مسیر معکوس دیپلماسی
گفتوگو با موسی غنینژاد درباره تبعات اقتصادی مناقشه بر سر تعامل با جهان
موسی غنینژاد میگوید: واقعیت این است که در دنیای مدرن، سیاست خارجی به گونهای تنظیم میشود که برای کشورها منافع اقتصادی به ارمغان بیاورد. در حقیقت جهانیشدن اقتصاد به این معناست که دیپلماسی در خدمت اقتصاد باشد.
با وجود مصادیق متعدد از کشورهایی در شرق آسیا، اروپا و آمریکا که پارادایم تعامل با جهان را برگزیدهاند و مسیر توسعه را تخت گاز طی میکنند، ایجاد این نوع روابط در ایران هنوز به تابو شبیه است و سیاستمداران هنوز بر سر برقراری تعامل یا تداوم مسیر کنونی، مجادله میکنند. به راستی، تداوم این نزاع چه بر سر اقتصاد آورده است؟ موسی غنینژاد شکلگیری این اختلافنظر را به وقایع سالهای نخست پیروزی انقلاب و تفکرات اقتصادی حاکم بر این رویداد تاریخی نسبت میدهد. این اقتصاددان در گفتوگو با تجارت فردا، روی پیشرفتهای چین دست میگذارد که به موجب کنش متقابل اقتصادی در عرصه بینالملل - در عین حفظ استقلال سیاسی خود- به چنین موقعیت ممتازی در جهان دست یافته است. او میگوید: «از نگاه اقتصاددانان استقلال یک شاخصه سیاسی است و ایران از زمان پیروزی انقلاب به کشوری مستقل از لحاظ سیاسی تبدیل شد. پس از آن نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک دولت مستقر باید بهبود روابط با همه کشورها را مورد پیگیری قرار میداد و تعاملات خود را ارتقا میبخشید.»
♦♦♦
از مواضع بخش عمدهای از سیاستمداران ایرانی چنین استنباط میشود که از نظر آنها کار بینالمللی هنوز ضرورتی پیدا نکرده است یا به تعبیر دیگر، بخشی از این جریان فکری در مورد تعامل با جهان به نوعی دچار واهمه هستند. از آن سو اما اقتصاددانان معتقدند تا زمانی که مناقشات بینالمللی التیام پیدا نکند، چرخ اقتصاد نمیچرخد. وجود این تنش بر سر رابطه با جهان چه سنگهایی را پیش پای اقتصاد ایران گذاشته است؟
ریشههای این اختلافنظر به مدتها پیش یعنی به سالهای نخست پیروزی انقلاب و تفکرات اقتصادی حاکم بر این رویداد تاریخی بازمیگردد. نگرشی با رویکردهای چپگرایانه و ضدامپریالیستی که تاکید عمدهای روی خودکفایی داشت. رفتهرفته بخش قابل توجهی از این ایدئولوژی در قانون اساسی کشور انعکاس پیدا کرد و بر همین اساس عموم سیاستمدارهایی که از آن زمان مسوولیت داشتند، طرز تفکری بر این مبنا پیدا کردند. به موازات ترویج این اندیشه در ایران، کشورهای دیگر اما مسیر جهانی شدن را در پیش گرفتند. حتی کشوری مانند چین که ماهیت کمونیستی داشت، از سال 1979 دروازههای خود را به روی اقتصاد جهانی گشود و از سرمایهگذاری خارجی و ارتباطات بینالمللی استقبال کرد. اما درست در همان مقطع، ما در کشور، روی مداری معکوس و به سوی اقتصادی بسته و خودکفا پیش میرفتیم. این رویکرد در 10 سال نخست انقلاب اسلامی به شدت دنبال شد. اما با آغاز اصلاحات اقتصادی از زمان روی کار آمدن مرحوم هاشمیرفسنجانی تا حدودی دروازههای کشور رو به دنیا گشوده شد. با این حال اما ایدئولوژی سابق همچنان در میان قشر بزرگی از سیاستمداران و حاکمان کشور حتی تا به امروز باقیمانده است. برخی هنوز هم تصور میکنند ارتباط با جامعه بینالملل به نفع اقتصاد ایران نیست و منجر به استثمار و وابستگی میشود. از همینرو این گروه، با بیان این استدلال، تمرکز روی اقتصاد داخلی را توصیه میکنند.
