لاکپشتها هم پرواز میکنند
مبنای ادعای مناقشهبرانگیز استیو هانکه در مورد ابرتورم ایران چیست و چرا موضوعیت ندارد؟
از زمان اعلام سیاست یکسانسازی نرخ ارز در آغاز دهه سوم فروردین ۱۳۹۷، اقتصاددانی بهنام استیو هانکه، استاد دانشگاه جانز هاپکینز، بهطور متوسط هر شش روز یکبار نرخ تورم ایران را محاسبه و آن را با آخرین نرخ اعلامشده توسط بانک مرکزی مقایسه کرده است.
از زمان اعلام سیاست یکسانسازی نرخ ارز در آغاز دهه سوم فروردین ۱۳۹۷، اقتصاددانی بهنام استیو هانکه، استاد دانشگاه جانز هاپکینز، بهطور متوسط هر شش روز یکبار نرخ تورم ایران را محاسبه و آن را با آخرین نرخ اعلامشده توسط بانک مرکزی مقایسه کرده است. روند افزایشی شکاف بین این دو نرخ و نزدیک شدن نرخ تورم محاسبهشده توسط هانکه به مرز ۱۰۰ درصد به درگرفتن بحثهایی بین برخی از مردم و بهویژه اقتصاددانان حول صحت ادعای او مبنی بر وجود اَبَرتورم در ایران منجر شده است. این یادداشت ابتدا رویکرد هانکه به موضوع را توضیح میدهد، سپس با مرور ادبیات موضوع در علم اقتصاد، گزاره او را به لحاظ مفهومی نقد میکند و در پایان با استفاده از دادههایی مربوط به بازه زمانی خارج از ادعای هانکه، تناقضی را در نتیجهگیری او نشان میدهد.
آنچه هانکه میگوید
هانکه در 10 سال گذشته با انتشار دو مقاله، وجود ابرتورم را در کشورهای زیمبابوه و ونزوئلا نشان داده است.1 او بهتازگی ورود سودان و ایران به وضعیت ابرتورمی را نیز اعلام کرده است. از آنجا که هانکه تاکنون در مورد چگونگی رسیدن به این نتیجه در مورد ایران توضیح مبسوطی منتشر نکرده است، در این یادداشت فرض میشود او همان شیوهای را بهکار گرفته است که پیش از این در مورد زیمبابوه و ونزوئلا استفاده کرده بود. او در محاسباتش از نظریه برابری قدرت خرید2 کمک میگیرد. طبق نظریه برابری قدرت خرید «مطلق»، قیمت سبد استانداردی از کالاها در تمام کشورها وقتی به واحد پول یکسان تبدیل میشود برابر است. بهعبارت دیگر، حاصلضرب نرخ ارز در قیمت سبدی از کالاها به پول خارجی برابر است با قیمت همان سبد به پول داخلی. با توجه به وجود برخی فروض قوی که برای برقراری این نظریه لازم است، اقتصاددانان (از جمله هانکه) اغلب از نظریه برابری قدرت خرید «نسبی» در محاسبات خود استفاده میکنند. مطابق این نظریه، تغییر در نرخ ارز برابر است با تفاضل نرخ تورم خارجی از نرخ تورم داخلی. بنا به گفته هانکه، نرخ برابری پول یک کشور به دلار آمریکا مهمترین قیمت در اقتصاد آن کشور است و هنگامیکه یک بازار غیررسمی (که او آن را بازار سیاه مینامد) برای این ارز با نرخ شفاف وجود داشته باشد، نظریه برابری قدرت خرید نسبی میتواند تغییرات در نرخ غیررسمی را به برآورد قابل اطمینانی از نرخ تورم در آن کشور تبدیل کند. هانکه این شیوه محاسبه را برای اقتصادهایی بهکار گرفته است که به گفته او نرخ تورم را بنا به دلایلی کمتر از مقدار واقعی آن گزارش کردهاند. او از شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی در تمام نقاط شهری آمریکا برای محاسبه نرخ تورم نقطهبهنقطه در این کشور استفاده کرده و با بهکارگیری دادههای نرخ ارز در بازار غیررسمی و بهکمک نظریه برابری قدرت خرید نسبی، نرخ تورم نقطهبهنقطه ایران را گزارش کرده است. مطابق محاسبات او، نرخ تورم در ایران از ۷ /۵۲ درصد در آغاز اردیبهشت ۱۳۹۷ به ۷ /۹۸ درصد در ۲۹ خرداد ۱۳۹۷ رسیده است که شکاف بزرگ ۹۰درصدی را بین نرخ اعلامشده توسط بانک مرکزی و نرخ واقعی از نظر او نشان میدهد.
