آلمان محکوم به رهبری اروپاست
بزرگترین عضو اتحادیه اروپا، چه بخواهد چه نخواهد، مسوول است
وارد هر گردهمایی در بروکسل شوید، بهاحتمال زیاد یک آلمانی را در مدیریت جلسه خواهید دید. در کمیسیون اروپا، اورسولا فون دِر لاین، وزیر دفاع پیشین آلمان، مسوول است. برای شش ماه آینده، وزرای آلمان همتایان خود را هنگام امضای قوانین، ریشخند خواهند کرد، چون این کشور رئیس دورهای اتحادیه اروپاست. در شورای اروپا، جایی که رهبران این بلوک با یکدیگر مجادله میکنند، احتمالاً این چارلز میشل، نخستوزیر پیشین بلژیک، خواهد بود که مدیر است. اما این آنگلا مرکل است که رئیس بیچونوچرای گله است. کسی که از مجموع رهبران فرانسه، اسپانیا، ایتالیا و لهستان مدت بیشتری در سمت خود بوده است. پاسخ اصلی اتحادیه اروپا به بحران کووید 19 -که یک صندوق پشتیبانی بزرگ 750 میلیاردیورویی است که مجموعاً توسط اوراق قرضه اتحادیه اروپا پشتیبانی میشود- بر مبنای برنامهای است که حاصل دستپخت رهبران در برلین و پاریس است. آلمانها نمایش را میچرخانند.
بهطور معمول، قدرت آلمان در بروکسل معادل سیاسی ماده تاریک در فیزیک است: نامرئی، سخت قابل اندازهگیری و در عین حال همهگیر. اکنون آلمانیها ستاره مجلس هستند و آنقدر درخشاناند که نمیتوانند نادیده گرفته شوند. هیچ برنامه حیلهگرانهای برای به دست گرفتن قدرت وجود نداشت. خانم فون در لاین موقعیت خویش را بیشتر مرهون امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه است، تا همتای برلینی خود. آقای مکرون او را جلو انداخت زیرا نمیتوانست ببیند که مانفرد وبر، یک آلمانی دیگر، این پست را به دست بگیرد. این اشتباه خانم مرکل نیست که از زمان به قدرت رسیدنش هیچ رئیسجمهوری در فرانسه دو دوره برنده انتخابات نبوده است یا اینکه بیشتر نخستوزیران ایتالیا در اتمام دور اول خود ناکام ماندهاند. یک تغییر جهتِ ناگهانیِ تقویم باعث شد که آلمان ریاست دورهای را برعهده گیرد. چه بخواهند چه نخواهند، دستان آلمانی اکنون اهرمهای قدرت در اتحادیه اروپا را در دست دارند، درست زمانی که این بلوک اقتصادی در حال تغییرات اساسی در خود است تا بر بحران کووید 19 فائق آید.
فروتنی در صحنه نمایش اروپایی برای آلمانها خوب جواب داده است. به علل تاریخی روشنی، آلمانها دوست ندارند که اینطور به نظر برسند که وزن خود را روی اتحادیه میاندازند. و وضعیتِ عملی اتحادیه اروپا، برایشان مساعد است. یک بازار واحد اجازه میدهد زنجیرههای تامین آلمان بهخوبی بچرخند و کالاها بدون نقص جریان یابند. یورو به صادرکنندگان آلمانی اجازه میدهد تا بدون نگرانی از یک واحد پولیِ در حال صعود، اوج بگیرند. هر سراشیبی و سقوطی به اروپای جنوبی صادر شده است. بیکاری در آلمان در سطح 5 /3 درصد باقیمانده است، کمتر از نیمی از منطقه یورو بهعنوان یک حوزه اقتصادی و یکچهارم رقم اسپانیا. از دیدگاه آلمان، اتحادیه اروپا شکستخورده نیست و نیاز به تعمیر ندارد.
وضع موجود فعلی اکنون در معرض خطر است، آنهم بیشتر به علت اعمال خود آلمان. وقتی اقتصاد اتحادیه اروپا، جایی لنگر میاندازد و متوقف میشود، کمیسیون اروپا قوانین سختگیرانهاش را بر روی سرمایهگذاری دولتی در کسبوکارهای بهمشکلخورده، تسهیل میکند. اما مقامات انتظار ندارند که آلمان ضمانت یک تریلیون یورو برای چنان حمایتی انجام دهد- رقمی نزدیک به نیمی از کل مبلغ اتحادیه اروپا. در نتیجه، شرکتهای اسپانیاییِ موفق به علت کمبود حمایت دولتی به زیر کشیده میشوند، درعینحال که رقبای سنگینوزن آلمانی توسط مالیاتدهندگان آلمانی سرپا نگه داشته میشوند، که خود منطق «جنگِ منصفانه» در بازارِ واحد را تحلیل میبرد. در همان زمان، دادگاه قانون اساسی آلمان اخیراً بانک مرکزی اروپا را تهدید کرد، زمانی که این بانک سعی کرد نقدینگی بیشتری به اقتصاد اروپا تزریق کند، و قضات آلمانی برنامههای تملک دارایی بانک را به چالش کشیدند. در این صحنه، حمایت آلمان از قرضههای دوجانبه احتمالاً عذرخواهی مؤدبانهای برای ایجاد اشکال در روند کار به نظر خواهد رسید.
