اقتصاد اعانهای
چرخش بحرانهای اقتصادی به بحرانهای اجتماعی در گفتوگو با حسین عباسی
کوبا چندین دهه است که در مسیر زوال اقتصادی حرکت میکند و آنچه امروز بر گرده مردمان این سرزمین فشار وارد میکند و آنها را به خیابانها و اعتراض کشانده، نتیجه یک روند منطقی اقتصادی و قابلپیشبینی است. از همان روزی که انقلاب چریکها به پیروزی رسید و حکومت کاسترو سر در پی مصادره اموال مردم و از بین بردن بنیانهای اقتصاد گذاشت و مدلی را بر سرکار آورد که بعدها خود معترف شد که کار نمیکند، مشخص بود که انتهای این مسیر قحطی و از بین رفتن رفاه مردم است. حالا با اینکه مدتهاست سران کوبا بر ضرورت اصلاحات اقتصادی تاکید دارند اما کاری از پیش نمیبرند، چراکه به گفته حسین عباسی، اقتصاددان و استاد دانشگاه مریلند، اقتصاد سیاسی منافع گروه حاکم مانع از پیشرفت اصلاحات میشود. این در حالی است که وضعیت اقتصاد کوبا میتواند با اصلاحات ساده و کمهزینهای از فاجعه کنونی بگریزد و بهبودهایی حداقلی پیدا کند. گرچه پیمودن مسیر رونق سخت و زمانبر است اما اعطای برخی آزادیهای اولیه اقتصادی و سیاسی و خارج کردن اقتصاد از زیر شوکهای مهم بیرونی مانند تحریم و کرونا، به اقتصاد کوبا بسیار کمک خواهد کرد؛ به شرطی که مسیر به سمت آزادی اقتصادی باشد نه لنینیسم شکستخورده.
♦♦♦
اقتصاد کوبا به شدت درگیر بحران شده و این مشکلات به ناآرامیهای اجتماعی و اعتراضات تبدیل شده است. بااینکه حتی سران کوبا نیز از یک دهه قبل فهمیده بودند که باید اصلاحات اقتصادی را در دستور کار قرار دهند اما این اصلاحات بسیار کند و بطئی است و پیشرفتی نداشته است. چرا اصلاحات اقتصادی در کوبا جلو نرفت؟
نظام اقتصادی کوبا برای اقتصاددانان یک نمونه و الگوست، از این نظر که هر کاری که سیاستگذار نباید انجام دهد تا اقتصاد به قهقرا نرود، در کوبا انجام شده و اقتصاد به ورطه بحرانی کنونی سقوط کرده است. من اگر فرضاً توان انجام چنین کاری را داشتم حتماً تعدادی از سیاستگذاران اصلی و تصمیمگیران کلیدی در دولت و مجلس کشور خودمان را با خانوادههایشان برای مدت حداقل یک ماه به کوبا میفرستادم که فقط آنجا زندگی و نتیجه سیاستگذاری غلط را درک کنند شاید زمانی که برگردند همان تصمیمات اشتباه و مشابه آن را در ایران نگیرند.