در حالی که این نگرش و سیاستهای مبتنی بر آن، اکنون بسیار کهنه و نخنما شده و تقریباً طرفداری در جهان ندارد. حتی کشورهای چپگرا هم دیگر به چنین ایدئولوژی باور ندارند، اما مشاهده میکنیم که بقایای این نوع تفکر هنوز در کشور وجود دارد و همچنان برخی از آن دفاع میکنند. آن هم در شرایطی که آثار منفی این نوع سیاستها به تدریج رخ نشان داد و در برابر سیاستگذاران قرار گرفت. به عنوان مثال، مشخص شد که در سایه اجرای طرح خودکفایی که در حوزه کشاورزی مورد پیگیری قرار گرفت، ذخایر آبهای زیرزمینی به تاراج رفته است. در عرصههای دیگر هم آثار مشابهی مشاهده شده است چراکه اساساً پارادایم اقتصادی دولتمردان حاکم بر کشور ظرف این 40 سال، اقتصاد باز به همراه تعامل جهانی نبوده است. هرچند در مقاطع مختلف، سیاستمدارانی نظیر مرحوم هاشمی و آقای خاتمی که کموبیش طرفدار ارتباط با دنیا و توسعه تجارت خارجی بودند روی کار آمدند. اما آنها هم نتوانستند گشایش چندانی ایجاد کنند. اگرچه باید اشاره کنم روابط سیاسی تیره میان ایران و بسیاری از کشورهای غربی هم مزید بر علت بود و روی اقتصاد ما اثر گذاشت. اصولاً وقتی روابط سیاسی دارای مناقشه است، طبعاً روابط اقتصادی هم نمیتواند توسعه و پیشرفت چندانی را تجربه کند. از طرفی، رویکردهای چپگرایانه و ضدسرمایهداری اوایل انقلاب که هنوز نشانههایی از حیات آن در سیاستگذاریها مشاهده میشود، آثار خود را در ترسیم نقشه راه اقتصاد گذاشته است. اصل بر این بوده که روابط ایران، بیشتر با کشورهای شرقی توسعه پیدا کند؛ حال آنکه کشورهای شرقی چندان از تکنولوژیهای بالایی برخوردار نبودند و امکان شکوفایی قابل توجه اقتصاد به واسطه تعامل با این کشورها ممکن نبود.
در سالهای اخیر، این گزاره، بارها از سوی صاحبنظران مطرح شده است که سیاست خارجی باید در خدمت تولید ثروت باشد. فکر میکنید طی این سالها، سیاست خارجی تا چه حد توانسته به تولید ثروت در ایران کمک کند؟
واقعیت این است که در دنیای مدرن، سیاست خارجی به گونهای تنظیم میشود که برای کشورها منافع اقتصادی به ارمغان بیاورد. در حقیقت جهانیشدن اقتصاد به این معناست که دیپلماسی در خدمت اقتصاد باشد. در ایران اما مسیر معکوسی طی شده است. امروزه در تمامی سفارتخانههای خارجی، رایزنهای اقتصادی استقرار یافتهاند و فعالیت سفارتخانهها بر پایه ایجاد ارتباطات تجاری بنا شده است. اما تصور نمیکنم سفارتخانههای ایران، در ایجاد کارکرد اقتصادی و برقراری ارتباطات تجاری توفیقی حاصل کرده باشند.
البته رایزنهای تجاری و اقتصادی در تعدادی از سفارتخانههای ایران نیز مستقر هستند، اما اغلب بر اساس آنچه از سوی فعالان اقتصادی مطرح میشود، آنان اختیار چندانی در برابر قدرت سیاسی سفارت ندارند. درواقع گرایش سیاسی سفارتخانهها روی مسائل اقتصادی تسلط دارد.
