ویروس واگیردار
چرا بازارهای مالی ایران به سرعت تحت تاثیر شایعات قرار میگیرند؟
پیش از آنکه بازارهای مالی در دنیا ایجاد شوند و پیش از مطرح شدن اثر شایعه بر بازارهای مالی، شایعه و شایعهسازی یکی از جنگافزارهای موثر در زرادخانه دولتها، امپراتوریها و سیاسیون بوده و هست و به صورت سیستماتیک ذیل شاخه روانشناسی سیاسی مورد بحث و گفتوگوی علمی قرا میگیرد و ادبیات موضوعی آن در این شاخه علمی بسط و توسعهیافته است، بنابراین در ابتدا رجوعی میکنیم به این حوزه و از یافتههای آن برای غنابخشی به این یادداشت استفاده میکنیم. همچنین سعی میکنیم با زبانی بیشتر فنی و کمتر کیفی /احساسی از ابعاد مختلف مقوله شایعه را مورد بررسی قرار دهیم.
پیش از آنکه بازارهای مالی در دنیا ایجاد شوند و پیش از مطرح شدن اثر شایعه بر بازارهای مالی، شایعه و شایعهسازی یکی از جنگافزارهای موثر در زرادخانه دولتها، امپراتوریها و سیاسیون بوده و هست و به صورت سیستماتیک ذیل شاخه روانشناسی سیاسی مورد بحث و گفتوگوی علمی قرا میگیرد و ادبیات موضوعی آن در این شاخه علمی بسط و توسعهیافته است، بنابراین در ابتدا رجوعی میکنیم به این حوزه و از یافتههای آن برای غنابخشی به این یادداشت استفاده میکنیم. همچنین سعی میکنیم با زبانی بیشتر فنی و کمتر کیفی /احساسی از ابعاد مختلف مقوله شایعه را مورد بررسی قرار دهیم.
فرمول بنیادین توسعه شایعه
در ادبیات سیاسی قدرت شایعه (Rumor) وابسته به دو بعد /عامل است، دوعاملی که در قالب فرمولی در هم ضرب میشوند (علامت ضرب به این دلیل که اگر یکی از این دو عامل وجود نداشته باشد شایعه در نطفه خفه شده و شکل نخواهد گرفت). این دو عامل عبارتند از سطح اهمیت (Importance) و سطح ابهام (Ambiguity)، زمانی حول یک موضوع شایعه شکل میگیرد که موضوع مورد بحث در نزد شنوندگان و مخاطبان هم واجد اهمیت بوده و هم ابهاماتی در آن خصوص وجود داشته باشد. نکته جذاب اینجاست که خود همین دو مولفه اهمیت و ابهام (به ویژه مولفه اهمیت) تا حدی انتزاعی بوده و در هر برهه زمانی میتواند تغییر کند و گاه میتوان باترفندهایی یک موضوع بیاهمیت را تبدیل به موضوع بااهمیت کرد و سپس حول آن به دنبال مهندسی شایعه رفت.
هر موضوعی هر چند مهم و حیاتی برای آحاد جامعه، اگر کاملاً شفاف و بیابهام باشد، به سختی میتوان حول آن شایعهای قوی و همهگیر ایجاد کرد و بر عکس اگر موضوعی کوچک و کمارزش باشد هر چقدر هم با ابهام و عدم شفافیت درگیر باشد، باز منبعی برای شایعهای قوی و همهگیر نخواهد بود.
در ایران از زاویه بحث روانشناسی سیاسی حتی برآوردهایی نیز از سرعت انتشار شایعه انجام شده بود، در آخرین برآوردی که بنده به آن دسترسی دارم و متعلق به قبل از ظهور اینترنت است، بالاترین سرعت انتشار شایعه در ایران عدد 600 کیلومتر ذکر شده بود. البته طبیعی است با گسترش اینترنت و شبکههای اجتماعی میانگین سرعت انتشار بیشتر شده است، البته نباید انتظار داشت این سرعت چندین برابر شده باشد، به هر حال قبل از ظهور اینترنت، از طریق تلفن مردم در سراسر ایران به هم وصل بودند و یک شایعه قدرتمند خیلی راحت ظرف چند لحظه قابل انتقال (انتقال و نه انتشار) بود. به اعتقاد من، اثر اصلی شبکههای اجتماعی نه در افزایش سرعت انتقال شایعات بلکه در افزایش تعداد شایعاتی است که با این حداکثر سرعت منتقل میشوند (موضوعی که در عصر پسااینترنت گریبان بازار سرمایه مثل بسیاری حوزههای دیگر را گرفته است).
