احساس افول
نگرش مردم به چشمانداز اقتصاد چگونه زمین بازی سیاستگذاری را تحت تاثیر قرار میدهد؟
اخیراً نتایج پیمایش ملی نگرش اقتصادی ایرانیان که به همت پژوهشکده فرهنگ، هنر و ارتباطات در سال ۹۹ انجام شده، انتشار یافته است. در یادداشت پیشرو تلاش میکنم توضیح دهم اولاً نگرش کلی ایرانیان نسبت به وضعیت اقتصادی کشور چگونه است و دوم، این نگرش چه الزاماتی برای سیاستگذاری به همراه دارد.
اهمیت پژوهشهای مرتبط با نگرش و ارزشهای مردم در این است که اساساً عملکرد مردم به عنوان یک پدیده عینی متاثر از تصورات ذهنی آنهاست. پس بخشی از آنچه واقعیتهای عینی آینده را میسازد، تصورات ذهنی اکنون است. بیتوجهی به نگرش مردم حتی در کشوری که حاکمان در حال پیشبرد پروژه توسعه هستند ممکن است باعث وقوع یک انقلاب اجتماعی و خارج شدن کشور از مسیر توسعه شود. نگرش مردم عموماً با تجربههای روزمره آنها نسبت دارد و نه با نظریات و واقعیتهای علمیِ تجربی. اینکه خانواده، گروه همسالان و افراد محبوب و مشهور چه فکر میکنند، بخش زیادی از نگرش افراد را تشکیل میدهد. در دنیای امروز رسانهها و شبکههای اجتماعی نیز منابع متکثری برای فهم و قضاوت واقعیتها در اختیار مردم قرار داده است.
باید توجه داشت که ممکن است اریب و خطاهای متعددی در فهم و نگرش مردم نسبت به یک پدیده و آنچه آن پدیده در واقع هست وجود داشته باشد. به عنوان مثال 20 سال پیش قضاوت یک شهروند تهرانی از وضعیت اقتصاد کشور در نبود آگاهی از مشکلات اقتصادی حاشیهها و مناطق محروم انجام میپذیرفت. ممکن است امروز وضعیت این مناطق به نسبت گذشته خیلی ارتقا یافته باشد. اما شهروند تهرانی که امروز به واسطه فضای مجازی تصویری فراگیرتر از اقتصاد کشور دارد، به احتمال زیاد وضعیت اقتصاد را به نسبت 20 سال قبل خیلی بدتر ارزیابی کند. پس نگرش مردم هرچند مهم و تاثیرگذار بر عملکرد آنهاست اما ممکن است اشتباه باشد.
بر اساس دادههای پیمایش ملی نگرش اقتصادی ایرانیان در سال ۹۹، بیش از ۶۱ درصد مردم معتقدند در این شرایط اقتصادی به آنچه میخواهند نمیرسند. بیش از ۶۲ درصد از پاسخدهندگان نیز معتقدند که وضعیت اقتصادی جامعه در آینده بدتر میشود. به وضوح مردم وضعیت اکنونِ اقتصاد را بد ارزیابی میکنند و روند رویدادها را به گونهای میبینند که آینده از اکنون بدتر خواهد شد. اجازه دهید نگاهی تاریخی به روند تغییرات نگرش اقتصادی مردم ایران داشته باشیم. بر اساس دادههای پیمایشهای ملی در سال ۷۹ حدود ۷۷ درصد از مردم معتقد بودهاند در جامعه ایران فقرا در حال فقیرتر شدن و ثروتمندان در حال ثروتمندتر شدن هستند. سال ۸۲ درصد افرادی که میزان نارضایتی خود از اقتصاد کشور را کم اعلام کرده بودند ۷۰ بوده است. این درصد نارضایتی در سالهای ۹۴ و ۹۸ به ترتیب ۵۸ و ۷۰ است. پس نارضایتی از وضعیت اقتصاد در ایران یک پدیده مزمن است که حداقل بر اساس دادهها ۲۰ سال است که تداوم یافته. البته این تمام ماجرا نیست.
در تمام این سالها اکثریت مردم نهتنها وضعیت اقتصادی زمان خود را بد ارزیابی میکردند، بلکه وضعیت را نسبت به پنج سال قبل بدتر میدانستند و همچنین باور داشتند که در پنج سال آینده اوضاع از این هم بدتر میشود. این همان چیزی است که محمد فاضلی در کتاب «ایران بر لبه تیغ» آن را «حس افول» مینامد. حداقل 20 سال است که اکثریت مردم از شرایط اقتصادی کشور ناراضیاند و از این بدتر آن را در سراشیبی و روبهزوال میبینند. این تصویری است که پیمایشها از نگرش مردم ایران بهدست میدهند.
اقتصاد اگر نگوییم کلیدیترین، حداقل یکی از اصلیترین و تاثیرگذارترین مولفههایی است که افراد در هنگام تصمیمگیری آن را ملحوظ میدارند- یا مجبورند که چنین کنند. ثروت و درآمد خود را چگونه حفظ کنیم؟ آیا بهتر نیست آن را از یک اقتصاد در حال زوال خارج کنیم و به کالاهای سرمایهای تبدیل کنیم؟ حال که نمیتوان از آینده مطمئن بود شاید بهتر است در لحظه زندگی کنیم و به مصرف بیحدوحصر رو بیاوریم. منطقیتر نیست که گرایشها و علایق فردیمان را در انتخاب رشته و شغل آینده رها کنیم و به دنبال شغل پردرآمدی باشیم تا حداقل در این اقتصاد در حال فروپاشی بتوانیم به حیات ادامه دهیم؟ اصلاً شاید ضروری است که جان و مالمان را برداریم و از این کشور خارج شویم. تمام این تصورات ذهنی که عملکردهای مختلفی در ساحتهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به همراه دارند، زاییده همان نگرش اولیه هستند.
