گردش به چپ
کوبا در دوره فیدل کاسترو دچار چه تغییراتی شد؟
طی دورهای که فیدل کاسترو رهبر کوبا بود، این کشور دچار تحولات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بزرگی شد. در انقلاب کوبا که اول ژانویه سال 1959 اتفاق افتاد، کاسترو و انقلابیون تحت فرمان او دولت وقت فولگنسیو باتیستا (Fulgencio Batista) را سرنگون کردند. باتیستا رئیسجمهور کوبا از سال 1940 تا 1944 بود و از سال 1952 تا 1959 تحت حمایت ایالات متحده به عنوان یک دیکتاتور در کوبا رهبری این کشور را بر عهده داشت.
طی دورهای که فیدل کاسترو رهبر کوبا بود، این کشور دچار تحولات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بزرگی شد. در انقلاب کوبا که اول ژانویه سال 1959 اتفاق افتاد، کاسترو و انقلابیون تحت فرمان او دولت وقت فولگنسیو باتیستا (Fulgencio Batista) را سرنگون کردند. باتیستا رئیسجمهور کوبا از سال 1940 تا 1944 بود و از سال 1952 تا 1959 تحت حمایت ایالات متحده به عنوان یک دیکتاتور در کوبا رهبری این کشور را بر عهده داشت.
فیدل کاسترو بعد از انقلاب 1959 و سرنگونی دولت باتیستا از سال 1959 تا 1976 نخستوزیر کوبا بود و تاثیرات فراوانی روی اقتصاد، سیاست و جامعه کوبا گذاشت. او همچنین اولین دبیر حزب کمونیست چین بود؛ مقامی که از سال 1961 تا 2011 بالاترین مقام رسمی دولت کمونیست در کوبا به شمار میآمد.
در سال 1976 کاسترو رسماً به عنوان رئیسجمهور کوبا آغاز به کار کرد و تا سال 2008 در این سمت قرار داشت. بعد از فیدل کاسترو، مقام رئیسجمهوری به برادرش رائول کاسترو رسید اما فیدل کاسترو تا سال 2011 همچنان به عنوان دبیر حزب کمونیست کوبا فعالیت میکرد.
باور راسخ فیدل کاسترو به ایدئولوژی کمونیستی و نقدهایی که بر دیگر شکلهای مدیریت کشورها در جهان داشت باعث شد که روزبهروز به قدرتش در کوبا افزوده شود. او در این دوره دامنه گستردهای از اصلاحات اقتصادی و اجتماعی را در کوبا رقم زد و با استفاده از ابزار رسانه و پروپاگاندا در اذهان مردم کوبا از خود یک شخصیت وطنپرست و قهرمان ساخت.
کوبا تحت رهبری کاسترو به یک عنصر کلیدی در جنگ سرد میان ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شد. اتفاقاتی همچون شکست سیا (CIA) در سرنگونی کاسترو در سال 1961 باعث شد که توجهات تاریخنگاران به او بیشتر شود و مردم عادی در جهان نیز به او به چشم یک قهرمان نگاه کنند. کاسترو به مرگ طبیعی در سال 2016 در هاوانا، پایتخت کوبا درگذشت. اما حتی بعد از مرگ او، ایدههایش همچنان به عنوان پایه و اساس فکری دولت کوبا به بقا ادامه دادند.
نخستوزیری از 1959 تا 1976
در 16 فوریه سال 1959، فیدل کاسترو به عنوان نخستوزیر کوبا به قدرت رسید و با یک شرط این سمت را پذیرفت، اینکه قدرت و اختیارات نخستوزیر افزایش پیدا کند. بین 15 و 26 آوریل سال 1959 کاسترو به همراه هیاتی از نمایندگان به ایالات متحده رفت و خود را به عنوان مردی در خدمت مردم (man of the people) معرفی کرد. رئیسجمهور وقت ایالات متحده، دوایت دیوید آیزنهاور از دیدار با کاسترو خودداری کرد و کاسترو به جای آیزنهاور، با معاون اول او یعنی ریچارد نیکسون ملاقات کرد، مردی که کاسترو بهشدت از او بدش میآمد.
کاسترو در همان سال یک کنفرانس اقتصادی در بوئنوس آیرس داشت. او در این کنفرانس از اجرای طرح مارشال از سوی آیالات متحده در آمریکای لاتین صحبت کرد. طرح مارشال (Marshall Plan) طرحی بود که در آن ایالات متحده مبلغ 13 میلیارد دلار (برابر با 110 میلیارد دلار ایالات متحده در سال 2016) برای بازسازی کشورهای اروپای شرقی بعد از جنگ جهانی دوم اختصاص داد. این طرح با یک برنامه چهارساله از سال 1948 آغاز شد. هدف ایالات متحده از این کمکها این بود که موانع تجارت در کشورهای جنگزده برداشته شود، صنعت مدرنیزه شود، اروپا رونق گیرد تا بدین طریق از گسترش کمونیسم در منطقه جلوگیری به عمل آید.