به هر روی سیاست کلی وزارت امور خارجه بر عملکرد سفارتخانهها غالب است. در مقاطعی نظیر آنچه در دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی و سالهای پس از آن رخ داد، معاونت اقتصادی در وزارت امور خارجه ایجاد شد و رایزنانی به برخی سفارتخانهها گسیل شدند اما گمان میکنم عملکرد آنها بسیار ضعیف بوده است و به نوعی در حوزه اقتصاد غیرفعال بودهاند.
به نظر میرسد نوعی سوء تعبیر از مفهوم استقلال و تعامل با جهان در میان سیاسیون شکل گرفته است و آنها تعامل اقتصادی با سایر کشورها را به وابستگی تعبیر میکنند، این سوء تعبیر چه پیامدهایی برای اقتصاد ایران به همراه داشته است؟
همانگونه که اشاره کردم ایدئولوژی اقتصادی ما عمدتاً به رویکردهای چپ نزدیک است؛ به این معنا که اقتصاد بسته، دولتی، معطوف به داخل و در تقابل با تجارت خارجی هدفگذاری شده است. این ایدئولوژی البته بعدها تعدیل شد. چنانکه در حال حاضر در گفتارهای سیاستمداران و مقامات بلندمرتبه کشور بسیار میشنویم که میگویند ما خواهان روابط گسترده اقتصادی با جامعه بینالملل هستیم؛ اما به نظر میرسد آنها اعتقاد چندانی به این گزاره ندارند چراکه اگر این باور وجود داشت، دیپلماسی در خدمت اقتصاد قرار میگرفت و تحولات مثبتی در اقتصاد به وقوع میپیوست. اگر واقعاً خواهان تعامل سازنده با دنیا هستیم، باید آن ایدئولوژی و پارادایم فکری که از آن صحبت کردیم، تغییر پیدا کند. این تغییر هم مستلزم آن است که روشنفکران و نویسندگان نسبت به اقتصاد، تجارت آزاد و موضوعاتی از این دست اقبال نشان دهند. متاسفانه اما اغلب روشنفکران ما دیدگاههای مثبتی به روابط تجاری آزاد و سرمایهداری ندارند و بیشتر به کنترلها و اقتصاد دولتی متمایل هستند. این نگرشها خود یک گرفتاری بزرگ ایجاد کرده است و پیامدهای آن قابل مشاهده است. اکنون تصور عمومی این است که دولت با مداخلات خود میتواند یک اقتصاد قابل قبول را شکل دهد؛ درحالیکه درست برعکس است. رونق اقتصادی زمانی پدید میآید که دولت خود را کنار بکشد؛ در غیر این صورت اقتصاد شکوفا و رشد بالا دور از دسترس به نظر میرسد. معالاسف اما این اصل پذیرفتهشدهای نیست و ایدئولوژی سابق همانطور ساری و جاری است.
آیا میتوانیم بگوییم در سایه همین نگرشهای چپگرایانه، ایران نتوانسته است پیمانهای بلندمدت تجاری بر اساس قواعد دیپلماسی و اقتصاد منعقد کند؟
بله؛ همینطور است. سال 1994 وقتی که سازمان گات (GATT) به سازمان تجارت جهانی تبدیل شد، ایران جزو معدود کشورهایی بود که عضو ناظر گات بود؛ موقعیت ارزشمندی که از ابتدای تشکیل گات (بعد از جنگ جهانی) به دست آمده بود. وقتی سازمان تجارت جهانی در حال شکلگیری بود، اعضای ناظر در اولویت عضویت دائمی این نهاد قرار داشتند؛ اما متاسفانه استفاده از این امتیاز که به دلیل سابقه ایران در گات به دست آمده بود، مورد پیگیری قرار نگرفت و ایران عضویت در سازمان تجارت جهانی را جدی نگرفت. امروز هم میبینید که ایران جزو معدود کشورهایی است که در این اشل بزرگ اقتصادی هنوز هم به عضویت سازمان تجارت جهانی درنیامده است. البته دلیل دیگر این عدم عضویت آن بود که آمریکاییها هم با عضویت ایران مخالفت داشتند.
