پول چگونه پول شد؟
داستان شکلگیری پول و بانک
تصور کنید شما یک بازرگان در عهد ناصری هستید و قصد دارید از تهران به رشت رفته و برنج بیاورید. طبعاً برنج را مجانی به شما نمیدهند، یا باید جنسی ببرید و در عوض برنج بگیرید؛ یا سکههای قجری را بار اسب و قاطر کرده و تا مقصد برسانید. راهزنها سر گردنه منتظرند که از الطاف شما بهرهمند شوند و اگر سکه همراه خودتان داشته باشید کمال تشکر را خواهند داشت.
حال فرض کنید من کار انتقال سکههایتان را تا مقصد بر عهده بگیرم. یعنی شما سکهها را در تهران به من تحویل دهید، رسید بگیرید، بروید رشت، رسید بدهید و سکهها را بگیرید. کار شما خیلی ساده میشود، حالا سوال این است که من چطور باید سکهها را جابهجا کنم؟
اگر من در رشت هم شعبهای داشته باشم و مقدار زیادی سکه در آنجا نگهداری کنم، چه نیازی وجود دارد که سکههای شما را جابهجا کنم؟ کافی است در رسیدی که به شما میدهم، خطاب به شعبه رشت بنویسم فلان مقدار سکه به ایشان تحویل دهید. به این ترتیب هم شما تجارت امنتری دارید، هم من کارمزد میگیرم، هم نان راهزنها آجر میشود!
بیایید فرض کنیم کمپانی من در تمام شهرهای ایران شعبه دارد و به امانتداری مشهور است. در این صورت رسیدهایی که شعبهها به مشتریان میدهند، در هر نقطه از کشور قابل تبدیل به سکه است. تاجرها همیشه در رفتوآمد هستند و اگر سکهای تحویل بگیرند، ناچارند آن را در شعبههای کمپانی به امانت بگذارند.
یک لحظه صبر کنید، اصلاً چرا سکهها را تحویل بگیرند؟ تاجرها میتوانند همان رسید را به فروشندهها بدهند، آنها هم به کسانی دیگر، و همینطور دستبهدست میشود! اگر این وسط کسی سکه لازم داشت میرود دم یکی از شعبهها و تحویل میگیرد. ولی اگر همه مردم رسیدها را قبول داشته باشند، دیگر کسی به سکه نیاز ندارد و مبادلات با همان رسیدها انجام میشود!
این روایتِ اختراع «چکپول» بود و کمپانی من را قدیمها به نام «صرافی» میشناختند که حالا در همه کشورها تبدیل به «نظام بانکی» شده است.
برگردیم به داستان. من میدانم که همه مردم رسیدهایم را قبول دارند و کسی پی سکهها را نمیگیرد. کسی هم که خبر ندارد من چقدر سکه دارم. پس اگر بیشتر از ارزش کل سکهها رسید منتشر کنم هیچکس متوجه نمیشود! من میتوانم با انتشار رسیدهای اضافه سود ببرم، چگونه؟ یک راه این است که به مردم قرض بدهم و سر سال با سودش پس بگیرم. اینطوری نه سکهها تکان میخورند، نه مردم متوجه میشوند؛ در عوض کار یک نفر راه افتاده و من هم سود کردهام!
حالا کمپانی من یک «بانک» است، یعنی موجودی که از عدهای سکه (سپرده) میگیرد و به عدهای وام میدهد. اما اگر در یک لحظه همه مردم قصد کنند سکههایشان را پس بگیرند، بانک در صندوق خود آن مقدار سکه ندارد و ورشکسته میشود!
این نوع بانکها هم البته به تاریخ پیوستهاند، چون با افزایش جمعیت و پیچیدهتر شدن روابط اقتصادی، جلب اعتماد همه مردم توسط یک موسسه خصوصی کمکم غیرممکن شد.
دولتها در پاسخ به این مشکل وارد کار شدند و اینبار به جای ضرب سکه، کاغذهایی منتشر کردند که همان کار رسید سکه را انجام میداد. این کاغذها «اسکناس» نام گرفت و نهادی که سکهها را نگهداری و اسکناسها را چاپ میکرد، «بانک مرکزی» نامیده شد.
1- شکلگیری بانکهای مرکزی
در قسمت قبل روند شکلگیری موجودی به نام بانک را توضیح دادیم؛ گفتیم که در گذشته به دلایلی از جمله امنیت و سهولت تجارت، صرافیها به وجود آمدند. در طول زمان صرافیها خدمات متنوعتری ارائه دادند و رفتهرفته به بانکهای امروزی شباهت پیدا کردند.
یکی از مهمترین خدمات بانکها وامدهی است. جالب است بدانید به علت تحریم ربا در دین مسیحیت، اولین وامدهندههای بزرگ در واقع نزولخوارهای یهودی بودهاند. واژه «بانک» هم از نیمکتهایی که روی آن مینشستند گرفته شده است.
در دوره رنسانس تعریف ربا در مسیحیت کمکم تغییر داده شد و وامدهی با نرخهای متعارف، مجاز شمرده شد. نزولخواری که قبلاً غیرقانونی و در انحصار یهودیها بود (و پول خوبی به جیب میزدند)، حالا به یک فعالیت قانونی و پرسود تبدیل شده بود و اولین بانکها متولد شدند.
از آنجا که دولتها اگر سفره پهنشدهای ببینند هرطور شده لقمهای برمیدارند، در مواجهه با بانکها هم بیکار ننشستند. بانکها کلی پول در اختیار داشتند و میتوانستند وام بدهند، دولتها هم مثل همیشه پوللازم بودند. بنابراین به عنوان یک مشتری نهچندان خوشحساب به سراغ بانکها رفتند تا وام بگیرند. همانطور که میشود حدس زد، پس از مدتی دولتها آنقدر بدهی بالا آوردند و وامها را پس ندادند که بانکها هم دیگر حاضر نبودند وام بدهند.
راهحل دولتها ساده بود: خودشان یک بانک تاسیس کردند! این بانک اعتبار دولت را داشت و مردم راحتتر به آن اعتماد میکردند؛ بنابراین به سرعت گسترش یافت و سپردههای زیادی جذب کرد. حتی بقیه بانکها هم پول اضافه خود را در این بانک سپرده میگذاشتند که موقع نیاز از آن استفاده کنند. در طرف دیگر هم دولت هر وقت نیاز داشت از این بانک وام میگرفت. این موجود جدید را امروزه به نام «بانک مرکزی» میشناسیم.
