گریز سیاستگذار از واقعی کردن قیمتها
گفتوگو با گئورگ قره پتیان در مورد خطاهای سیاستگذاری در حوزه برق
قره پتیان میگوید: آنچه اکنون به عنوان مدیریت مصرف پیگیری میشود، مصرف را فقط چند هزار مگاوات محدود میکند که باز هم این میزان، تقاضای موجود برای مصرف برق را پوشش نمیدهد. ما این ثروت ملی را بیهوده تلف میکنیم.
گئورگ قره پتیان، عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی امیرکبیر، بر این باور است که سیاستگذارانی که در برابر واقعی شدن تدریجی قیمت برق و البته سایر حاملهای انرژی مقاومت کردند، اکنون در شکلگیری مشکلات کنونی و البته مشکلاتی که برای مردم پدید آمده دخیل هستند. او که در سال 1396 به عنوان پژوهشگر برتر در حوزه انرژی برگزیده شده است، میگوید: «غیرواقعی بودن قیمت، فرسودگی شبکه و تجهیزات، وضعیت برق در ایران را به نقطهای رسانده است که حتی با هرگونه مدیریت مصرف هم نمیتوان تقاضای کنونی را پاسخ داد.» راهکار او برای کاهش خاموشیها در سالهای آینده این است که دولت قیمت برق را بهصورت سیستمی و به تدریج طی برنامه زمانبندیشده، واقعی کند.
♦♦♦
کشور در تابستان جاری به طور بیسابقهای با قطعی برق مواجه شده است؛ البته دلایل مختلفی را برای بروز این پدیده برمیشمارند. اما بهرغم افزایش پیوسته ظرفیت تولید برق، همواره میزان مصرف از میزان تولید پیشی میگیرد.
این مساله در دو بعد قابل بررسی است؛ چنانکه اگر آن را ریشهای بررسی کنیم یا اگر در این بررسی پنجره زمانی محدود به یک یا دوسال اخیر را مدنظر قرار دهیم، پاسخها متفاوت خواهد بود. این ناکارایی در مورد برق و البته سایر حاملهای انرژی زمانی آغاز شد، که دولتها تصمیم گرفتند به مصرف این حاملها یارانه تخصیص دهند و این گرایش در حوزه سیاستگذاری سبب شد که مصرفکنندگان قیمت واقعی تولید و تامین انرژی را پرداخت نکنند و به این قیمت غیرواقعی عادت کنند.
به تدریج به آنجا رسیدیم که قیمت انرژی در ایران و قیمتهای جهانی اختلاف فاحشی پیدا کرد و البته پایین نگه داشتن قیمت برق، مصرفکنندگان را به این سمتوسو سوق داد که برق را بدون حد و حصر مصرف کنند. برای مثال در تابستان از خنکی کولر گازی نهایت استفاده را ببرند و در پایان ماه نیز هزینهای را بابت این مصرف پرداخت کنند که به نسبت درآمدشان، رقم بالایی نیست. این روش تخصیص یارانه طی بیش از 10 یا 15 سال اخیر، هر سال، صنعت برق را با رشد مصرف مواجه کرد. حال آنکه این رشد مصرف بیش از رشد نصب نیروگاههای کشور است و این عوامل در کنار کاهش بارندگی، کاهش تولید نیروگاههای آبی را سبب شد. البته مسائل فنی نیز در چالش تامین برق در کشور دخیل است؛ از جمله اینکه، فرسودگی شبکه، موجب افزایش خطاهای شبکه در تابستان میشود و همچنین فرسودگی تجهیزات، منجر به خروج آنها از شبکه میشود. این سه عامل، یعنی، غیرواقعی بودن قیمت، فرسودگی شبکه و تجهیزات، وضعیت برق در ایران را به نقطهای رسانده است که حتی با هرگونه مدیریت مصرف هم نمیتوان به تقاضای کنونی پاسخ داد. در نتیجه در شرایط کنونی، چارهای جز خاموشی یا گردش این خاموشیها در کل کشور وجود ندارد.
