ نانی تولید نمیکنند، در فرآیند تولید هیچ دارویی شرکت ندارند، ریاضی درس نمیدهند یا ساز آموزش نمیدهند. در یک کلام استدلال این است که سفتهبازان نه هیچگونه تولیدی دارند و نه هیچ خدمتی ارائه میدهند. از منظر ادبیات اقتصادی موجود در مورد سفتهبازی، سفتهبازان انگلهایی هستند که روی دیگرانی که نیازهای روزمره بشر را تولید و عرضه میکنند زندگی میکنند. بیایید نقل قولی را از کسی که باید خیلی بیشتر در مورد سفتهبازی و سفتهبازان بداند با هم مرور کنیم. لن بورمن، اقتصاددان آمریکایی و کسی که مدیر مرکز سیاستگذاری مالیاتی در موسسه بروکینگز است، میگوید: «سفتهبازان، این کسانی که معاملات بسیار زیادی انجام میدهند، پولهای کلانی به جیب میزنند، میلیاردها دلار در میآورند و هیچ چیزی را که ارزش اجتماعی داشته باشد برای اقتصاد خلق نمیکنند.»
از نظر جان کمپ، یکی از تحلیلگران بازار رویترز، «تولیدکنندگان کالاها و مصرفکنندگان کالاها، از دیرباز سفتهبازان را به خاطر بالا و پایین کردن قیمتها و منحرف کردن قیمتها از وضعیت تعادلیشان شماتت کردهاند؛ قیمتهایی که باید از طریق عرضه و تقاضای فیزیکی تعیین شود.» سفتهبازان، همواره از سوی کسانی که در ارتش مدافعان عدالت اجتماعی میجنگند مورد حمله قرار گرفتهاند. اگر فردی همچون برنی سندرز هنوز علیه سفتهبازان قد علم نکرده است، میتوان شرط بست که چنین چیزی را در سر دارد و هر موقع فرصت کند به آن خواهد پرداخت.
اما نکته این است که فقط و فقط یک بیمه در برابر نوسانات اقتصادی وجود دارد: سفتهبازی. داستان حضرت یوسف و هفت سال پربرکت و هفت سال خشکسالی را در نظر بگیرید. در دوره هفتساله فراوانی، عرضه بسیار بیشتر از تقاضا بود، بنابراین قیمتها نسبتاً پایین بودند. سفتهبازان در این مواقع چه کار میکنند؟ میخرند. راز سفتهبازی نیز همین است: خریدن در قیمتهای پایین و فروختن در قیمتهای بالا. بنابراین در دوره اول که فراوانی است (عرضه بیشتر از تقاضاست و قیمتها پایین است)، سفتهبازان شروع به خریدن میکنند و باعث میشوند غذا در انبارها روی هم تلنبار نشود. وقتی سفتهبازان شروع به خریدن میکنند، قیمت بالا میرود و باعث کاهشِ مازاد عرضه میشود. با تشکر از مشارکت سفتهبازان در بازار، اکنون قیمتها بالاتر از چیزی هستند که در صورت نبود سفتهبازان بودند و همچنین غذای کمتری هم روی دست عرضهکنندگان میماند. اگر سفتهبازان نبودند، عرضهکنندگان مواد غذایی نهتنها به خاطر قیمتهای پایینتر به شدت متضرر میشدند، بلکه به خاطر اینکه مواد غذاییشان خریداری نداشت، مجبور میشدند مقدار زیادی از آن را (مازاد بر ظرفیت انبارهایشان) دور بریزند.