بانکهای مرکزی کشورها در طول زمان اهمیت زیادی پیدا کردند؛ حق انحصاری ضرب سکه که قبلاً در اختیار دولت بود، به بانک مرکزی سپرده شد. اسکناس نیز که همان رسید سکهها بود توسط این بانک چاپ میشد و مورد قبول مردم داخل و حتی خارج از کشورها بود. همانطور که در قسمت قبل گفتیم، شما میتوانستید در عوض حمل سکه (که بار سنگین و ناامنی بود) اسکناس در جیب گذاشته و سفر کنید. بانکهای مرکزی کشورهای مختلف اسکناس یکدیگر را قبول داشتند و بنابراین تجارت بین کشورها هم با اسکناس ممکن بود.
روایتی که گفتیم به بیش از ۴۰۰ سال قبل مربوط میشود، یعنی زمانی که اولین بانکهای مرکزی در کشورهای اروپای غربی شکل گرفت. اما ببینیم روایت بانکداری در ایران چگونه است.
به دلایل مختلف روندهایی که تا الان گفتیم در ایران اتفاق نیفتاد و صرافیهای قدیم در حد همان صرافی سنتی باقی ماندند. اولین بانکی که در ایران تاسیس شد، یک موسسه خصوصی انگلیسی بود که طبق قرارداد منحوس رویتر (که خودش یک بانکدار بزرگ یهودی بود!) در زمان ناصرالدینشاه (۱۲۷۰ شمسی) شروع به فعالیت کرد. «بانک شاهنشاهی» تا مدتها عملاً نقش بانک مرکزی ایران را داشت، با این تفاوت که اصلاً ایرانی نبود! اگر اسکناسهای ریال دوره قاجار را دیده باشید، پایین آنها امضای دو فرد انگلیسی را میبینید که مدیران این بانک بودهاند!
در سال ۱۳۰۷ با تاسیس بانک ملی تمام وظایف بانکداری مرکزی به این بانک سپرده شد. یعنی از این به بعد پول ایران به دستور بانک ملی چاپ میشد و همه بانکهای فعال در کشور هم زیر نظر آن قرار داشتند. البته جلب اعتماد مردم و رقابت با بانک شاهنشاهی آسان نبود و تا چندین سال بانک ملی آنچنان جدی گرفته نمیشد. ابوالحسن ابتهاج که یکی از نوابغ بزرگ ایران است، در دهه ۱۳۲۰ ریاست بانک ملی را بر عهده گرفت و سایر بانکها را سر جای خود نشاند. حتی به خاطر نفوذ و اقتداری که داشت، دست بسیاری از سیاسیها و خارجیها را نیز از دخالت در نظام پولی و بانکی ایران کوتاه کرد.
بانک ملی در آن زمان، هم یک بانک «تجاری» بود و هم اختیارات بانک مرکزی را داشت. یعنی هم میتوانست به مردم وام بدهد و هم پول چاپ کند! یک جای کار میلنگد، اینچنین بانکی میتواند هرقدر بخواهد پول چاپ کند و وام بدهد و سود کسب کند! بنابراین یک تعارض منافع جدی وجود داشت که برای حل آن باید اختیارات بانکداری مرکزی از این بانک گرفته میشد. به همین علت در سال ۱۳۳۹ «بانک مرکزی ایران» تاسیس شد. ساختار جدید نظام بانکی که پس از تاسیس بانک مرکزی ایجاد شد تاکنون ادامه داشته است.
2- دولت بدهکار و شیرفلکه پول
در قسمت قبل در مورد پیدایش اولین بانکهای مرکزی صحبت کردیم. دولتها برای تامین کسری بودجه خود بانکهایی تاسیس کردند که به مرور زمان تبدیل به مهمترین بانک کشور شده و به واسطه زور دولت، نقش اصلی را در نظام پولی بر عهده گرفتند.
گفتیم در ایران این فرآیند تکاملی طی نشد و اولین بانک مرکزی ایران نهتنها دولتی نبود، بلکه اساساً یک موسسه خارجی بود. بعدها بانک ملی تاسیس شد تا وظایف بانکداری مرکزی را بر عهده بگیرد؛ و در نهایت بانک مرکزی ایران در سال ۱۳۳۹ بهطور خاص برای این کار ایجاد شد.
مهمترین اختیار (و حتی وظیفه) بانک مرکزی چاپ پول است؛ که به آن پول پرقدرت یا «پایه پولی» گفته میشود. در این قسمت و قسمتهای بعد میخواهیم در مورد پایه پولی صحبت کنیم و ببینیم پول چطور چاپ میشود.
پایه پولی در سادهترین تعریف عبارت است از هر ریالی که از بانک مرکزی خارج میشود. شاید این تعریف گنگ به نظر برسد؛ برای روشن شدن موضوع لازم است هر یک از اجزای پایه پولی را بشناسیم. پایه پولی از چند طریق ایجاد میشود که به آنها «منابع پایه پولی» میگوییم. این منابع در شکل همراه با مقدار آنها در شهریور ۹۹ ذکر شدهاند.
خالص بدهی دولت به بانک مرکزی
بانک مرکزی «بانک دولت» است؛ همانطور که مردم عادی در یک یا چند بانک حساب دارند و روی آن چک میکشند، دولت هم (طبق قانون) در بانک مرکزی حسابهایی دارد که پول اضافه خود را آنجا میگذارد و در مواقع نیاز استفاده میکند. یعنی مثلاً پولی که از طریق مالیات جمع میشود، باید ابتدا به «حساب خزانه» دولت نزد بانک مرکزی واریز شود. در عوض سر ماه که دولت میخواهد حقوق کارمندان را واریز کند، از پولی که در این حساب دارد استفاده میکند.
احتمالاً دولت بدحسابترین موجود در هر کشور است. مثل مردم عادی که گاهی دخل و خرجشان میزان نیست و چک بیمحل میکشند، دولت هم میتواند بیشتر از موجودی حسابش چک بنویسد و خرج کند. البته این کار لزوماً بد نیست، مثل همه مردم که سر ماه حقوق میگیرند و در طول ماه خرج میکنند، درآمدهای دولت هم در بعضی ماهها بیشتر و در بعضی ماهها کمتر است. وقتهایی که پول کم میآید، میتواند عجالتاً از بانک مرکزی قرض کند و بعداً پس بدهد. به میزانی که دولت بیشتر از موجودی حسابش برداشت کند، پول جدید چاپ شده است. به همین خاطر یکی از اجزای پایه پولی «خالص بدهی دولت به بانک مرکزی» است.
دولت مالک بانک مرکزی است. یعنی ریش و قیچی دست دولت است و اگر بخواهد همینطور قرض کند کسی جلودارش نیست؛ میتواند هرچقدر بخواهد خرج کند و از آن طرف بانک مرکزی پول چاپ کند. ظاهر کار که مشکلی ندارد، مردم پول میخواهند و دولت رای میخواهد، شیرفلکه پول هم دست بانک مرکزی است!
