تهدید بزرگ
پدیده آقازادگی چه عواقبی برای سیاست و اقتصاد به دنبال دارد؟
این روزها واژه «آقازاده» به یکی از مفاهیم کاملاً آشنا و عمومی در دانشواژه سیاسی مردم ایران بدل شده است. تا همین دو دهه پیش با شنیدن این واژه اذهان بیشتر به سوی فرزندان بیوت علمای بزرگ متمایل میشد. اصولاً این واژه بار معنایی مثبت داشت و بیانکننده انتساب فرد به خانوادهای محترم، متنفذ و... بود. عامه مردم نیز در آن ایام واکنشی منفی به این کلمه نداشتند.
این کلمه اما این روزها به یکی از پرمناقشهترین کلمات در دعواهای سیاسی، پروندههای مفاسد مالی، درددلهای تودهها و... بدل شده است. در بسیاری از گزارشهای خبری پروندهها و تخلفات مالی کلان کشور این واژه به کرات تکرار میشود و بسیاری از آن به عنوان یکی از چالشهای اصلی نظام مدیریتی این مرز پرگهر یاد میکنند. برای بررسی وجوه مختلف این چالش به نظر میرسد باید به تاریخچه این مفهوم در ایران و سایر جوامع اشارهای کرد.
سوغات دنیای قدیم
آنچه تا پیش از دو دهه پیش از به کاربردن واژه آقازاده به اذهان جامعه متبادر میشد، همان مفهوم سنتی این کلمه بود. به صورت کلی روحانیون و چهرههای محترم و متنفذ جامعه در آن ایام با واژه محترمانه آقا خطاب قرار میگرفتند، فرزندان آنها نیز به صفت حرمت پدر مورد احترام جامعه قرار میگرفتند. بسیاری از این فرزندان مانند فرزندان سایر حرف و مشاغل آن ایام برای گذران زندگی گام در مسیر پدر میگذاشتند و برخی به درس و بحث میپرداختند و آرامآرام از زیر سایه پدر خارج شده و خود آقا میشدند یا تنها به امور بیرونی بیت پدر میپرداختند و عملاً به اصطلاح قدما، مباشر او میشدند.
این مفهوم عملاً در سایر بخشهای جامعه در طول تاریخ البته با نامهای دیگر به عنوان گفتمانی رایج کموبیش پذیرفته شده بود. اصولاً حکمرانی و انتقال مسالمتآمیز قدرت در همه ادوار تنها از طریق رابطه خونی قابل پذیرش بود. به طور مثال بحث فره ایزدی در شاهنامه و انتقال آن به جانشین نیز تنها از توارث یا به اصطلاح این روزها ژن خوب! امکانپذیر بود. در داستان ضحاک و شورش کاوه این مفهوم به خوبی قابل مشاهده است. قاعدتاً با منطق امروز، کاوه که رهبر شورش علیه ضحاک است، شایستهترین فرد برای حکمرانی بهشمار میرود، اما مشاهده میکنیم که در شاهنامه او تنها میتواند امیر سپاهیان یا وزیر باشد. برای سلطنت باید به دنبال فردی از خاندان سلطنتی رفت و در نتیجه فریدون برکشیده میشود.
در رخدادهای تاریخی و لابهلای متون کهن این کهندیار نیز میتوان به کرات این اندیشه را ردیابی کرد. در دوره فترت سلطنت پس از سقوط سلسله صفوی همه قیامها علیه سلطنت افغانها بر ایران با نام یکی از اعقاب شاهان صفوی آغاز میشد. نادرشاه افشار نیز در ابتدا با شعار به سلطنت رساندن یکی از بازماندگان دودمان صفوی بیرق قیام را بلند کرد. احتمالاً با مرور کتاب قطور تاریخ ایران و سایر ملل شاهد مثالهای نغز بسیاری در اینباره خواهید بود.
در اکثر قریب به اتفاق متون فکری متقدمان نیز وراثت به عنوان مهمترین مسیر مشروع انتقال قدرت موردتوجه ویژه قرار گرفته است.
