رفتار سرمایهگذاری
چرا باید به دنیای دانیل کراسبی پا گذاشت؟
سرمایهگذاری گام گذاشتن به دنیای ناشناختههاست و «سرمایهگذاری رفتاری» به شما میآموزد که چگونه به دنیاهای جدید قدم بگذارید. اگر در بازار سرمایه فعالیت میکنید از کنار کتاب «سرمایهگذار رفتاری» نمیتوانید به آسانی عبور کنید. این کتاب به ریشههای تاریخی و تکاملی برخی از رفتارها و سوگیریهای اقتصادی انسان میپردازد. این کتاب را «دانیل کراسبی» نوشته و بهنام بهزادفر، شاهین احمدی و محمدابراهیم سماوی آن را ترجمه کردهاند.
دانیل کراسبی کیست؟
دانیل کراسبی فارغالتحصیل دانشگاههای بریگام یانگ و اموری، روانشناس، کارشناس مالی رفتاری و مدیر دارایی است که تحصیلات خود را در زمینه روانشناسی بازار در امور مختلف اعم از طراحی محصولات مالی تا انتخاب اوراق بهادر بهکار میگیرد. او که موسسه «Nocturne Capital» را بنیانگذاری کرده، نویسنده کتاب پرفروش «بهینهگذاری شخصی: یکپارچهسازی مالی رفتاری و مدیریت سرمایهگذاری» هم هست. آقای کراسبی در خط مقدم امور مالی رفتاری قرار دارد. نظرات او در مجله «هافینگتونپست» و «مدیریت ریسک» و همچنین یادداشتهای ماهانه او برای «WealthManagement» و «investment news» بهطور منظم منتشر میشود. دانیل به عنوان یکی از «متفکرانی که باید ببینید» از طریق وبگاه مانستر داتکام، «یک وبلاگنویس مالی که باید مطالبش را بخوانید» توسط ایایآرپی و «40 خبره جوانتر از 40 سال» از سوی investment news معرفی شد. دانیل در زمان فراغت از مشاوره در حوزه روانشناسی بازار، از تماشای فیلمهای مستقل لذت میبرد، بهصورت جدی تیم بیسبال سن لوئیس کاردینالز را دنبال میکند و با همسر و سه فرزندش اوقات میگذراند.
مترجمان کتاب کیستند؟
بهنام بهزادفر کارشناس ارشد مدیریت مالی سرپرست و عضو هیاتمدیره شرکت اطلاعرسانی و خدمات بورس است. شاهین احمدی نیز دانشآموخته دکترای مهندسی مالی و دارای مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد حسابداری است. وی مدیر تحلیل و ارزشگذاری شرکت سرمایهگذاری گروه مالی سپهر صادرات است. محمدابراهیم سماوی نیز، دانشآموخته دکترای مهندسی مالی و دارای شش گواهینامه حرفهای بازار سرمایه از جمله مدیریت سبد اوراق بهادار و تحلیلگری بازار سرمایه است. وی بیش از شش سال سابقه فعالیت در بازارهای مالی دارد و هماکنون مدیر تحلیل شرکت گروه صنعتی و معدنی امیر و عضو هیاتمدیره شرکت پارس ایمن سهم است.
کتاب چه میگوید؟
هدف این کتاب ارائه کاملترین راهنما برای روانشناسی مدیریت دارایی است. سرمایهگذار رفتاری برای تحقق تمامی معیارهای لازم برای خلق چنین کتابی، پیش از تشکیل سبد سرمایهگذاری به واکاوی ماهیت انسان میپردازد. این اتفاق زمانی میافتد که با درک درست از علت تصمیمگیری به شیوه موجود به این رسید که چگونه باید سرمایهگذاری کرد. کتاب از چهار بخش تشکیل شده که به شرح زیر است:
بخش اول: تشریح موانع جامعهشناختی، عصبشناختی و فیزیولوژیکی پیشروی تصمیمگیری مناسب سرمایهگذاری. خوانندگان به یک درک صحیح از تاثیر عوامل بیرونی بر فرآیند انتخاب دست مییابند و ممکن است به دلیل تصویر مخدوش ارائهشده از اراده فردی، با یک بحران وجودی مواجه شوند.