در مقدمه اشاره کنم که اصولاً اقتصاد از تلاش افراد برای بهبود وضع زندگیشان شروع میشود و اگر به هر شکلی ارتباط بین تلاش و ماحصل تلاش ضعیف یا قطع شود، انگیزه از بین میرود و تلاش متوقف میشود. این نخستین و سادهترین درسی است که به دانشجویان میدهند که اقتصاد یعنی اینکه افراد براساس انگیزه کار میکنند، انگیزه بهبود وضع زندگیشان و هر عاملی که انگیزه را از بین ببرد، موجب کم شدن تلاش و فعالیت میشود. در اقتصاد سالم، فرد برای بهبود وضع زندگی و افزایش رفاه خود و خانوادهاش تلاش میکند و زمانی که وضعیت رفاهی او به عنوان عضوی از جامعه بهبود مییابد به این معناست که وضع رفاهی جامعه رو به بهبود است. این بهبود البته متفاوت است و ممکن است وضع همسایه به این اندازه بهبود نیابد و نیازمند کمک باشد. هزاران سال تاریخ بشر این را نشان داده که افراد همیشه به همسایههایشان، به اقوام و خویشان یا به اعضای آسیبپذیر جامعه کمک کردهاند یا اقدامات عامالمنفعهای مانند ساخت راه و جاده انجام دادهاند و در نهایت دولتها با مالیاتستانی و توزیعش، این کمک را مقداری نظاممند کردهاند. اما اصل بنیادی این است که افراد تلاش کنند، بتوانند از نتیجه تلاش خودشان استفاده کنند و مازادش را به دیگران بدهند. میخواهم به این نکته برسم که در یک نظام اقتصادی مانند آنچه در کوبا جریان دارد، انگیزه از بین میرود. این نظامی که سوسیالیستی یا بهقول فیدل کاسترو، لنینیستی است میگوید فرد عضوی از جامعه است و ما به او میگوییم چقدر و کجا تلاش کند تا کل جامعه وضعش خوب شود و او هم از مواهب وضع خوب جامعه، به شکلی که ما تصمیم میگیریم، بهرهمند میشود. در این نظام ارتباط بین تلاش فرد و ماحصل تلاش فرد قطع میشود.
مثال میزنم؛ اقتصاد کوبا روی کشاورزی و گردشگری میچرخید، افراد فقیر هم داشت، ثروتمند هم داشت. کاسترو انقلاب کرد و اموال ثروتمندان را ضبط و مصادره کرد. مهاجرت عظیمی صورت گرفت و بسیاری از ثروتمندان جامعه قبل از انقلاب کوبا به آمریکا و بهخصوص فلوریدا رفتند، بخشی از اموال قابلانتقالشان را بردند و اموال غیرقابلانتقال هم در کوبا ماند. حالا بعد از 50 سال تمام آن اموال غیرمنقول از بین رفته اما خود مهاجران که با فکر و قدرت کارآفرینیشان به فلوریدا مهاجرت کردند، اکنون بخش مهمی از اقتصاد این منطقه هستند و از قضا کمکهای بسیاری هم به خانواده و اقوامشان در کوبا تا همین قبل از کرونا میکردند. کوبا بعد از قطع کمکهای شوروی در آغاز دهه 1990 به دلیل فروپاشی و پایان یافتن کمکهای ونزوئلا به دلیل بحرانی که درگیرش شده، روی همین کمک کوباییهای مهاجر و افرادی که زمانی آنها را از خود رانده و بیرون کرده سرپا بود. تا قبل از پاندمی کرونا در سال 2019 سالانه سه میلیون گردشگر به کوبا میرفتند که تعداد زیادیشان کوباییهای مهاجر بودند و حداقل دو میلیارد دلار پول به کوبا میبردند.
طی دهههای بعد از انقلاب کوبا، اقتصاد متکی به کشاورزی و گردشگری این کشور فروپاشید و تبدیل به ویرانهای شد که با اعانهها و کمکهای دیگران از شوروی گرفته تا چین و ونزوئلا و برزیل ادامه حیات میداد. با قطع ارتباط تلاش کشاورزان با ماحصل تلاششان، کشاورزی فروپاشید تا کوبا بیش از 70 درصد مواد غذاییاش را از خارج وارد کند و در مقابل هم محصولی برای صادرات نداشته باشد بهجز مقداری نیشکر که در بازار جهانی خریدار زیادی ندارد. در واقع اقتصاد کوبا به اقتصاد گدایی تبدیل شد. از بین بردن ارتباط تلاش فرد با نتیجه تلاشش باعث شد تا افراد بیشتر توان خود را برای دریافت سهم بیشتر و ارتباط با بالاییها بگذارند. اقتصاد در کوبا به این شکل پیش رفت.
