فرصت امنیتسازی از اعتراضات
چطور میتوان از مطالبهگری مردم سود جست؟
وقتی چشمانداز مثبتی نسبت به امنیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در آینده وجود نداشته باشد، بالطبع سرمایهگذاران چندان رغبت و تمایلی به سرمایهگذاری ندارند. پس فقدان امنیت میتواند سرمایهگذاری را به شدت تهدید کند. منتها منظور از امنیت یعنی امید؛ امید به اینکه تلاشها و سرمایهگذاریها در آینده بازدهی داشته باشد. امنیت یعنی چشمانداز روشن و مثبتی از آینده.
وقتی چشمانداز مثبتی نسبت به امنیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در آینده وجود نداشته باشد، بالطبع سرمایهگذاران چندان رغبت و تمایلی به سرمایهگذاری ندارند. پس فقدان امنیت میتواند سرمایهگذاری را به شدت تهدید کند. منتها منظور از امنیت یعنی امید؛ امید به اینکه تلاشها و سرمایهگذاریها در آینده بازدهی داشته باشد. امنیت یعنی چشمانداز روشن و مثبتی از آینده. باید بین این مفهوم با ناآرامیها و اعتراضاتی که در جامعه وجود دارد، تمایز قائل شد. ممکن است تصور شود وقتی مردم ناراضی هستند و اعتراض میکنند، باعث ناامنی میشود و چشمانداز سرمایهگذاران از آینده را منفی کند، ولی الزاماً اینطور نیست. میتوان به اعتراضات مردمی، نوع دیگری نگاه کرد. اعتراضات مسالمتجویانه و مطالبهگری مردم میتواند نویدبخش هم باشد. وقتی نظام اقتصادی و سیاسی ناکارآمد است و نظام تصمیمگیری با مشکل مواجه است و مسیر نادرستی را طی میکند، چه راهی برای اصلاح مسیر وجود دارد؟ تنها راه فشار افکار عمومی از نوع مسالمتجویانه (و نه آشوب) است. از اینرو اعتراضات مردمی اگر از این جهت نگاه شود، میتواند باعث اصلاح مسیر تصمیمگیری و در نهایت امیدبخش باشد. تجربه نشان داده است که نظام اداری و سیاسی با توصیه و ارشاد مسیرش را عوض نمیکند. تاکنون بارها کارشناسان، مراجع دینی، رهبری و... نظام تصمیمگیری را توصیه و ارشاد کردهاند، اما فایده چندانی نداشته است. سرمایهگذاران ما همواره از بوروکراسی معیوب در نظام اداری و فساد گسترده (که همه اینها چشمانداز آینده را منفی میکند) شکایت میکنند. بخشی از این شکایتها در مطبوعات و رسانهها منعکس میشود، البته به دلیل همان نظام اداری و سیاسی معیوب، بر روی رسانهها و مطبوعات نیز فشار وجود دارد. به همین دلیل شاید نیاز باشد این شکایتها در نقطهای خودش را قویتر نشان دهد و این جایی است که به مردم باید اجازه دهیم تا به شکل مسالمتآمیز نارضایتیها را ابراز کنند. این دست از اعتراضات اتفاقاً به نفع سرمایهگذاری است. چراکه ممکن است نظام تصمیمگیری، مطالبات مردم را بشنود و مجبور به پذیرش برخی اصلاحات شود. در نتیجه اعتراضات در این حالت نهتنها احساس ناامنی نمیدهد، بلکه احساس مثبتی را از آینده رو به بهبود القا میکند. گاهی اوقات اگر منفذی در جامعه، مخصوصاً در عرصه اقتصاد باشد و افراد نظرات را بیان و مطالبهگری کنند، اتفاقاً میتواند بر سرمایهگذاری اثر مثبت داشته باشد. میتواند این سیگنال را به سرمایهگذاران دهد که در اثر این فشار مردمی، نظام اقتصادی و سیاسی مجبور به پذیرش اصلاحات میشود. اگر شما اجازه این اعتراضات مسالمتآمیز را ندهید و آن را تبدیل به اغتشاش کنید، میتواند آثار منفی زیادی در پی داشته باشد. این تصور برای افراد ایجاد میشود که نظام سیاسی هیچ نوع اصلاح و اعتراضی را برنمیتابد و به کل ممکن است امنیت سرمایهگذاری تحتالشعاع قرار گیرد. بنابراین نمیتوان نام این نوع اعتراضات را ناامنی گذاشت. چراکه میتواند باعث شود در اثر اصلاحات مابعد، احساس امنیت بیشتری کنیم.