بخش دوم: پوششِ چهار گرایش اصلی روانشناختی که بر رفتار سرمایهگذاری اثر دارند. با اینکه رفتار انسان بیتردید پیچیده است، انتخابهای ما در زمینه سرمایهگذاری تا حد زیادی تحت تاثیر یکی از این چهار عامل قرار دارند. خوانندگان به درک بهتر از اقدامات خویش دست مییابند، متواضعتر میشوند و میل بیشتری به انجام کارهای خوب در جهان پیدا میکنند.
بخش سوم: درباره «نتیجه» بخش اول و دوم شفافسازی کرده و چند تمرین کاربردی برای غلبه بر مشکلات مرتبط با فصلهای قبلی ارائه میدهد. خوانندگان، بخش سوم را با باور رقیقتر خود و آگاهی سخت از غیرقابل پیشبینی بودن جهان پیرامون خود به پایان میرسانند. اما جای نگرانی نیست، همه چیز در پایان خوب خواهد بود. قول میدهم.
بخش چهارم: یک «راه سومی» برای سرمایهگذاری فراهم میکند که با رویکردهای منفعلانه و فعالانه رایج تفاوت دارد، همچنین، چارچوبی برای مدیریت ثروت در انطباق با واقعیتهای مربوط به کاستیهای مفهومی و رفتاری ما ارائه میکند. خوانندگان به یک درک عمیق از زیربنای روانشناختی رویکردهای سرمایهگذاری رایج مانند ارزش و تکانه1 دست مییابند و میفهمند چرا همه سرمایهگذاریهای موفق، روانشناسی را در دلِ خود دارند. افرادی که این بخش را به پایان میرسانند، ممکن است بخواهند رویکرد فعلی خود را در قبال سرمایهگذاری تغییر دهند که در بیشتر موارد همان کار درستی است که باید انجام گیرد.
چرا باید کتاب را خواند؟
ایدههای مندرج در این کتاب، ترکیبی از اقدامات انجامشده در این سالها و یک نگاه جامع به ادبیات سرمایهگذاری را نشان میدهد. فقط از طریق ترکیب نظریه و رویههای علمی است که میتوانیم از افراد در برابر بزرگترین دشمنشان محافظت کنیم: خودشان. علاقه به خواندن یک کتاب جدید، گام گذاشتن در ناشناختههاست. چه چیزهای جدیدی یاد میگیریم؟ چگونه میتوانیم برخی از باورهای محبوب خود را زیر سوال ببریم؟ آیا میتوانیم با اطلاعاتی که زندگیمان را تغییر میدهد، همراه شویم؟ در حالی که بسیاری از کتب سرمایهگذاری، تجدیدنظری در ایدههای قدیمی است، کتاب سرمایهگذار رفتاری یک چشمانداز به برنامهریزی و پارادایم سرمایهگذاری کاملاً جدید را ارائه میدهد. سفری که دانیل ما را به آن میبرد شگفتانگیز، دور از دسترس، گاه بینظیر و عجیب، اما همیشه آموزنده است. خواه با ایجاد مقایسه بین میمونها و بازارهای مالی یا شهرهای زشت آلمانی و اصرار ما به حفظ وضع موجود، کتاب سرمایهگذار رفتاری به دنبال درک آسان این مسائل پیچیده است. خواننده با این عقیده عمیق روبهرو خواهد شد که بدون درک مردم، هیچ بازاری قابل درک نیست و دانیل یک راهنمای خبره در مارپیچ رفتار انسانی است. دانیل با اشتراکگذاری موثر علم و تاریخ به روشنی نشان میدهد که متاسفانه مغز ما (اگرچه در کمال بینظیری و پیچیدگی است)، هنوز برای این وظیفه سرمایهگذاری بلندمدت مناسب نیست. ما همزمان تکاملیافتهترین گونه روی زمین هستیم که کاملاً برای نیازهای زندگی مدرن آماده نیست. اما این کتاب کاملاً امیدوارانه است و کاستیهای ما را فقط با هدف ارائه راهحلهایی برای حل تلههای روانی تبیین میکند که به راحتی در آنها گرفتار میشویم.
