فروریختن دژها
چه شد که کوبا به سمت آزادسازی اقتصاد گام برداشت؟
اقتصاد کوبا قبل از سال 1959 و اینکه انقلابیون به رهبری فیدل کاسترو قدرت را از چنگ باتیستا درآورند وضعیت خوبی داشت. اما با روی کار آمدن فیدل کاسترو و ایدئولوژی چپ، همه چیز در کوبا تغییر کرد. به طوری که اصلاحات ارضی صورت گرفت و داراییهای متعلق به سرمایهگذاران خارجی ملیسازی شدند.
اقتصاد کوبا قبل از سال 1959 و اینکه انقلابیون به رهبری فیدل کاسترو قدرت را از چنگ باتیستا درآورند وضعیت خوبی داشت. اما با روی کار آمدن فیدل کاسترو و ایدئولوژی چپ، همه چیز در کوبا تغییر کرد. به طوری که اصلاحات ارضی صورت گرفت و داراییهای متعلق به سرمایهگذاران خارجی ملیسازی شدند. همچنین حقوق مالکیت به طور کلی نقض و فعالیت بخش خصوصی ممنوع اعلام شد. در واقع فیدل کاسترو اقتصاد نسبتاً آزاد کوبا را به یک اقتصاد کمونیستی تبدیل کرد. ا اگرچه باتیستا نیز تعریف زیادی نداشت اما کاری که کاسترو با کوبا کرد اقتصاد این کشور را تا اندازهای نابود کرد که نهایتاً رهبران بعد از او یعنی رائول کاسترو که برادر فیدل کاسترو است و میگل دیاز کانل (رئیسجمهور فعلی کوبا) به سمت اصلاحات اقتصادی و گذر از نگاه چپ اقتصادی گام برداشتند.
در این گزارش سعی میکنیم به این سوال پاسخ دهیم که چه شد که دژهای اقتصاد کمونیستی یا سوسیالیستی در کوبا فرو ریخت و وضعیت اقتصادی به حدی بد شده است که رهبران کوبا بهرغم پایبندی به ایدئولوژی فیدل کاسترو امروزه تصمیم میگیرند به سمت اقتصاد لیبرالی حرکت کنند. البته این نوع نگاه یعنی حرکت به سمت اقتصاد آزاد در کنار حفظ ایدئولوژی چپ تاثیر چندانی روی اقتصاد نخواهد داشت و نمیتواند مشکلات را حل کند. اما واضح است که ایدئولوژی چپ تا حدی اقتصاد کوبا را متضرر کرده که رهبران این کشور بهرغم مخالفتشان با لیبرالیسم ناچار شدهاند رویکرد اقتصاد آزاد را در پیش گیرند.
دلایل فروپاشی کمونیسم یا سوسیالیسم اقتصادی در کوبا را میتوان به طور کلی در پنج مورد خلاصه کرد: 1- فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و فشارهای مستقیم و غیرمستقیم ایالات متحده؛ 2- وضعیت نامساعد شاخصهای اقتصادی؛ 3- مواجهه ونزوئلا با بحران؛ 5- کاهش معنادار سرمایه اجتماعی و سرمایه انسانی و 5- کنارهگیری فیدل کاسترو از قدرت.
فروپاشی شوروی و فشارهای ایالات متحده
بعد از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945، رهبران اتحاد جماهیر شوروی که در گروه پیروزان جنگ بود در نظر داشتند که ایدئولوژی کمونیسم را جهانی کنند. در مقابل ایالات متحده برای مقابله با شایع شدن کمونیسم دست به هر کاری میزد. فیدل کاسترو که در دوران جوانیاش جذب ایدههای مارکس شده بود در این میان طرف اتحاد جماهیر شوروی را گرفت. پس از آن ایالات متحده همواره تلاش میکرد که ارتباط میان این دو کشور را کاهش دهد، زیرا ترس از شیوع کمونیسم داشت و نمیخواست کشورهایی همچون کوبا به رهبری شوروی دنیا را تحت سلطه ایدئولوژی مارکس قرار دهند.
اما جنگ سرد میان شوروی و ایالات متحده با شکست روسها پایان یافت و نهایتاً در سال 1991 اتحاد جماهیر شوروی به طور رسمی فرو پاشید. تا قبل از این فروپاشی برای چندین دهه شوروی به کوبا کمک مالی و نظامی میکرد. در واقع فیدل کاسترو طی مدتی که شوروی با آمریکا در جنگ سرد بود همواره از کمکهای این کشور بهرهمند میشد و همین موضوع باعث شده بود که بتواند اقتصاد کوبا را زنده نگه دارد. البته این زنده نگه داشتن بدین معنا نبود که مردم کوبا طی دوره فیدل کاسترو وضعیت مناسبی داشتند بلکه تنها بدین معناست که به دلیل کمکهای شوروی کار به جایی نمیکشید که اقتصاد به طور کامل نابود شود. البته این کمکها یکطرفه نبود و مقدار زیادی از محصول شکر کوبا هرسال به شوروی ارسال میشد.