یک بطری آب در بیابان میتواند قیمت الماس داشته باشد، اما کنار چشمه ارزشی ندارد. اگر شیرفلکه پول را باز کنید، ارزش پول ملی با باد هوا یکی میشود. دولتهای زیادی این کار هیجانانگیز را تجربه کردهاند که البته نتیجه خوبی نداشته؛ از آلمان در سال ۱۹۲۲ گرفته تا ونزوئلای کنونی، همه با این کار به ابرتورم دچار شدهاند. نکته مهم این است که با چاپ پول، ارزش پول داخل جیب مردم کم میشود؛ و دولت با این کار عملاً از جیب مردم دزدی میکند.
دولتها بعد از یکی، دو بار تجربه تورم بالا بالاخره متوجه شدند با چاپ پول نمیشود مملکت را اداره کرد. به همین خاطر در اکثر کشورها طبق قانون، دولت اجازه ندارد مستقیماً از بانک مرکزی قرض بگیرد. البته تا وقتی دولت ولخرج باشد، این قانون ضمانت اجرا ندارد. بنابراین قبل از همه چیز باید اول کسری بودجه دولت مهار شود. در ایران تا قبل از دهه ۸۰ هیچ قانونی که دولت را از استقراض مستقیم منع کند وجود نداشت؛ از سال ۶۸ تا ۸۱ کسری بودجه دولت کاملاً با استقراض از بانک مرکزی همراه بود؛ یعنی هر موقع بودجه کم میآمد بدون تعارف میرفتند سراغ بانک مرکزی. در سال ۸۱ قانونی تصویب شد که این کار را ممنوع کرد و از آن به بعد دیگر شاهد این اتفاق نبودهایم. اما چون کسری بودجه مهار نشده (و سالبهسال بیشتر میشود)، دولت از راههای غیرمستقیم استفاده میکند. به عبارتی، دیگر برای دزدی از جیب مردم از در وارد نمیشود، از پنجره میآید. بنابر آنچه گفته شد، خالص بدهی دولت به بانک مرکزی یکی از اجزای منابع پایه پولی است که در ارتباط مستقیم دولت (و شرکتهای دولتی) با بانک مرکزی تغییر میکند.
3- بانک مرکزی و ارزش پول ملی
در قسمت قبل گفتیم مهمترین اختیار بانک مرکزی چاپ پول است؛ به این پولِ چاپشده، پایه پولی میگوییم. همچنین گفتیم پایه پولی در واقع هر ریالی است که از بانک مرکزی خارج میشود. برای فهم دقیقتر این مفهوم به سراغ اجزای تشکیلدهنده پایه پولی رفتیم و «خالص بدهی دولت به بانک مرکزی» را توضیح دادیم.
در این یادداشت میخواهیم در مورد دومین جزء پایه پولی صحبت کنیم که در حال حاضر در ایران بزرگترین جزء پایه پولی هم هست.
خالص داراییهای خارجی بانک مرکزی
هر کشوری برای خودش یک واحد پول دارد که در داخل آن کشور برای مبادلات اقتصادی استفاده میشود. اما در مبادلههای خارجی (مثلاً واردات و صادرات یک کشور) لازم است پولها به یکدیگر تبدیل شوند؛ یعنی مثلاً بازرگان ایرانی به افغانستان سیمان صادر میکند و افغانی میگیرد؛ افغانی که در ایران کاربرد ندارد، پس باید به ریال تبدیل شود. یا اصلاً ممکن است معامله با پول انجام نشود؛ مثلاً ایران یک محموله بنزین به ونزوئلا صادر میکند و در ازای آن چند تن طلا تحویل میگیرد. شمش طلا هرچقدر ارزش داشته باشد، با آن نمیشود از بقالی خرید کرد؛ پس آن هم باید تبدیل شود.
اینجا یک مساله مهم پیش میآید؛ نرخ برابری پول داخلی با طلا و بقیه ارزها. چه کسی تعیین میکند هر دلار آمریکا چند ریال ارزش دارد؟ یا هر گرم طلا چند ریال میشود؟ بازار، با همراهی بانک مرکزی! چطور؟
وقتی صادرات یک کشور بیشتر از واردات باشد، ارز و طلای زیادی وارد کشور میشود و ارزش آن در مقابل ریال کاهش مییابد. برعکس وقتی واردات زیاد باشد، قیمت ارز و طلا بالا میرود.
حالا این وسط بانک مرکزی چهکاره است؟ کشور خودمان را در نظر بگیرید و فرض کنید همه مبادلات خارجی با دلار آمریکا انجام شود. بانک مرکزی وظیفه دارد ارزش پول ملی را حفظ کند؛ پس باید نرخ برابری ریال و دلار را کنترل کند، یعنی نه اجازه بدهد دلار خیلی گران شود، نه خیلی ارزان. بعضی وقتها که صادرات کشور زیاد باشد، دلار اضافه را بانک مرکزی میخرد تا قیمتش کم نشود؛ برعکس وقتی واردات کشور زیاد باشد، بانک مرکزی دلار میفروشد تا قیمت آن خیلی بالا نرود.
به هر میزان که بانک مرکزی بهطور خالص دلار بخرد، ریال جدید چاپ شده است. مثلاً اول صبح یک میلیون دلار میفروشد، عصر دو میلیون دلار میخرد. پس بهطور خالص یک میلیون دلار خریده و معادل آن پول چاپ کرده است. با این کار پایه پولی زیاد میشود، به همین سادگی!
کجا اشکال پیش میآید؟ فرض کنید کشوری همواره وارداتش بیشتر از صادرات باشد؛ این کشور بعد از مدتی ارز کم میآورد، ذخیره ارزی بانک مرکزی هم ته میکشد و ارز مورد نیاز برای واردات وجود ندارد. چه اتفاقی میافتد؟ ما ایرانیها که خیلی با این پدیده آشناییم، ارز خارجی گران میشود و ارزش پول ملی به باد میرود.