فیدل کاسترو در کنفرانس اقتصادی خود در بوئنوس آیرس پیشنهاد داد که طرح مارشال مجدداً از سوی آمریکا (با تامین مالی آمریکا) در آمریکای لاتین و با مبلغ 30 میلیارد دلار اجرا شود که البته در این راه موفق نبود.
فیدل کاسترو بعد از اینکه در 17 می 1959 خودش را به عنوان رئیس موسسه ملی اصلاحات ارضی (National Institute of Agrarian Reform) معرفی کرد، اولین قانون اصلاح ارضی را تصویب کرد. قانونی که به هر مالک اجازه میداد تنها مالک چهار کیلومترمربع زمین باشد و نه بیشتر. او بعد از آن نیز مالکیت خارجیها روی زمینهای کوبا را لغو کرد. در نتیجه زمینداری در کوبا از شکلی که قبل از کاسترو بود خارج شد و زمینها بازتوزیع شدند.
در جریان اصلاحات ارضی کاسترو، تخمین زده میشود که حدود 200 هزار روستایی سند مالکیت زمین گرفتند. برای کاسترو این اقدام بسیار گام مهمی بود زیرا کنترل زمین و زمینداری را از دست طبقه مرفه زمیندار درمیآورد و باعث میشد دیگر آنها کشاورزی کوبا را در دست نداشته باشند. این اقدام کاسترو اگرچه در میان طبقه کارگر بسیار موردپسند واقع شد، اما بسیاری از طرفداران و حامیان طبقه متوسط را از کاسترو دور کرد.
از جمله اقدامات دیگر کاسترو این بود که خودش را به عنوان رئیس صنعت ملی توریسم معرفی کرد. او برای اینکه توریستهای آمریکایی و آفریقایی را به دیدار از کوبا تشویق کند برنامههایی را در پیش گرفت که نتیجه نداد. کاسترو کوبا را به عنوان بهشتی با آبوهوای استوایی معرفی میکرد که از هرگونه تبعیض نژادی به دور است.
همچنین تغییرات سطح دستمزد نیز در کوبا اجرا شد. به طوری که دستمزد قضات و سیاستمداران کاهش یافت در حالی که دستمزد کارمندان عادی با افزایش روبهرو بود. در مارس 1959 کاسترو برای کسانی که درآمد کمی داشتند یارانه در نظر گرفت که از این طریق قدرت خرید مردم کوبا را افزایش دهد. طی اقداماتی که کاسترو با هدف اصلاحات اقتصادی انجام میداد بهرهوری نیروی کار کاهش یافت و ذخایر مالی کشور طی دو سال به پایان رسید.
اگرچه کاسترو از اینکه دولت خود را به عنوان یک رژیم سوسیالیست معرفی کند امتناع میورزید و مکرراً هم این را که کوبا یک کشور کمونیست است رد میکرد، در برابر مقامات دولتی و روسای ارتش از مارکسیسم-لنینیسم دفاع میکرد. یکی از انتصابات مهم کاسترو، انتصاب چگوارا، مارکسیست آرژانتینی به عنوان رئیس بانک مرکزی کوبا و سپس به عنوان وزیر صنعت این کشور بود. اوروتیا (Urutia) رئیسجمهور وقت کوبا، نگرانیهای خود را از این اقدامات کاسترو و اینکه مارکسیسم در کوبا در حال گسترش است به صورت عمومی بیان کرد و پس از این، کاسترو با این استدلال که اوروتیا عملکرد دولت را با توجه به ایدههای ضدکمونیستی مختل کرده است، استعفای خود را به عنوان نخستوزیر اعلام کرد.
پس از استعفای کاسترو به عنوان نخستوزیر و شماتت اوروتیا، حدود 500 هزار نفر از طرفداران او کاخ ریاست جمهوری کوبا را محاصره کردند و خواستار استعفای اوروتیا شدند. در 23 جولای 1959 کاسترو مجدداً به عنوان نخستوزیر به کار خود ادامه داد و اوسوالدو دورتیکوس (Osvalod Dorticos) را که فردی مارکسیست بود به مقام ریاست جمهوری رساند. اوسوالدو دورتیکوس از 1959 تا 1976 رئیسجمهور کوبا بود.