این مفهوم در نوع مواجهه نگاه هنرمندان، صاحبان حرف و... در ادوار گذشته نیز قابل مشاهده است. اصولاً نوع تعاملات در زمینه انتقال تجربه یا آموزش به گونهای بوده است که در اکثر موارد تنها فرزندان از آن بهره برده و حتی شاگردان نزدیک نیز مورد التفات قرار نمیگرفتند، همین امر هم سبب میشد که بسیاری از مشاغل و هنرها قرنها در انحصار چند خانواده باقی بمانند، اگر هم از بد روزگار فرزندی استعداد یا علاقه پدرانش را نداشت ممکن بود آن حرفه یا هنر به صورت کامل به دالانهای غبارگرفته تاریخ پرتاب شود و اثری از آن باقی نماند.
ماجرای خانها، حکام ولایات و... نیز جای خود دارد. در این موارد نیز شاهدیم که برخی از خاندانها مانند قوامها، مستوفیها با وجود آمدن و رفتن سلسلههای مختلف شاهی قرنها پشتبهپشت بر منطقهای از این کهندیار، حکمرانی کردهاند.
به این ترتیب میتوان گفت سنتها، اندیشه و تعاملات عامه مردم در این کهندیار و البته اکثر قریب به اتفاق دنیای قدیم بر پایه نوعی آقازادگی یا ژن خوب! منتقل میشد.
این متد چنان طبیعی و همهگیر به نظر میرسید که بسیاری از افراد که در جامعه موقعیتی داشته یا صاحب نفوذ کلام بودند -به اصطلاح امروزیها صاحب سرمایه اجتماعی بودند- متصور بودند که این سرمایه نیز قابل انتقال به فرزندان است. عامه مردم نیز تلقی منفی نسبت به انتقال سرمایه اجتماعی نداشتند. با این حال به سبب نامتناسب بودن ظرف و مظروف عملاً آقازادهها فروغ آقایان را نداشته و اگر باذکاوت و سالم بودند، تنها میتوانستند مانع از تخریب چهره پدر شوند؛ بسیار کم پیش میآمد که قبای آقایان به تن فرزندانشان اندازه یا کوچکتر باشد، در اکثر موارد این قبا به تن آنها زار میزد و موجب از بین رفتن سرمایه اجتماعی بزرگان در نسلهای بعد میشد.
آقازادگی در مواجهه با دوران مدرن
با پیروزی جنبش مشروطیت در ایران، بسیاری از دلسوزان کشور تلاش کردند با مدرنسازی بسیاری از روندها باعث بهینهسازی اداره کشور شوند. پیریزی نظام نوین دیوانسالاری در ابتدای قرن نوین هجری این نوید را میداد که بسیاری از مناسبات فرسوده و غیرمفید ادوار سابق حذف شده و موجب کارآمدی نظام و جامعه شود. یکی از مهمترین تحولات دوره جدید حذف توارث دستکم در بخشهای اداری کشور بود. هرچند که این شیوه تفکر به سادگی امکان حذف از اذهان ایرانیان را نداشت، اما به تدریج این مفهوم مورد پذیرش جامعه ایرانی قرار گرفت که نمیتوان به صورت موروثی در ادارات مشغول به کار شد. هرچند که طبقه حاکم در رقابت برای استحصال قدرت و ثروت از همان شیوههای سابق بهره میگرفتند؛ اما دستکم در ظاهر مجبور به رعایت برخی ضوابط شدند. اگر خاندان سلطنتی را که نماد مناسباتی موروثی است، فاکتور بگیریم در این دوره آرامآرام شاهد کاهش قدرت خانوادهها در نظام حاکمیتی هستیم. در این ایام طبقه صاحب قدرت و ثروت تلاش میکند تا با فرستادن فرزندان خود به دانشگاههای اروپا برای بازگشت آنان به ساختار مدیریتی کشور مزیتسازی کند.