برعکس، فرض کنید کشوری همیشه صادراتش از واردات بیشتر باشد؛ بعد از مدتی ارز خارجی روی دست مردم و بانک مرکزی باد میکند. این بار پول ملی گران میشود و ارز خارجی کمارزش. شاید باور نکنید، ولی ایران بهطور تاریخی بیشترین ضربه را از این اتفاق خورده، نه جهش قیمت ارز! چطور؟
دولت همیشه نفت دارد، بعضی وقتها خیلی زیاد دارد! نفت صادر میکند و دلار میگیرد. اگر دلار را یکجا در بازار بفروشد، طبیعتاً ارزان میشود. بنابراین دولت طبق قانون موظف است دلار را به بانک مرکزی بدهد تا بانک طبق صلاحدید خودش در بازار عرضه کند. اگر دولت دلار را صرفاً پیش بانک مرکزی امانت بگذارد، اتفاق خاصی نمیافتد. اما اگر بانک مرکزی دلار را از دولت بخرد، باید معادل آن پول چاپ کند و به دولت بدهد. پس در این مرحله پول چاپ میشود. در مرحله بعد اگر بانک مرکزی دلار را در بازار بفروشد (به واردکننده)، انگار پولِ چاپشده را جمع میکند. هرچقدر از دلار که دست بانک مرکزی بماند، معادل آن پول چاپ شده و پایه پولی هم بالا رفته است! رشد پایه پولی هم بعداً به تورم و کاهش ارزش پول ملی میانجامد!
حالا «خالص داراییهای خارجی بانک مرکزی» یعنی چه؟ بانک مرکزی در هر لحظه یک مقدار ارز یا طلا در اختیار دارد. بخشی از داراییها نزد بانک مرکزی امانت گذاشته شده و بانک مرکزی آنها را نخریده، بنابراین پولی هم بابتشان چاپ نشده. اگر این امانتها را کم کنیم، بقیهاش میشود خالص داراییهای خارجی بانک مرکزی، یعنی آن مقدار ارز یا طلایی که بانک مرکزی خریده و به ازای آنها پول چاپ کرده است. در شهریور ۱۳۹۹ این مقدار حدود ۳۶۰ هزار میلیارد تومان بوده، معادل حدوداً ۸۵ میلیارد دلار.
4- پشتوانه پول
در قسمت قبل یک قلم مهم پایه پولی یعنی خالص داراییهای خارجی بانک مرکزی را توضیح دادیم. گفتیم یکی از وظایف بانکهای مرکزی کشورها این است که نرخ برابری پول داخلی با ارزهای خارجی را کنترل کنند. برای این کار همه بانکهای مرکزی مقدار عظیمی دارایی به صورت ارزهای جهانروا (مثل دلار و یورو) و فلزات گرانبها مثل طلا نگهداری میکنند.
در این قسمت میخواهیم به گذشتههای دور برگردیم، در مورد ارتباط بانکهای مرکزی کشورهای دنیا در زمانهای قدیم صحبت کنیم و ببینیم «پشتوانه پول» چه مفهومی داشته و دارد.
اگر از بحث تاریخچه بانکداری به خاطر داشته باشید، گفتیم در گذشته برای تامین امنیت جابهجایی طلا، تاجران طلای خود را نزد صرافها میگذاشتند و از آنها رسید میگرفتند. این رسید در مقصد قابل تبدیل به طلا بود و کارها را ساده میکرد.
طبیعتاً در هر کشور صرافیهای مختلفی فعال بودند که لزوماً با هم ارتباط و تعامل نداشتند؛ پس لزومی هم نبود که رسید یکدیگر را قبول داشته باشند! خب این کار را سخت میکرد؛ شما رسید میگیرید و به شهر دیگری میروید، اما کسی رسید را قبول نمیکند!
این مشکل در داخل کشورها با تاسیس بانک مرکزی حل شد؛ حق چاپ پولی ملی هر کشور از طرف دولت به بانک مرکزی داده شد و از آن به بعد همه یک واحد پول و یک نوع اسکناس داشتند. در واقع انگار همه مردم طلاهای خودشان را در بانک مرکزی به امانت گذاشتند و این بانک در ازای آن به مردم اسکناس داد. بقیه بانکها هم نماینده بانک مرکزی در ارتباط با مردم شدند تا با پول بانک مرکزی بازی کنند.
اما ارتباطات پولی بین کشورها چطور؟ اروپای قرن ۱۹ را فرض کنید که یک جا لیره انگلیس رواج دارد، یک جا فرانک آلمان. بازرگانهایی که از انگلیس با خود لیره میبرند، چطور باید در آلمان جنس بخرند؟ جواب ساده است؛ همانطور که گفتیم، پول ملی هر کشور معادل مقدار مشخصی طلا بود که در بانک مرکزی قرار داشت، در واقع پول دارای «پشتوانه طلا» بود. به این ترتیب اگر مثلاً یک لیره انگلیس معادل یک گرم طلا و مارک آلمان معادل دو گرم طلا باشد، هر یک مارک دو لیره میارزد!
قضیه ساده است، اما نه خیلی! بازرگان انگلیسی لیره را میبرد آلمان، با فرانک عوض میکند، جنس میخرد، برمیگردد انگلیس. اگر در مقابل بازرگان آلمانی لیرهها را به انگلیس نبرد و از آنجا کالا وارد نکند، روی دستش میماند. چون در آلمان که لیره به کار نمیآید! اگر این کار یعنی واردات از آلمان خیلی زیاد اتفاق بیفتد، حجم بالایی لیره در آلمان میماند و خریدار هم ندارد؛ پس کمارزش میشود. اما اینکه ممکن نیست، چون ارزش آن در انگلیس با طلا تضمین شده!
اینجا بانک مرکزی آلمان وارد میشود، لیره را از مردم میخرد و در مقابل به آنها فرانک میدهد (در واقع پول جدید چاپ میکند!). اما لیره به چه دردش میخورد؟ بانک مرکزی آلمان میتواند صبر کند تا یک عده بروند از انگلیس کالا وارد کنند و قضیه برعکس شود، یعنی برای واردات از انگلیس به لیره نیاز باشد و لیرهها را بفروشد. اما اگر آش خیلی شور شود، مخصوصاً وقتی ارزش لیره مورد اطمینان نباشد، میتواند شخصاً برود دم در بانک مرکزی انگلیس و طلا بگیرد! شاید باور نکنید، اما در گذشته بعضی وقتها بانکهای مرکزی چندین تن طلا رد و بدل میکردند تا موازنه برقرار بماند!
این سیستم، «نظام استاندارد طلا» نام دارد که تا قبل از جنگ جهانی اول در دنیا رایج و پایدار بود. یعنی پول هر کشور با مقدار مشخصی طلا تضمین شده بود که در خزانه بانک مرکزی نگهداری میشد. بعد از جنگ جهانی اول بسیاری از کشورها به خاطر آسیبهای جنگ نتوانستند به ارقام قبلی متعهد بمانند و ارزش پول ملی خود را مرتب کاهش میدادند.
در فاصله بین دو جنگ جهانی کشورها آنقدر این کار را کردند که اعتبار سیستم زیر سوال رفت و کشورها در مبادلات خارجی بزرگ، طلا را ترجیح میدادند، به این ترتیب تجارت سخت میشد.
