مواضع اقتصادی جناح چپ و راست چگونه تغییر کرد؟
از این ستون به آن ستون
«چپ، راست، کارگزار، علیه خدمتگزار». این شعار را طرفداران محمود احمدینژاد در جریان انتخابات سال 1388 ساخته بودند تا بگویند او با همه فرق دارد و دست همه -جز او- در یک کاسه است. اینکه این شعار تا چه اندازه با واقعیت همخوان بود، موضوع این پرونده نیست. با این حال اگر سوال اصلی این پرونده بهدرستی پاسخ داده شود، میتوان خاستگاه سیاسی محمود احمدینژاد -و سیاستمداران مشابه او- را بهتر درک کرد.
«چپ، راست، کارگزار، علیه خدمتگزار». این شعار را طرفداران محمود احمدینژاد در جریان انتخابات سال 1388 ساخته بودند تا بگویند او با همه فرق دارد و دست همه -جز او- در یک کاسه است. اینکه این شعار تا چه اندازه با واقعیت همخوان بود، موضوع این پرونده نیست. با این حال اگر سوال اصلی این پرونده بهدرستی پاسخ داده شود، میتوان خاستگاه سیاسی محمود احمدینژاد -و سیاستمداران مشابه او- را بهتر درک کرد.صحنه سیاست جمهوری اسلامی ایران طی چهار دهه گذشته به تناوب میان دو جناح موسوم به چپ و راست دستبهدست شده است. اگر ریاست دولت را معیاری برای قضاوت قرار دهیم، میتوان دهه نخست انقلاب را جولانگاه چپها در سطح اول سیاست دانست. دولت مستعجل محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر و دوره طولانی نخستوزیری میرحسین موسوی نماد این دوران است؛ مردانی که در سیاست انقلابی، سازشناپذیر، ضدآمریکایی و حامی صدور انقلاب بودند و در اقتصاد طرفدار دخالت گسترده دولت و معتقد به عدالت اجتماعی. در مقابل آنها جناح راست قرار داشت که با توجه به خاستگاه بازاری خود، حامی بخش خصوصی به حساب میآمد و بزرگ شدن روزافزون دولت را ضدرقابت میدانست. در دهه دوم انقلاب با پایان جنگ و حضور سیاستمداری توسعهگرا به نام اکبر هاشمیرفسنجانی در راس قوه مجریه، جناح راست کمابیش قدرت بیشتری گرفت. هرچند پیشینه هاشمی رفسنجانی او را در رده حامیان جدی عدالت اجتماعی قرار میداد. همزمان شرایط جامعه ایران به سمتی حرکت کرد که زمینههای تغییر در دیدگاههای اقتصادی دو جناح عمده سیاسی فراهم شد. هم در میان گروههای راستگرا و هم در میان چپگرایان انشعاباتی ایجاد شد و برخی از چپها که زمانی به طور کامل با بازار آزاد مخالف بودند و بر اقتصاد دولتی تاکید میکردند، به جمع توسعهگرایان اضافه شدند. نیمه دوم دهه 70 و نیمه اول دهه 80 دولت ایران در اختیار آنها بود که البته در دوران جدید خود را «اصلاحطلب» میخواندند. اما در اواخر دوران صدارت سیدمحمد خاتمی، راستگرایانی که پیشتر مدافع بخش خصوصی بودند و از دولتی شدن اقتصاد گلایه میکردند، علم توزیع منابع را در دست گرفتند و در عمل به کارگزاران ایجاد انحصار تبدیل شدند. اوج تحول جناح راست هنگام روی کار آمدن محمود احمدینژاد به چشم آمد: مردی از این جناح -که البته در دوران جدید خود را «اصولگرا» مینامید- به قدرت رسید که شعار «عدالت اجتماعی» میداد؛ آنقدر به «توسعه» بدبین بود که حتی تلاش کرد نام برنامه پنجساله توسعه را هم به «برنامه پیشرفت و عدالت» تغییر دهد و بزرگترین برنامه توزیع پول میان مردم در تاریخ ایران مدرن را کلید زد.
چرخ روزگار آنگونه چرخید که با پایان دولت احمدینژاد در سال 1392 بار دیگر فرصت اداره دولت در اختیار توسعهگرایان قرار گرفت. با این حال 12 سال پس از نخستین پیروزی راستگرایان جدید در انتخابات ریاستجمهوری، آنها همچنان با شعارهای چپگرایانه (همچون توزیع پول بیشتر یا دوقطبیسازی میان فقرا و اغنیا) به دنبال جلب رای هستند. در مقابل، چپهای دهه اول انقلاب پشت سر مردی جمع شدهاند که شعار اصلیاش توسعه اقتصادی است. پرونده پیشرو دلایل جابهجا شدن راست و چپ در ایران را بررسی کرده و تلاش میکند به این سوال پاسخ دهد: «چه شد که راست از دنده چپ برخاست و چپ از دنده راست؟»