فکر میکنید، وزن کدام عوامل در شکلگیری این وضعیت بیشتر بوده است؛ مسائل اقتصادی و برنامهریزی یا مسائل فنی و مهندسی؟
من اثرات نوع سیاستگذاری و برنامهریزی در کشور را بیش از سایر عوامل در شکلگیری وضعیت کنونی دخیل میدانم. برای مثال، نمایندگان مجلس بارها در جریان بررسی لوایح بودجه با افزایش قیمت حاملهای انرژی مخالفت کردهاند. در مقطعی مقرر بود که قیمت برق به تدریج در هر سال 10 درصد افزایش پیدا کند؛ اما نمایندگان به دلیل برخی منافع حزبی و سیاسی از تصویب این طرح جلوگیری کردند. این مخالفتها نهایتاً منجر به گرفتاری امروز مردم در دسترسی به برق شده است. اکنون چنانچه دولت نسبت به واقعی کردن قیمت برق اقدام کند، ممکن است در برخی از نقاط کشور با مشکلات اجتماعی مواجه شود و طبیعی است که دولت از بیم بروز چنین مشکلاتی، از واقعی کردن قیمت حاملها پرهیز میکند. اما واقعیت این است که اگر این افزایش تدریجی رخ میداد و دولت میتوانست طی 15،10 سال قیمت برق را به قیمت واقعی نزدیک کند، اکنون این کمبود نقدینگی که در صنعت برق وجود دارد، ایجاد نمیشد و نیروگاهها نیز به موقع وارد مدار میشدند و از سوی دیگر، مصرفکنندگان نیز ارزش برق مصرفی را میدانستند و مصرف خود را مدیریت میکردند. خاطرم هست، در زمان دانشجویی که در آلمان تحصیل میکردم، از دانشجوهای آلمانی یاد گرفتم که در دوره دانشجویی، باید ظرف غذا را به گونهای شستوشو دهیم که مصرف برق کمتر شود. در آن مقطع سیستم گرمایش و سرمایش در آلمان، برقی بود و برای مثال اگر شیر آب گرم باز میماند، مصرف برق افزایش پیدا میکرد. به من یاد دادند، زمانی که غذا را از ماهیتابه میکشم و ماهیتابه هنوز گرم است و گاز هم گرما دارد، مقداری مایع ظرفشویی در ماهیتابه بریزم تا با گرمای گاز روغن زودتر زدوده شود و با یک آبکشی با آب سرد، هم ظرف شسته شده و هم برق کمتری مصرف شود. اما ایرانیها اهمیتی برای مدیریت مصرف خود قائل نیستند؛ به این دلیل که قیمت برق و دیگر حاملهای انرژی واقعی نیست و آنچه اکنون به عنوان مدیریت مصرف پیگیری میشود، مصرف را چند هزار مگاوات محدود میکند که باز هم این میزان، تقاضا برای مصرف برق را پوشش نمیدهد. ما این ثروت ملی را بیهوده تلف میکنیم. اجازه دهید اثرات نوع قیمتگذاری برق را با ذکر یک مثال بیان کنم؛ شما تصور کنید، فردی قصد خرید یک کولر گازی را دارد و او میخواهد میان دو کولر گازی که یکی پنج میلیون تومان است و دیگری هفت میلیون تومان، یکی را انتخاب کند. با این تفاوت که مصرف برق کولر گازی پنج میلیونتومانی ماهانه 50 هزار تومان و مصرف برق آن یکی 45 هزار تومان است. فرد در قیاس این دو به این میاندیشد که باید در ازای پنج هزار تومان کاهش هزینه مصرف برق در ماه دو میلیون تومان بیشتر بپردازد. بنابراین احتمالاً کولر گازی پنج میلیونتومانی را انتخاب میکند و در ازای آن، 50 هزار تومان