بعد از جنگ جهانی دوم کشورها نشستند فکر کردند و راه جایگزینی پیشنهاد دادند؛ آمریکا ارزش دلار خودش را با طلا حفظ میکند، بقیه کشورها به جای طلا، دلار نگهداری میکنند. قاعدتاً وقتی همه این سیستم را قبول کنند، نباید فرقی داشته باشد!
همه قبول داشتند، به جز کدخدا! آمریکا در سال ۱۹۷۱ زیر قول خود زد و گفت طلا نمیدهم! هر کسی دلار دارد میتواند در بازار آزاد طلا بخرد! قیمت طلا در بازار آزاد خیلی بیشتر از ارزش تضمینشده دلار بود و با این کار عملاً ارزش دلار کاهش پیدا کرد. در واقع هر کشوری که دلار داشت ضرر کرد! و البته چون زور آمریکا زیاد بود، کسی نتوانست چیزی بگوید.
از آن زمان تاکنون همه چیز روی هوا کار میکند، یعنی پول ملی کشورها «بدون پشتوانه» است. به بیانی دیگر امروزه اعتبار دولت و بانک مرکزی هر کشور پشتوانه پول آن کشور است.
5- چاپ پول برای سرپا نگهداشتن بانکهای ورشکسته
در قسمتهای قبل وارد بحث ساختار پولی ایران شدیم و در رابطه با اجزای پایه پولی صحبت کردیم. گفتیم پایه پولی از چند منبع ایجاد میشود که در شکل ۱ فهرست شده است. دو مورد اول یعنی «خالص بدهی دولت به بانک مرکزی» و «خالص داراییهای خارجی بانک مرکزی» را در قسمتهای قبل بررسی کردیم. در این یادداشت دو قلم بعدی یعنی «بدهی بانکها به بانک مرکزی» و «خالص سایر اقلام» را توضیح میدهیم.
بدهی بانکها به بانک مرکزی
بانکهای تجاری (یعنی همین بانکهایی که ما به صورت روزمره با آنها سر و کار داریم)، دو کار اصلی انجام میدهند: دریافت سپرده و اعطای وام. از یک طرف تا وقتی سپردهای در بانک گذاشته نشود، وامی هم داده نمیشود. از طرف دیگر مردم پول خود را صرفاً برای رضای خدا به بانک نمیسپارند و بانک باید در ازای سپردهها سود بدهد.
تا اینجای کار که واضح است، بانک از افرادی که مازاد منابع دارند سپرده جذب میکند و به کسانی که به منابع نیاز دارند وام میدهد. بعد از مدتی وامگیرندهها اصل و سود وام را پس میدهند، بانک بخشی از سود را خودش برمیدارد و بخشی را به سپردهگذاران میدهد.
حالا چه میشود اگر بعضی از وامگیرندهها وام را پس ندهند؟ معمولاً بانکها از قبل احتمال این اتفاق (اصطلاحاً نکول وام) را میدهند و مبلغی را برای احتیاط ذخیره میکنند. اما اگر بازپرداخت نشدن وامها بیشتر از انتظار بانک باشد چطور؟
انتظار داریم در این حالت بانک سود کمتری به سپردهگذارها بدهد، چون سودآوری وامها کمتر از مقدار مورد انتظار بوده است. اما اگر بانک سود سپرده را کم کند، احتمالاً مردم سپردهها را برمیدارند و در بانک دیگری میگذارند که سود بیشتر میدهد.
اگر کاهش سود و بازدهی وامها کوتاهمدت و گذرا باشد، بانک میتواند از سود خودش صرف نظر کند و هر مقدار سودی که از وامها درمیآید به سپردهگذارها بدهد. حتی ممکن است بخشی را هم از جیب خودش بگذارد که سپردهها فرار نکنند. در آینده که وضعیت بهتر شد، این زیان بانک قابل جبران است. اما اگر وضعیت خیلی بحرانی باشد، احتمال ورشکستگی بانک وجود دارد.
در ایران (و کلاً هر جایی که قانون دکوری و فرمایشی باشد)، بانکها یک راه دیگر هم دارند. از آنجا که ورشکستگی گناه کبیره محسوب میشود، به هیچ قیمتی نباید اجازه داد یک بانک ورشکسته شود. بنابراین حتی اگر فعالیت وامدهی یک بانک سودآور نباشد، کماکان میتواند سودهای چندیندرصدی بدهد. میپرسید از کجا؟ از بانک مرکزی.
در واقع اگر بانک از وامها سودی کسب نکند (و حتی ضرر کند) میتواند از بانک مرکزی قرض بگیرد و به سپردهگذارها بدهد! یعنی بانک مرکزی پول چاپ میکند که یک بانک بیمار سر پا بماند. این نوع چاپ پول نیز پایه پولی را افزایش میدهد؛ بنابراین «بدهی بانکها به بانک مرکزی» نیز بخشی از پایه پولی محسوب میشود.
طبیعتاً این کار باید ممنوع باشد، اما وقتی هیچکس در کشور حاضر نیست بپذیرد که تعداد زیادی از بانکهای فعلی ورشکسته هستند، به هر قیمتی که شده از بانکها حمایت میکنند؛ نتیجه این کار فقط تورم است.
خالص سایر اقلام
پایه پولی تعداد زیادی اقلام دیگر نیز دارد که هر یک داستان مفصلی دارند. اما در ایران یک جزء مهم از این موارد، حساب تسعیر داراییهای خارجی بانک مرکزی است و آن را بهطور مختصر بررسی میکنیم.
در قسمتهای قبل گفتیم بانک مرکزی برای کنترل ارزش پول ملی (و دلایل دیگر) همیشه مقدار زیادی طلا و ارز نگهداری میکند. اما نگفتیم که این داراییها را با چه قیمتی ثبت میکند؛ اول باید ارزش طلا و ارز را به ریال تبدیل کنیم تا با سایر اقلام قابل جمع باشند. بانک مرکزی همیشه عدد خاصی را برای قیمت تبدیل طلا و دلار (و سایر ارزها) به ریال در نظر میگیرد و حساب و کتابها را انجام میدهد. اما به لطف ارزش دائمالسقوط پول ملی، لازم است هر چند سال نرخهای تبدیل هم تغییر کند تا تعداد صفرها با دنیای واقعی جور در بیاید.
مثلاً اگر تا پارسال ۱۰۰ میلیارد دلار با قیمت هر دلار هزار تومان ثبت میشده (۱۰۰ هزار میلیارد تومان)، امسال نرخ را عوض میکنند و مثلاً ۱۰ هزار تومان میگذارند. اینطوری ارزش دلارهای بانک مرکزی 10 برابر میشود، یعنی هزار همت. آیا پایه پولی هم ۱۰ برابر میشود؟ بانک مرکزی هیچ پولی چاپ نکرده، بنابراین پایه پولی نباید تغییر کند؛ برای اینکه اثر تغییر نرخ را حذف کنند، معادل مقداری که خالص داراییهای خارجی افزایش پیدا کرده (در مثال قبل ۹۰۰ همت) را از «خالص سایر اقلام» کم میکنند. حالا وقتی همه اجزای پایه پولی را جمع میزنیم همان مقدار قبلی به دست میآید.