اصرار بر تصمیم غلط
باید از نظر سیاسی فرآیند اعتراضات مسالمتآمیز مردمی را تسهیل کنیم. تجربه کشورمان نشان میدهد که نظام اداری و سیاسی با توصیه و ارشاد، خودش را اصلاح نمیکند و فشار قویتری لازم است که این فشار، همان افکار عمومی است. افکار عمومی به شکلهای مختلف میتواند تجلی یابد، گاهی از طریق رسانهها و گاهی هم از طریق آمدن مردم به خیابان. اعتراض مسالمتآمیز هم به این معنا نیست که هیچ نوع تنشی در آن وجود نداشته باشد. اگر اینها نباشد، هیچ امیدی به اینکه بخواهیم تغییرات مثبتی در آینده داشته باشیم، وجود ندارد و جامعه بستهای میشویم که اثرات منفی آن به اقتصاد نیز خواهد رسید. ما نمیتوانیم منکر مشکلاتی شویم که در نظام اداری و سیاسی ما وجود دارد. همین داستان بنزین نشان داد که در نظام تصمیمگیری به چه میزان مشکل داریم. مساله بنزین را چندین سال معطل کردهایم و تصمیمگیری در مورد آن را با تاخیر خیلی زیاد انجام دادیم. پس از این همه تاخیر هم به تصمیم بهینه نرسیدهایم. هیچ مکانیسمی هم برای جمعبندی نظام کارشناسی نداریم. باید کسی توضیح دهد که آیا همه کارشناسان نظرشان بر این بود؟ دیدگاههای دیگر چه بود؟ چرا دیدگاههای دیگر رد شده است؟ از همه بدتر وقتی تصمیم غلط میگیریم، شجاعت تغییر در آن تصمیمات را هم نداریم. میگوییم تصمیم گرفتیم و با هر هزینهای هم که شده، بر تصمیم خودمان پافشاری میکنیم. در حالی که این روش معقول و منطقی نیست. اگر به این جمعبندی برسیم که تصمیم اشتباه بوده یا در زمان اشتباهی اتخاذ شده، باید مسیر را تغییر دهیم. فرهنگ «حرف مرد یکی است» خیلی درست نیست. مخصوصاً در تصمیمات مهم، وقتی به این جمعبندی میرسید که تصمیم درستی نبوده، منطق اقتصادی میگوید این تصمیم را تغییر دهید یا به زمان مناسبتری موکول کنید. اگر به یک تصمیم اشتباه اصرار بورزیم، خودش باعث میشود که اشتباهات دیگر را هم سلسلهوار مرتکب شویم.