نه گفتن به بدهی مشترک، خط قرمزی در سیستم آلمانی بوده است. اکنون اما این دریافت که آلمان به اروپا نیاز دارد، و نه برعکس، در تفکر سیاست داخلی غلبه دارد. بحثهایی بر سر صندوق بهبود اقتصاد، که به معنی صرف کردن مقادیر بالا توسط آلمان در بودجه اتحادیه اروپاست، بهعنوان منافع شخصی در نظر گرفته میشود. این امر بهمنزله تغییر در دیدگاه جهانی به الکساندر همیلتون، پدر قرضههای مشترک در اوایل جمهوری آمریکاست. طی بحران منطقه یورو، جدل بر روی وثیقهگذاری، بر این تفکر استوار بود که آلمانیهای سختکوش، یونانیانِ بیاحتیاط را مورد وثیقه قرار دادهاند (بهجای بانکهای فرانسوی و آلمانیِ ناامید که در ابتدا به آنها وام داده بودند). در بحران پدیدآمده توسط همهگیری کرونا، شماتت کمتری در جریان است.
درعوض، این دریافت وجود دارد که بدون برخی انتقالات بین آلمان و همسایگانِ در حال تقلایش در اروپای جنوبی، بیچارگی سیاسی در حال وقوع خواهد بود. اتحادیه اروپا مقرر شده است که یک ماشین همگرایی باشد و ثروت را پخش کند، نه آنکه حاوی اختلافاتی بین کشورهای غنی و فقیر باشد. اتحادیه اینگونه کار نکرده است. زمانی که در آغاز هزاره، واحد پولی یورو معرفی شد، تولید ناخالص داخلی سرانه ایتالیا بیست درصد کمتر از آلمان بود. اکنون این شکاف به چهل درصد رسیده است. عددی که طی بحران عمیقتر هم میشود. ایتالیاییها میپرسند که منطق عضویتشان چیست اگر درآمدشان به سقوط ادامه میدهد. به این دلیل است که خانم مرکل صندوق حمایتی را بهعنوان یک «ابزار سیاسی علیه پوپولیستها» به تصویر میکشد.
نگه داشتن اتحادیه اروپا در مسیر صحیح، در دوره کنونی اهمیت حیاتی دارد، زمانی که آمریکا که سنگ بنای ثروت آلمان در دوران پس از جنگ جهانی دوم بود، به متحدی خطاکار بدل شده است. تقویت ساختارهای داخلی اتحادیه اروپا، با پرکردن شکافها در قانونهای اساسی مختلف و آبلهگونش، بهعنوان بهترین راه برای حفاظت از خطرهای خارجی به نظر میرسد. ایدههایی که زمانی خارج از حد و حدود مینمود، مانند وظیفه سخت و پرطمطراق تغییر معاهدات اتحادیه اروپا، اکنون به شکلی آزادانه توسط خانم مرکل مطرح میشوند. این امر در قلب خود، یک رادیکالیسم محافظهکارانه است. اجازه تغییر داده میشود اما تنها به شکلی که همه چیز به همان صورت باقی بماند- مخصوصاً زندگی مرفه و صلحآمیز رایدهندگان آلمانی.
هژمونی کماکان مکروه
رهبری آلمان در اروپا، مردم را ناآرام کرده است، خصوصاً آلمانیها را. در مکالمات خصوصی، خانم مرکل عادت داشت به این نکته اشاره کند که آلمان برای چنان نقشی مناسب نیست، زیرا خودِ این کشور، یک فدرالیسمِ پیچیده است که بر اساس توافقات ظریف بنیان گذاشته شده و یک اروپای کوچک است. تصمیمات سریع در چنان شرایطی ناممکن بود. هر فردی که به آلمان برای برداشتن قدمهای جسورانهای اتکا کند، ناامید میشود، مانند بسیاری که چنین شدند. اگر این سابقه قرار باشد که تغییر کند، اکنون زمان آن است. یک قانون اساسی متحد، آلمانها را در تصمیمگیری در بروکسل تنها گذاشته است. بهعوض یک صدراعظم یک لنگه پا که به پایان دوره کاری پانزدهسالهاش تکیه زده، خانم مرکل بر کوهی از سرمایه سیاسی ایستاده است که حاصل رسیدگی ماهرانه به موضوع همهگیری است. آلمان راههایی برای تغییر اروپا دارد- اگر خود انتخاب کند.
منبع: اکونومیست