کمکم به بحث بازار پول و سرمایه ورود کنیم. در ابتدا ترجیح میدهم فرمول بنیادین اشارهشده در بالا را متناسب با این حوزه و از طریق ذکر مثال اندکی جرح و تعدیل و همزمان برخی مصادیق آن را بیان کنیم. همچنین اجازه بدهید بین دو نوع شایعه تفکیک قائل شویم (این تفکیک پیشنهاد شخصی است و ممکن است خیلی استاندارد نباشد): شایعه گذشتهنگر (شایعه در مورد اتفاقاتی که رخ داده ولی اخبار آن به صورت شفاف اعلام نشده) و شایعات آیندهنگر (شایعه در مورد اتفاقاتی که در آینده احتمال وقوع دارند). بازار پول و سرمایه بیشتر با شایعات آیندهنگر سروکار داشته و تقریباً کل این یادداشت نیز بر مبنای بررسی همین نوع شایعات شکل گرفته است.
رابطه مستقیم شایعه عدم اطمینان و بازده مورد انتظار
در وهله اول در فرمول مذکور، بعد ابهام به دو شاخه که جمعپذیر هستند و نه ضربپذیر (هر کدام به صورت مستقل توان اثرگذاری بر تقویت شایعات را دارند و هیچ یک توان خنثی کردن اثر دیگری را ندارد) تقسیم میشود. اول ابهام ساختاری (ناشی از عدم اطلاعرسانی کافی، مدل کسبوکار بنیادین صنعت و...) و دوم بحث عدم اطمینان (ناشی از تغییر شرایط محیط و... که در نهایت منجر به عدم اطمینان در نرخ بازده میشود). هر دو عامل در بازار سرمایه همواره مهم بوده و هستند. در بازار پول اما بحث عدم اطمینان (عدم اطمینان در مورد نرخ بازده قابل حصول) باعث تقویت این بخش از فرمول دوقسمتی تقویت شایعه (فقط شایعات آیندهنگر) شده و وزن عامل ابهام را بالا برده است. در بازار پول میتوان گفت دههها هیچ نوع عدم اطمینان جدی وجود نداشت، تا آن زمان که برخی موسسات مالی دچار ورشکستگی شدند. در واقع آنقدر اطمینان در این بازار بالا بود که به قول مدیرعامل یکی از بانکهای کشور حتی کارمندان بانکها نیز زمانی نهچندان دور نماد اعتبار و اطمینان بودند و اگر زمانی طرف معامله قرار میگرفتند هم واسطه (بنگاه معاملاتی) و هم طرف مقابل (خریدار /فروشنده) با خیال راحتتری کار را دنبال میکردند.
در واقع شاید بتوان گفت شایعات آیندهنگرانه از آنجا که ناخواسته مولفه عدم اطمینان (پیش از این اشاره شد که یکی از پایههای تقویت شایعه است) را با خود دارند در سطح کلان و به صورت بالقوه قویتر و خطرناکتر از شایعات گذشتهنگر هستند (به عنوان مثال احتمالاً شایعه «بانک X در شرف ورشکستگی است» بهمراتب قویتر و مورد پذیرشتر از شایعه «بانک X ورشکسته است» باشد، چراکه اولین واکنش (مانع) منطقی به شایعه دوم این است: اگر این بانک ورشکسته است چرا دارد کار میکند؟ اما شایعه اول مانع منطقی خاصی در برابر توسعه و انتشار خود ندارد).