زمینه شنیدن مطالبات
مقامات سیاسی میگویند مردم آزادانه میتوانند اعتراض کنند اما هر زمانی که مردم قصد داشتند مطالبات را بگویند، درگیری به وجود آمده است. این یک مساله است که مردم چطور باید بگویند که به یک تصمیم معترض هستند و آشوب ایجاد نشود؟ اگر این را حل نکنیم، هیچ ابزاری برای اصلاحاتی که سالیان سال منتظر آن هستیم، نخواهیم داشت. از دهه دوم انقلاب به بعد، اصلاح نظام بانکی، اصلاح نظام اداری و اصلاح دستگاه قضایی و... مطرح بوده است. در همه این زمینهها،30 سال است که منتظر اصلاحات هستیم. وقتی پشت آنها مطالبهگری مردمی وجود نداشته باشد، دولتها هیچ قدمی برنمیدارند و همه این برنامهها ابتر میماند. بنابراین اگر فرصت مطالبهگری مردم را در عرصه اقتصاد و معیشتشان فراهم نکنید، خودتان را از یک ابزار مناسب به نام افکار عمومی، محروم کردهاید. البته باید به گونهای زمینه فراهم شود که اگر عدهای اعتراض دارند، منجر به خشونت و درگیری نشود. متاسفانه نظام تصمیمگیری ما هم نشان داده است که در مقابل مطالبات صحیح مردمی هیچ انعطافی به خرج نمیدهد. در حقیقت ابزاری که میتواند آثار مثبت و موثری بر تحولات اقتصادی کشور داشته باشد، تبدیل به یک ابزار عامل تخریب و اغتشاش و ناآرامی و ناامنی شده است، در حالی که به هیچوجه اینطور نیست.
سوزاندن فرصت
اگر اعتراضات اخیر به شکل مسالمتآمیز مطرح میشد و دولت به شکل مناسب اطلاعرسانی میکرد، این فرصت هدر نمیرفت. دولت باید زمینهسازی کرده و بهجای سعی در غافلگیری مردم، سعی در اقناع افراد میکرد. متاسفانه دولت سیاست ارتباطی درستی را در قبال جامعه اتخاذ نکرد و برنامهاش با شفافیت کامل اعلام نشد. در حالی که باید پیشتر طرح ارائه میشد و کارشناسان با دیدگاههای مختلف، برای مردم آن را شرح میدادند تا مشخص شود افکار عمومی کدام نظر را برمیتابد. اگر این اقدامات صورت میگرفت، تصمیم دولت بهینهتر میشد، چراکه پشتوانه مردمی داشت، با پشتوانه مردم، مرحله اجرا نیز بسیار آسان و کمهزینه میشد و از همه مهمتر میتوانست موجی از انتظارات مثبت را در مردم ایجاد کند. هنگامی که بیمار هستید و به پزشک مراجعه میکنید، ممکن است در بین راهحلهایی که پزشک به شما ارائه میکند، جراحی هم باشد که چندان ساده نیست، اما وقتی احساس میکنیم که این جراحی به ترمیم بدن منجر میشود، زودتر ترغیب میشویم که به جراحی تن دهیم. جامعه هم خیلی تفاوتی با این مثال ندارد. از یک طرف میگوییم که مسائل مهم را به رفراندوم مردم بگذاریم و از آن طرف تصمیم مهمی را با اوج غافلگیری انجام میدهیم. اینها با هم تناقض دارد. این رویکرد درجه اعتبار مسوولان و تصمیمگیرندگان را کاهش میدهد. مسوولان به دلیل عملکردشان با افت اعتبار روبهرو هستند. در این حالت، مردم حتی در قبال هر تصمیم درستی هم همراهی کمی میکنند. باید دولت متوجه شود که هر تصمیمی در اقتصاد، اگر حمایت مردمی را نداشته باشد در انتها به شکست و ناکامی منجر میشود. وقتی در اقتصاد صحبت از شفافیت و پاسخگویی میکنیم، همه اینها برای این است که هزینه اجرای تصمیمات دولت را کاهش دهیم. در حالی که اصلاح قیمت انرژی یک فرصت بسیار طلایی بود که بخش عمدهای از مسائلمان را حل کنیم، این فرصت را سوزاندیم. اکنون دولت مجبور است اقداماتی کند که خودش در ابتدا مخالفش بود. اگر بخواهیم تصمیمات را غافلگیرانه و بدون اقناع افکار عمومی انجام دهیم، نتیجه این است که احساس ناامنی در جامعه ایجاد میشود و آثار منفی بر سرمایهگذاری و همه بخشهای اقتصاد میگذارد.