پول برق میپردازد. اما اگر اختلاف هزینه برق پرداختی 100 هزار تومان بود، در این صورت، خرید کولر هفت میلیونتومانی توجیه خواهد داشت، چراکه فرد در ماه پول کمتری خواهد پرداخت. این ارزش برق است که نشان میدهد خرید کدامیک از این وسایل توجیه اقتصادی دارد. مساله این است که قیمت پایین برق در ایران، مصرفکنندگان را به سوی وسایل برقی با راندمان پایین سوق داده است. در حالی که اگر پول برق واقعی بود، مصرف وسایل برقی با راندمان بالا افزایش پیدا میکرد، چراکه در این صورت، مصرف هر مگاوات برق اهمیت خود را نزد مردم پیدا میکرد. انرژی در وسایل با راندمان بالا تلف نمیشد. دقت میکنید؟ مساله اصلی آن است که قیمت واقعی برق چقدر است؟ آیا این قیمتگذاری مردم را به کاهش تلفاتشان یا کاهش مصرفشان مجبور میکند؟
حمید چیتچیان وزیر سابق نیرو میگوید که عدم تعادل درآمدها و هزینهها در صنعت برق کمر این صنعت را خم کرده است. چرا صنعت برق به این وضعیت دچار شده است؟
من از زاویه آکادمیک به این مساله نگاه میکنم. این عرضه از زمانی گریبانگیر صنعت برق شد که هدفمندسازی یارانهها به اجرا درآمد. پس از اجرای این قانون، رویه به این شیوه تغییر کرد که درآمدهای مربوط به صنعت برق به جای اینکه به این صنعت تحویل داده شود به خزانه رفت و پس از پرداخت یارانههای نقدی، اگر پولی باقی میماند، به صنعت پرداخت میشد. از آنجا اگر چیزی میماند به صنعت برق پرداخت میشد. درواقع من فکر میکنم این جمله آقای مهندس چیتچیان به این مساله بازمیگردد که ورودی و خروجی و آن منابعی که باید به صنعت برق اختصاص پیدا میکرد، تخصیص نیافت و این بحران نقدینگی را ایجاد کرد. بحران نقدینگی در صنعت برق تا آنجا پیش رفته است که فعالیتها بهویژه در شرکتهای مهندسین مشاور بهشدت کاهش پیدا کرده و این بدان معناست که گردش کاری در میان متخصصان صنعت برق افت کرده است. جالب اینکه، رشته مهندسی برق که همواره یکی از انتخابهای نخست دانشجویان بوده، اکنون به رتبه دوم و سوم تنزل پیدا کرده است. واقعیت این است که ما در صنعت برق با خطرات متعددی مواجه هستیم و حتی افرادی که بهتازگی دیپلم دریافت کردهاند، آینده روشنی برای خود در این صنعت متصور نیستند.
آیا اکنون با سیاستگذاری اقتصادی از جمله سیاست قیمتی، میتوان این عدم تعادلها را رفع کرد؟ یا سیاستگذار برای رفع این مساله باید به مسائل فنی هم توجه کند؟
هر راهحلی میتواند در این مقطع در حل این مساله موثر باشد و آن را تعدیل کند. اکنون علاوه بر اصلاح سیاست قیمتی، یکی دیگر از راهحلهایی که بسیار مفید خواهد بود این است که ما سعی کنیم با کشورهای همجوار ارتباطات قوی در حوزه برق برقرار کنیم. چراکه پیک مصرف برق در کشورهای شمالی ایران در زمستان است و پیک مصرف در ایران در تابستان رخ میدهد. اگر بتوانیم نوعی همکاری با این کشورها برقرار کنیم که در تابستان از آنها برق وارد کرده و در زمستان به آنها برق صادر کنیم، هزینههای نصب نیروگاه در ایران نیز کاهش مییابد و کمبود برق در مواقع پیک نیز جبران میشود