کاسترو از رادیو و تلویزیون برای توسعه گفتوگو با مردم استفاده و از این طریق سعی میکرد بیانیههای تحریککننده برای مردم صادر کند. دولت کاسترو مورد حمایت کشاورزان، دانشآموزان و دانشجویان و کارگران باقی ماند که غالب جمعیت کشور را تشکیل میدادند. اما از طرف دیگر طبقه متوسط مخالف کاسترو بودند. هزاران دکتر و مهندس و دیگر افرادی که مشاغل حرفهای داشتند در نتیجه پیاده شدن ایدئولوژی مارکسیسم در کوبا به فلوریدا در ایالات متحده مهاجرت کردند که این مهاجرت در واقع فرار مغزها بود.
دولت کاسترو مخالفان خود را شناسایی و صدها ضدانقلابی را دستگیر کرد. همچنین دولت بسیاری از مخالفان را اعدام کرد و پس از اینکه سردبیران و ژورنالیستهای مخالف کاسترو علیه او مطلب مینوشتند اتحادیه چاپخانهها که طرفدار کاسترو بود جلوی این کار را گرفتند. در ژانویه سال 1960 دولت کوبا اعلام کرد که روزنامهها و نشریات باید در صورت انتشار مقالاتی که در نقد دولت هستند، توضیحاتی را که از سوی اتحادیه ناشران نوشته میشود در پایان مقاله چاپ کنند و به این ترتیب سانسور رسانه در کوبا آغاز شد.
رکود اقتصادی و سیاستهای جهان سوم: 1969 تا 1974
در ژانویه سال 1969 کاسترو به طور عمومی دهمین سالگرد دولت خود را در میدان انقلاب کوبا جشن گرفت. او در این مراسم از مردم پرسید که آیا حاضر هستند کاهش سهمیه شکر را تحمل کنند یا خیر، که این پرسش نشاندهنده مشکلات اقتصادی کوبا بود. عمده محصول شکری که در کوبا تولید میشد به اتحاد جماهیر شوروی فرستاده میشد اما عمده محصول سال 1969 به دلیل طوفان آسیب دید. در نتیجه طوفان، دولت کوبا تعطیلات سال نو را به تعویق انداخت تا برداشت محصول بیشتر به طول انجامد.
در سال 1970 دولت کوبا در اجرای سهمیهبندی تولید شکر شکست خورد. کاسترو به طور عمومی اعلام کرد که باید استعفا دهد اما مردم (عدهای که به طور ساختگی همواره در سخنرانیهای او حضور داشتند و از او میخواستند به کار خود ادامه دهد) او را از این کار منصرف کردند. بهرغم مشکلات اقتصادی کوبا، بسیاری از اصلاحات اجتماعی کاسترو موردپسند مردم بود. به عنوان مثال مردم کوبا غالباً از دستاوردهایی که انقلاب در آموزش، بهداشت و جادهسازی داشت حمایت میکردند.
کوبا با توجه به مشکلات اقتصادی خود به اتحاد جماهیر شوروی روی آورد و از این کشور درخواست کمک کرد و از سال 1970 تا 1972 اقتصاددانان شوروی برای اقتصاد کوبا برنامهریزی مجددی انجام داده و کمیسیون اقتصاد کوبا- شوروری را تشکیل دادند. در جولای 1972 کوبا به شورای کمک اقتصادی دوطرفه پیوست که سازمانی اقتصادی از دولتهای سوسیالیست بود. اما پیوستن به این سازمان اقتصاد کوبا را به کشاورزی محدود کرد.
در نوامبر سال 1971 فیدل کاسترو به شیلی سفر کرد. کشوری که سالوادور آلنده، رئیسجمهور مارکسیست شیلی در آنجا دست به اصلاحات سوسیالیستی زده بود. فیدل کاسترو از اقدامات آلنده حمایت کرد و به او پیشنهاد داد که هر چه زودتر با مخالفان خود قبل از اینکه دست به کودتا زنند برخورد کند. کاسترو درست پیشبینی کرده بود به طوری که در سال 1973 ارتش شیلی علیه آلنده کودتا کرد، انتخابات را ممنوع و هزاران نفر از طرفداران آلنده را اعدام کرد و در نهایت رهبری کشور به دست آگوستو پینوشه فرمانده ارشد ارتش شیلی افتاد.
ریاستجمهوری: از 1976 تا 2008
فیدل کاسترو از سال 1976 تا 2008 به عنوان رئیسجمهور کوبا مشغول به کار بود. طی این دوره او در جنگهای بسیاری از جمله جنگ آنگولا، جنگ موزامبیک و همچنین انقلابهایی که در آمریکای لاتین صورت میگرفت شرکت کرد. کاسترو به عنوان رئیسجمهور کوبا نیز با مشکلات اقتصادی زیادی روبهرو بود همچون بحران اقتصادی که در دوره ریگان در ایالات متحده به وجود آمد و ترکشهای آن به دیگر کشورها نیز اصابت کرد.