اما طی هفت سال بعد از دوره فراوانی چه اتفاقی رخ میدهد؟ وقتی خشکسالی آغاز میشود، عرضه به شدت کاهش مییابد. حالا مواد غذایی بسیار کمتری در دسترس است و از همین رو، قیمتها پرواز میکنند. اکنون مردم به دنبال غذا هستند و حاضرند برای آن هر کاری بکنند. در این مقطع، فرصت منتفع شدن از وضعیت برای سفتهبازان فراهم میشود و چنین هم میکنند. سفتهبازان، که قبلاً در دوره فراوانی، مواد غذایی را به قیمتهای بسیار پایین خریداری کرده و ذخیره کرده بودند، حالا شروع به فروختن در قیمتهای بالا میکنند. وقتی که به خاطر مشارکت سفتهبازان در بازار (به خاطر منفعت شخصی خودشان) عرضه بالا میرود، قیمتها کاهش مییابند. اکنون قیمتها پایینتر از سطحی هستند که در صورت نبود سفتهبازان میتوانستند باشند. میبینید؟ سفتهبازان درست در زمان و مکان مناسب، اقدام به خرید و فروش میکنند و این خرید و فروش، نه فقط خودشان را، بلکه دیگران را نیز منتفع میکنند. بنابراین اگر بخواهیم از دست تزلزلهایی که در اقتصاد به وجود میآیند جان سالم به در ببریم، فرشتههای نگهبان ما، سفتهبازان هستند.
اما فرض کنید که این حدسهای ارزشمند سفتهبازان در مورد قیمتها، اشتباه از آب درآید به طوری که در قیمتهای بالا بخرند و در قیمتهای پایین بفروشند. همان مثال هفت سال ترسالی و هفت سال خشکسالی را در نظر بگیرید. فرض کنید یک عده از سفتهبازان اشتباه کنند و در سالهای ترسالی که عرضه بالاست و قیمتها پایین است، نخرند و در عوض بفروشند و اینگونه باعث شوند که عرضه بیش از پیش از تقاضا فاصله گیرد و قیمتها بیش از پیش کاهش یابد. همچنین در سالهای خشکسالی که قیمتها بالاست، شروع به خریدن کنند و باعث شوند تقاضا بیش از پیش از عرضه فاصله گیرد و قیمتها بیشتر از قبل شود. این بد است؟ قطعاً. اما آیا این وضعیت ادامه پیدا خواهد کرد؟ ابداً؛ چرا که سفتهبازانی که در قیمتهای پایین میفروشند و در قیمتهای بالا میخرند، ثروتشان را از دست خواهند داد و از بازار حذف خواهند شد. در صورتی که سفتهبازانی که درست پیشبینی میکنند، پیاپی سود میکنند، بنابراین قدرتشان در برقراری تعادل در بازار بیشتر خواهد شد.
در دفاع از آزادی
با این توضیحات، باز هم تحقیقات زیادی در مورد مضر بودن سفتهبازی برای اقتصاد صورت گرفته است. سیاستگذاران نیز در کشورهای در حال توسعه همواره سعی کردهاند با شعار مبارزه با سفتهبازی و حذف کردن سفتهبازان از بازار، آزادی را محدود کنند. باید دانست که جدای از این مساله که آیا سفتهبازی برای اقتصاد خوب است یا بد، نباید آزادی را محدود کرد. محدود کردن آزادی به هر بهانهای (مثلاً به بهانه مبارزه با سفتهبازی)، بسیار مضرتر از هر چیز دیگری است. فردریش هایک در سال 1944 در کتاب «راه بندگی» مینویسد: «باید به افراد اجازه داده شود تا در چارچوب محدودیتهای تعریفشده، ارزشها و ترجیحات خود را بهجای ترجیحات شخص دیگری دنبال کنند. در چارچوب این حوزهها، سیستم اهداف فردی باید عالی شمرده شود و از سوی دیگران دیکته نشود. به رسمیت شناختن فرد به عنوان قضاوتکننده نهایی اهداف خودش و این باور که تا حد ممکن بایستی دیدگاههای او ادارهکننده اعمالش باشند، نشاندهنده ماهیت جایگاه فردگرایی است.»
