سناریوهای خاکستری فسادزا
مسیر ثروتاندوزی مسوولان ایرانی چیست؟
صحبت درباره ثروت مدیران دولتی دو جنبه دارد. یک جنبه به ماهیت موضوع برمیگردد و اینکه اساساً ثروتمند بودن یک مدیر دولتی چقدر پدیده قابل دفاعی است اما جنبه دیگر به روش کسب ثروت مدیران ارشد دولت برمیگردد. طبعاً منظور از دولت همه اجزای اداره کشور است نه فقط قوه مجریه.
در بسیاری از کشورها جنبه اول چندان موضوعیت ندارد و فقط جنبه دوم است که اهمیت دارد. یعنی مهم نیست که یک مدیر دولتی یا سیاستمدار چقدر ثروت دارد بلکه مهم این است که این ثروت را از کجا آورده و منشأ آن چقدر سالم و قانونی است.
اما در ایران نمیشود جنبه اول را نادیده گرفت. وقتی سادهزیستی و سرمایهدارستیزی یکی از پایههای اساسی پارادایم فکری حاکم است و نظام سیاسی مستقر با مصادره اموال سرمایهداران بخش خصوصی، کارش را شروع کرده نمیشود چشم بر این تعارض اخلاقی بست که مدیر ارشد این نظام باشی، سرمایهدار هم باشی. بهخصوص که هنوز هم بخشی از نظام تصمیمگیری و هواداران آن به تقدیس فقر میپردازند. در چنین شرایطی و با توجه به سختگیریهای اعتقادی و سیاسیای که برای ورود به حلقه بسته مدیریت ارشد کشور میشود طبیعی است مدیر دولتی ثروتمند باید آماده قضاوتهای اخلاقی باشد. نمیشود در یک فضای انحصاری و با تکیه بر باورهایی خاص به قدرت رسید اما در عمل خلاف آن باورهای خاص (فارغ از اینکه چقدر ما با آن باورها موافق باشیم) رفتار کرد. چنین وضعیتی منطقاً قابل نقد است.
اما در این نوشته بیشتر به جنبه دوم یعنی منشأ ثروت مدیران دولتی خواهم پرداخت. در نگاه اول به نظر میرسد منشأ این ثروت دو حالت بیشتر ندارد یا قانونی است یا غیرقانونی. مثلاً ثروتی که از طریق ارث خانوادگی به دست آمده یا بهطور ناب و خالص نتیجه کار و تلاش آن مدیر در بخش خصوصی بوده منشأ قانونی دارد و ثروتی که از اختلاس و رشوه حاصل شده هم قطعاً منشأ غیرقانونی دارد. اما داستان به این سادگی نیست؛ در میان این دو حالت سیاه و سفید، حالت سومی وجود دارد که همه پیچیدگیها آنجاست. بهخصوص که این حالت خاکستری بسیار بیشتر از دو حالت دیگر رواج دارد.
اجازه بدهید چند سناریو را مرور کنیم:
1- مدیر ارشد یک نهاد دولتی، متولی نظارت و مجوزدهی به کسبوکارهای خاصی در یک صنعت است. همسر یا دوست او هم مجوز کسبوکار تحت نظارت مدیر ارشد ما را دارد و با خیال راحت و با دسترسی مستقیم به مقام ناظر مشغول به کار است. خیلی محتمل است که این مدیر در این کسبوکار شراکت غیررسمی داشته باشد.
2- مدیر ارشد یک نهاد دولتی قطعه زمین دورافتادهای دارد که بلااستفاده مانده، او تصمیم میگیرد در این زمین یک کسبوکار کشاورزی مکانیزه راه بیندازد؛ او با مدیر ارشد دیگری که در یک شورای دولتی مدام هم را میبینند صحبت میکند تا راه روستایی منطقهای را که در آن زمین دارد، بهسازی کنند؛ با مدیر دیگری صحبت میکند که پروژه آبرسانی به آن منطقه را تسریع کنند؛ با مدیر دیگری صحبت میکند و مطلع میشود که محدودیت قیمتگذاری فلان کالای کشاورزی به زودی برداشته خواهد شد. مدیر ارشد ما اکنون یک ایده کسبوکاری خوب به واسطه رانت اطلاعاتی دارد که زیرساختهایش را هم به واسطه روابطش فراهم کرده است.
3- مدیر ارشد یک نهاد دولتی فرزند جوانی دارد که به لطف قانون انتقال فرزندان اعضای هیات علمی به یک دانشگاه خوب منتقل شده و مدرک خوبی گرفته است. این مدیر ارشد فرزندش را به مدیر ارشد دیگری معرفی میکند که اگر کار مناسبی برای فرزندش سراغ دارد به او اطلاع بدهد. مدیر ارشد دوم به حمایت مدیر ارشد اول در انجام وظایف خود نیاز دارد پس ترجیح میدهد هوای مدیر اول را داشته باشد و فرزند او را به یکی از شرکتهای تابعه معرفی میکند تا عضو هیاتمدیره شود. حالا فرزند جوان مدیر اول که مدرک خوبی دارد صاحب رزومه هم شده است. بقیه سناریو چیز جدیدی نیست.