بازتابپذیری: رقص ارزش و تکانه
مانند کره بادامزمینی و شکلات، تکانه و ارزش به خودی خود عالی هستند، اما در ترکیب با یکدیگر حتی بهتر هم میشوند. کلیف اسنس، در نوشته خود این تعالی را به بهترین شکل توصیف میکند و میگوید «پارادایم جدید محوری و متعادل». ارزش و تکانه دو یافته قوی تحقیقات دانشگاهی و عملی طی 30 سال گذشته هستند. در حالی که دانشگاهیان بهطور پیوسته ناهنجاریهای جدید بازار را شناسایی میکنند که به بازده مازاد تعدیلشده بابت ریسک قابل توجهی منجر میشود و والاستریت بهطور پیوسته داستانهایی جدید برای طرح آنها عرضه میکند، ارزش و تکانه یک سر و گردن بالاتر از بقیه هستند (هیچ شیوه دیگری به خوبی، به این مدت طولانی و در مکانهای متعدد عمل نکرده است). اما هر دو مفهوم ارزش و تکانه دارای سابقه طولانی خلق بازدههای شگرف هستند، به خوبی در بین بازارها و طبقات داراییها عمل کردهاند و به مدت چنددهه پس از کشف نیز تداوم داشتهاند. مهمتر از آن، این دو استراتژی در کنار یکدیگر حتی عملکرد بهتری دارند. ارزش و تکانه بهطور مستقل و هماهنگ با یکدیگر عمل میکنند، دقیقاً به این دلیل که سه نشانه یک عامل قابل سرمایهگذاری را نمایش میدهند: شواهد تجربی، درست بودن نظری و مبنای رفتاری. یکی از مشهورترین مطالعات روانشناسی که تا به حال انجام شده است و بهطور مداوم برای نشان دادن تاثیر مخرب قدرت از آن یاد میشود، همچنین به عنوان یک آموزش عالی در خصوص گرایش انسان برای تصحیح حال و تعمیم آن به آینده نامحدود عمل میکند. اما هیچ چیز همیشه دوام ندارد و حتی بهترین حلقههای بازخورد در نهایت جا میزنند. دونلا میدوس به خوبی میگوید: «حلقههای بازخورد مثبت منابع رشد، انفجار، فرسایش و سقوط سیستمها هستند. یک سیستم با حلقه مثبت کنترلنشده در نهایت خود را از بین خواهد برد. به همین دلیل تنها تعداد کمی از آنها هنوز باقی ماندهاند. معمولاً یک حلقه منفی دیر یا زود ظهور خواهد کرد.» در نهایت، مازاد یک حلقه بازخورد باعث خاتمه آن میشود و کل فرآیند مجدداً به صورت وارونه آغاز میشود. بازارهای سرمایه، تحت هدایت برخی بازیگران انسانی که به دلخواه خود، همپیشگان را از خصایص انسانی تهی میکنند، چیزی بیش از مجموعهای از حلقههای بازخورد مثبت و منفی نیست که بهسوی و دور از، مفهوم افسانهای ارزش منصفانه فعالیت میکنند. این رابطه مدور بین علت و معلول به عنوان بازتابپذیری شناخته میشود. جرج سوروس، که در مورد این مفهوم بهطور گسترده نوشته است، عنوان میکند باید دو شرط برای بازارهای بازتابپذیر وجود داشته باشند: 1- فعالان متفکری که دیدگاه آنها از جهان جزئی و تحریفشده است. 2- این دیدگاههای تحریفشده میتوانند خودتقویتکننده شوند. ما بهطور دقیق انحرافات اجتماعی، روانی، عصبی و روانشناختی را که شرکتکنندگان بازار مستعد آن هستند بررسی کردیم و بحثهای ما در رابطه با تکانه و هر آنچه میبینید که تمام چیزی است که وجود دارد، شواهد روشنی فراهم میکنند که نشان میدهند، باور میتواند از سوی خود فرد تقویت شود. هر دو شرط بهطور گسترده تامین میشوند، و منجر به بازاری میشوند که به صورت دورهای ناکارا میشود و به سمت کارایی حرکت میکند. بازار هیچگاه بهطور کامل کارا نیست و همیشه به سمت کارایی در حرکت است. درک اشتباه این مفهوم، علت ریشهای بسیاری از عدم توافقها در میان مکاتب فکری متعدد و منبع خطمشیهای بد در رابطه با مدیریت پول است.
