شورِ شیرینِ شرق
بهرام امیراحمدیان از ریشههای شکلگیری نگاه ایرانیان به چین میگوید
چندسالی است که تصویر چین برای ایرانیان تغییر یافته است. حافظه تاریخیِ نهچندان قدرتمند ما، بیشتر بر چینی تاکید دارد که اخیراً در برجام کنار ما ایستاد و نه بر دورهای که چشمبادامیها، در صدور قطعنامههای پیدرپی، پشت ایران را خالی کردند. به هر ترتیب، تصویر واقعیِ چین، سیمای درهمآمیختهای از پیشینههای مورد اشاره است و نه آنچه این روزها و در پی جدال سخنگوی وزارت بهداشت و سفیر چین، از سوی هر یک از موافقان و مخالفان به تصویر کشیده میشود.
چندسالی است که تصویر چین برای ایرانیان تغییر یافته است. حافظه تاریخیِ نهچندان قدرتمند ما، بیشتر بر چینی تاکید دارد که اخیراً در برجام کنار ما ایستاد و نه بر دورهای که چشمبادامیها، در صدور قطعنامههای پیدرپی، پشت ایران را خالی کردند. به هر ترتیب، تصویر واقعیِ چین، سیمای درهمآمیختهای از پیشینههای مورد اشاره است و نه آنچه این روزها و در پی جدال سخنگوی وزارت بهداشت و سفیر چین، از سوی هر یک از موافقان و مخالفان به تصویر کشیده میشود. در همین راستا، بهرام امیراحمدیان، عضو هیات علمی دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران با تشریح ستونهای سیاست خارجی چین نشان میدهد که درک نادرست ما از چین، در کنار منافع جناحی در داخل کشور موجب قطبیشدن فضا و ایجاد توقعات غیرواقعی شده که لازم است، با در نظر گرفتن جوانب آن، به اصلاح این نگاه بپردازیم.
♦♦♦
آیا چین اساساً انگیزهای برای حمایت از ایران دارد و با توجه به ابعاد قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی این کشور، اصولاً چین میتواند شریک استراتژیک ایران در نظر گرفته شود؟
کشورها در حوزه روابط بینالملل هیچگاه منافع ملی خود را به نفع کشور دیگری به خطر نمیاندازند. حتی کمکهای بشردوستانه در قبال کشورهای دیگر نیز با مقاصد خاصی صورت میگیرد که گاه میتواند برای نمایش قدرت و ثبات هژمونیک انجام شود. در محیط آنارشیک بینالملل، کشورها به راستی به فکر معضلات دیگران نیستند و این امور بر عهده سازمانهای بینالمللی و نهادهای خیریه است. در ایران نیز تصور نادرستی در مورد چین شکل گرفته است که این کشور ملزم است منافع خود را برای ایران به خطر اندازد. چین کشوری است که تقریباً یکپنجم تجارت خارجی ایران را به عنوان اولین شریک تجاری ایران تشکیل داده است در حالی که از سمت چین، چنین رقمی، قابل چشمپوشی است. بنابراین چین، ایران را شریک استراتژیک خود نمیداند. اگر ایران منبع تامینکننده مهمی برای چین است، در عین حال چین نیز در قبال واردات نفت، کالاهای مورد نیاز را به ایران صادر میکند. حجم زیادی از کالاهای وارداتی از چین، مصرفی است اگرچه در بین آن، ادوات نیمساخته و ماشینآلات نیز وجود دارد. در حقیقت اگر ایران، به این کشور نفت و مواد اولیه نفروشد، امکان تهیه کالاهای مورد نیاز خود را ندارد زیرا این کشور به ایران پولی پرداخت نمیکند. اگرچه ایران توان تولیدی دارد اما تحت تاثیر تحریمها، قاچاق کالا، بخش خصوصی ضعیف و واردات بیرویه از چین (به دلیل قیمتتمامشده بسیار پایین) کمر کارخانههای ایرانی و تولید شکسته شده است. ناتوانی صنایع سبک و سازندگان کالاهای مصرفی، بسیاری از تولیدکنندگان را از گردونه تولید حذف کرده، کارگران بسیاری را بیکار کرده و به خیل دستفروشان افزوده است.