در بخش خصوصی نیز هرچند که در بسیاری از موارد در بر همان پاشنه سابق میچرخید، اما به نظر میرسید که دهههای 40 و 50 زمانه شورش فرزندان علیه پدران باشد. پدرانی که مشتاق بودند فرزندانشان راه آنها را ادامه دهند، اما فرزندان با مشاهده ساحتهای دیگری چون تحصیل، ورود به صنعت و... تلاش کردند بخت و اقبال خود را در دریاهای دیگر جستوجو کنند. بسیاری از فرزندان کشاورزان، صنعتگران، تجار و... که تا نیمقرن پیش راهی جز ادامه راه پدر برای آینده خویش متصور نبودند، در این ایام بسیاری از سنن را نادیده گرفتند و تلاش کردند برای خود راهی جدید بیابند.
1357 نیز یکی از این بزنگاهها بود، جوانان آن ایام تصور میکردند که میتوانند همه مناسبات اجتماعی را تغییر دهند. در آن ایام بسیاری از مناسبات اجتماعی عملاً به تاریخ پیوست، با این حال هرچند که به سبب حضور پررنگ روحانیت در جمع انقلابیون برخی مناسبات از جمله برخی انتسابهای خانوادگی مورد توجه بیشتر قرار داشت، اما اعتمادبهنفس کلی نسل جوان آن روز در کنار سیطره گفتمان آرمانگرایانه مجال چندانی برای بروز و ظهور این مناسبات ایجاد نمیکرد.
ورود مفهوم آقازادگی به دانشواژه سیاسی ایران
پس از انقلاب عملاً رأس سیستم بوروکراتیک کشور فروپاشید و انقلابیون برای اداره کشور مدیریت اکثر بخشها را به جوانان 20 تا 30ساله سپردند. چهرههایی که در یک سیستم طبیعی دستکم 25 سال بعد باید به مدیریتهای کلان دست مییافتند. چهرههایی که بسیاری از آنان هنوز در حال مدیریت کشور هستند، از بیژن نامدارزنگنه و اسحاق جهانگیری گرفته تا علیاکبر ولایتی و محسن رضایی. در دهههای 60 و نیمه نخست دهه 70 به سبب کمسنوسال بودن اکثر فرزندان مدیران نظام و همچنین تمایل بسیاری از مدیران برای جلوگیری از رسانهای شدن مناسبات خانوادگی آنها، کمتر شاهد انتشار خبری از منسوبان مدیران ارشد کشور در رسانهها بودیم.
با این حال از نیمه دوم دهه 70 با ورود بسیاری از فرزندان مدیران ارشد نظام به سن جوانی و هم چنین باز شدن فضای رسانهای ایران به تدریج خبرها و حاشیههای آنان مورد توجه رسانهها قرار گرفت. از پرونده تخلف مالی المکاسب گرفته تا پناهندگی فرزند محسن رضایی و از مرگ پرابهام فرزند حسن روحانی گرفته تا شایعات درباره داراییهای فرزندان اکبر هاشمیرفسنجانی و محمدرضا مهدویکنی.
در این ایام به تدریج واژه آقازاده مورد توجه ویژه رسانهها و مردم قرار گرفت. واژهای که متفاوت از مفهوم سنتی آن به فرزندان مدیران ارشد نظام از روحانی گرفته تا مکلا اطلاق میشد.
تهدید بزرگ برای سلامت مدیریت کشور
در دوره محمود احمدینژاد این واژه به یکی از مهمترین کلمات برای درگیریهای سیاسی بدل شد. نقطه اوج درگیریها نیز در مناظره انتخاباتی احمدینژاد و میرحسین موسوی مطرح شد، جاییکه رئیس دولت وقت آقازادههای اکبر هاشمی و علیاکبر ناطقنوری را به فساد مالی متهم کرد.
شخص محمود احمدینژاد نیز که در میثاقنامه دولت نهم متعهد شده که انتصابات خانوادگی نداشته باشد، در این زمینه گوی سبقت را از بسیاری از اسلاف خود ربود.