برنامه آغاز اصلاحات مختصر در کوبا با فروپاشی شوروی رخ داد و به طور طبیعی با قطع صدقات شوروی به مقداری آزادسازی روی آورد. با این حال کمکهای چین و ونزوئلا مانع از حرکت جدی در این حوزه بود تا اواسط دهه 2000 که با شدت گرفتن چالشها سران کوبا تصمیم گرفتند اصلاحات اقتصادی را به پیش ببرند.
نیازش وجود داشت اما چرا انجام نشد؟
ببینید مثل اصلاحات اقتصادی شبیه تئوری اکسترنالیتی یا اثرات جانبی است. تئوری اکسترنالیتی مانند این است که من یک ماشین آلودهکننده یا کارخانه آلودهکننده یا یک رفتار تولیدی آلودهکننده دارم و تغییری در آن نمیدهم، چرا؟ چون منافعش نصیب من میشود اما هزینهاش را بقیه میپردازند. در زمان وجود اکسترنالیتی تولید بهرهور نیست چون هزینه و فایده تولید فقط هزینه و فایده تصمیمگیر نیست. در طول 50 سالی که برادران کاسترو سر کار بودند تقریباً همانند تمام نظامهای سیاسی استبدادی، منافع تصمیمها و سیاستها را گروه حاکم میبرند و هزینهاش را مردم میدهند. در کوبا هم سران حاکمیت، نظامیان، بوروکراتهای ردهبالای دولتی و خواص مرتبط به آنها منافع تصمیمات سیاسی را میبرند اما هزینهاش را نمیدهند. آنها خودشان و خانوادههایشان هیچوقت در صف نایستادند، دچار کمبود مواد غذایی نشدند، سیگار برگشان کمیاب نشد و رفاهشان به خطر نیفتاده است. هرگونه تغییری در این نظام که برای رساندن رفاه به دیگران شکل بگیرد، جایگاه آنها را متزلزل میکند. به نظر من اقتصاد سیاسی منافع گروه حاکم دلیل شماره یک عدم انجام اصلاحات در هر جامعهای است؛ دلیلی که با دلایل دوم و سوم فاصله بسیار زیادی هم دارد. مانع بزرگ اول همین اقتصاد سیاسی منافع گروه حاکم است.
ایدئولوژی هم میتواند دلیل دیگری باشد؟
ایدئولوژی را ذکر میکنند اما به نظر من ایدئولوژی خود در خدمت این اقتصاد سیاسی است و به فراخور زمان تغییر میکند. کاسترو زمانی که در حال مبارزه برای انقلاب بود و اوایل آن خودش را آدم مردم و سوسیال دموکرات میخواند که آمده تا حق فقرا را از ثروتمندان بگیرد. اما وقتی به قدرت رسید هم سوسیالیسم و هم دموکراسی را چرخاند. کاسترو در اوایل پیروزی، سفری به آمریکا داشت و بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت چون تصویری که از او ساخته شده بود، فردی بود که در برابر پولداران صاحب کازینو و کاباره و فاحشهخانه و فعالیتهای غیرقانونی انقلاب کرده بود. شش ماه بعد از آن بود که خبرنگاری از کاسترو پرسید انتخابات چه شد؟ کاسترو گفت: مردم ما میگویند ما دیگر سیاست را نمیخواهیم. وقت نداریم و میخواهیم کار کنیم.
خیلی صریح و پوستکنده گفت قدرت در دست من است و مردم هم آنچه من بگویم را باید انجام دهند و من هم با سخنرانیهای چهار و پنجساعته سرشان را گرم میکنم و هر کس هم مخالف باشد سرکوب میشود. در چنین تفکری به طور طبیعی اصلاحات پیش نمیرود. اما همچنان مهمترین گزینه نظری برای توضیح عدمانجام اصلاحات چه در کوبا و چه در ایران، منافع گروههای ذینفع است. یعنی تصمیماتی گرفته میشود که منافعش نصیب خود تصمیمگیرها یا دوروبریهایشان و گروه حاکم میشود و هزینههایش از جیب مردم پرداخت میشود. گروه حاکم میتواند بسیار کوچک باشد مانند آنچه در کوبا وجود دارد یا بزرگتر و گستردهتر تعریف شود مانند آنچه در ایران وجود دارد.