در بازگشت به دو شرط بازتابپذیری خود (دیدگاههای ناکامل و خودتقویتی)، به راحتی میتوان مشاهده کرد که چگونه یک حلقه بازخورد حرکت میکند. به منظور تجزیه و تحلیل کل فرآیند، نیازمند برخی اخبار یا اطلاعات هستیم تا افراد به آنها واکنش نشان دهند. دولت فدرال، که 4500 داده اقتصادی را ماهانه منتشر میکند و اخبار مالی 24ساعته، در این راستا فعالیت میکنند. اطلاعات از سوی شرکتکنندگان بازار، با در نظر گرفتن تجربه ذهنی خود از تفاوتهای فرهنگی، روانی و تجربه خود، جذب میشود. حس دریافتشده از این اطلاعات در ذهن ما لزوماً جزئی و ناقص است که به خوبی اولین شرط سوروس را تامین میکند. این اطلاعات، که اکنون پردازش شدهاند، به شیوههایی بهکار رفته که اغلب خود تقویتی میکنند. برای مثال آمازون2 را در نظر بگیرید. آمازون اولینبار در سال 1997 عرضه اولیه شد که به عنوان بزرگترین کتابفروشی دنیا شناخته شد. این شرکت چشماندازی از تخریب یک صنعت قدیمی ارائه داد و در نتیجه پوشش خبری زیادی به خود جلب کرد. این اخبار خوب منجر به سود جذابی برای سهام شد که تنها طی 20 سال از سهمی 18 دلار به بیش از هزار دلار رسید. طی این سالها، ارزش بازار فزاینده، با باورهای مثبت تقویت شد و چند مزیت واقعی فراهم ساخت. موفقیت آمازون به آنها اجازه داد تا رشد بیشتری را با هزینههای مالی بسیار کمتر به دست آورند. شهرت به آنها اجازه داده است تا برخی از بهترین استعدادها را در صنعت فناوری بهکار بگیرند و هزینهها را با عرضه اختیار خرید سهام به عنوان بخش بزرگی از بستههای پاداش کارکنان کاهش دهند. این مساله نشان نمیدهد که آمازون که حقیقتاً باور دارم یک نمانام نسل جدید است، پدیدهای سطحی است. در عوض، نشان میدهم چگونه باورهای زودهنگام مثبت یا منفی در رابطه با یک شرکت میتوانند حقایق اقتصادی تولید کنند که هر آنچه تصور میشود را با خود حاصل کنند. موفقیت آمازون قطعاً نتیجه کار سخت، استعداد زیاد و نوآوری محصول است، اما این فرآیند به شدت تحت تاثیر باور ذهنی قرار گرفته است. فرآیندهای بازتابپذیر با یک هسته حقیقی آغاز میشوند (یعنی آمازون روش فروش کتاب را تغییر میدهد) که از یک لنز ذهنی رد و منجر به حلقههای بازخورد خودتقویتی میشود. این حلقهها به مدت یک فصل تداوم دارند، تا اطلاعاتی به تازگی تفسیرشده آنها را اغلب در جهتی دیگر مجدداً فعال کنند. در حالی که نظریهپردازان بازار کارا، که قانع شدهاند قیمت در نقطه درستی قرار دارد، خرید کل بازار را توصیه میکنند و منتقدان بازار کارا به دنبال خرید سهامی هستند که از ارزش منصفانه خود جدا شدهاند، سرمایهگذاران رفتاری یک مسیر میانه را در پیش گرفته و متوجه هستند که پرسش اصلی این نیست که «آیا قیمت درست است؟»، بلکه این است که «قیمت به کدام سمت میرود؟». هنگامی که قیمت از یک دیدگاه رفتاری در نظر گرفته میشود، هرگز درست نیست، اما اغلب آنقدرها هم نادرست نیست که نتوان پیشبینی کرد. با ترکیب ارزش، تکانه و درک فرآیند بازتابپذیری، سرمایهگذار رفتاری به دنبال سرمایهگذاری در سبدی از سهام میرود که برآوردهای ناقص ذهنی آن را به صورت غیرمنصفانه تنبیه کرده است، اما یک حلقه بازخورد مثبت آن را به زودی با حرکتی به سمت ارزش منصفانه سوق خواهد داد. یک فرآیند بازتابپذیر را به عنوان یک سفر در نظر بگیرید که در آن ارزش فاصله تا مقصد، و تکانه سرعت سفر است. ترکیب ارزش و تکانه معادل سرمایهگذاری مشابه به یک قطار پرسرعت است که مسافت بسیاری را در کوتاهترین زمان ممکن طی میکند.