با پایان دولت محمود احمدینژاد و استقرار کابینه حسن روحانی، بحث آقازادگی در ایران وارد مرحله جدیدی شد. این ایام مصادف با پایان دهه چهارم حیات جمهوری اسلامی بود. بخش عمدهای از مدیران و مقامات کشور که در زمان پیروزی انقلاب 25 تا 30ساله بودند وارد دهههای هفتم و هشتم زندگی شده و عملاً به دوره بازنشستگی وارد شده بودند. تیمی که حسن روحانی برای کابینه معرفی کرد اگرچه از ژنرالها و بعضاً مدیران کارآمد ادوار گذشته بود، اما یک مشکل بزرگ داشت و آن سن بالای آنها بود. فارغ از میزان توان هر یک از وزرا یک نگرانی بزرگ آن زمان از سوی برخی دلسوزان دوراندیش مطرح شد، هشداری که به نظر میرسد مورد توجه مسوولان دولتی قرار نگرفته و برای آن چارهای اندیشیده نشد.
قابل پیشبینی بود که پس از استقرار کابینه بسیاری از فرزندان وزرای جدید علاقهمند باشند که از موقعیت پدر بهره گرفته و جایگاه اعتباری، اقتصادی، سیاسی و... خود را ارتقا ببخشند، دلسوزان دولت همان زمان به قاعده «سر چشمه شاید گرفتن به بیل /چو پر شد نشاید گذشتن به پیل» باید برای این مهم چاره میاندیشیدند.
در این زمینه به نظر میرسید که عزیزان وزرای کابینه به صور گوناگون از موهبت پست پدر، بهره بگیرند. نخستین و احتمالاً سالمترین راه دریافت حکم مشاوره یا ریاست دفتر پدر بود. البته بسیاری از این عزیزان که کاسبان مکاسبخوانده بهشمار میرفتند، میدانستند که به سبب روابط اداری، احتمالاً غنیمت قابل قبولی به دست نخواهند آورد. دومین راه بهرهگیری از رانتهای مختلف بود که در این زمینه اگرچه سود چشمگیری برای آنان متصور بود، اما ریسک آن نیز بالا بود و احتمال وقوع پیامدهای بعدی نیز وجود داشت. در این زمینه میتوان به سرنوشت یکی از فرزندان اعضای کابینه اشاره کرد. سومین و کمهزینهترین راه نیز تاثیرگذاری مستقیم و غیرمستقیم در تعیین مدیران و تصمیمات پدران بود؛ به عبارت دیگر کارچاقکنی در راس وزارتخانه. امیدواریم که هیچکدام از مدیران ارشد نظام اجازه چنبره زدن فساد به دور خود و سیستم مدیریتی خود را ندهند، اما نمیتوان از این احتمالات به سادگی گذر کرد. برای جلوگیری از بروز مجرمان خانگی باید چارهاندیشی دقیقی صورت میگرفت و با درسگیری از تجربههای موفق دنیا در این زمینه تلاش میشد تا فضای بروز فساد در دولت و سایر ارکان نظام بسته میشد. با ورود به هشتمین سال زمامداری حسن روحانی به نظر میرسد نه در کابینه و نه در سایر بخشهای نظام دغدغهای جدی برای بستن راه دزدان خانگی وجود ندارد. برای اثبات این گزاره کافی است به بسیاری از پروندههای تخلفات مالی موجود کشور نگاهی بیندازیم تا جای پای بسیاری از آقایان و خانمهای منتسب به مقامات پرنفوذ کشور را مشاهده کنیم.