خلاصه کلام اینکه چون عدم اطمینان عنصر ذاتی بازارهای مالی است، از اینرو همواره این بازارها مستعد رشد شایعه است.
در حوزه سطح اهمیت نیز به نظر میرسد باید یکی از مولفههای تشکیلدهنده سطح اهمیت را (حداقل در بازار پول و سرمایه) میزان نرخ بازده پیشبینیشده در نظر بگیریم. در بازار سرمایه بسیار پیش میآید که حول یک شرکت کوچک و کمارزش شایعات گستردهای میپیچد و همین شایعات مبنایی میشود برای تولید مستندات تحلیلی بنیادین و تکنیکال و... حول آن سهم. در واقع هیچ کس نمیتواند انکار کند که مستندات تحلیلی که در بازار سرمایه ما و توسط فعالیت بازار تولید میشود (مستندات رسمی و غیررسمی) هیچ تناسبی با اندازه و همچنین پتانسیل بالقوه شرکتها در کسب بازده (ب ریالی) ندارد. نوعی عدم سنخیت بین اندازه شرکت (به عنوان نمادی از اهمیت آن برای فعالان بازار) و حجم تحلیلها و شایعات منتشرشده در ارتباط با آن وجود دارد؛ یک علت آن را میتوان در این شاخص جستوجو کرد. در واقع سطح اهمیت شرکت فقط از اندازه و حجم آن و میزان بازده ریالی که میتواند به ارمغان بیاورد، ناشی نمیشود؛ درصد بازده قابل اکتساب نیز بسیار اهمیت دارد، چراکه هر سرمایهگذار به دنبال بالا بردن درصد بازده خود است و شرکتهای بزرگ و بسیار بزرگ به راحتی نمیتوانند به یکباره بازده سنگینی کسب کنند. در واقع چه شرکت بزرگ باشی و چه کوچک اگر پیشبینی نرخهای بازده بالا و سه رقمی داشته باشی (چه مثبت و چه منفی) سطح اهمیت به شدت ارتقا مییابد و شایعات با سرعت و قدرت و حتی تنوع غیرقابل توصیفی تولید و منتشر میشوند. در بازار پول معمولاً ابزارهای مالی، درآمد ثابت است و از این لحاظ انتظار کسب بازده بسیار بالا و از اینرو تولید شایعه وجود ندارد، اما چون حالت عکس آن وجود دارد (احتمال کسب بازده منفی قابل توجه به دلیل از دست رفتن سود و حتی اصل سپردهها)، بنابراین بعد اهمیت بیشتر و بیشتر تقویت میشود و حول نهادهای بازار پول به صورت بالقوه امکان شکلگیری شایعه (عموماً شایعات منفی) وجود دارد. در بازار پول نیز همان تعریف ابتدایی از اهمیت که مبتنی بر اندازه است نیز همچنان اهمیت دارد و طبیعی است اگر بانکی قسمت قابل توجهی از نقدینگی کشور را در قالب سپردههای کوتاهمدت و بلندمدت جذب کرده باشد، در صورت بروز هرگونه ابهام بلافاصله شایعات قوی و متعددی حول آن شکل میگیرد.
شایعه و تعدد ذینفعان
یکی دیگر از مواردی که به تجربه میتوان در بازار سرمایه مشاهده کرد و در سایر حوزهها از جمله بازار پول نیز قابل مشاهده است، بحث ارتباط عامل اهمیت با تعداد ذینفعان بالقوه و بالفعل درگیر در یک موضوع، شرکت یا بانک است، در بازار سرمایه شرکتی که سهامداران متعددی داشته یا به واسطه شناوری امکان جذب سهامداران متنوع و زیادی را دارد میتواند اهمیت پیدا کند. شرکتی که نقدشوندگی پایینی دارد و سهامدارانش محدود است، به راحتی درگیر شایعات نمیشود چراکه مخاطبان بالقوه این شایعات توان کمی برای بهرهبرداری از شایعه مذکور (به عنوان مثال شایعاتی پیرامون رشد سودآوری یا رشد قیمت) را دارند.