بگذارید یک مثال بزنیم. اگر «بتی» که نانواست متوجه شود قیمت کیک نسبت به قیمت نان در حال افزایش است، قسمتی از تلاشش به همراه قسمتی از آرد، خمیر و فضای تنورش را بهجای پختن نان به پختن کیک اختصاص میدهد. از دیدگاه بتی، قیمت بالاتر که او اکنون میتواند برای کیکها بگیرد، سیگنال و علامتی است که او میتواند سود بیشتری را از طریق پختن و فروش کیکها به دست آورد. از دیدگاه یک اقتصاددان، قیمت بالاتر کیکها به معنی آن است که مصرفکنندگان اکنون کیکهای بیشتری را نسبت به دیروز و با شدت و اشتیاق بیشتری میخواهند. یک کیک اضافی که امروز تولید و فروخته میشود، رضایت بیشتری را برای مصرفکننده ایجاد میکند یا به اصطلاح اقتصاددانان مطلوبیت بیشتری را به وجود میآورد (نسبت به یک کیک کمتر که دیروز تولید شد). قیمت در حال افزایش کیکها، منعکسکننده یک تغییر مهم در خواستهای مصرفکننده است. همچنین این قیمت که در حال افزایش است، به عرضهکنندگان انگیزه میدهد تا به شیوههایی واکنش نشان دهند که مطابق با خواستهای در حال تغییر مصرفکنندگان باشند.
بنابراین یک اقتصاد بازار، به دو هدف مهم به صورت همزمان دست مییابد (منظور از اقتصاد بازار اقتصادی است که در آن هیچ مانع قانونی وجود ندارد در مورد اینکه قیمتها تا چه مقدار و در چه جهتی میتوانند حرکت کنند؛ حقوق مالکیت خصوصی در آن از امنیت برخوردار است؛ افراد در آن تا درجه زیادی آزادند تا هم درآمدهای خود را آنچنان که شخصاً انتخاب میکنند کسب کنند و هم درآمدهای خود را آنچنان که شخصاً انتخاب میکنند خرج کنند).
اولاً اقتصاد بازار سبب میشود تا افرادی که نفع شخصی خود را دنبال میکنند، از طریق خدمت کردن به منافع دیگران، خودشان از لحاظ اقتصادی پیشرفت کنند. حریصترین تاجر نیز تنها از طریقی میتواند سود کسب کند که معاملاتی را به مصرفکنندگان پیشنهاد کند که برای مصرفکنندگان ارزشمند و قابل قبول باشد. به طور مشابه حریصترین مصرفکننده نیز تنها در صورتی میتواند آنچه میخواهد را به دست آورد که به عرضهکنندگان مقادیری را پرداخت کند که برای عرضهکنندگان جذاب و قابل قبول باشد. آدام اسمیت فیلسوف اسکاتلندی که به عنوان بنیانگذار علم اقتصاد مدرن شناخته میشود، این فرآیند را با جملات مشهور خود به این شیوه توصیف میکند: «به خاطر خیرخواهی یا نوعدوستی قصاب و نانوا نیست که میتوانیم غذای خود را به دست آوریم، بلکه مربوط به نفع شخصی آنهاست. ما مدیون انسانیت و نوعدوستی آنها نیستیم، بلکه مدیون خودپرستی آنها هستیم و در واقع از نیازهای خود با آنها صحبت نمیکنیم، بلکه از نفع شخصی آنها سخن میگوییم.»
دوم، قیمتهایی که در اقتصادهای بازار تعیین میشوند به افراد «میگویند» که چگونه میتوانند به بهترین شکل به منافع دیگران خدمت کنند. قیمتها تنها منابع اطلاعات مهم برای تولیدکنندهها و مصرفکنندهها هستند که به آنها میگویند در اقتصادهای بازار میتوانند از دیگران انتظار چه چیزی داشته باشند. آنچنان که تایلر کوون و آلکس تاباروک اقتصاددانان دانشگاه جرج میسون آن را توصیف میکنند، «قیمت سیگنال یا علامتی است که آن را با یک انگیزه پیچیدهاند».
بنابراین اقتصاد بازار توانایی هر کدام از ما را برای دنبال کردن اهداف خودمان از طریق همکاری کردن با دیگران، گسترش میدهد. شما هرگز نمیتوانید خودتان را برای مثال از مونترال به ونکوور در تنها پنج دقیقه بدون کمک تعداد بیشماری از افراد برسانید. از خلبانی که هواپیما را به پرواز درمیآورد تا کارگر میدان نفتی که به تولید سوخت هواپیما کمک میکند و مهندسی که به طراحی موتور هواپیما کمک میکند و میلیونها تولیدکننده متخصص دیگر، تلاشهای آنها دامنه انتخابهای شما را گسترش میدهد. دانش و مهارتهای منحصربهفرد آنها به شما گزینههایی میدهد تا آنچه بدون آنها هرگز تا میلیونها سال قادر به انجام آن نخواهید بود را انجام دهید.