در ابتدای دهه 1990، کاسترو کوبا را در دوره بحران اقتصادی که با عنوان دوره ویژه (special period) شناخته میشود رهبری کرد. طی این دهه کاسترو تغییرات زیادی را در اقتصاد کوبا به وجود آورد. او پس از اینکه شوروی از کوبا عقبنشینی کرد اصلاحات سوسیالیستی جدیدی را آغاز کرد و متعاقب آن در سالهای 2000 تا 2006 یعنی در دورهای که با عنوان دوره موج بنفش شناخته میشود از ونزوئلای تحت رهبری هوگو چاوس کمک اقتصادی دریافت کرد.
ریگان و گورباچف: 1980 تا 1989
طی دهه 1980 میلادی اقتصاد کوبا مجدداً به مشکل برخورد. این مشکل به دنبال کاهش قیمت شکر و همچنین تلفات زیادی که به محصول شکر کوبا در سال 1979 وارد شد به وجود آمده بود. به دلیل مشکلات مالی، دولت این کشور به طور مخفیانه شروع به فروش نقاشیهایی از مجموعه ملی کرد و به طور قاچاقی اقدام به تجارت لوازم الکترونیکی از ایالات متحده از طریق پاناما کرد.
در سال 1980 رونالد ریگان رئیسجمهور ایالات متحده شد و یک رویکرد ضدکاسترویی را آغاز کرد. در سال 1981 کاسترو ایالات متحده را به انجام یک جنگ بیولوژیک علیه کوبا متهم کرد. در سال 1985 میخائیل گورباچف رئیس حزب کمونیست شوروی شد. اصلاحطلبی که آزادی رسانه را در شوروی افزایش داد و به تمرکززدایی (جداسازی دولت از اقتصاد) روی آورد.
همانند بسیاری از منتقدانی که مارکسیست ارتدوکس بودند، کاسترو نیز نگران بود که این اقدامات گورباچف دولت سوسیالیست را به خطر بیندازد و به عناصر سرمایهداری اجازه دهد که قدرت را در دست گیرند. گورباچف به درخواست ایالات متحده پایان داد، کمک به کوبا را پذیرفت و زمانی که در سال 1989 به کوبا سفر کرد به کاسترو اطلاع داد که شوروی دیگر به کوبا سوبسید نخواهد داد.
دوره ویژه: 1990 تا 2000
پس از اینکه تجارت سودآور میان کوبا و بلوک شرق به پایان رسید، کاسترو به طور عمومی اعلام کرد که کوبا وارد دورهای ویژه در زمان صلح شده است. در این دوره سهمیه بنزین بهشدت کاهش یافت و کوبا به وارد کردن دوچرخههای چینی روی آورد. دوچرخههایی که قرار شد جایگزین ماشینها شوند. همچنین تولید محصولات غیرضروری در کوبا پایان یافت (منظور محصولاتی است که مایحتاج روزمره مردم کوبا نبود).
کاسترو اعلام کرد که کوبا در بدترین شرایط اقتصادی خود قرار گرفته است و کشور باید به سمتی حرکت کند که مردم خودشان مواد غذایی مورد نیاز خود را تولید و خودشان هم آن را مصرف کنند. از سال 1990 تا سال 1992 اقتصاد کوبا 40 درصد کوچک و کمبود غذا بهشدت شایع شد. کاسترو امید داشت که مارکسیسم-لنینیسم مجدداً در شوروی پا گیرد اما چنین اتفاقی نیفتاد. در دسامبر 1991 اتحاد جماهیر شوروی به طور رسمی فروپاشید و یلستین (Yelstin) حزب کمونیست را در این کشور برانداخت و یک دموکراسی چندحزبی و سرمایهداری را به وجود آورد.
موج بنفش: 2000 تا 2006
پس از اینکه هوگو چاوس در سال 1999 در ونزوئلا به مقام ریاست جمهوری رسید، در سال 2000 چاوس و کاسترو قراردادی را امضا کردند که در آن کوبا متعهد شد 20 هزار پزشک به ونزوئلا بفرستد و در عوض روزانه 53 هزار بشکه نفت از ونزوئلا دریافت کند. در سال 2004 این تجارت یه پله جلوتر رفت و قرار شد کوبا 40 هزار پزشک بفرستد و در ازای آن 90 هزار بشکه نفت در روز دریافت کند. در سال 2005 کاسترو حداقل دستمزد را برای 6 /1 میلیون کارگر دو برابر کرد، حقوق بازنشستگان را افزایش و در یک طرح وسیع به فقرای کوبا وسایل آشپزخانه مجانی داد. در سال 2004 کاسترو 118 کارخانه را تعطیل کرد. کارخانههایی که در تولید فولاد، شکر، شیر، کاغذ و... فعالیت میکردند. این اقدام کاسترو به جهت جبران کمبود سوخت در کوبا بود.