محسن صفاییفراهانی از خطرات سیاسی تحریک نزاع طبقاتی میگوید
تهدید امنیت ملی
محسن صفاییفراهانی میگوید: نمیتوان ادعا کرد که تنها در یک دوره سهسال و نیمه، 96 درصد مردم به دام مشکلات اقتصادی افتادهاند، بلکه معنای این حرف آن است که نظام سیاسی در نزدیک به 40 سال گذشته در حمایت از طبقات محروم و کمدرآمد موفق نبوده است.
محسن صفاییفراهانی هم تجربیات اجرایی فراوانی در وزارتخانههای اقتصادی دولت اصلاحات دارد و هم به حکم سابقه حضور در احزاب اصلاحطلب، سرد و گرم سیاست ایران را به خوبی چشیده است. او این روزها در بخش خصوصی فعالیت میکند و ارتباط ارگانیکی با دولت ندارد، با این حال نگران اتفاقاتی است که در جریان تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری به وقوع میپیوندد. صفاییفراهانی معتقد است شعارهای مبتنی بر تقسیمبندی مردم ایران به دو گروه 96درصدی و چهاردرصدی، میتواند به تهدیدی برای امنیت ملی تبدیل شود و «این احساس را در طبقه کمدرآمد تحریک کند که نظام ناکارآمد است و توان سیاسی حل مسائل را ندارد». با او درباره ابعاد مختلف تاثیرگذاری اینگونه شعارها بر نظام سیاسی ایران گفتوگو کردهایم.
♦♦♦
به نظر شما ریشه فکری شعارهای مبتنی بر تقسیم مردم ایران به دو گروه «96درصدی» و «چهاردرصدی» چیست؟ فکر میکنید کدام دیدگاه سیاسی ممکن است دست به چنین تقسیمبندی میان مردم یک کشور بزند؟
تنها نامی که بر این رفتار سیاسی میتوان گذاشت، پوپولیسم است. سیاستمداران پوپولیست ادبیات خود را به نوعی انتخاب میکنند تا طبقات کمدرآمد را با این تصور مواجه کنند که درد دل آنها بیان شده است. طبق آمارهای بانک مرکزی درآمد متوسط مردم ایران از سال 1387 روند نزولی به خود گرفته و این روند دستکم تا سال 1393 ادامه یافته است. از سال 1393 این روند تغییر کرده و درآمد متوسط با شیبی ملایم رو به افزایش رفته، با این حال هنوز طبقات کمدرآمد و حتی گروههایی در طبقه متوسط با مشکلات اقتصادی دستوپنجه نرم میکنند. به نظر میرسد امروز حداقل 20 تا 30 درصد از مردم ایران برای اداره زندگی خود تحت فشار قرار دارند. از سوی دیگر، کسانی که این شعارها را مطرح میکنند، در دهههای گذشته همواره جزو مسوولان کشور بوده و به آمارهای مختلف -حتی آمارهای سری- دسترسی داشتهاند و بنابراین از شرایط اقتصادی مردم مطلع هستند. به همین دلیل تلاش میکنند با اظهارات پوپولیستی، دل این بخش از جامعه را به دست بیاورند. این در حالی است که این افراد سالیان سال، جزو مسوولان این کشور بودهاند و باید از آنها پرسید: «شما تا امروز برای از بین بردن مشکلات اقتصادی چه گامی برداشتهاید؟» سال 1387 که روند کاهش درآمد متوسط مردم آغاز شد، دولت نهم سر کار بود و همین آقایان با تمام وجود از رئیس دولت حمایت میکردند. آنها هیچگاه نمیپرسیدند که «چرا با وجود درآمدهای افسانهای نفت، درآمد متوسط مردم روزبهروز کاهش مییابد؟» با این حال امروز خود را در قالب مدافع همان کسانی جا زدهاند که دولتهای نهم و دهم باعث کاهش درآمد آنها شد.