آنچه علم اقتصاد میآموزد
نکته مهم در رویکرد نوین تحلیل نرخ ارز این است که این نرخ بهعنوان قیمت نسبی دو دارایی بادوام (پول دو کشور) باید در چارچوب تحلیلی مناسب برای قیمت داراییها بررسی شود. ویژگی کلیدی قیمت یک دارایی، وابستگی زیاد آن به انتظارات از آینده است. در بازار کارای داراییها، اطلاعات جدید از آینده بلافاصله در قیمتهای فعلی منعکس میشود. البته این وابستگی شدید تنها به تعیین قیمت داراییهای بادوام کمک میکند، نه کالاهای بیدوام. در نتیجه در زمان کسب اطلاعات جدید که مصادف با تغییرات مکرر انتظارات است، قیمت داراییها (از جمله نرخ ارز) نوسانات زیادی نشان میدهد. چون اطلاعات جدید بنا به تعریف نمیتواند با استفاده از اطلاعات گذشته پیشبینی شود، نوسانات نرخ ارز بهطور معمول پیشبینیناپذیر خواهد بود. برخلاف این ویژگی نرخ ارز، شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی بهدلیل انعکاس قیمت کالاها و خدمات کمدوام حساسیت کمتری به اطلاعات جدید دارد و نوسانات زیادی از خود نشان نمیدهد. مطالعات تجربی فراوانی نشان داده است قیمت کالاها در اقتصاد در مقایسه با نرخ ارز چسبندگی بهمراتب بیشتری دارد که هزینه تعدیل قیمتها را منعکس میکند. این موضوع در کنار حساسیت کمتر قیمت کالاها به تغییر در انتظارات از آینده نشان میدهد هنگامیکه تغییرات بزرگی در انتظارات روی دهد (برای نمونه، انتظار برای خروج آمریکا از برجام یا شدت گرفتن مناقشات منطقهای)، نرخ ارز برخلاف قیمت کالاها بیدرنگ تعدیل میشود. بهعبارت دیگر، نرخ ارز انتظارات از وضعیت آینده را دربر دارد درحالیکه قیمت کالاها اغلب حاوی اطلاعاتی از وضعیت فعلی و گذشته است. این تفاوت گویای آن است که نوسانات زیاد نرخ ارز به فاصله گرفتن از نظریه برابری قدرت خرید نسبی میانجامد. در نتیجه شوکهای حقیقی مانند تحریم نفتی یا شوکهای سمت عرضه سبب ایجاد انحراف از پیشبینیهای مبتنی بر نظریه برابری قدرت خرید نسبی میشود. همچنین، باید به این نکته توجه داشت که برابری قدرت خرید نظریهای برای تعیین نرخ ارز نیست و فقط رابطهای را بین دو متغیر درونزا نشان میدهد. این موضوع بهویژه در مورد درستییابی این ادعا که نرخ ارز منعطف آثار تورمی دارد اهمیت مییابد. نرخ ارز و قیمت کالاها به مجموعه یکسانی از شوکها واکنش نشان میدهد و از مجموعه یکسانی از سیاستها متاثر میشود. اینکه نرخ ارز سریعتر از قیمت کالاها تعدیل میشود تنها سرعت بیشتر تسویه بازار داراییها را نشان میدهد و هیچ دلالتی بر وجود رابطهای علی از نرخ ارز بهسمت قیمتها ندارد.
آنچه آمار نشان میدهد
بهشکل موقت انتقادات واردشده به روش هانکه در بخش قبل را فراموش کرده و فرض کنید استفاده از نظریه برابری قدرت خرید نسبی بهدرستی میتواند نرخ تورم ایران را از نوسانات نرخ ارز در بازار غیررسمی نتیجه دهد. شکل ۱ تفاضل نرخهای تورم ایران و آمریکا را در برابر رشد نرخ غیررسمی دلار از فروردین ۱۳۸۴ تا آذر ۱۳۹۶ نشان میدهد. مشاهده میشود بهجز یک بازه دوساله (مرداد ۱۳۹۰ تا مرداد ۱۳۹۲)، رشد نرخ غیررسمی دلار در این ۱۲ سال کمتر از تفاضل نرخهای تورم داخلی و خارجی بوده است. سوال مهمی که مطرح میشود این است که آیا میتوان ادعا کرد در این مدت بانک مرکزی ایران نرخ تورم را بهاشتباه (بنا به گفته هانکه، بهعمد) بالاتر از مقدار واقعی آن اعلام میکرده است؟ چرا هانکه در یادداشتها و توئیتهای متعدد خود تاکنون به این نکته اشاره نکرده است؟ اخلاق حرفهای در این موارد چه توصیهای دارد؟