رئیسجمهوری و وزیر امور خارجه اخیراً در اظهارنظرهایی جداگانه از رفع مناقشات و تقویت روابط با برخی کشورهای منطقه سخن گفتهاند، افزایش تعامل با جهان چگونه میتواند به کمک اقتصاد ایران بیاید؟
مساله مهم آن است که مشخص شود در برقراری تعامل با دنیا به دنبال چه اهدافی هستیم. من به عنوان یک ناظر که حدود 40 سال است اقتصاد ایران را از نزدیک پیگیری و روی آن مطالعه میکنم، هنوز متوجه نشدهام که سیاست خارجی ما چیست و بهطور مشخص دنبال چه هستیم؟ من متوجه نیستم. شعارهایی که سر داده میشود، جملگی مبنی بر این است که ما به دنبال حفظ استقلال هستیم. در حالی که استقلال در همان زمان که انقلاب به پیروزی رسید، محقق شد. یعنی حتی اگر از وزارت امور خارجه و تئوریسینهای دیپلماسی کشور نیز بپرسید که سیاست خارجی ما چیست، فکر نمیکنم بتوانند پاسخ روشنی ارائه کنند. از نظر اقتصاددانان، سیاست خارجی مطلوب آن است که ایران با اغلب کشورهای دنیا به توافق و تعامل دوطرفه دست پیدا کند. یعنی برای کسب منافع بیشتر باید وارد بازی دو سر برد شویم، نه آنکه مبنا را روی مخالفتها و روی افتراقها قرار دهیم. ما باید تمرکز خود را روی وجوه و منافع مشترک معطوف کنیم. البته این رویکرد در دیپلماسی و در سیاست خارجی کشور مشاهده نمیشود. در مقابل، سیاست خارجی سایر کشورها بسیار روشن است. آنها یک موقعیت منطقهای و یک موقعیت جهانی برای خود تعریف کردهاند که در این چارچوب در پی منافع مشترک با دیگر کشورها هستند. آیا ما هم چنین سیاستی را دنبال کردیم؟ ما با کدام کشورها، منافع مشترک ایجاد کردیم؟ بنابراین به نظر میرسد مشکلات در درجه نخست، از سیاست بینالمللی و دیپلماسی نشات میگیرد و سپس از حوزههای تجارت و اقتصاد.
بنابراین اقتصاد ایران از محل ایجاد شفافیت در سیاست خارجی و تمرکز بر منافع مشترک چه منافعی را کسب خواهد کرد؟
یکی از ایراداتی که به سیاستهای اقتصادی دوران پهلوی وارد میشد، این بود که اقتصاد وابسته به درآمدهای نفتی است و این ضرورت عنوان میشد که باید از این وابستگی کاسته شود و تنوع در تجارت خارجی افزایش پیدا کند. اما آیا این هدف محقق شد؟ اکنون پس از چهار دهه، عمده صادرات ایران نفت و فرآوردههای نفتی است و وابستگی به درآمدهای نفتی کاهش نیافته است. مساله این است که ما سیاست اقتصادی داخلی و خارجی روشنی را برای تحقق این هدف ترسیم نکردیم بلکه صرفاً به دنبال یکسری شعارها رفتیم. شعار خودکفایی سر دادیم و در برخی حوزهها با توسل به صرف هزینههای گزاف به آن دست یافتیم مانند طرح خودکفایی در تولید برخی محصولات کشاورزی که به قیمت فشار بر منابع آب تمام شد. همانگونه که پیش از این اشاره کردم، از نگاه اقتصاددانان استقلال یک شاخصه سیاسی است و ایران از زمان پیروزی انقلاب به کشوری مستقل از لحاظ سیاسی تبدیل شد. پس از آن نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک دولت مستقر باید بهبود روابط با همه کشورها را مورد پیگیری قرار میداد و تعاملات خود را ارتقا میبخشید.