در بازار پول و شبکه بانکی نیز، هر بانکی که تعداد سپردهگذاران بیشتری دارد (ذینفعان بیشتر)، بالقوه میتواند در معرض شایعات قرار گیرد، از اینرو علاوه بر حجم گردش مالی، لازم است نهادهای نظارتی (به ویژه در حوزه امنیتی) بانکها را بر مبنای تعداد سپردهگذاران و ذینفعان دستهبندی کرده و میزان نظارت و استانداردهای شفافیت بانکهای پرمخاطب را افزایش دهند.
کمی جلوتر برویم، از فرمول بنیادین قدرت شایعه فاصله گرفته و ببینیم در این حوزهها چرا شایعه ایجاد میشود (فارغ از اینکه آیا دو عامل پیشگفته به عنوان سوخت موتور شایعه وجود دارند یا خیر).
شایعه و اثر خودمحققشوندگی
یکی از مفاهیم کلیدی و بنیادین در دانش آیندهپژوهی که در واقع یکی از نقاط برتر بخش دانش آیندهپژوهی بر دانش پیشبینی است، مفهومی است به نام self-fulfilling prophecy یا پیشگویی خودمحققشونده، یعنی پیشبینیای که به صرف اعتقاد ما به آن محقق خواهد شد. با یک مثال توضیح خواهم داد.
اگر من و تمامی شما همگی با هم پیشبینی کنیم که دمای هوای فردا 40 درجه سانتیگراد خواهد بود و بر همین مبنا فردا صبح با آستینکوتاه از منزل خارج شویم، این فکر و عمل ما باعث گرم شدن هوا نمیشود. اما اگر همه با هم پیشبینی کنیم که بانک X ورشکسته شده و بر همین مبنا فردا صبح سپردههای خود را از این بانک خارج کنیم، قطعاً این اتفاق خواهد افتاد و بانک مزبور (ولو با بالاترین میزان کفایت سرمایه) قطعاً ورشکسته خواهد شد. یا اگر همه پیشبینی کنیم و مطمئن باشیم که هفته آینده قیمت یک سهم خاص رشد میکند قطعاً این اتفاق خواهد افتاد.
اینجاست که جذابیت و اهمیت شایعه به ویژه شایعات آیندهنگرانه (قسمت اعظم شایعاتی که هرروزه به گوش ما میرسد شایعات گذشتهنگر است) در بازارهای مالی روشن میشود. «چرا منتظر وقوع آینده نامعلوم باشیم وقتی میتوانیم با شایعات به آن شکل دهیم؟»
شایعه و مقوله اختیار واقعی (real option)
ابتدا تعریفی از مفهوم اختیار واقعی ارائه میشود. در بازارهای مالی یکی از انواع ابزارها یا به اصطلاح مشتقات مالی اختیار معامله (option) است.امروز در عالم واقع هر شرایط و موقعیتی که ویژگیهایی مشابه اختیار معامله را داشته باشد، اختیار واقعی مینامند. در یک تعریف اختیار یعنی حق انتخاب، یک اختیار واقعی فراهمکننده حق انتخاب بین دو یا چند گزینه است، بنابراین وقتی شخصی دارای حق انتخاب بین چند مسیر /انتخاب اقتصادی باشد عملاً دارای یک اختیار واقعی است. تعریف دیگر که پیشنهاد اینجانب است و از اینرو نمیتوان از آن به عنوان یک تعریف استاندارد یاد کرد، بر مبنای یکی دیگر از ویژگیهای ابزار اختیار معامله بنا شده است و آن ویژگی بحث بازده نامتقارن است؛ بر این مبنا هر موقعیت و شرایطی که در آن نوعی عدم تقارن اقتصادی وجود داشته باشد (در شرایط یکسان بودن احتمال سود و زیان، میزان سود بالقوه بیش از بازده بالقوه باشد یا در شرایط یکسان بودن سود /زیان بالقوه، احتمال کسب سود بهمراتب بیش از احتمال کسب زیان باشد) را میتوان نوعی اختیار واقعی محسوب کرد. حال شایعه را بر مبنای این تعریف مورد ارزیابی قرار دهیم.