امروز کوبیدن بر طبل حمایت از محرومان، بدون ارائه هرگونه برنامه واقعی کار سختی نیست. پرداخت اعانه به مردم، راحتترین و فکرنشدهترین راهی است که یک سیاستمدار میتواند برای حل مشکلات اقتصادی طبقات کمدرآمد مطرح کند. اما پرداختهای اعانهای نهتنها راهحل اساسی مشکلات اقتصادی نیست، بلکه خود باعث ایجاد مشکلات تازهای خواهد شد. وقتی از سه برابر کردن یارانهها حرف میزنیم، باید سویه دیگر آن را هم به مردم بگوییم: اینکه برای سه برابر کردن یارانه نقدی باید هزینه حاملهای انرژی از بنزین و گازوئیل گرفته تا آب و برق و آرد به شدت افزایش یابد. اما آقایان درباره این بخش از ماجرا صداقت ندارند و همه واقعیت را به مردم نمیگویند. حتی فکر میکنم وعده افزایش یارانه نقدی از مصادیق خرید رای است. چه فرقی هست بین اینکه یک کاندیدا بگوید «50 هزار تومان پول میدهم تا به من رای بدهید»، با اینکه بگوید «اگر من رئیسجمهور شوم، هر ماه 50 هزار تومان از منابع بودجه را به حساب شما واریز میکنم»؟ البته از یک نظر تفاوت وجود دارد و آن این است که معلوم نیست در ازای 50 هزارتومانی که هر ماه میخواهند به مردم بدهند، در عمل چقدر از جیب آنها برداشته خواهد شد!
آقای روحانی در مناظره دوم به شوخی گفتند که تقسیمبندی چهاردرصدی و 96درصدی نوعی کپیکاری از جنبش اشغال والاستریت (موسوم به 99درصدیها) بوده و چون امسال سال 96 است، آقای قالیباف این درصدها را به 96 درصد و چهار درصد تغییر داده. به نظر شما مبنای این تقسیمبندی چیست؟
در اینکه این شعار یک الگوبرداری پوپولیستی از دیگران است، هیچ تردیدی وجود ندارد. اما مهمتر از این الگوبرداری، آن است که مطرح کردن این شعار از سوی مسوولان ردهبالای کشور با نظام سیاسی چه میکند؟ وقتی مدیران عالیرتبه از «مکیدن خون 96 درصد مردم از سوی چهاردرصدیها» حرف میزنند، در واقع در حال افترا زدن به کلیت نظام هستند. نمیتوان ادعا کرد که تنها در یک دوره سهسال و نیمه، 96 درصد مردم به دام مشکلات اقتصادی افتادهاند، بلکه معنای این حرف آن است که نظام سیاسی در نزدیک به 40 سال گذشته در حمایت از طبقات محروم و کمدرآمد موفق نبوده است. به نظر من، این حرف از منظر امنیت ملی هم حرف خطرناکی است. زیرا نهتنها این آقایان از این شعار برای سواری گرفتن از احساسات طبقات کمدرآمد سوءاستفاده میکنند، بلکه زمینهای فراهم میشود که دیگرانی که با اصل نظام مخالفند، در آینده از این شعار برای تبلیغ علیه کلیت نظام جمهوری اسلامی بهره ببرند.
اجازه بدهید مثالی بزنم. در مقطعی که آقای سیف، رئیس کل بانک مرکزی با طرفهای آمریکایی مشغول مذاکره و چانهزنی بود، به عنوان یک حرکت تاکتیکی حسابشده خطاب به آنها گفت که «ما به همه تعهدات خود در برجام پایبند بودهایم، اما به دلیل کوتاهیهای شما «هیچچیز» نصیب ما نشده است». حتی من که در دولت نبودم، وقتی این اظهارات را شنیدم، متوجه شدم که این کار یک تاکتیک مذاکراتی است. اما سیاستمداران پوپولیست در جریان مناظرات انتخاباتی همین موضوع را به مستمسکی برای تخریب کارنامه دولت یازدهم در حوزه برجام تبدیل کردند. آقایانی که امروز بدون در نظر گرفتن منافع ملی، مردم را به دو گروه 96درصدی و چهاردرصدی تقسیم میکنند، باید بدانند که فردا همین صحبتها سوژه سوءاستفاده جریانهای مخالف نظام میشود و گفته خواهد شد که «بعد از 38 سال خودشان اعتراف کردهاند که 96 درصد جامعه از نظر اقتصادی ناتوان است».