بهروشنی گسترش دامنه انتخابها و گزینههای باز برای هر کدام از ما توسط اقتصادهای بازار، یک ویژگی مرکزی و حیرتآور از زندگی مدرن است (از خودتان بپرسید چه مقدار از آنچه روزانه مصرف میکنید را شخصاً میتوانید تنها با دانش و دستهای خودتان تولید کنید). اما نقش گسترش دادن انتخاب که اقتصادهای بازار دارند به چیزی بیش از اهداف محدود مادیگرایانه خدمت میکند. همچنین دامنه گزینهها و انتخابهای «عالیتر» ما را گسترش میدهد.
با ثروت بیشتر، هر کدام از ما در صورتی که انتخاب کنیم، میتوانیم فراغت بیشتری داشته باشیم. به طور مشابه در مورد آموزش: بازارها (در صورتی که دولتها به آنها اجازه دهند تا درست عمل کنند) در طول زمان آموزش را هم ارزانتر و هم بهتر میکنند. ما ساکنان اقتصادهای مدرن بازار، نهتنها به برندهای بیشتری از نوشیدنیها و تلویزیونهای مسطح، بلکه به نوارهای عالی ضبطشده از آوازهای باخ و آهنگهای اپرای وردی، به کتابهای شکسپیر، تولستوی و همینگوی با قیمت مناسب، به مسافرت امن به شهرهای تاریخی باشکوه مانند آتن و رم و به مراقبتهای پزشکی و دندانپزشکی مانند آنهایی که پادشاه لویی و ملکه ویکتوریا داشتند و حتی جان د. راکفلر هم هرگز خواب آنها را نمیدید، دسترسی داریم.
با وجود این، بازارها دامنه انتخابهای فردی ما را به شیوهای حتی عمیقتر، گسترش میدهند: به دلیل ماهیت آن، یک اقتصاد بازار، بازاری است که در آن افراد را جمع نمیکنند تا وظایفی را تحت یک برنامه واحد به آنها واگذار کنند. برخلاف بنگاه یا سازمانهای دیگر که یک هدف واحد را دنبال میکنند، مانند «تا حد امکان ایجاد سود بیشتر از طریق تولید و فروش اتومبیل»، هدف یک اقتصاد بازار، دستیابی به یک هدف واحد نیست که هر فردی در جامعه بایستی خواستهها و برنامههای خود را تابع آن قرار دهد.
در یک اقتصاد بازار، تنها اجرای قوانین اساسی و مطلق، به طور عمده لازم و ضروری است. مانند قوانین مالکیت، قراردادها و خطای مدنی همراه با مجازاتهای کیفری که علیه آغاز خشونت، دزدی و کلاهبرداری اعمال میشوند. تقریباً همه این قوانین معکوس هستند، یعنی به افراد نمیگویند چه کاری را انجام دهند، بلکه بهجای آن میگویند که چه کاری را انجام ندهند. نتیجه این میشود که هر فرد قلمرو وسیعی برای تعیین و تنظیم برنامههای خود و همچنین قلمرو وسیعی برای انتخاب چگونگی دنبال کردن آن برنامهها دارد، بدون اینکه لازم باشد در ابتدا از بعضی مقامات اجازه بگیرد.
قوانین و هنجارهای جامعهای که هایک آن را «جامعه متعالی» نامید، به این منظور طراحی نمیشوند که افراد را به داخل جایگاههای خاصی حرکت دهند تا یک محصول اجتماعی کلی، بزرگ و عینی به دست آید. همچنین این قوانین و هنجارها از این طریق مورد قضاوت قرار نمیگیرند که تا چه اندازه چنین حرکتهایی را بهخوبی انجام میدهند. دلیل آن هم این است که جامعه متعالی جامعهای است که به هر شخص حداکثر قلمرو ممکن را برای تعیین و دنبال کردن برنامههای خود میدهد و جامعهای نیست که در آن با مردم مانند ابزارهایی برای دستیابی به بعضی اهداف بزرگتر، برخورد میشود.