انباشت مشکلات اقتصادی با عدم انجام اصلاحات شدیدتر و عمیقتر شد و به نظر میرسد که زمینهساز اعتراضات سراسری و بیاعتمادی و بحرانی اجتماعی شد. این فرآیند چگونه تکامل یافت؟
واقعیت این است که من کارشناس ناآرامیهای اجتماعی نیستم. تئوریهای قوی و کاملاً قانعکنندهای هم برای آن ندارم و احتمالاً متخصصان علوم اجتماعی و سیاسی بهتر میتوانند زوایای این مساله را باز کنند. اما واقعیت این است که همبستگی قابلتوجهی بین درجه فقر و ناآرامیهای اجتماعی وجود ندارد. معمولاً وقتی بخش بزرگی از جامعه دچار فقر میشوند شروع به اعتراض میکنند؛ اما این دادهها چندان نظریه قابلاتکایی به ما نمیدهد. یک کوبایی قبل از همهگیری کرونا با توجه به اینکه چند میلیون گردشگر به این کشور سفر میکردند و با خودشان پول و دارو و مواد غذایی میبردند و کمکهایی هم از سایر کشورها مانند برزیل میرسید قادر بود، نیازهای اولیه خودش را برآورده کند.
بعد از همهگیری کرونا و توقف گردشگری و قطع کمکهای برزیل و ونزوئلا، کوبا از تامین مواد غذایی اولیه هم ناتوان شد. تا قبل از همهگیری کرونا روزی 10 پرواز از میامی به هاوانا میرفت اما در حال حاضر فقط سه پرواز در هفته انجام میشود. علاوه بر گردشگرانی که به هاوانا میرفتند، تعداد زیادی از کوبایی-آمریکاییها نیز به هاوانا میرفتند و برای خانواده و اقوام پول میبردند. یک 100دلاری معادل حقوق چند ماه یک کوبایی است. این کمکها اکنون قطع شده و در نتیجه زندگی مردم کوبا به سختی زیادی دچار شده است. حالا او که از فرط فقر و نداری جانش به لب رسیده به خیابان میرود و اعتراض میکند و شعار میدهد. دقت کنید یکی از شعارهای اصلی معترضان این است که «ما نمیترسیم» یعنی چه؟ یعنی اینکه آن کسی که اکنون برای اعتراض به خیابان میرود، قبلاً نرفته چون میترسیده است. حالا دیگر هزینه نرفتن برایش بیشتر است چون حتی از تامین مواد غذایی اولیه هم عاجز است یا اینکه شرایط سیاسی را متزلزلتر از قبل ارزیابی کرده و به خیابان آمده است. در واقع قبلاً ترس عاملی بوده که سبب میشده کوباییها برای اعتراض به خیابان نروند اما اکنون که هزینه فرصت را میسنجند حس میکنند میارزد که به خیابان بروند. دوم اینکه به دلیل کرونا شرایط فعلی نسبت به تمام 50 سال گذشته بدتر است و کوباییها ناگزیر به اعتراض شدهاند. اما اینکه نتیجه این اعتراضات چه خواهد بود، من نمیتوانم نظری بدهم.
درنهایت اتفاق کنونی نتیجه تعویق اصلاحات ضروری است که باید در اقتصاد انجام میشد اما نشد. اکنون هم مشخص نیست نتایج نهایی این اعتراضات چه باشد، آزادی یا سرکوب بیشتر.