همچنین فیدل کاسترو به یک قهرمان ملی در کوبا بدل شده بود. تلاشهای او برای کاهش نابرابری و از بین بردن فقر اگرچه موتور اقتصاد کوبا را از کار انداخته بود اما به دلیل محبوبیتی که بین مردم داشت، مردم نیز نابسامانیهای اقتصادی را تحمل میکردند. از همینرو با نامساعد شدن وضعیت تولید فیدل کاسترو سهمیههای مایحتاج روزانه کشور را کاهش میداد و فضایی بر جامعه حاکم شده بود که انگار مردم حاضر هستند به خاطر ایدئولوی کاسترو و اعتقاد به آن سختی را تحمل کنند.
اما این همه واقعیت نبود، زیرا کاسترو مخالفان را سرکوب میکرد و بسیاری از افرادی که طرفدار او بودند و در سخنرانیهای عمومی از او حمایت میکردند جیرهخور دولت او بودند. اما با فروپاشی شوروی در سال 1991 گورباچف اعلام کرد که دیگر به کوبا کمک نخواهد کرد. پایان یکباره کمکهای مالی و غیرمالی روسها به کوبا این کشور را بیشتر در تنگناهای اقتصادی فرو برد.
از طرف دیگر ایالات متحده نیز بیکار ننشسته بود و با ایجاد موانع تجاری و کنار گذاشتن کوبا از معادلات منطقه و همچنین با اقدامات نظامی که گاه و بیگاه علیه کوبا انجام میداد سعی در پایان دادن به کمونیسم اقتصادی در کوبا داشت. از همینرو روابط کوبا با ایالات متحده تا حدی بد شده بود که در همایشهای بینالمللی آمریکا با حضور کوبا مخالفت میکرد و دیگر کشورهای آمریکای لاتین باید خواستار حضور کوبا در این همایشها میشدند.
برای مثال در سال 2012 همایش کشورهای آمریکا در کلمبیا برگزار شد و کشورهای آمریکای لاتین از اوباما خواستند که کوبا باید به همایش بعدی دعوت شود یا اینکه این کشورها هم در این همایش حضور نخواهند داشت. البته این بدان خاطر نبود که همه این کشورها به کشور کمونیست کوبا اهمیت میدادند بلکه آنها مخالف اینگونه برخوردهای ایالات متحده و خصومتی که با کوبا داشت بودند.
وضعیت نامساعد شاخصهای اقتصادی
نرخ رشد اقتصادی کوبا که بعد از بحران مالی سال 2008 آمریکا بسیار پایین آمده بود در همان وضعیت ماند. همچنین بدهی دولت نیز روزبهروز افزایش پیدا کرد. به طوری که در سال 2011 بدهی دولت بر حسب درصد از تولید ناخالص داخلی برابر با 4 /35 درصد بود. این عدد در سالهای 2012 و 2013 به 8 /35 درصد و 9 /35 درصد رسید. تراز حساب جاری نیز وضعیت مساعدی را تجربه نمیکرد. به طوری که کوبا در سال 2008 نزدیک به 5 /2 میلیارد دلار کسری حساب جاری داشت. اگرچه این عدد در سال 2009 مثبت شد اما مجدداً در سال 2011 به منفی 159 میلیون دلار رسید تا اینکه اصلاحات اقتصادی در کوبا تقریباً شروع به اثرگذاری کرد و در سال 2013 تراز حساب جاری این کشور مثبت 290 میلیون دلار بود.
از آنجا که کوبا یک کشور سوسیالیست یا کمونیست است و دولت این کشور نیز دادههای زیادی را از وضعیت اقتصادش منتشر نمیکند پاسخ دادن به این سال که فقر در کوبا تا چه حد شایع است آسان نیست. اما تخمینها بیان میکنند که بین 5 تا 26 درصد از جمعیت کوبا در فقر هستند. سرانه خالص درآمد ملی در کوبا در سال 2015 حدود هفت هزار دلار (بر حسب برابری قدرت خرید) بود. همچنین کوبا از نظر شاخص توسعه انسانی با امتیاز 77 /0 از 100 در جایگاه 68 جهان در سال 2015 قرار گرفت.