به شایعاتی که سریعاً در فضای مجازی منتشر میشوند خوب دقت کنید، عملاً وظیفه توزیع آن بر دوش اعضای شبکه است، و زحمت و هزینه اصلی مربوط به طراحی شایعه است. شایعهساز باید چنان شایعهای را طراحی کند که سریعاً مورد توجه قرار گرفته و توسط مخاطبان دوباره و دوباره بازنشر شود. از اینرو عموماً تولید و نشر شایعه هزینه مستقیم سنگینی ندارد و اگر طراح و پخشکننده شایعه ناشناس بوده یا مکانیسمی برای شناسایی و مجازات قاطع شایعهپراکنان وجود نداشته باشد، عملاً شایعهپراکنی تبدیل به فعالیتی کمهزینه میشود. در طرف مقابل اگر شایعه (فرضاً شایعه پیرامون یک سهام) مورد توجه قرار گرفته و باور شود به صورت بالقوه این امکان فراهم است که بازده قابل توجهی را برای شایعهپراکنان به بار آورد در واقع در اینجا شایعه مصداق همان ضربالمثل معروف «سنگ مفت، گنجشگ مفت» است (البته از نظر نگارنده خود این ضربالمثل مصداق اختیار واقعی است و هر جا این ضربالمثل را شنیدید بدانید با یک اختیار واقعی مواجهید). در ادامه حتی وضع بدتر میشود، کسانی که بر مبنای شایعه مذکور سهم یا دارایی مالی خاصی خریدهاند، خود به ذینفعان جدید این شایعه بدل شده و سریعتر از سایر اعضای شبکههای اجتماعی اقدام به بازنشر آن میکنند و نوعی اثر شبکهای (network effect) مشابه آنچه در بازاریابی شبکهای شاهد هستیم رخ داده و خیلی سریع و راحت یک شایعه کل بازار را میگیرد.
در بازار پول و شبکه بانکی نیز این قضیه میتواند صادق باشد. در بندهای قبلی در مورد علل ایجاد محیط مساعد برای تولید و نشر شایعه حول سیستم بانکی سخن گفتیم، حال باید ببینیم بر مبنای مفهوم اختیار واقعی آیا میتوان ذینفعانی برای آن یافت. در مورد بانکها عملاً اصلیترین شایعهای که میتواند رخ دهد شایعه ورشکستگی است که باعث کاهش سطح سپردهگذاری افراد در بانک هدف شایعه شده و در بدترین حالت باعث فرار گسترده سپردهها (bank run) میشود. این نوع شایعه به صورت بالقوه دو دسته ذینفع میتواند داشته باشد؛ دسته اول ذینفعان ظاهری یعنی کسانی که در ظاهر و در کوتاهمدت از این قضیه نفع برده اما در نهایت متضرر میشوند، این ذینفعان مدیران و سهامداران بانکهای رقیب هستند و هیچ عجیب نخواهد بود اگر متوجه شویم برخی از این مدیران و سهامداران سطحینگر بانکها اقدام به بازنشر و تقویت چنین شایعاتی بکنند با این امید که بتوانند سهم بازار بانک هدف را تصاحب کنند. ذینفع دوم برخی رقبای سیاسی-اقتصادی کشور هستند (از واژه دشمن استفاده نمیکنم، چراکه این واژه زمانی معنی پیدا میکند که دوست هم وجود داشته باشد، در حالی که در عالم سیاست و روابط کشورها دوست و دشمن معنایی ندارد و همه به دنبال منافع خود بوده و نوع رقابت ابدی برقرار است). وقتی زمینه تولید شایعه فراهم باشد، تولید و نشر آن مخصوصاً اگر از خارج از مرزها هدایت شود، هزینه مستقیم و غیرمستقیم سنگینی ندارد، اما اگر شایعه مورد پذیرش واقع شود و آنچه نباید، رخ دهد، کشور رقیب به منافعی خواهد رسید که شاید در شرایط عادی جز از طریق یک جنگ پرهزینه امکانپذیر نیست.