چین به عنوان یک قدرت اقتصادی، روابط بسیار تنگاتنگی با کلیه کشورها به ویژه آمریکا دارد و قطعاً روابط خود را تحتالشعاع رابطه با ایران قرار نمیدهد. چین استراتژی مشخصی برای کشورداری تدوین کرده است. با این شرایط، از سیاست خارجی چین به روشنی میتوان دریافت که این کشور در خلیج فارس به ویژه در مورد ایران جایگاه ویژهای برای خود تعریف کرده و همزمان، روابط خود را با سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز در دستور کار قرار داده است. همانگونه که در دوره ملک عبدالله پادشاه فقید عربستان سعودی، تلاشهایی برای برقراری ارتباط تجاری به ویژه در حوزه منابع انرژی صورت پذیرفت و کماکان روابط چین با این کشور در حال پیگیری است. بنابراین چین مانند هر کشور دیگری در عرصه سیاست، آلترناتیوهای مورد نیاز خود را حتی در مورد ایران و مساله محوری آن یعنی انرژی، مد نظر دارد. به همین شکل، ایران نیز جایگزینهایی در زمینه فروش محصولات انرژی در نظر دارد به شکلی که در حال حاضر، حتی با فروش غیررسمی نفت و با اینکه به دلایل گوناگون، خریداران نفت ایران مشخص نیستند اما تجارت انرژی درحال پیگیری است. این مشکلات اگرچه اقتصاد ایران را با چالشهای فراوان و کمبودهای جدی مواجه کرده است اما پتانسیل تولیدی کشور، در شرایط مدیریت منطقی، قادر به پاسخگویی نیاز ملی خواهد بود. بر همین مبنا، وظیفه اصلی ما در ایران این است که رویکرد خود را با چین و هر کشور دیگری مبتنی بر منافع ملی استوار کنیم و اولویت، بر تولید در داخل و فراهم کردن زمینههای فعالیت بخش خصوصی قرار گیرد.
آیا وجه غالب در تحلیل کارنامه رفتارهای چین در فضای بینالمللی در قبال ایران، حمایت و همراهی پیوسته بوده است یا رفتارهای سینوسی چین در آن چیرگی دارد؟
کشورها سیاست خارجی مد نظر خود را کاملاً بر مبنای منافع خود پایهریزی میکنند. چین در مورد برجام، یکی از ستونهای این توافق بود و به عنوان یکی از امضاکنندگان این توافق، تمام تلاش خود را برای حفظ جایگاهی ویژه بهخصوص حفظ استقلال رای به کار بست که امری قابل تقدیر و به سود ایران تلقی میشود. حمایتهای چین در قضیه برجام، اساساً ارتباط مستقیمی با مسائل تجاری ندارد زیرا این کشور قادر است حتی در مورد تامین انرژی مورد نیاز خود، تامینکنندگان بسیاری را بیابد.
به هر ترتیب، طبیعی است که هیچ کشوری، به طور دائمی نمیتواند منافع خود را با کشورهای دیگر همراستا کند. عدم همراهی چین در پشتیبانی از ایران در دوره احمدینژاد و بحران پیش روی کشور در پرونده هستهای، شاید سیاستی دوگانه در نظر گرفته شود اما در حقیقت چنین نیست. در مساله هستهای آنچه بیش از هر چیز شایان توجه است، امنیت بینالملل است. ترکیب شورای امنیت سازمان ملل، بیانگر تلاش همهجانبه برای تامین امنیت بینالملل است و بر همین اساس، کشوری که امنیت بینالملل را با مخاطره مواجه کند، مستحق صدور قطعنامههای تحریمی در نظر گرفته میشود. در مورد ایران و صدور قطعنامههای تحریمی، چین و روسیه اگرچه علیه ایران مواضع منفی اتخاذ کردند اما این موارد، در دورهای تنشآلود یعنی در دولت محمود احمدینژاد رخ داد که متاثر از وضعیت سیاسی داخل ایران نیز بود. ایران نظم بینالملل کنونی را نمیپذیرد. در دوره احمدینژاد نیز وقعی به صدور قطعنامههایی که تلاش میکرد در همین راستا، ایران را مجبور به پذیرش نظم بینالملل کند نهاده نمیشد. اما در سیاست خارجی چین، این مساله با ظرافت خاصی دنبال میشود. چین در سیاست خارجی خود به صراحت اعلام کرده است که نظم بینالملل را میپذیرد اما به آن انتقاداتی جدی دارد.