6- بانک مرکزی، نظام بانکی و فرآیند چاپ پول
در قسمتهای قبلی گفتیم بانک مرکزی برای کنترل ارزش پول ملی در مقابل ارزهای خارجی و همچنین قرض دادن به دولت و بانکها پول چاپ میکند. تا حالا فرض ما این بوده که چاپ پول معادل چاپ اسکناس فیزیکی (یا سکههای مسی) است. اما در دنیای واقعی اسکناسها برای پوشش حجم عظیم مبادلات اقتصادی کافی نیست. همچنین تا حالا به نقش بانکها در نظام پولی اشاره نکرده بودیم. در این قسمت میخواهیم نظام پولی کشور را در کنار نظام بانکی بررسی کنیم.
در همه کشورها علاوه بر بانک مرکزی چندین بانک تجاری نیز وجود دارد که وظیفه اصلی آنها جذب سپرده و پرداخت وام است. همانطور که مردم عادی پسانداز خود را در بالش یا توی کمد نگهداری نمیکنند و به بانکها میسپارند، بانکها هم پساندازهای خود را فقط در گاوصندوق شعبهها نگه نمیدارند.
یک سوال، اصلاً چرا بانکها پسانداز میکنند؟! با یک مثال توضیح میدهیم. فرض کنید شما قصد خرید خانهای به ارزش یک میلیارد تومان دارید؛ خانه را میخرید و مبلغی را که در بانک الف دارید به حساب فروشنده در بانک ب واریز میکنید. کار شما و فروشنده تمام شده، اما حالا بانک الف یک میلیارد تومان به بانک ب بدهکار است، چون هنوز اسکناسی جابهجا نشده. اگر بانکها بخواهند به شیوه دوران پارینهسنگی عمل کنند، باید چند کامیون اسکناس از یک شعبه بانک الف بار بزنند و به بانکب ببرند. تازه این فقط یک معامله کوچک بود، در طول روز ممکن است هزاران معامله در این ابعاد اتفاق بیفتد و در آخر روز بعضی بانکها چند هزار میلیارد تومان بدهکار یا طلبکار شوند.
مشکل بزرگتری هم وجود دارد؛ حتی اگر بانکها بتوانند به روشی پول را بین خودشان جابهجا کنند، اصلاً آن مقدار پول را از کجا باید بیاورند؟! اگر همه سپردههایی را که جذب کردهاند وام بدهند، پولی برای جابهجا کردن ندارند و بدهکار باقی میمانند. بنابراین لازم است بخشی از سپردههای مردم را نگه دارند تا هر وقت نیاز بود به مردم (برداشت سپرده) یا به بقیه بانکها (جابهجایی سپرده) منتقل کنند. حالا به سوال قبل برمیگردیم، بانکها چطور پسانداز میکنند؟
بانک مرکزی بانک بقیه بانکهاست! یعنی بانکهای تجاری پسانداز خود را در بانک مرکزی سپردهگذاری میکنند. وقتی همه بانکها در بانک مرکزی حساب داشته باشند، کار انتقال پول ساده میشود؛ کافی است عدد حساب بانک الف (بانک بدهکار) کم شود و عدد حساب بانک ب زیاد شود!
مقداری که هر بانک باید پسانداز یا «ذخیره» کند، در درجه اول به تصمیم بانکها بستگی دارد؛ هر بانک با توجه به جنس سپردههایی که جذب کرده (جاری یا بلندمدت) و نوع وامهایی که داده (کوتاهمدت یا بلندمدت) و بسیاری عوامل دیگر، حساب میکند که چقدر ذخیره نیاز دارد. همچنین در بسیاری از کشورها بانک مرکزی نیز بانکها را ملزم میکند که درصدی از سپردهها را به عنوان «ذخیره قانونی» نزد
بانک مرکزی سپردهگذاری کنند. به این ترتیب اعتماد مردم به بانکها و بانکها به یکدیگر افزایش مییابد؛ چون همه میدانند که اگر به بانکی مراجعه کنند یا از بانکی طلبکار شوند،
آن بانک پیش بانک مرکزی «اعتبار» دارد و حتماً میتواند پاسخگو باشد.
سپرده بانکها نزد بانک مرکزی شبیه اسکناسها و سکههای مسی است؛ در واقع اسکناس «پول فیزیکی در جریان بین مردم» است و سپرده بانکها «پول اعتباری در جریان بین بانکها». به بیان دیگر همانطور که برای مردم عادی، وجود اسکناس در صندوق بانک باعث اطمینان خاطر و اعتماد به بانک میشود، اعتبار بانکها نزد بانک مرکزی این اعتماد را بین بانکها ایجاد میکند. مجموع این دو، یعنی اسکناس و مسکوک در جریان و ذخایر بانکها نزد بانک مرکزی همان پایه پولی یا پول پرقدرت بانک مرکزی را تشکیل میدهد و چاپ پول از طریق انتشار اسکناس جدید یا افزایش سپرده بانکها انجام میشود. البته در دوران مدرن چاپ پول عمدتاً از روش دوم انجام میشود.
چند مثال
مثال ۱: فرض کنید دولت در بانک ملی حساب دارد. از طرفی مردم در طول سال مالیاتها را به آن حساب واریز میکنند؛ از طرف دیگر دولت سر ماه حقوق کارمندها را از طریق آن حساب پرداخت میکند. اگر یک ماه پول کم بیاورد، میتواند عجالتاً از بانک مرکزی قرض بگیرد؛ چطور؟ کافی است بانک مرکزی به بانک ملی بگوید عدد حساب دولت را فلان مقدار زیاد کن، در عوض من عدد حساب سپردهات را همان مقدار زیاد میکنم! به همین سادگی پول جدید چاپ میشود.
مثال ۲: فرض کنید بانک مرکزی قصد دارد برای کنترل بازار ارز، هزار دلار با قیمت ۲۵ هزار تومان در بازار تزریق کند. برای این کار دلارهای کاغذی را در اختیار یک صرافی میگذارد؛ این صرافی دلار را به مشتری میفروشد، مشتری هم ۲۵ میلیون تومان به حساب صرافی در بانک ملی واریز میکند. بانک مرکزی در آخر روز حساب ذخیره بانک ملی را ۲۵ میلیون تومان کم میکند، بانک ملی هم عدد حساب صرافی را کم میکند! به همین سادگی پول جمع شد!