شایعه و بازی بهترین حدس
جان مینارد کینز را یکی از بزرگترین اقتصاددانان قرن بیستم میدانند، اما وی در کنار این افتخار، عملاً یکی از بزرگترین بورسبازان قرن بیستم و نظریهپردازان بازارهای مالی بود، و دیدگاههای وی حتی در زمان کنونی نیز ارزشمند است و اگر آنها را بهتر از نظرات جرج سوروس، بنجامین گراهام و وارن بافت ندانیم، قطعاً همتراز آنها خواهند بود.
کینز در قالب مثال ذیل یکی از بنیادیترین مفاهیم را که هم در حوزه مالی رفتاری و هم در بحث تعیین استراتژی سرمایهگذاری کاربردی است معرفی میکند.
مسابقهای توسط یک روزنامه برگزار میشود، 100 عکس برتر سال منتشر شده و از مخاطبان میخواهد شش عکس برتر را انتخاب کنند، کسانی که شش انتخابشان بیشتر از بقیه نزدیک به نظر جمع (میانگین نظرات کل مخاطبان) باشد برنده خواهند شد. شما چه میکنید؟ عکسهایی را انتخاب میکنید که خود دوست دارید یا عکسهایی را انتخاب میکنید که حدس میزنید دیگران بیشتر دوست دارند؟ شاید هم اگر خیلی باهوش باشید احتمال میدهید دیگران نیز ممکن است مانند شما فکر کنند و از اینرو عکسهایی را انتخاب میکنید که حدس میزنید دیگران فکر میکنند شما و سایرین به آن علاقهمند هستند و... . خیلی پیچیده شد درست است؟ متاسفانه راه سادهتری برای بیان این مدل تحلیل بازارهای مالی وجود ندارد.
سوال بنیادی این است، میخواهید وارد این چرخه بازی بیپایان حدس زدن شوید (حدس زدن اینکه دیگران چه حدسی در مورد علایق جمع دارند) و حدس بزنید کدام دارایی مالی قرار است مورد اقبال بازار قرار گیرد، یا اینکه خود با شایعهسازی زمین بازی را عوض کنید و علایق دیگران را شکل دهید؟ همین سوال یکی از ریشههای ایجاد شایعه است، افراد باهوش و البته دارای سوءنیت در مورد ویژگیهای مثبت یک دارایی مالی و آینده آن شایعهسازی کرده تا علاقه آنها را جلب کنند و افراد خیلی باهوش در خصوص مورد توجه قرار گرفتن یک دارایی مالی توسط فعالان بازار و صندوقهای سرمایهگذاری شایعهسازی میکنند.
از این زاویه و در ترکیب آن با اصول مربوط به رفتار جمعی انسان (تمایل به رفتار گلهای و حرکت بر مبنای نظر اکثریت) آنها که خیلی باهوش هستند و به دنبال آشوب در سیستم بانکی کشور ترجیح میدهند با صحنهسازی و تحریف وقایع، بهجای شایعه «در شرف ورشکستگی بودن بانک X «شایعه» هجوم مردم برای بازپس گرفتن سپردههای خود» از بانک مزبور (به علت احتمال ورشکستگی) را سر زبانها بیندازند. به عنوان مثال اخیراً نیز فیلمهایی در مورد هجوم مردم به شعب یکی از بانکها برای بازپس گرفتن پول خود در شبکههای اجتماعی به سرعت منتشر شد. سالهای قبل نیز چند بار این اتفاق افتاد و هجوم به برخی دیگر از بانکها را (البته خوشبختانه به صورت موردی و به چند شعبه معدود) شاهد بودیم.
نتیجه اینکه دلایل متعدد و عمیقی برای شایعهسازی وجود داشته و هر زمان که شرایط مهیا شود، شایعهسازی ذینفعانی بسیار قوی دارد. از اینرو یا باید عوامل پخش و گسترش شایعات حذف شوند یا هزینه پخش شایعه برای شایعهپراکنان و بازنشردهندگان آن افزایش یابد.