این حرفها نشان میدهد که متاسفانه آقایان اصلاً به منافع ملی توجه ندارند و تنها با نگاه مقطعی و با هدف پیشبرد اهداف انتخاباتی، مشغول تحریک طبقات اجتماعی هستند. سیاستمداری که نگاه ملی داشته باشد، این نوع شعارها را نسبت به کلیت نظام یا بخشی از مردم، روا نمیدارد. این رفتارها به دوقطبی شدن جامعه میانجامد و اگرچه دوقطبی شدن باعث افزایش مشارکت انتخاباتی میشود، اما فراموش نکنیم که دوقطبیهای تخریبی و ترویج ناامیدی، منافع ملی را به خطر میاندازد.
وقتی کسی در سه دهه گذشته همواره جزو مدیران ارشد کشور بوده، مطرح کردن چنین حرفهایی از طرف او چقدر باورپذیر است؟ آیا خودش جزو چهار درصد برخوردار قرار نمیگیرد؟
من هم این سوال را از آقای قالیباف دارم: شما که پسرتان در استرالیا در حال تحصیل است -و همه میدانند که هزینه تحصیل در این کشور تا چه اندازه بالاست- جزو چهار درصد هستید یا 96 درصد؟ اگر چهاردرصدی هستید و این شعارها را میدهید که وامصیبتا. اما اگر خود را جزو 96 درصد میدانید، پس معلوم است که وضع 96 درصد مورد اشاره شما هم چندان بد نیست؛ همین که میتوانند فرزندشان را برای تحصیل به استرالیا بفرستند و هزینههای آن را بپردازند، نشان میدهد که نیاز به ترحم و نگرانی سیاستمداران ندارند.
یا وقتی یکی دیگر از آقایان میگوید «دولت روحانی نمیتواند با فساد مبارزه کند، چون چاقو دسته خود را نمیبرد» توجه ندارد که خود او هم سالها در ردههای بالای حاکمیت مسوولیت داشته است و اگر چاقو دستهاش را نمیبرد، این ضربالمثل درباره خود او هم صادق خواهد بود. این رفتارها نشان میدهد که آقایان چقدر نسبت به مسائل جامعه غریبه هستند و تا چه حد نسبت به مسائل ملی ناپخته عمل میکنند.
من واقعاً برای کسانی که این افراد را مدیران لایقی برای جمهوری اسلامی میدانند، متاسفم. مدیری که نمیتواند روی ادبیات خود به اندازه کافی کنترل داشته باشد و ابعاد و نتایج بعدی سخنان خود را بسنجد، اگر در راس هرم اجرایی کشور قرار بگیرد، چه بلایی بر سر نظام و مردم خواهد آورد؟ همان بلایی که دولت نهم و دهم بر سر کشور آورد.
معنای سیاسی این حرف که چهار درصد مردم همه منابع را در اختیار دارند و در حال مکیدن خون 96 درصد مردم هستند، چیست؟ آیا این نیست که نوعی دیکتاتوری اقلیت در ایران وجود دارد؟ اگر چنین باشد، آیا نتیجه منطقی این ادعا، زیر سوال بردن اصل جمهوریت و دموکراتیک بودن نظام سیاسی نیست؟
دقیقاً همین است. ضمن اینکه من معتقدم این افراد سعی میکنند به مردم آدرس غلط بدهند. ما واقعاً کسانی را در کشور داریم که در طول 10 سال گذشته ثروت ملی را غارت کردند. کسی که 5 /2 میلیارد یورو نفت کشور را به اسم دور زدن تحریم برده و هیچ پولی پس نیاورده، قطعاً غارتگر است. اما اینها همان کسانی هستند که در دولت تحت حمایت آقایان از رانتهای بزرگ برخوردار شدند. تنها یکی از آنها به اسم «بابک زنجانی» تحت تعقیب قرار گرفت. دولتمردان دولت دهم میگفتند که ما دهها نفر را برای دور زدن تحریمها و فروش نفت فعال کردهایم، اما آقای جهانگیری گفته است که هیچیک از آنها پول فروش نفت را برنگرداندهاند. یا وقتی 22 میلیارد دلار به سه صرافی داده شد که در دوبی و استانبول بفروشند، چه اتفاقی افتاد؟ معنای غارت اینهاست. اما آقایان ترجیح میدهند به مردم آدرس غلط بدهند. چرا؟ چون خودشان در زمان غارت این منابع، حامی دولت بودند و با آن دولت هیچ برخوردی نکردند.