چه باید کرد؟
هرچند که بیش از یک قرن از تلاش ایرانیان برای گذر از مناسبات سنتی در دیوانسالاری و ورود به نظام بوروکراتیک مدرن میگذرد، اما به نظر میرسد اگرچه در ابزار مدرن شدهایم اما در ذهنیت و همچنین در بسیاری از مناسبات در گذشته ماندهایم. اصولاً بسیاری از مدیران ریسک اعتماد به کارکنان سازمان را نمیپذیرند و برای تداوم مدیریت خود تلاش میکنند به صورت سنتی افرادی را بیابند که بیش از اینکه به سازمان وفاداری داشته باشند به شخص آنها وفادار بمانند. در این فضا اعضای خانواده به ویژه فرزندان بهترین گزینهها به شمار میروند. نوع روابط عاطفی سبب میشود که مدیران با اعتماد کامل به آنها ناخودآگاه زمینه تخلفات احتمالی را برای این چهرهها مهیا کنند. با توجه به وابستگیهای موجود، برخورد با تخلف احتمالی این افراد عملاً با تضعیف یا حذف مدیر همراه خواهد بود، در نتیجه مدیران نیز تلاش میکنند تا جای ممکن روی خطاهای آنان سرپوش بگذارند.
به نظر میرسد برای حل این چالش باید از سویی بدنه کارشناسی ادارات را تقویت کرده و ازسوی دیگر چسبندگی سازمانی را افزایش دهیم. به صورت کلی اگر مدیری در یک سازمان از ردههای پایین رشد کرده و سپس به پستهای کلیدی دست یابد از سویی خود را بخشی از سازمان میبیند و از سوی دیگر نسبت به سایر همکاران خود احساس اعتماد میکند، از آن مهمتر اجازه ورود به عناصر غیرسازمانی نیز کمتر داده میشود. ارتقای توان بدنه کارشناسی نیز به مدیر این اعتمادبهنفس را میدهد که بدون دوپینگ خارجی به حلوفصل مشکلات بپردازد.
در کنار این موارد نمیتوان از نقش قوانین شفاف و فسادزدا برای مبارزه با پدیده آقازادگی به سادگی گذر کرد. اگر همه قراردادها، معاملات و فرصتها به صورت برابر میان شهروندان توزیع شود و همه تعاملات شفاف باشد انگیزه و فرصتی برای سوءاستفادههای احتمالی فراهم نخواهد شد.
یکی دیگر از مواردی که توجه به آن میتواند موجب کاهش آثار مخرب پدیده آقازادگی در کشور شود، شفافسازی درآمدهای نزدیکان و وابستگان به مقامات ارشد است. در صورتیکه بررسی اموال این افراد به صورت مداوم انجام شده و با تخلفات احتمالی بدون مجامله برخورد شود، قاعدتاً شاهد افت تخلفات در این بخش خواهیم بود.
این امر برای فرزندان مقامات کشور نیز بسیار سودآور است. زیرا با شفافسازیهای احتمالی تولید ثروت مشروع توسط آنان نیز مورد توجه قرار گرفته و هر موفقیت یا تولید ثروتی از سوی آنها به پای امکانات پدران آنها نوشته نخواهد شد. به این ترتیب گامی بزرگ جهت ترمیم چهره سنتی آقازادگی در کشور برداشته خواهد شد.
رسانهها و مطبوعات نیز در زمینه مبارزه با تخلفات مرتبط با آقازادگان میتوانند نقشی بسیار فعال داشته باشند. این امر هم منوط به حمایتهای دستگاههای تقنینی و نظارتی از این نهادها و همچنین سلامت مدیران و خبرنگاران این رسانههاست. این رسانهها میتوانند با پرتوافکنی شجاعانه بر تاریکخانههای احتمالی نهادها، سازمانها، وزارتخانهها و... فضاهای فسادخیز را مشخص کرده و مانع از تخلفات شوند.
با همه این احوال این روزها به ویژه در ایام بحرانها و چالشهای اقتصادی نوع مواجهه اقشار جامعه با تخلفات احتمالی افراد منتسب به طبقه حاکم بسیار دقیقتر و قضاوت درباره آنها بسیار بیرحمانهتر است. در این فضا آقازادگانی که علاقهمندند روزی آقا شوند باید در نوع تعاملات خود به شدت محافظهکارانه رفتار کنند و آقایان علاقهمند به آقازادگان خویش نیز تا جای ممکن باید فرزندان خود را از دفتر و دستک خود دور کنند.