چین در محیط بینالملل کنونی نیز قصد دارد هژمونی جدیدی در مقابل ایالات متحده برپا کند و به همین دلیل در دریای چین جنوبی با ایجاد جزایر مصنوعی و تبدیل آنها به پایگاههای نظامی، به مقابله با آمریکا برخاسته است. این اتفاق در محیطی رخ داده است که بسیاری از کشورهای این حوزه، متحد آمریکا هستند. بر همین مبنا، با اینکه چین درحال تقابل با آمریکاست ولی به هیچوجه قصد سرشاخ شدن با این کشور را ندارد. این کشور در اسناد رسمی دولتی در سیاست خارجی خود بر این مساله تاکید میکند و در مورد ابتکار یک کمربند-یک راه نیز خود را متعهد به نظم بینالملل و مشتاق برای همکاری در چارچوب آن با سایر کشورهای جهان میداند و نمیخواهد در فضایی وهمآلود و یکجانبهگرایانه عمل کند. اعتقاد به چندجانبهگرایی در چین، موجب میشود که همکاری با روسیه، بریتانیا و فرانسه نیز در دستور کار این کشور قرار گیرد.
در عین حال، ایران به نظم کنونی جهان اعتقاد ندارد و نپذیرفتن آن، مبنای بسیاری از مشکلات کشور است. این رویه از دو حال خارج نیست. ایران یا در چارچوب نظم بینالملل ملزم به همکاری است یا عملاً باید آن را رد کند که در حالت دوم، نیازمند ارائه آلترناتیوی جدی است که تاکنون نیز ارائه نشده. در غیر این صورت باید به نظم کنونی احترام بگذارد. به عنوان مثال، جمهوری آذربایجان با اینکه متحد آمریکاست اما در مساله هستهای، بهرغم انتقادات جدی به ایران (که در نهایت اما منجر به حمایت این کشور از برنامه صلحآمیز هستهای شد) اعلام میکند که در صورت افزایش تنشها، اجازه حمله از خاک آذربایجان به کشور همسایه خود یعنی ایران را به هیچ کشوری نخواهد داد. این نمونهای از پذیرش نظم بینالملل اما رفتار در چارچوبهای ملی است. آنچه در ایران در قبال چین بیش از هر مسالهای ضروری به نظر میرسد، تغییر نگاه به این کشور است. چین نجاتدهنده ایران نیست. ایران کشوری قدرتمند است که باید نگاه خود را به درون و نیروهای ملی معطوف کند و راه گریزی وجود ندارد. سیاست خارجی موفق برای یک واحد سیاسی، نشاتگرفته از سیاست داخلی منسجم است. در داخل ایران، نیروهای ملی باید به اجماع و همراهی برسند و در مقابل یکدیگر قرار داده نشوند. بنابراین، کشورهایی در سیاست خارجی موفق عمل کردهاند که سیاست داخلی خود را متکی به نیروهای داخلی و توان ملی کنند و استقلال واقعی را رقم بزنند. چنین رویکردی، نافی ارتباط با سایر کشورها نیست بلکه روابط خارجی را در روندی منطقی و مبتنی بر منافع ملی قرار میدهد.
چرا اخیراً بخشی از نیروهای سیاسی در ایران، چین را تبدیل به خط قرمز سیاست خارجی کردهاند؟ آیا دچار شرقزدگی شدهایم؟
توجه به این نکته ضروری است که هر چقدر که به شرق نزدیک شویم، از غرب فاصله خواهیم گرفت. به همین دلیل، اتکای بیش از حد به چین و روسیه موجب میشود که در تنگناهای اقتصادی-سیاسی، مورد خطر استثمار قرار بگیریم. از دریچه ژئوپولتیک، یک واحد سیاسی ملزم است که خود را به شراکت با معدود شرکای تجاری، محدود نکند تا در بزنگاههای حساس، تحت فشار قدرتهایی که به آنها وابستگی وجود دارد، قرار نگیرد. تنوع در شرکای تجاری، از ویژگیهای بارز سیاستهای اقتصادی-تجاری دولتهاست و در جهان نیز در کشورهای توسعهیافته نمونههایی را به ندرت میتوان یافت که شراکت تجاری بیش از 10 درصد حتی با شریک اول خود داشته باشند در حالی که این مساله در مورد ایران و در رابطه با چین بین 20 تا 30 درصد است که بیانگر ضرورت جدی در اتخاذ یا اصلاح سیاستهای تجاری در ایران است.