همین امروز در وزارت نفت صحبت از هشت کشتی نفتکش سوپرتانکر مطرح است که در دولت گذشته در اختیار یک فرد یونانی قرار گرفته بود و دولت یازدهم موفق شد با دردسر بسیار پنج سوپرتانکر را پس بگیرد، اما از سرنوشت سه نفتکش دیگر هیچ اطلاعی در دست نیست. دکل گمشده کم بود، حالا سه کشتی سوپرتانکر هم گم شده است. آقایانی که آن زمان مسوولیت داشتند، آیا صدای اینها را درآوردند؟ آیا هیچ برخوردی صورت دادند؟ چه شده که امروز ناگهان نگران طبقه محروم و اقشار پایین جامعه شدهاند؟ آن روز که این ثروتها در حال غارت بود، نگران نبودند؟ آقایانی که امروز از تغییر نظام مالیاتی به نفع 96 درصد مردم سخن میگویند، آیا در نهادهای تحت مدیریت خودشان مالیات میپردازند؟ بزرگترین نهاد اقتصادی غیردولتی این کشور در آذرماه 95 (تنها شش ماه قبل) برای خود معافیت مالیاتی گرفته است، اما امروز مدیران آن از تغییر نظام مالیاتی به نفع طبقه کمدرآمد سخن میگویند. به نظر میرسد آقایان بیش از اینکه به فکر طبقات فرودست باشند، با شعارهای عوامفریبانه به دنبال جذب رای آنها هستند.
دوقطبی کردن جامعه با چنین سبک و سیاقی، چه تاثیراتی بر نظام سیاسی و اجتماعی کشور میگذارد؟ آیا به بیاعتمادی مردم به نظام سیاسی کشور و تجربه 38ساله نظام جمهوری اسلامی نمیانجامد؟
مطرح کردن انشقاق 96درصدی و چهاردرصدی این ذهنیت را در افکار عمومی میکارد که در 38 سال گذشته منافع عموم مردم تامین نشده است. تبلیغکنندگان این انشقاق، نادانسته بستر و مستمسکی را برای بهرهبرداری دیگران از نارضایتیهای احتمالی فراهم میکنند. اگر کاندیداهایی که در سه دهه اخیر همواره جزو مسوولان نظام بودهاند، از ناتوانی نظام در تامین حقوق محرومان سخن بگویند، این احساس را در طبقه کمدرآمد تحریک میکنند که نظام ناکارآمد است و توان سیاسی حل مسائل را ندارد. بدبینی و بیاعتمادی گستردهای که در نتیجه این تصور در میان مردم ایجاد میشود، دستاویزی به مخالفان نظام میدهد که بتوانند با مانور دادن روی آن، دست به بهرهبرداری سیاسی علیه نظام بزنند. اگر فقط 20 درصد از جامعه تحت تاثیر این مانورها قرار بگیرد، یعنی 16 میلیون نفر از مردم ایران ممکن است به این نظام بیاعتماد شوند. بذری که این شعارها در ذهن مردم میکارد، میتواند برای کلیت نظام خطرناک باشد. به همین دلیل است که معتقدم برخی از کاندیداها نگران منافع ملی نیستند و به ابعاد و نتایج حرفهایی که میزنند، توجه ندارند.