نتیجهگیری
ادوین لوفور، در کتاب خاطرات یک اپراتور سهام، داستانی به این شرح روایت میکند: «من در مورد مردمی شنیدهام که خود را با عملیات خیالی در بازار سهام، با دلارهای تخیلی سرگرم میکنند تا نشان دهند حرفشان درست است. گاهی اوقات این قماربازان خیالی، میلیونها دلار درآمد دارند. خیالبافی به این روش آسان است. مانند داستان قدیمی مردی است که قرار بود روز بعد دوئل کند.» فرد دوم از او میپرسد: «آیا تیرانداز ماهری هستی؟»
دوئلکننده در حالی که فروتن به نظر میرسد، میگوید: «خب، من میتوانم پایه یک گیلاس نوشیدنی را از فاصله بیستقدمی بزنم.»
نفر دوم که تحت تاثیر قرار نگرفته است، میگوید: «خیلی خوب است، هنگامی که یک تفنگ پر به سمت قلبت نشانه رفته است، میتوانی پایه گیلاس را بزنی؟» در واقع درسهایی که شما آموختهاید در صورت نیاز آخرین چیزی است که به ذهن شما خطور خواهد کرد. مطالعات نشان میدهند ما تقریباً 13 درصد ظرفیت شناختی خود را در فشار از دست میدهیم که به توصیه نسیم طالب منجر میشود: «حتی هنگامی که از سوگیریهای خود آگاه میشویم، باید بدانیم که دانش برابر با رفتار نیست. راهحل در طراحی و رعایت یک فرآیند سرمایهگذاری است که حداقل تا اندازهای در برابر خطاهای تصمیمگیری رفتاری قوی باشد.» در یک شرایط واقعی، هر موفقیتی که در نتیجه خواندن این کتاب به دست آورید، نه در نتیجه استعداد شخصی، بلکه از طریق پذیرش اشتباهات شخصی خواهد بود. هنگام سرمایهگذاری، شما آنقدرها خوب نیستید (جامعهشناسی، روانشناسی و عصبشناسی اثبات کردهاند)، اما این بدان معنا نیست که هیچ چیز خوبی در شما وجود ندارد. تبدیل شدن به یک سرمایهگذار رفتاری اساساً به دور شدن از نکات بد و چشماندازهای اشتباهی برمیگردد که به شما تلقین شده و متوجه میشوید کار کمتر نتیجه بهتری برای شما دارد. قابل درک است که هر چه کمتر نیاز داشته باشید به فردی خاص تبدیل شوید، بیشتر خاص خواهید شد. علاوه بر این، باید بدانید که شناختن خود و ایجاد ثروت به موازات یکدیگر رخ میدهند و تنها از طریق شجاعت شخصی برای متوسط بودن، به آن دست خواهید یافت و در نتیجه در مسیری برای تبدیل شدن به فردی بزرگتر قرار خواهید گرفت. بزرگی، حق طبیعی شما، و خاص بودن نقطه تعالی شماست، اکنون تلاش سخت را کنار بگذارید و بروید به آنچه میخواهید برسید.