این نگرانی در بخشی از گروهها وجود دارد که ایران، متکی به چین نباشد. چین برای کشور خود منافع ملی مشخصی تعریف کرده است و حمایت چین از ایران تحت هر شرایطی، یک خیال باطل است. چین اگر به ایران کالا صادر نکند، کار خاصی با ایران نخواهد داشت. درحال حاضر دو طیف در قبال این مساله ظهور کردهاند. گروهی، هشداری کاملاً بجا مبنی بر اینکه «چین را نباید متحدی همیشگی برای ایران تلقی کرد» سر میدهند و تنوع در روابط خارجی را دنبال میکنند و شراکت با غرب یا ژاپن و کره جنوبی را مورد توجه قرار میدهند. گروهی دیگر نیز بر این باورند که «در زمانه تحریمها، از فرصتهایی که میتوان از کانال چین حاصل کرد، نباید غفلت کرد» و میتوان از تکنولوژی و پتانسیل چینیها بهرهمند شد. اما این دسته، به توان داخلی بیاعتنا هستند. توان داخلی ایران نشان داده است که وقتی میتوان در صنایع حساس و پیشرفتهای همچون بخشهای نظامی، صنایع موشکی، ماهواره و... قدمهای مهمی برداشت، چرا در بخشهای دیگر این توان به کار گرفته نشود و بخشهای پزشکی، صنعتی و نظامی را متحول نکرد؟ اگرچه گفته میشود، گروههایی که حمایت سفت و سختی از چین به عمل میآورند، نگران لطمهخوردن کشور از تجارت کنونی با چین هستند اما این مساله بیشتر مبتنی بر منافع گروهی است. اگرچه خدشهدار شدن روابط ایران و چین خللی در وضعیت چین به لحاظ اقتصادی وارد نمیکند اما این چالش برای طرف ایرانی که بیش از 25 میلیارد دلار صادرات مواد خام به چین دارد و بخش مهمی از اقتصاد ایران بر آن متکی است، خطر بزرگی محسوب میشود. گروههای ذینفع از این مساله، تجارتهای کلان و پررونقی در حوزههای اقتصادی، حمل و نقل، خدمات و... را در دست دارند و برقراری روابط با چین، برای آنها ضروری است و طبیعی است در مقابل آن جبهه بگیرند. از دسترفتن چین و جایگزینکردن شریکی دیگر، به هیچوجه امر آسانی نیست. از سوی دیگر، به این مساله باید توجه شود که چین استعدادهای فراوانی دارد که میتوان از آنها در راستای منافع ملی و در جهتی درست و شفاف بهرهمند شد. موافقان اتکا به چین، لازم است به این پرسش پاسخ دهند هنگامی که با ورود کالاهای چینی به ایران، شاهد بیکار شدن هزاران کارگر و تعطیلی کارخانهها و سقوط تولید بودند، چه کسی پاسخگو بود؟
در تعریف منافع ملی ضروری است که همه اقشار از جمله کشاورز، بازاری، کارمند، دانشگاهی و... در ذیل آن جمع شوند در غیر این صورت مشخص است که نفع جناحی مورد توجه قرار گرفته است. با این حال در نظر گرفتن منفعت گروهی، چنین دستاندازهایی را در عرصه سیاست به وجود میآورد. در نهایت اما، بهرغم مباحث پیشین باید گفت، انتقاد یا حمایت از چین یا سایر کشورها نباید تماماً با نگاهی بدبینانه و منفی به گروههای حامی یا منتقد مواجه شود. عاقلانه آن است که دوستی و دشمنی افراطی با هر کشوری، از جمله چین کنار گذاشته شود و پیش از چنین مباحثی، گفتوگو در بین نیروهای داخلی و رسیدن به اجماع، اصلیترین اولویت باشد. ساخت نهاد و تشکیلات در این راستا میتواند کشور را به درستی در مسیری منطقی قرار دهد.