4- مدیر ارشد یک نهاد دولتی درگیر پروندهای است که یک بانک هم درگیر آن است. مدیران بانک نیازمند حمایت این مدیر ارشد هستند تا مشکل بانک حل شود. از سوی دیگر همسر مدیر ارشد ما یک پزشک است که بدش نمیآید مطب سادهاش را به کلینیک پزشکی تبدیل کند. برای این کار نیازمند یک وام است اما برای اخذ این وام وثیقه کافی ندارد. مدیر ارشد همسرش را به مدیران بانک معرفی میکند تا در راستای حمایت از کسبوکارهای کوچک به او وام بدهند. وام داده میشود، مشکل پرونده بانک هم حل میشود.
5- مدیر ارشد یک نهاد دولتی از کار برکنار شده اما همه میدانند او به زودی به مسوولیت دیگری منصوب خواهد شد. در فاصله بین دو کار یک شرکت مشاوره تاسیس میکند و به کسانی که در حوزه مسوولیت قبلی او مشغول به کار هستند مشاوره استراتژی و برنامهریزی میدهد. عجیب هم نیست چون آن حوزه را خوب میشناسد و دسترسیهای او کمک میکند که مسائل این شرکتها رتق و فتق شود. در عین حال مشتریان او هم بدشان نمیآید مدیر ارشد سابق را نمکگیر کنند چون میدانند به زودی جای دیگری مدیر خواهد شد.
6- مدیر ارشد یک نهاد دولتی با شرکتی دانشبنیان آشنا شده که میداند محصول جالبی دارد اما شرکت نوپاست و مدیران جوانش تجربه کافی ندارند و به همین دلیل بلد نیستند سرمایه جذب کنند. مدیر ارشد ما به آنها پیشنهاد میدهد در ازای اخذ سهام به صورت غیررسمی (خواهرزادهاش را معرفی میکند) به آنها کمک کند. این مدیر ارشد ما هر روز با مدیران ارشد موسسات مالی سر و کار دارد. او این شرکت دانشبنیان را در اقدامی خداپسندانه به این موسسات معرفی میکند و به آنها تاکید میکند که دست این جوانها را بگیرند چون حیف است این بچهها ناامید بشوند و از کشور بروند. شرکت دانشبنیان سرمایه را جذب میکند و خواهرزاده وارد هیاتمدیره میشود.
7- مدیر ارشد یک نهاد دولتی به زودی باید بازنشسته شود. او نگران بعد از بازنشستگی است به همین دلیل به اتفاق مدیران ارشد دولتی دیگر تلاش میکنند پاداش بازنشستگی را افزایش بدهند. مدیران در آستانه بازنشستگی دیگر هم کمک میکنند و این قانون مصوب میشود.
8- مدیر ارشد یک نهاد دولتی به زودی باید بازنشسته شود. او خوشحال است که پاداش بازنشستگی خوبی خواهد گرفت. ناگهان مطلع میشود که در مجلس بحث حذف این پاداش مطرح است و احتمالاً تصویب میشود پس بلافاصله با دوستش که مدیر ارشد یک نهاد دولتی دیگر است هماهنگ میکند و فوری بازنشسته میشود تا پاداش را قبل از اجرایی شدن قانون بگیرد. حالا با مدیران ارشد دیگری که همه سالهاست هر روز در این کمیسیون و آن شورا هم را میبینند تفاهم میکند مجوز بهکارگیری او به عنوان یک بازنشسته را از نهاد قانونی مسوول دریافت کنند تا مبادا کشور از خدمات او محروم بماند.
این سناریوهای خاکستری و دهها سناریوی دیگر هر روز در مملکت اتفاق میافتند. ظاهر قانونی دارند اما روح آنها مبتنی بر فساد است. در اغلب این سناریوها دو نوع فساد تعارض منافع و رانتجویی وجود دارند. اگر حاکمیت واقعاً قصد دارد جلوی این شیوه ثروتاندوزی را بگیرد راهحلها روشن است، قانون تعارض منافع را تصویب و آن را سفتوسخت اجرا کند، پای دولت را از مجوزدهی و قیمتگذاری و دیگر کارهایی که رانت ایجاد میکند بیرون بکشد، شفافیت در تصمیمگیریهای دولتی و اداره شرکتها و نهادهای دولتی را ارتقا دهد تا معلوم شود چه کسی مسوول چه تصمیمی است، حداقل در انتصاب متصدیان مدیریتهای حرفهای و تخصصی معیارهای سیاسی را دخالت ندهد تا حلقه بسته مدیریتی باز شود و از آزادی بیان و فعالیت شجاعانه رسانههای مستقل دفاع کند تا روزنامهنگاری تحقیقی و افشاکننده فساد پا بگیرد. هر کاری غیر از کارهای بالا سرکار گذاشتن مردم است.
اغلب مدیران دولتی که در چند دهه اخیر ثروتی به هم زدهاند از این مسیرهای خاکستری استفاده کردهاند به همین دلیل از نظر قانونی خیلی راحت نمیتوان آنها را به دادگاه کشاند. ضمن اینکه این شیوهها متاسفانه چنان رایج شده که قبح خود را از دست دادهاند و کار به جایی رسیده که برخی مدیران ارشد نهتنها این شیوهها را بد نمیدانند که از آنها دفاع هم میکنند. در نهایت تنها راه علاج همان شفافیت و کوچک کردن دولت و حرکت به سمت اقتصاد رقابتی است.