هرچند این حقیقت به معنای آن نیست که اهداف بالاتری وجود ندارند که افراد دنبال کنند. در جامعه متعالی هر فرد میتواند اهداف خود را انتخاب و دنبال کند که شامل اهداف عالی و باشکوه نیز میشود و هر فرد میتواند این کار را به همراه هر تعداد از افرادی که میتواند قانع کند تا با او همراه شوند، انجام دهد. بنابراین برخلاف فرض عمومی و رایج، لازم نیست اهداف عالیتر توسط «جامعه» تعریف شوند. این اهداف میتوانند از طریق افرادی که به صورت صلحآمیز با یکدیگر تعامل میکنند در داخل جامعه متعالی انتخاب و تعریف شوند. یکی از ویژگیهای زیبای این حقیقت این است که هیچکس مجبور نیست برای اهدافی کار کند که از نظر او غیرقابل قبول، توهینآمیز، بیارزش یا غیرقابل دستیابی هستند. از طریق فراهم کردن حداکثر آزادی ممکن برای هر فرد تا اهداف انتخابی خود را دنبال کند، نتیجه یک نظم اجتماعی کلی است که شایستگی آن را دارد تا به عنوان «متعالی» تعریف شود.
حالا اگر یک دولت تصمیم بگیرد که به بهانه ایجاد امنیت اقتصادی یک عده خاص، آزادی را محدود کند (مثلاً به بهانه امنیت اقتصادی سرمایهگذاران جدید در بازار، سفتهبازی را ممنوع اعلام کند)، چه خواهد شد؟ هایک در کتاب راه بندگی که پیشتر بخشی از آن نقل شد میگوید: «سیاستهایی که اکنون همهجا دنبال میشوند و به برتری امنیت اقتصادی کمک میکنند، امروز برای این گروه و فردا برای آن گروه، بهسرعت شرایطی را خلق میکنند که در آن کوشش برای امنیت، از عشق به آزادی پیشی میگیرد. دلیل آن هم این است که با اهدای امنیت کامل به یک گروه، ناامنی برای بقیه لزوماً افزایش مییابد.» باید دانست که سیستمی که به بهترین نحو تضمین میکند که منابع با بیشترین کارایی به کار گرفته میشوند، سرمایهداری بازار آزاد است؛ سیستمی که بر اساس حقوق مالکیت خصوصی قابل انتقال، آزادی قرارداد، حکومت قانون و حاکمیت مصرفکننده است.
این ویژگی آخر از سرمایهداری بازار آزاد، به معنی آن است که حق هر مصرفکننده است تا پول خود را آنچنان که خودش مناسب میداند خرج کند. او میتواند هر مقدار از درآمد خود را، کم یا زیاد، آنچنان که خودش انتخاب میکند خرج کند (به منظور اینکه آنچه خرج نمیکند را پسانداز کند)؛ و او میتواند الگوهای مخارج خود را هر وقت که بخواهد و به هر شیوهای که بخواهد تغییر دهد. بنابراین مهم نیست که سفتهبازی از نظر تحقیقات اقتصادی خوب است یا بد (البته که هدف اصلی این مقاله این بود که نشان دهد سفتهبازی چگونه به عنوان تنها بیمه در برابر نوسانات اقتصادی، فرشته نگهبان ماست)؛ چرا که اگر هم هزاران تحقیق ثابت کنند که سفتهبازی روی اقتصاد اثر منفی دارد، باز هم نباید جلوی آن را گرفت. وقتی دولتی تصمیم بگیرد جلوی سفتهبازی را بگیرد، آزادی را محدود کرده است و این از همه چیز برای اقتصاد بدتر است.
منابع:
1-https: / /mises.org /wire /defense-speculator
2-کتاب اندیشههای اقتصادی و سیاسی فردریش هایک، نوشته دونالد جی. بودراکس، ترجمه مختار قادری، انتشارات دنیای اقتصاد