زخم مضاعف
موج جدید مهاجرت نخبگان نشانه چیست؟
مشاهدات میدانی از محیطهای دانشگاهی و شرکتهای دانشبنیان و همچنین دادههای اینترنتی مانند میزان جستوجوی عبارات مربوط به مهاجرت تحصیلی و کاری، رشد تمایل افراد جامعه به ترک کشور پس از ناآرامیهای اخیر را نشان میدهد. روند مشابهی هم پس از اعتراضات سالهای 88 و 96 کموبیش مشاهده شده بود. اگر فرض کنیم که افزایش مهاجرت (یا حداقل تمایل به انجام آن) پس از اینگونه ناآرامیها در کشور، از نظر آماری قابل توجه و معنادار است، بررسی این روند از دو جهت حائز اهمیت مینماید.
مشاهدات میدانی از محیطهای دانشگاهی و شرکتهای دانشبنیان و همچنین دادههای اینترنتی مانند میزان جستوجوی عبارات مربوط به مهاجرت تحصیلی و کاری، رشد تمایل افراد جامعه به ترک کشور پس از ناآرامیهای اخیر را نشان میدهد. روند مشابهی هم پس از اعتراضات سالهای 88 و 96 کموبیش مشاهده شده بود. اگر فرض کنیم که افزایش مهاجرت (یا حداقل تمایل به انجام آن) پس از اینگونه ناآرامیها در کشور، از نظر آماری قابل توجه و معنادار است، بررسی این روند از دو جهت حائز اهمیت مینماید. اول اینکه چه عواملی باعث میشود تا در پی چنین رویدادهایی، افرادی در کشور، بهرغم مشکلات فراوان مهاجرت و شروع دوباره در یک کشور بیگانه، به دنبال رها کردن خانه و خانواده و خراب کردن پلهای پشت سرشان باشند. چه انگیزهای آنچنان قدرتمند است که باعث میشود فردی ریشههای فرهنگی و عاطفی خود را رها کرده و به فکر کوچ به کشوری غریب بیفتد؟ گذشته از انگیزههای شخصی، آثار این روند بر توسعه بلندمدت کشور چیست؟ به نظر میرسد در جستوجو برای یافتن جواب این سوالات و بررسی ریشههای آن از جهات گوناگون، ذهن پرسشگر به یک نقطه مرکزی و ریشهای سوق مییابد و آن عدم اطمینان (uncertainty) است.
توسعه پایدار، بهخصوص توسعه اقتصادی، بیش از هرچیز مدیون رشد، کیفیت و انگیزه سرمایههای انسانی جامعه است. در واقع تلاشهای کارآفرینانه نیروهای مستعد و پرانگیزه است که موجب ایجاد بخش خصوصی بزرگ و رقابتی در کشور میشود. این بخش خصوصی قدرتمند است که باعث تشکیل سرمایه فیزیکی و موتور محرک رشد اقتصادی خواهد شد. با در نظر گرفتن شرایط جاری سیاسی و بینالمللی و کاهش توانایی دولت در انجام سرمایهگذاریهای متمرکز به دلیل تحریمها، اهمیت مشارکت موثر مردم در اقتصاد بیشتر روشن شده است. بستر اصلی که بخش خصوصی، یعنی همان نیرویهای انسانی مستعد جهت رشد و بالیدن نیاز دارند، توانایی پیشبینی آینده است. بدین معنی که فرد باید بتواند آینده خود و کسبوکارش را در ذهن ترسیم کرده و بر اساس آن برنامهریزی بلندمدت داشته باشد. این مهم نیازمند سطح قابل قبولی از ثبات در کشور است. فقط در این صورت است که افراد مستعد جامعه رشد میکنند و با جمع شدن این نیروها یک کشور پیشرفته و ثروتمند را میسازند. عدم اطمینان از آینده و بیثباتی بزرگترین دشمن توسعه است.