مثال ۳: اگر یک بانک با مبلغ عظیمی انتقال سپرده روبهرو شود، طوری که از ذخیرهاش نزد بانک مرکزی هم بیشتر باشد، چطور بدهی خود را به بانک مقصد تسویه کند؟ تا چند سال قبل که بانک مرکزی ایران در و پیکر نداشت، بانکها به محض اینکه پول کم میآوردند، از بانک مرکزی قرض میگرفتند (البته معمولاً جریمه داشت، ولی مهم نبود!). یعنی بانک مرکزی ذخیره بانک بدهکار را زیاد کرده و همزمان برای این بانک بدهی ثبت میکرد. بانک هم بدهیاش را به یک بانک دیگر صاف میکرد!
7- بانکها و خلق نقدینگی
قسمتهای قبل را با تاریخچهای از پیدایش اولین بانکها و سپس بانکهای مرکزی آغاز کردیم. درباره ساختار پولی ایران به عنوان یک نمونه از نظام پولی صحبت کردیم و در قسمت قبل وارد بحث نظام بانکی شدیم.
در این قسمت به فعالیت شبکه بانکی میپردازیم و مفهوم نقدینگی و خلق آن توسط بانکها را بررسی میکنیم.
ابتدا برای سادگی فرض کنید در اقتصاد فقط یک بانک وجود داشته باشد و پول هم فقط از جنس سکه طلا باشد، مثل گذشتهها. مردم طلاهایشان را پیش بانک به امانت میگذارند و در مواقع نیاز برای برداشت سپرده به بانک مراجعه میکنند. در شرایط عادی احتمال خیلی کمی وجود دارد که همه مردم همزمان به پول نیاز داشته باشند، بنابراین همیشه مقدار زیادی طلا در انبار بانک خاک میخورد.
فرض کنید شما در چنین اقتصادی برای خرید خانه به پول نیاز دارید، اما آه در بساط ندارید. یک گزینه این است که به بانک مراجعه کنید و وام بگیرید. بانک میداند که قرار نیست همه مردم به یکباره سراغ سپردههایشان بیایند؛ بنابراین میتواند بخشی از پولها را وام بدهد که کار ملت راه بیفتد.
بیایید با عدد و رقم ادامه بدهیم؛ فرضاً در انبار بانک ۱۰۰ سکه وجود داشته باشد. شما برای خرید خانه ۱۰ سکه نیاز دارید، این مقدار را وام میگیرید و سکهها را به فروشنده میدهید. احتمالاً فروشنده به پول نیاز ندارد و ۱۰ سکه را میبرد پیش بانک سپرده میگذارد.
چه اتفاقی افتاد؟ در این فرآیند یک خانه معامله شد، ۱۰ سکه وام داده شد، ۱۰ سکه به سپردهها اضافه شد (حساب فروشنده خانه)، اما انبار بانک ثابت ماند! قبلاً ۱۰۰ سکه سپرده و ۱۰۰ سکه در انبار داشتیم، حالا ۱۱۰ سکه سپرده و ۱۰۰ سکه در انبار داریم! به همین سادگی «نقدینگی» خلق میشود؛ یعنی بدون اینکه سکههای فیزیکی زیاد شده باشد، مقدار سپردههای مردم افزایش مییابد.
بانکِ خیالی ما تا کجا میتواند به وام دادن و خلق نقدینگی ادامه دهد؟ مثلاً اگر هزار دفعه وام ۱۰ سکهای بپردازد، سپردهها بیش از ۱۰ هزار سکه میشود. حالا اگر بیشتر از ۱۰ نفر برای برداشت سپردههایشان به بانک مراجعه کنند، یعنی فقط یک درصد از سپردهگذاران، انبار خالی میشود و
بانک ورشکسته!
بانکها برای اینکه دچار این ریسک نشوند، همواره درصدی از سپردههای جدید را به عنوان ذخیره نگهداری میکنند. مثلاً ۱۰ درصد. در مثالِ ما بانک با ۱۰۰ سکه اول فقط میتواند ۹۰ سکه وام بدهد. این ۹۰ سکه دوباره سپردهگذاری میشود و بانک میتواند ۸۱ سکه (90 درصدِ ۹۰ سکه) را وام بدهد و به همین ترتیب. بنابراین در هر دور مقدار وام جدیدی که بانک میتواند اعطا کند کمتر میشود. با ادامه روند، در نهایت هزار واحد سپرده یا همان نقدینگی ایجاد خواهد شد.
این مثال بسیار ساده تقریباً همان اتفاقی است که در دنیای امروز میافتد. بانکها با دادن وام نقدینگی خلق میکنند؛ اما نمیتوانند تا بینهایت به این کار ادامه دهند و باید برای کنترل ریسک خود، به ازای هر مقدار سپرده (یا همان وامی که دوباره سپردهگذاری میشود) ذخیره نگهداری کنند. این ذخیرهگیری روی سپردهها دقیقاً همان ذخیرهای است که در قسمت قبل اشاره کردیم. همانطور که گفتیم، این ذخیرهها نزد بانک مرکزی امانت گذاشته میشوند.
حداقلِ درصد ذخیرهگیری معمولاً از طرف بانکهای مرکزی تعیین میشود و بستگی به نوع سپرده دارد. مثلاً سپردههای جاری چون زیاد جابهجا میشوند، ذخیره بیشتری دارند. برعکس در مورد سپردههای مدتدار (مثلاً یکساله)، چون تا زمان مشخصی قرار نیست برداشت شوند، ذخیره کمتری دارند.
در قسمت قبل گفتیم بانک مرکزی برای چاپ پول فقط کافی است حساب ذخیره بانکها را شارژ کند.
برای مثال فرض کنید دولت برای پرداخت حقوق کارمندان پول کم آورده است.
عجالتاً از بانک مرکزی قرض میگیرد، به این صورت که بانک مرکزی حساب ذخیره بانک ملی را ۱۰۰ میلیارد تومان شارژ میکند، بانک ملی هم حساب دولت را به همین مقدار زیاد میکند. در نهایت دولت پول را به حساب کارمندان واریز میکند. حالا بانک ملی ۱۰۰ میلیارد سپرده و ۱۰۰ میلیارد ذخیره دارد؛ اگر نرخ ذخیره ۱۰ درصد باشد، بانک میتواند تا جایی وام بدهد که سپرده ۱۰ برابر ذخیره باشد! به این ترتیب هزار میلیارد نقدینگی خلق میشود.