اگر در ایران نیز مانند آنچه در چین رخ داد، تجارت آزاد مبنا قرار میگرفت و سرمایهگذاری خارجی در آن افزایش مییافت، اقتصاد ایران از وضعیت تکمحصولی خارج میشد. بر کسی پوشیده نیست که ایران چه ظرفیتهای بالقوهای در حوزههایی چون منابع طبیعی، جغرافیایی، منابع انسانی، توریسم و نظایر آن داراست که به دلیل آنکه تعامل اقتصادی با جهان دچار ضعف بوده، بلااستفاده باقیمانده است. سالهاست که سرمایهگذاری خارجی قابل ملاحظهای در ایران صورت نگرفته و ارتباطات خارجی محدود مانده است؛ به همین دلیل است که ایجاد تنوع در تولید و تولید رقابتپذیر به رویا شبیه شده است. یکی از اصلیترین الزامات خروج از اقتصاد تکمحصولی، آن است که دروازهها را برای ورود تکنولوژی و سرمایه خارجی باز کنیم که متاسفانه در این 40 سال از این ضرورت غفلت ورزیدیم.
شما به نمونه چین اشاره کردید، این کشور در عین استقلال سیاسی، روابط اقتصادی تنگاتنگی با جهان دارد و جزو قدرتهای برتر اقتصادی در جهان است. چرا ما نتوانستهایم از تجربه این کشورها استفاده کنیم؟
بله، همینطور است؛ گویی ما چشم خود را روی این تجربیات در جهان بستهایم. من فکر میکنم به لحاظ سیاسی، کشوری مستقلتر از چین در دنیا وجود ندارد؛ اما اندکی مداقه در ارتباطات اقتصادی چین این واقعیت را آشکار میکند که اکنون بیشتر آمریکا به لحاظ اقتصادی به چین وابسته است تا بالعکس. یعنی این تعاملات چنان گسترده شده و روابط پیچیده تجاری میان دو طرف برقرار شده که از یک طرف چینیها نگران اقتصاد آمریکا هستند و از سوی دیگر آمریکاییها نگران اقتصاد چینیها هستند. حتی در بحران مالی 2008-2007 چینیها به شدت درصدد کمک به اقتصاد آمریکا برآمدند و بخشی از اوراق خزانه آمریکا را خریداری کردند تا اقتصاد آمریکا زمینگیر نشود چراکه آنها میدانستند اگر اقتصاد آمریکا فلج شود، چینیها نیز زمینگیر خواهند شد. شما سیاستهای کنونی آمریکا را که فردی مانند ترامپ در راس آن قرار گرفته است، مبنا قرار ندهید، حتی در این شرایط نیز اقتصاددانان آمریکا به شدت نگران کاهش رشد اقتصادی چین هستند؛ چراکه در صورت کاهش رشد اقتصادی چین، اقتصاد آمریکا نیز در معرض آسیب قرار میگیرد. این بههمتنیدگی روابط تجاری و اقتصادی اتفاقاً به گسترش روابط سیاسی هم منتهی میشود و روابط را صلحآمیز میکند. متاسفانه بهرغم توصیه نخبگان و صاحبان اندیشه در مورد اولویت بخشیدن به توسعه روابط اقتصادی به این مساله توجه نکردیم. اگر ایران نیز درهای تجارت با دیگر کشورها را به طور موثر میگشود و از سرمایهگذاری خارجی استقبال میکرد میتوانست به وضعیتی مشابه آنچه چین به آن دست یافته، دست پیدا کند. البته ابعاد اقتصاد چین بسیار بزرگتر از اقتصاد ایران است؛ اما به هر صورت ایران هم کشور کوچکی نبوده و یک قدرت منطقهای است. اما ما هنوز در آن ایدههای اولیه خود ماندهایم و نتوانستهایم فراتر برویم.