پیمایش ملی نگرشهای اقتصادی ایرانیان به ما میگوید بیش از نیمی از مردم معتقدند موفقیت ثروتمندان محصول کار و تلاش آنها نیست. این عقیده چه الگوی عملکردی را در جامعه ترویج میکند؟ چه احساسی از اعتماد اجتماعی را در میان مردم ایجاد میکند؟ این یک فاجعه برای سرمایه اجتماعی است که ۷۱ درصد از مردم معتقدند «بیشتر افراد سودجو و به دنبال منافع شخصی هستند». در چنین فضایی از بیاعتمادی و بدبینی نسبت به سایر شهروندانی که قرار است در ارتباط با آنها زندگی و کسبوکار خود را بنا کنیم و ارتقا دهیم، چقدر میتوان توقع پویایی و شکوفایی داشت؟
حال سوال اساسی این است که این نگرش اجتماعی چه الزاماتی برای سیاستگذاران به همراه دارد؟ هنگامی که در پی تصمیم دولت برای افزایش قیمت حاملهای انرژی در سال ۹۸ اعتراضات خیابانی به وقوع پیوست، بسیاری از تحلیلگران سیاسی اعلام کردند که دیگر نباید منتظر هیچگونه تصمیم و تغییر بزرگی در دوره روحانی بود. عدم همراهی مردم با تصمیمات دولتها اعتمادبهنفس و قدرت ریسک سیاستمداران را از آنها میگیرد و مانع جدی بر سر راه تصمیمات اصلاحجویانه ایجاد میکند. هرکس که در ایرانِ امروز در مقام سیاستگذار قرار میگیرد باید در نخستین گام نگرش و فضای ذهنی مردم را نسبت به برنامههای خود در نظر آورد و بعد خطمشی تعیین کند. همچنین تلاش برای ارائه تصویری از وضعیت موجود که با فهم اکثریت جامعه ناهمخوان باشد، تنها به کاهش مشروعیت منجر میشود. البته نباید در دام پوپولیسم افتاد و با تظاهرِ ریاکارانه بر موج نارضایتی مردم سوار شد. در واقع نه باید به باور مردم بیتوجه بود و نه به تایید نسنجیده آن پرداخت. باید آن را به رسمیت شناخت. اگر مردم گمان میکنند خصوصیسازی بهطور کلی پیامدهای منفیای دارد و آن را با چوب حراج زدن بر داراییهای عمومی یکی میدانند، باید قبل از انجام هرگونه خصوصیسازی با بهرهگیری از ابزارهای رسانهای همچون دمودستگاه عریض و طویل صداوسیما این باور را اصلاح کرد.
باید به مردم اثبات کرد که شرایط فرق کرده و قرار است طرحی نو درانداخته شود. البته به مردم ناراضی و بدبین نمیتوان اوهامی درباره تبدیل شدن به «رتبه یک اقتصاد در چشمانداز تمدنی» را قالب کرد. بلکه باید گامبهگام پیش رفت. در موقعیتی که اکثریت جامعه برای سالها اقتصاد را رو به افول دانستهاند، قبل از ورود به هر اقدام اصلاحی باید اراده خود برای تغییر مسیر را نشان داد. نیکلا گیلائوری درباره دلایل پیروزی اصلاحات گرجستان بین سالهای ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۴ میگوید نتایج موفقیتهای جزئی به ما سرمایه لازم برای برداشتن گامهای بزرگتر را میداد. این همان ایدهای است که در رویکرد توانمندسازی حکومت بر آن تاکید میشود: «موفقیت قابلیت میآورد و نه برعکس.» باید کارهای کوچک در درون یک برنامه منسجم (و نه یک برنامه جامع و بیسروته) تعریف کرد و سپس به پشتوانه عملکرد قابل قبول و پیروزی در هر گام، گام بعدی را برداشت. ممکن است در این بین اشتباهاتی هم مرتکب شویم، راه حفظ و ترمیم اعتماد مردم این است که با شجاعت اشتباهات خود را بپذیریم و به آن اعتراف کنیم.
زمانی که به تاریخ رجوع میکنیم و دست به مقایسه تجربه کشورهای مختلف میزنیم درمییابیم که در هر شرایطی و از هر نقطهای میتوان وارد مسیر توسعه شد. ممکن است در شرایط وخیمتر هزینه و زمان بیشتری برای پیمودن توسعه نیاز باشد اما هرگز نمیتوان ادعا کرد قرار گرفتن در مسیر توسعه ناممکن شده است. اگرچه در اثر انبوهی از تصمیمات غلط و ناکارآمدی در عملکرد حاکمان نگرش مردم منفی و بدبینانه شده است اما با به رسمیت شناختن این واقعیت و تن دادن به الزامات آن میتوان به خلق امید پرداخت.