شاخصهای کیفیت حکمرانی نشان میدهند که کوبا از شش موردی که در این شاخصها مورد بررسی قرار میگیرند در چهار مورد وضعیت بسیار بد و در دو مورد وضعیت نامساعد دارند. به طوری که در سال 2016 کوبا از نظر ذیحسابی و پاسخگویی دولت به مردم تنها از شش درصد کشورهای جهان (البته کشورهایی که در شاخص کیفیت حکمرانی مورد بررسی قرار گرفتهاند که همه کشورهای دنیا نیستند) بهتر بوده است و از نمره منفی 5 /2 تا مثبت 5 /2 نمره منفی 63 /1 گرفته است. همچنین در شاخص اثربخشی حاکمیت در سال 2016 کوبا از 50 درصد کشورهای جهان بهتر عمل کرده است و نمره منفی 13 /0 را گرفته است. در شاخص کیفیت قانونگذاری کوبا در سال 2016 تنها از 73 /6 درصد کشورهای جهان بهتر بوده و نمره منفی 34 /1 در این شاخص به کوبا داده شده است. در شاخص حاکمیت قانون نیز در سال 2016 کوبا از 35 درصد کشورهای جهان بهتر بود و نمره 41 /0 منفی را گرفته است.
در شاخص ثبات سیاسی و نبود خشونت و تروریسم کوبا در سال 2016 از 66 درصد کشورها بهتر عمل کرده و نمره 62 /0 را به خود اختصاص داده است. در شاخص کنترل فساد نیز کوبا از 60 درصد کشورهای جهان بهتر بوده و نمره 05 /0 را در سال 2016 گرفته است. البته لازم به ذکر است که نمره کمتر از یک در این شاخص یک نمره بد تلقی میشود و نشاندهنده عملکرد خوب حاکمیت کشور مورد نظر نیست. علاوه بر اینها بهرهوری نیروی کار در کوبا بهشدت پایین است. این پایین بودن بهرهوری ریشه در تغییراتی دارد که فیدل کاسترو در کوبا به وجود آورد. فیدل کاسترو همه چیز را ملی کرد و ریشه بخش خصوصی کوبا را خشکاند. علم اقتصاد میگوید تا زمانی که بخش خصوصی در یک فضای باثبات و مطمئن اقتصادی نتواند فعالیت کند، اقتصاد رونق نخواهد داشت یا اگر هم داشته باشد این رونق در کوتاهمدت و به قیمت بحرانهای اقتصادی آینده خواهد بود. بعد از فیدل کاسترو رهبران کوبا به این نتیجه رسیدند که تحت وضعیت موجود اقتصادشان پیشرفت نمیکند، اصلاحات را از آزادسازی اقتصاد و اخیراً به رسمیت شناختن مالکیت خصوصی آغاز کردند اما هنوز در کوبا ثبات اقتصادی و فضای امن وجود ندارد تا بخش خصوصی بتواند کار خود را انجام دهد. ضمن اینکه آزادسازی اقتصاد در کوبا فقط تا حدود کمی انجام گرفته و هنوز هم بسیاری از کسبوکارهای این کشور در اختیار دولت است یا از سوی مقامات دولتی کنترل میشود.
مواجهه ونزوئلا با بحران
هوگو چاوس در سال 1999 در ونزوئلا به قدرت رسید و سیاستهای چپ اقتصادی از جمله سلب مالکیت از خارجیها، اصلاحات ارضی و ملیسازیهای متعدد را در پیش گرفت. از همان ابتدا روابط دوستانه این دو کشور پا گرفت به طوری که کوبا در ازای ارسال کمکهای پزشکی از ونزوئلا نفت دریافت میکرد.
در دسامبر سال 2004، چاوس و فیدل کاسترو بیانیهای مشترک را امضا کردند که در آن اقدامات نئولیبرالیستی به عنوان مکانیسمی برای وابستهسازی و سلطه خارجی معرفی میشد. این دو رهبر اعلان کردند تجارت آزاد که در منطقه آمریکا تحت عنوان FATT از سوی ایالات متحده ایجاد شده منجر به افزایش فقر در کشورهای آمریکای لاتین میشود. در سال 2007 چاوس و معاون اول کوبا معاهدهای را امضا کردند که طبق آن قرار شد پروژههای مشترکی در زمینه تولید نیکل، برق و برنج انجام شود. از سال 2008 تا 2011 دولت هوگو چاوس 18 میلیارد دلار به کوبا تحت عنوان وام، سرمایهگذاری و پرداخت یکطرفه کمک مالی کرد.