بسیاری از جوانانی که راه ترک وطن در پیش گرفتند، از ابتدا بر این تصمیم نبودهاند. در دوران دانشجویی دوستی داشتم که در سودای تولید محصولی برای کمک به حل مشکل آلودگی هوا در شهرهای بزرگ بود. او قصد داشت نوعی کاتالیستِ اگزوز خودرو تولید کند که با قیمت ارزان و فناوری موثر، قابلیت تولید انبوه و استفاده گسترده در ناوگان حملونقل فرسوده شهری و نتیجتاً کمک به کاهش آلودگی هوا را داشته باشد. در قدم اول، باید سالها صرف تحصیلات مرتبط میکرد تا به سطح علمی لازم برسد. پس از گذراندن مدارج علمی، احتیاج به سالها کار پژوهشی بود، که از میان دهها یا صدها فرد مشابه، احتمالاً تعداد معدودی قادر به انجام نوآوری مدنظر میشدند. در میانه این مرحله پژوهشی، قطعاً استفاده از امکانات جاری دنیا و ارتباطات علمی بینالمللی هم لازم بود تا نیاز به اختراع دوباره چرخ نباشد. پس از آن هم حاکمیت باید بستر و قوانین مناسب را مهیا میکرد که این فرد نخبه شرکتی تاسیس کند و جذب سرمایه انجام دهد و بتواند محصول خود را به مرحله تولید انبوه رسانده و در صورت داشتن کیفیت مناسب به فروش برساند. اما مهمترین بستر مورد نیاز، تصویب و اجرای قوانین سختگیرانه محیط زیستی بود تا صنایع خودروسازی مجبور به استفاده از کاتالیست باکیفیت در خودروها شوند. ولی در عمل، به دلیل تصمیمات یکشبه در مدیریت صنایع و اجرا نشدن قوانین محیط زیستی در آن مقطع، قادر به فروش محصول خود نشد و بهرغم عمری سرمایهگذاری، به هدف خود نرسید. این مثال که همگان به شکلی با موارد مشابه آن برخورد داشتهایم، نشاندهنده عدم ثبات شدید و ناتوانی پیشبینی آینده در کشورمان است. اینگونه نوسانات در تصمیمات و جهتگیریهای اصلی کشور، که عمدتاً توسط عوامل حاکمیتی و خارج از کنترل کارآفرینان و نخبگان روی میدهد، با انگیزههای آن شخص و افراد مشابه چه کرده است؟ در واقع بیثباتی بهتدریج، موتور محرک اقتصاد کشور را خاموش کرده و نیروی انسانی موثر را منفعل میگرداند. در طرف مقابل، در صورت موفقیت ایشان، هم عدهای مشغول به کار میشدند، هم سرمایهگذاری انجام میشد و هم به حل مشکل آلودگی هوا کمک میکرد که خود ریشه هزار درد دیگر برای مردم است. احتمالاً راهحل نهایی افراد سرخورده هم، مهاجرت یا متوسل شدن به کارهای بسیار زودبازده است که احتیاج به ثبات بلندمدت ندارد و موجب توسعه کشور نمیشود. از یک زاویه دید گستردهتر، نیاز بسیار جدی و فوری کشور این است که سطوح مدیریت، اهمیت منطق در تصمیمات اصلی و پیشبینیپذیر بودن جهتگیریهای اصلی کشور را درک کند. تنها راه آن هم توسل به علم در پیشبرد امور و پیشی گرفتن نگاه علمی بر روابط و منافع شخصی و گروهی است. هر مسیری غیر از این باعث سرخوردگی روزافزون طبقات تحصیلکرده جامعه میشود.
در دهههای اخیر جامعه ایران بهخصوص طبقات متوسط، بهصورت روزافزون با جهان خارج ارتباط بیشتری برقرار کرده است. این تماسها از طریق گسترش اینترنت و ماهواره و افزایش سفرهای خارجی بوده است. از طرف دیگر، رشد اقتصادیای که کشورهای مجاور و مقصد سفر ایرانیان، در دهههای اخیر کسب کردهاند، باعث متحولشدن ساختار اجتماع و رفاه عمومی در آن کشورها شده است. دیدن این پیشرفتها و مقایسه آن با اوضاع داخلی باعث رسوب تدریجی نارضایتی زیرپوست جامعه ایران شده است. مقایسه از جنبههای گوناگون، ناخودآگاه در اذهان مردم شکل میگیرد. بوروکراسی روان و تسهیلکننده کسبوکارها در کشورهای مجاور با بوروکراسی تودرتو و کمرشکن داخلی مقایسه میشود. آزادیهای اجتماعی و توانایی افراد در انجام آزادانه فعالیتهای تفریحی با محدودیتهای داخلی مقایسه میشود. محدودیت در آزادی بیان، محدودیتهای سیاسی و بسیاری عوامل دیگر هم به نارضایتیها دامن میزنند. مهمتر از همه، سطح متوسط حقوق و درآمدها در آن کشورها و به تبع آن سطح رفاه، فاصله معناداری با شرایط کشورمان پیدا کرده است. در این میانه، مسوولان کشور هم بهجای تلاش و تمرکز بر هموار کردن راههای رشد اقتصادی و افزایش ثروت و رفاه عمومی، راهحل را در تقسیم فقر میبینند. در واقع اختلاف طبقاتی شدیدی که در جامعه عیان است، نه به دلیل ثروت غیرعادی دهکهای بالا، که به دلیل فقر بسیار شدید بخشهای گستردهای از جامعه است. در روزهای گذشته، یکی از مقامات کشور فرمودند که «حقوقهای بالا را کم و نصف کنید و نصفش را به بیچارهها و مستضعفان بدهید».
از نظر مدافعان این نوع تفکر، ثروت کافی در کشور ایجاد میشود و مشکل فقط در نحوه توزیع غیرعادلانه آن است. این در واقع دنباله تفکر چپی است که دهههاست دست از سر جامعه ایران برنمیدارد و یکی از دلایل اصلی عقب ماندن ما از قافله پیشرفت جهانی است.
در هنگامه این مشکلات، جامعه ایران نیازمند امید است. امید به اصلاح روشهای حکمرانی، امید به حاکمیت بیچونوچرای قانون، امید به شایستهسالاری و نگاه علمی در مدیریت کشور، امید به پذیرفتن حداقلهای نظام بینالملل، امید به آرامش. اما برای ایجاد امید به آینده، مسوولان باید به مردم نشان دهند که قادر به درک مشکلات در فضای دنیای امروز هستند و برای حل آن به راههای علمی و منطقی متوسل میشوند. مردم خستهاند و هر اتفاقی که ثبات و امید را خدشهدار کند، زخم مضاعفی به تن رنجور جامعه میزند. به همین دلیل است که در پی هر کدام از ناآرامیهای رویداده در کشور، بخشی از مردم به آستانه تحمل خود میرسند و تنها راه را در بستن بار سفر مییابند.