بله، دقیقاً. در گفتوگویی که چند وقت قبل با مجله شما (تجارت فردا) داشتم توضیح دادم که کوبا از نظر تئوری سیاسی به شوروی و چین نزدیک است؛ یک دولت پلیسی است اما درجه خشونت دولت و میزان ترسی که مردم از حاکمیت دارند، به اندازه ترس و وحشت مردم تحت حکومت استالین و مائو نیست. این نکته ظاهری میتواند روزنه امیدی در فضای تاریک کنونی باشد و سیاستگذاران کوبایی را وادار کند که از سیاستهای مخربشان فاصله بگیرند و راه را برای یک اصلاحات عمیقتر باز کنند؛ چون خودشان هم میدانند که وضع اقتصادشان تا چه اندازه خراب است. ضمن اینکه وضعیت به حدی ابتدایی و بدوی است که با اصلاحات بسیار کوچک و کمهزینه میتوان نتایج قابلقبولی گرفت. مثلاً ببینید در کوبا مردم میتوانند گاو داشته باشند اما اجازه کشتن و سلاخی گاو را ندارند. میتوانند مازاد محصول داشته باشند اما بسیار کم که آن را هم باید با قیمت تعیینشده به دولت بفروشند. برای همین انگیزه تولید ندارند. کافی است که دولت همین قوانین را حذف کند، به مردم آزادی بیشتری بدهد و مثلاً به کشاورز اجازه دهد که مازاد محصولش را در بازار به خریداران بفروشد و در قیمت آن دخالتی نکند؛ همان توصیههایی که ما به دولت در ایران هم داریم که در زمان نوسان قیمت یک محصول کشاورزی در بازار آن مداخله نکند.
کوبا میتواند برای همراه کردن مردم و به دست آوردن اعتماد عمومی تن به انتخابات بدهد، البته نه انتخاباتی از جنس انتخابات کره شمالی یا عراق دوران صدام. انتخابات میتواند به درجاتی ترجیحات مردم را بروز دهد، همانگونه که در انتخابات ایران رخ میدهد. انتخابات هرچند از نظر رقابتی ضعیف باشد یا مکانیسم آن مانند آنچه در کشور خودمان است دچار اشکالاتی باشد اما در نهایت علامتی از خواست مردم را به حاکمیت منتقل میکند. اگر نظام سیاسی کوبا بتواند چنین مکانیسمی را به راه بیندازد هم درجاتی از آزادی را به مردم داده و هم اعتماد بیشتر از آنها دریافت میکند. این قاعدتاً به معنای دموکراسی نیست اما انتقال ترجیحات مردم به حاکمیت از صفر به یک سطح مثبت بالای صفر میرسد، ولو اندک.
شاید این سطح از آزادی برای ما ناامیدکننده باشد اما واقعیت این است که ما داریم راجع به کوبا صحبت میکنیم که مردمش به خاطر قطع صدقات خارجیها و کوباییهای خارجنشین در تامین غذای روزانهشان دچار مشکل شدهاند. نباید سطح توقع را خیلی بالا ببریم.
به طور خلاصه؛ بحران اجتماعی در کوبا شکل گرفته چون شرایط در دو سال اخیر بسیار بدتر از گذشته شده است. مشخص نیست نتیجه این اعتراضات به کجا برسد و نمیتوان پیشبینی داشت اما انتظار نداریم که ناگاه اصلاحات اقتصادی عمیق و اصلاحات سیاسی گسترده در دستور کار قرار بگیرد اما میتوان چند گام مفید رو به جلو برداشت. حتی یک گام به جلو هم میتواند مفید باشد. میتوان در زمینه اقتصاد با کم کردن فشار روی کنشگران و فعالان اقتصادی و اجازه دادن به تولیدکننده و کشاورز و... که از منافع تلاششان بهره بیشتری میبرند، وضع را بهبود داد و به نوعی به همان سمت اقتصاد بازار حرکت کرد. در عرصه سیاست هم باز کردن مسیری که ترجیحات مردم را مقداری شفافتر به حاکمیت نشان دهد، میتواند راهگشا باشد.