یعنی ایران میتواند در تابستان از طریق خطوط انتقال، انرژی مورد نیاز خود را از این کشور تامین کند. اما اینکه این خطوط انتقال از سمت آذربایجان شرقی، غربی و سمت استان اردبیل، قادر به جابهجایی انرژی باشد، نیازمند آن است که از لحاظ فنی تقویت شود. راهحل دیگر آن است که میزان تلفات در کشور کاهش پیدا کند، البته میزان تلفات در شبکههای توزیع برق در یک حد مینیمم است، اما میتوانیم از میزان آن بکاهیم. منتها کاهش تلفات، مستلزم بهرهگیری از تکنیکهای فنی و فناوریهای جدید است. یا اگر استفاده از فناوریهای جدید را فراموش کنیم با این مساله مواجه هستیم که بخشی از تجهیزات مانند ترانسفورماتورها، عمرهای بالای 40 سال دارند و در حال حاضر در شبکه استفاده میشوند. تجهیزات فرسوده و اتصالاتی که دارای مساله هستند تلفات را به شبکه تحمیل میکند و کاهش این تلفات، هزینهبر است. حال آنکه فرسودگی این تجهیزات، در شرایط پیک مصرف در تابستان و درجه حرارت بالا و آمپراژ بالا تشدید میشود. در عین حال، یکسری تجهیزات نوینی وجود دارد که در شبکههای انتقال برق ایران بسیار کم مورد استفاده قرار گرفته است. این تجهیزات، بهرهوری استفاده از خطوط انتقال را افزایش میدهد و البته تامین آنها هزینههایی در بردارد. در هر حال راهحلهای فنی، حوزه اثر خود را دارند. اما سیاستگذار بعد از آن باید با واقعیت روبهرو شود و به سمت اصلاح الگوی مصرف برود؛ یعنی مدیریت تولید و مصرف باید به صورت توامان مورد پیگیری قرار گیرد.
بنابراین بدون توجه به اصلاح سیاستگذاری اقتصادی نمیتوان به رفع کامل چالش برق و عدم تعادل در این صنعت امیدوار بود.
همینطور است؛ ممکن است، دولت بتواند به نحوی بخش خصوصی را برای ایجاد نیروگاه تشویق کند. تصور کنید، یکی از فعالان اقتصادی نیروگاه را ایجاد کند و برق را به وزارت نیرو بفروشد اما اگر نتواند هزینههای خود را از وزارت نیرو دریافت کند، چه مشکلی پدید میآید؟ نخستین مساله این است که افراد دیگری در این بخش سرمایهگذاری نخواهند کرد. بنابراین محدودیت ایجاد میشود. یعنی نحوه اجرای سیاستها هم مهم است و صرفاً سیاستگذاری کافی نیست.
فکر میکنید چه موانعی بر سر راه سیاستگذاری صحیح اقتصادی وجود دارد؟ اساساً چرا پذیرش کارکردهای واضح علم اقتصاد مثل مکانیسم قیمت برای تعادلبخشی به عرضه و تقاضای کالاهای مختلف برای سیاستگذاران ایرانی تا این حد دشوار و سخت است؟
به هر حال دولت نمیخواهد فشار اقتصادی روی دوش مردم را تشدید کند و بخشی از این سیاست را از طریق تثبیت قیمت حاملهای انرژی دنبال میکند. ضمن آنکه سیاستگذاری اقتصادی با مسائل سیاسی در هم آمیخته شده؛ در حالی که حل مسائل معتنابه اقتصادی و سیاسی بهصورت همزمان ممکن نیست.