چگونه میتوان همزمان با حفظ چین در کنار ایران، از وابستگی به این کشور برحذر ماند؟
در شرایط کنونی و در مورد مسائلی مانند تنش لفظی اخیر میان وزارت بهداشت و سفارت چین، آنچه نباید بیش از اندازه از سوی دو طرف مورد تاکید قرار میگرفت، سیاسی کردن موضوع بود. این مساله در حیطه وظایف هر دو مقام این مجادله قرار نداشت و گفتوگوی مقامات دیپلماتیک مربوطه میتوانست این مساله را شفاف کند. با این حال، عملکرد نامناسب چین در مورد مساله کرونا و مشخصاً در قبال کیتهای تشخیصی که به طرزی عجیب در بسیاری از کشورها، فاقد کارایی تشخیص داده شدند، کتمانناپذیر است.
سیاست، اقتصاد و هر حوزه دیگری، لازم است در حیطه خاص خود ورود کنند. ایجاد زیرساختهای بنیادین و زمینهسازی گفتوگو و تعامل بخش خصوصی با کشورهای دیگر، نیازمند سیاستگذاری دقیق و اصولی است که از سوی دولت در بخشهای مربوط به تجارت لازم به پیگیری است. ایران یکی از بزرگترین تولیدکنندگان خودرو در منطقه است در حالی که مشاهده میشود بازار ایران به روی تولیدات چینی باز شده است که جای سوال است که با وجود این حجم تولید، چرا واردات صورت میگیرد. این قبیل مشکلات در بخش واردات، همگی برخاسته از ناتوانی سیستمهای حمایتی یا تعرفهای است. چگونگی تقویت صنایع در ایران، سوالی است که مقامات باید از خود در قبال انبوه کالاهای مصرفی چینی که بازارهای کشور را قبضه کرده است، بپرسند. اگر توان تولید برخی از این کالاها وجود ندارد، امکان تجهیز و تاسیس کارخانهها که وجود دارد و ضروری است این رویه، در پیش گرفته شود. همانطور که کارشناسان اقتصاد سیاسی نیز بر آن تاکید دارند، ضروری است که اولویت بر روی تولید کالاهایی قرار گیرد که توان تولید آسان یا سریع آن در کشور وجود دارد. اما به نظر میرسد در این میان، منافع جناحی و گروهی، مانع تحقق این امر میشود. آرزوی بستن چاههای نفت و تنظیم کردن اقتصاد کشور بدون در نظر گرفتن پتانسیلهای انرژی که از سوی مقامات بلندپایه کشور نیز بارها مطرح شده است نهتنها تحقق نیافت بلکه به جایی رسیدهایم که دولت، برای فروش نفت، به هر شیوهای اقدام میکند و کماکان اقدامی در راستای کنار گذاشتن وابستگی به نفت در کشور صورت نمیگیرد. طرفه اینکه در این مدت مدید، تحریمها نیز نتوانست تحولی بنیادین در سیاستگذاری اقتصادی ایران ایجاد کند.
در مورد ابتکار یک کمربند-یک راه نیز لازم به ذکر است که هنگامی که بحث جاده ابریشم پیش میآید، ایران خود را در میانه آن تصور میکند. عملکرد این جاده تفاوتهای بسیاری با گذشته دارد. چین سالانه مبلغ قابلتوجهی صادرات بینالمللی دارد اما روند ارسال آنها با روش سنتی بسیار متفاوت است. 95 درصد تجارت جهانی این روزها از طریق دریا صورت میگیرد. بنابراین ایران نمیتواند در مرکز ابتکار چین قرار بگیرد به همین روی، بهتر است با طرح همکاری در یکی از این شش کریدور، منافع خود را دنبال کنیم. ایران میتواند تلاش کند بخشی از کالاهای نیمهساخته چین را به ایران وارد کند و با تزریق آنها در صنایع متوقفشده خود و با بهرهگیری از منابع انسانی، انرژی ارزان و سرمایهگذاری مشترک با چین، تولید را رونق دهد و از ایجاد ارزش افزوده، منفعت حاصل کند تا از ایران به سوی اروپا صادر شود. سیاست همکاری و گرهزدن همسایگان با کشور، سیاست مناسبی است که در گرو تنشزدایی ایران است و لازم است در رأس امور قرار گیرد.