اما ونزوئلا هم دچار مشکل شد به طوری که بولیوار که پول رایج ملی این کشور است امروزه ارزش خود را کاملاً از دست داده و نرخ تورم ونزوئلا با استفاده از روش نرخ ارز و برابری قدرت خرید، 44 هزار درصد تخمین زده میشود. بعد از اینکه بحران بولیوار در ونزوئلا آغاز شد و قیمت نفت نیز به شدت پایین آمد، تجارت میان کشور کم شد. به طوری که صادرات ونزوئلا به کوبا از 1 /5 میلیارد دلار در سال 2014 به 6 /1 میلیارد دلار در سال 2016 رسید. همچنین صادرات کوبا به ونزوئلا از دو میلیارد دلار در سال 2014 به 642 هزار دلار در سال 2016 رسید. بنابراین دادهها نشان میدهد که دوستی میان ونزوئلا و کوبا نیز دیگر نمیتوانست کمکی به اقتصاد کوبا کند چراکه اقتصاد ونزوئلا امروز دچار ابرتورمی شده که وضعیتش را حتی از کوبا بدتر کرده است. این رخداد و درگیری ونزوئلا با بحران اقتصادی دو نکته را به رائول کاسترو گوشزد کرد. اول اینکه دیگر نمیتوانست با تکیه بر کمکهای ونزوئلا روی ایدئولوژی برادرش پافشاری کند و باید اقتصاد را از حالت بسته خارج کند و فضای باز اقتصادی را به وجود آورد. همچنین رهبران کوبا علاوه بر اینکه دیدند اقتصاد خودشان به دلیل پافشاری بر ایدئولوژی چپ دچار مشکلات بزرگ شده است، نظارهگر نابودی اقتصاد کوبا هم هستند. بنابراین بخشی از حرکت به سمت اقتصاد آزاد در کوبا را میتوان به بحرانی که امروز ونزوئلا درگیر آن است نسبت داد. اینکه رهبران کوبا از دچار شدن به سرنوشتی مشابه با ونزوئلا ترسیدند.
کاهش سرمایه اجتماعی و سرمایه انسانی
تحقیقات اقتصادی بسیاری به اهمیت سرمایه اجتماعی و سرمایه انسانی در توسعه اقتصادی پرداختهاند. نتایج این تحقیقات نشان میدهد که بدون سرمایه اجتماعی مثل اعتماد، شکیبایی، مقابله به مثل مثبت و مواردی از این دست توسعه اقتصادی ممکن نیست. همچنین سرمایه انسانی یعنی حضور افراد تحصیلکرده و شایسته در اقتصاد پیشنیاز به ثمر رسیدن اصلاحات اقتصادی است. در کوبا هیچیک از اینها وجود ندارد، نه سرمایه اجتماعی و نه سرمایه انسانی. اگرچه فیدل کاسترو با سیاستگذاریهایش طبقه کارگر و قشر کمدرآمد را به سمت خودش کشاند و در اذهان آنها به یک قهرمان بدل شد اما طبقه متوسط جامعه تا حدی از فیدل کاسترو بیزار بودند که در همان سالهای ابتدایی به قدرت رسیدنش کوبا را ترک کردند و وارد ایالات متحده و دیگر کشورهای توسعهیافته شدند. چیزی که از آن با نام فرار مغزها یا فرار سرمایه انسانی یاد میشود. همچنین اقتصاد دولتی در کوبا فساد را در این کشور شایع کرد. همچنین محدود شدن رسانهها و سانسور نشریات از سوی دولت فیدل کاسترو سرمایه اجتماعی را در کوبا از بین برد. بنابراین پایههای ایدئولوژی چپ در کوبا بدون این دو مهم، یعنی سرمایه انسانی و سرمایه اجتماعی روزبهروز متزلزلتر شد.
کنارهگیری فیدل کاسترو از قدرت
تغییر رهبران در کشورها همواره با تغییراتی در اقتصاد، جامعه و سیاست همراه است. حال نتایج مطالعات اقتصادی نشان داده که اگر رهبران دیکتاتور از قدرت کنارهگیری کنند یا کنار گذاشته شوند این تغییرات معنادارتر و وسیعتر خواهد بود. اگرچه در کوبا قدرت پس از فیدل کاسترو به رائول کاسترو که برادرش بود رسید و اگرچه رائول نیز همانند برادرش از طرفداران مارکس، لنین و استالین بود اما نه به اندازه فیدل کاسترو. به طوری که بعد از به قدرت رسیدن در برقراری روابط دوستانه با ایالات متحده تلاش کرد.
رئیسجمهور فعلی کوبا یعنی میگل دیاز کانل نیز بیشتر از رائول کاسترو از ایدئولوژی چپ دوری میکند (البته مجدداً لازم به ذکر است که نه رائول کاسترو و نه دیاز کانل لیبرالیسم را قبول نکرده و نمیکنند اما باید توجه داشت که اینگونه تغییرات یکشبه اتفاق نمیافتد). به طوری که اخیراً قانون به رسمیت شناخته شدن حقوق مالکیت در کوبا به تصویب رسیده و کانل امیدوار است افزایش فعالیت بخش خصوصی و همچنین جذب سرمایهگذاران خارجی بتواند به اقتصاد کوبا کمک کند.