تا اینجا متوجه شدیم که بخشی از چالشهای صنعت برق به مساله سیاستگذاری بازمیگردد. اما در بعد سختافزاری نیز ظاهراً مشکلاتی وجود دارد. چرا تولید عملیاتی برق حدود 20 هزار مگاوات کمتر از ظرفیت اسمی آن است؟
بله، همینطور است، برق موجود در شبکه حدود 58 هزار مگاوات برآورد میشود، در حالی که ظرفیت نصبشده در کشور حدود 70 تا 80 هزار مگاوات است. مساله این است که نیروگاهها به یکسری تعمیرات دورهای نیاز دارند. برای مثال، یک نیروگاه دو هزار مگاواتی ممکن است، از چهار واحد 500 مگاواتی یا پنج واحد 400 مگاواتی تشکیل شده باشد. حال ممکن است، زمان تعمیر دورهای یکی از این پنج واحد فرا رسیده باشد؛ در نتیجه، ظرفیت اسمی نیروگاه 200 مگاوات است و تولید واقعی آن 1600 مگاوات. بنابراین، برنامهریزیها باید به گونهای باشد که تعمیرات در ماههای گرم صورت نگیرد. ضمن آنکه، نیروگاهها نیز دچار فرسودگی میشوند. برای مثال، ممکن است یک نیروگاه هزار مگاوات بعد از گذشت مدتزمانی با کاهش ظرفیت تولیدی مواجه شود. البته ممکن است، نیروگاهی بهتازگی احداث شده و تجهیز شده باشد، منتها ممکن است خروجی این نیروگاه در دو شهر تهران و بندرعباس به دلیل تفاوت درجه هوا متفاوت باشد. به همین دلایل ممکن است این اختلاف در تولید و ظرفیت نصبشده بهوجود بیاید. اما مساله دیگری که وجود دارد، این است که برنامهریزیها و سرمایهگذاریهای وزارت نیرو ظاهراً در این جهت است که بتواند پیک تابستان را رد کند. حال آنکه ممکن است در برخی مقاطع سال، تنها 30 درصد ظرفیت تولید مورد استفاده قرار گیرد. اما این ظرفیت میتواند با ایجاد شبکههای تبادل انرژی با کشورهای همسایه که پیش از این نیز مورد اشاره قرار دادم استفاده شود. تبادل انرژی در مقاطع غیرپیک با همسایگان نهتنها منافع استراتژیک مشترک ایجاد میکند که برای دولت نیز درآمدزاست. در مورد افغانستان و پاکستان شبکهای برای تبادل ایجاد نشده. اما در مورد سمت عراق وضعیتمان بهتر است، اما به طور کلی، ایجاد این شبکهها منافع بسیاری به دنبال خواهد داشت.
اگر بخواهید به عنوان یک کارشناس، پیشنهادهایی در برابر وزارت نیرو قرار دهید که به کمک آن از بروز خاموشی در تابستان آینده جلوگیری کند، این پیشنهادها چه مواردی خواهد بود؟
آنچه بدیهی به نظر میرسد، آن است که برای سال آینده نمیتوان روی نیروگاههای آبی حسابی باز کرد. از طرفی ضرورت دارد، مشکلات فنی از لحاظ تعمیرات و ایجاد مسیرهای مناسب برای انتقال برطرف شود. مدیریت مصرف نیز بسیار حائز اهمیت است. ضمن آنکه مهمترین راهکار، اصلاح قیمت برق است؛ یعنی دولت باید قیمت برق را بهصورت سیستمی و به نحوی که به مردم فشار نیاید طی برنامه زمانبندیشده، واقعی کند. البته این ضرورت در مورد سایر حاملهای انرژی نیز احساس میشود. اختصاص یارانه به این حاملها مانند آن است که فرش زیر پای خود را میفروشیم. به همین سبب لازم است نمایندگان مجلس هم در این تصمیمگیریها منافع سیاسی و منافع مربوط به حوزه انتخابی خود را نادیده بگیرند و به این مساله نگاه ملی داشته باشند و بپذیرند که قیمت حاملهای انرژی واقعی شود تا مردم هم به مدیریت مصرف روی بیاورند. در عین حال، آنچه باید به صورت مستمر مورد پیگیری قرار گیرد، و متاسفانه دولت در مواقعی که با کمبود برق مواجه میشود، از مردم کمک میگیرد، این است که فرهنگسازی در مورد مصرف بهینه برق در تمام طول سال از طریق رسانهها انجام گیرد. خوب است که رسانهها روی مفاهیمی چون بهرهوری انرژی و اهمیت آن برای منافع ملی کار کنند و آن را به گفتمان عمومی تبدیل کنند. بدیهی است که وقتی ضرورت مدیریت مصرف صرفاً در تابستان از سوی وزیر نیرو مطرح میشود، پذیرش آن از سوی مردم کمتر خواهد بود. بنابراین لازم است که جلب مشارکت مردم به کل سال تعمیم داده شود.