فکر میکنید اینگونه شعارها چقدر در میان گروههای مختلف مردم خریدار دارد و کدام طبقات جامعه ممکن است تحت تاثیر اینگونه شعارها قرار بگیرند؟
دو گروه از این شعارها آسیب جدی خواهند دید. یک گروه فعالان اقتصادی هستند که اوایل انقلاب نیز از جو مشابه ضربه خوردند. متاسفانه در آن زمان نیز سرمایهداران را زالوصفت مینامیدند و جوی که شکل گرفت، باعث فرار سرمایههای زیادی شد. به نظر من در مقطع فعلی و با اینگونه شعارها ممکن است جریان فرار سرمایه اول انقلاب بار دیگر تکرار شود. اگر صاحبان این شعارها در مصدر امور قرار بگیرند، فعالان اقتصادی از سوی دولت احساس تهدید خواهند کرد. اینها کسانی هستند که میتوانند در ایجاد رونق اقتصادی یار و یاور دولت و عموم مردم باشند و اگر ناامید شوند و خود را از عرصه اقتصاد کشور کنار بکشند، اثر دومینویی این اتفاق در همه جامعه بازتاب خواهد یافت.
گروه دیگری که تحت تاثیر این شعارها قرار میگیرد، طبقه کارگر و محروم جامعه است. وقتی طبقه محروم جامعه این تحلیلها را از زبان مسوولان ردهبالای نظام میشنود، به بستر آمادهای برای سوءاستفاده دشمنان نظام تبدیل میشود. آقایانی که میدانند دشمن هرگز از تلاش برای نفوذ و ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی بازنمیایستد، چرا بستر این کار را فراهم میکنند؟ ما فقط نزدیک به هفت میلیون کارگر در ایران داریم که غالباً از درآمد متوسط به پایین برخوردارند. اگر طبقه روستانشین، کشاورز و گروههای مشابه را هم به این جمع اضافه کنیم، یعنی به 12، 13 میلیون نفر از جمعیت ایران این پالس داده میشود که نظام سیاسی مستقر بعد از 38 سال نتوانسته منافع شما را تامین کند.
با توجه به اینکه اقتصاددانان هم نسبت به آثار این دوقطبیسازی نگران هستند، به نظر شما چه آثار اقتصادی بر اینگونه شعارها مترتب است؟
دولت سالانه حدود 70، 80 هزار میلیارد تومان درآمد مالیاتی و در همین حدود درآمد نفتی دارد. در مقابل باید هر سال نزدیک به 120 هزار میلیارد تومان برای پرداخت حقوق کارمندان و بازنشستگان کشوری و لشگری پرداخت کند. اگر سهم هزینههای جاری و یارانههای پرداختی را هم از کل بودجه کم کنیم، مشاهده میشود که رقم باقیمانده برای سرمایهگذاری و ایجاد اشتغال بسیار ناچیز است. از سوی دیگر نزدیک به 40 درصد از تولید ناخالص داخلی ایران در اختیار نهادهای عمومی غیردولتی است که در سالهای اخیر نشان دادهاند نقش خاصی در توسعه اقتصادی ندارند. تنها بخش خصوصی باقی میماند که باید بار سرمایهگذاری اقتصادی و ایجاد اشتغال را به دوش بکشد. اما وقتی با این شعارها به سراغ سرمایهگذار بخش خصوصی برویم، دو مشکل برای او ایجاد میشود: اولاً این نگرانی سیاسی برایش ایجاد میشود که دولت نسبت به سرمایههای او مدعی شود. ثانیاً بدبینیای که جامعه و نیروی کار تحت مدیریتش نسبت به او پیدا میکند، به عنوان یک تهدید برای او عمل خواهد کرد. اوایل انقلاب، کارفرما از ترس کارگران کارخانه خودش جرات نداشت در محل کار حاضر شود و بسیاری از کارخانهها بدون اینکه مصادره شده باشد، از سوی مدیران موقت منصوب از سوی دولت اداره میشد. آیا میخواهیم دوباره این فضا را ایجاد کنیم؟
به نظر من، امروز کشور در شرایطی است که شدیداً به حضور مردم نیاز دارد و رهبری هم در دو سخنرانی اخیر خود روی حضور مردم بسیار تاکید کردهاند. فکر میکنم دوقطبیسازی در عمل موجب نگرانی مردم میشود و اگر سیاستمداران به فکر تامین نظر رهبری هستند، باید از مطرح کردن شعارهای دوقطبی خودداری کنند تا به کشور لطمه بیشتر وارد نشود.