طبق آمارهای بانک مرکزی در شهریور ۱۳۹۹ نقدینگی حدوداً ۲۹۰۰ هزار میلیارد تومان و پایه پولی ۳۷۲ هزار میلیارد تومان بوده است. نسبت این دوتا یعنی پایه پولی تقسیم بر نقدینگی تقریباً همان نرخ ذخیره سپردههاست؛ حدوداً ۱۳ درصد. به معکوس این عدد «ضریب فزاینده» میگویند که برابر 8 /7 است، یعنی به ازای هر یک تومان پایه پولی 8 /7 واحد نقدینگی خلق میشود.
8- نظام پولی و تورم
روایت ما از داستان پول به مراحل آخر رسیده است. حال که نسبت به عملکرد نظام پولی و بانکی دید خوبی پیدا کردهایم، نوبت آن است که به یکی از مهمترین و بزرگترین مشکلات اقتصاد ایران یعنی تورم بپردازیم.
بیایید به یک جمع گرم خانوادگی سر بزنیم و به صحبت همهچیزدانان خانواده گوش کنیم:
شوهر عمه: میبینید هر روز جنسها گران میشود؟ همهاش زیر سر بازاریهاست، همین دیروز موز کیلویی ۱۰ تومان بود، امروز میگوید ۴۰ تومان. باید فروشنده را به چهار میخ بکشند که حساب کار دستش بیاید.
شوهر خاله: آن بندگان خدا که گناهی ندارند، دلار گران شده و قیمت جنسهای خارجی بالا رفته.
شوهر عمه: موز از خارج میآید، چرا سیب را گران میکنند؟ آن را که خودمان تولید میکنیم!
شوهر خاله: دلار که گران میشود صادرات سود زیادی پیدا میکند. این دلالهای فلانفلانشده را باید دار زد. سیب را به خارج صادر میکنند و قیمتش در داخل بالا میرود. به نظرم همهاش تقصیر دولت است که دلار را گران کرده.
شوهر عمه: بله، دولت دوباره کفگیرش به ته خورده، دلار را گران کرده که بودجه را تامین کند.
شوهر خاله: از یک طرف دلار را در بازار گران میکنند، از طرف دیگر به نورچشمیهایشان دلار ۴۲۰۰تومانی میدهند.
شوهر عمه: نه آقا، دلار ۴۲۰۰ دروغ است، الان کدام جنس در بازار با ۴۲۰۰ قیمتگذاری میشود؟ دولتی که بودجه ندارد احمق نیست که دلار را مفت بفروشد.
شوهر خاله: اصلاً اینها علت اصلی تورم نیست، تورم به خاطر حجم زیاد نقدینگی در کشور است که بانکها ایجاد میکنند. باید دولت کنترل همه بانکها را بگیرد و سودها را کم کند.
همانطور که همه میدانیم، بحثها در جمع فامیلی سر دراز دارد. از دورهمی خارج میشویم تا کمی به مغزمان استراحت داده و فکر کنیم.
تورم یعنی چه؟ تورم یعنی ارزش ریالی که در جیب دارید، در طول زمان نسبت به کالاها و خدمات کمتر و کمتر میشود. در واقع این ارزش کالاها نیست که بالا میرود، پول است که بیارزش میشود.
چرا؟ آب در بیابان خیلی باارزش است، اما کنار دریا مفت نمیارزد. پول هم وقتی زیاد میشود، ارزشش را از دست میدهد. پس برای ریشهیابی تورم باید ببینیم چه کسی پول چاپ کرده: بانک مرکزی.
یکی از وظایف بانک مرکزی حفظ ارزش پول ملی است؛ بنابراین بانک مرکزی به میل خودش پول چاپ نمیکند؛ حداقل نه اینقدر زیاد! پس یا از جایی تحت فشار است، یا چارهای جز چاپ پول ندارد.
- دولتهای ایران در دهه ۷۰ هر وقت (همیشه) بودجه کم میآوردند، از بانک مرکزی قرض میگرفتند. با این کار پول چاپ میشد و ارزش پول مردم کم میشد. بدون تعارف، دولت از جیب تکتک مردم پول برمیداشت.
- از سال ۸۱ این شکل غارت ممنوع شد، اما بودجه کماکان کسری داشت. در همین زمان درآمد نفتی دولت خیلی زیاد شد. دولت نفت صادر میکرد، دلار را میفروخت، ریال میگرفت و صرف اوامر بودجهای میکرد. با فروش آن میزان عظیم دلار، قیمت ارز کم میشد و واردات ارزان؛ این یعنی نابودی تولید ملی. بانک مرکزی طبق وظیفه خود باید دلار را از بازار جمع میکرد تا قیمت خیلی پایین نیاید؛ بنابراین ناچار بود پول چاپ کند.
- دولت با آن همه پول نفت باز هم کسری داشت! اینبار سراغ بانکها رفت و وام گرفت؛ بانکها هم بلافاصله سراغ بانک مرکزی رفتند و قرض گرفتند. باز هم چاپ پول. نمونه بارزش طرح مسکن مهر.
- از سال ۹۰ به بعد وضع بانکها خراب شد؛ موسسههای غیرمجاز برای جذب سپرده سودهای نجومی میدادند؛ بانکهای مجاز هم برای حفظ سپردهها سود را بالا بردند. بانک مرکزی وظیفه داشت جلوی این رقابت برای سپرده را بگیرد، اما نه زور کافی داشت (موسسههای غیرمجاز به جاهای پرزور وصل بودند)، نه ابزار قانونی لازم را! بانکها به زیان افتادند و سراغ بانک مرکزی رفتند؛ باز هم پول چاپ شد. بانک مرکزی خواست موسسات غیرمجاز را منحل کند، اما سپردهگذاران پول خود را با همان سود نجومی طلب کردند. تریبونهای مجلس و صداوسیما و نماز جمعه و... همه به بانک مرکزی حمله کردند، باز هم ناچار شد پول چاپ کند.
با این بانک مرکزی غیرمستقل و بلااختیار و با این حجم چاپ پول، انتظاری به جز تورم نمیتوان داشت. فقط بعضی وقتها که نفت زیاد داریم، دولت میتواند ارز را ارزان نگه دارد و با واردات، قیمتها را کنترل کند. با این کار تولید ملی که در شعار استادش هستیم، ضعیف و نحیف میشود؛ آن وقت فقط یک جرقه کافی است که قیمتها پرواز کنند به جایی که باید باشند. اشتباهات فاحشی مثل ارز ۴۲۰۰ و بگیروببندهای تعزیرات هم فقط به تولید کشور ضربه میزند. اشتباه نیست که بگوییم رشد قیمت ارز تورم ایجاد میکند؛ همچنین اشتباه نیست که بگوییم تحریمها قیمت ارز را بالا برده. اما اینکه قیمتها تا کجا بالا برود به چاپ پول بانک مرکزی، سلامت بانکها و از همه مهمتر، کسری بودجه دولت مربوط است.