هزار وعده خوبان
ارزیابی کارایی کمک دولت برای اشتغالزایی در گفتوگو با داود سوری
داود سوری میگوید: هیچ شکی نیست که اشتغال تنها از طریق تولید بیشتر و رشد اقتصادی بالاتر حاصل میشود و تولید و رشد بیشتر هم به زمینههایی نیاز دارد که برای آن باید بسترهایی مانند برقراری ارتباط با دنیا، مبادله تجاری مناسب، بهبود فضای کسبوکار و اصلاح نظام بانکی را مهیا کنیم.
داود سوری، اقتصاددان، درباره وعده معافیت بیمهای برای بهکارگیری شاغلان جدید، به یکی از قسمتهای سریال «روزی روزگاری» اشاره میکند که در آن، خان روستا بین سوارها مسابقه میگذاشت و میگفت به کسی که زودتر به بالای تپه برسد ساعت خودم را میدهم و هیچوقت ساعت خود را به کسی نداد. سوری میگوید: «حالا حکایت دولت ما هم همین شده است. آقای احمدینژاد وعده داد هر ایرانی که صاحب فرزندی شود یک میلیون تومان دریافت خواهد کرد و بعداً معلوم شد که این رقم پرداخت نشده است. حالا هم آقای روحانی از جیب دیگران میبخشد که افراد سر کار بروند.» از نگاه عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف، مسائلی مانند بهبود محیط کسبوکار، افزایش تجارت خارجی، اصلاح قانون کار و اصلاح قوانین مالیاتی تاثیر بسیار بیشتری از معافیت بیمهای در زمینه اشتغالزایی دارند و چون اشتغال یک پدیده بلندمدت است، نمیتوان با سیاستهای کوتاهمدت به حل مشکل بیکاری امیدوار بود.
♦♦♦
چرا دولت با وجود بدهی بیش از 110 هزار میلیاردتومانی به سازمان تامین اجتماعی تعهد جدیدی در حوزه بیمهها خلق میکند؟ آیا در نظر گرفتن مشوقهای حوزه اشتغالزایی مانند معافیت بیمهای از جیب صاحبان اصلی سازمان تامین اجتماعی بهترین راهکار حل بحران بیکاری است؟
در این مورد میتوان دو بحث را مطرح کرد. یک بحث درست بودن یا نبودن این اقدام است. بحث دیگر این است که آیا این اقدام اصلاً موثر است یا نیست. باید بررسی کرد که این سیاست آیا میتواند مشکل را حل کند یا نه. اگر نمیتواند مشکل را حل کند که به نظر من واقعاً نمیتواند مساله بیکاری را سامان دهد، باید دید چرا سطح تفکر برنامهریزی و سیاستگذاری دولت اینقدر نازل شده و پایین آمده است. تعهد دولت مبنی بر اینکه هر بنگاهی نیروی کار را با عنوان آموزش در حین کار استخدام کند تا پایان سال 97 از دادن حق بیمه معاف میشود من را یاد یکی از قسمتهای سریال «روزی روزگاری» میاندازد. در آن سریال یک خان بود که بین سوارهای خود مسابقه میگذاشت و میگفت به کسی که زودتر به بالای تپه برسد ساعت خودم را میدهم و هیچوقت هم ساعت خود را به کسی نداد. حالا حکایت دولت ما هم همین شده است. آقای احمدینژاد وعده داد هر ایرانی که صاحب فرزندی شود یک میلیون تومان دریافت خواهد کرد و بعداً معلوم شد که این رقم پرداخت نشده است. حالا هم آقای روحانی از جیب دیگران میبخشد که افراد سر کار بروند.
اگر بپذیریم سازمان تامین اجتماعی یک نهاد عمومی غیردولتی است و منابع این سازمان به بیمهگذاران آن تعلق دارد (کسانی که سرمایههای خود را اندکاندک در اختیار این سازمان قرار میدهند به این امید که در زمان بازنشستگی بتوانند با دریافت مستمری از این سازمان زندگی راحتی داشته باشند) بنابراین دولت نباید درباره منابع این سازمان تصمیمگیری کند، هرچند که اکنون این کار را انجام میدهد اما قاعدتاً نباید این کار را انجام دهد. خصوصاً اینکه دولت بدهی بالایی نسبت به سازمان تامین اجتماعی دارد و تاکنون نیز به نوعی منابع آن سازمان را ضایع کرده است. حالا اگر بخواهد یکسری بدهی جدیدی را بر دوش سازمان تامین اجتماعی بگذارد که چند نفر را استخدام کنند به نظرم نه اخلاقی و نه درست است و شاید قانونی هم نباشد.
اما اینکه فکر کنیم با چنین وعدهای ما میتوانیم اشتغال را افزایش دهیم و بنگاهها را ترغیب کنیم که نیروی کار جدید استخدام کنند، خیلی خام و کوتاهبینانه است. در حال حاضر بسیاری از بنگاههای ما با مازاد نیروی کار مواجه هستند و به دلایل محدودیتهای قانونی امکان این را هم ندارند که نیروهای کار مازاد خود را اخراج کنند. بنابراین اگر فرصتی برای تولید بیشتر و سودآوری مهیا باشد، همان نیروی کاری که اکنون بلااستفاده است در اولویت قرار دارد که مورد استفاده قرار بگیرد وگرنه هیچ دلیلی ندارد که بنگاههای اقتصادی یک نیروی کاری را به دلیل مشوق بسیار بسیار کوچکی که دولت در نظر گرفته، استخدام کند و درگیر قوانینی درباره نیروی کار شود که خیلی سختگیرانه است. مگر اینکه دولت واقعاً دوست داشته باشد قراردادهای دو یا سهماهه منعقد شود تا بتواند آمارهای اشتغالزایی خود را بیشتر نشان دهد.
بنابراین از یک طرف وجود ظرفیتهای خالی در بنگاهها اجازه استخدام نیروهای جدید را به بنگاهها نمیدهد و از طرف دیگر به دلیل قوانین موجود استخدام نیروی کار جدید برای کارفرمایان بسیار هزینهبر است. هزینه استخدام هرکدام از نیروهای کار به مراتب بالاتر از سهم ناچیز حق بیمهای است که دولت میخواهد به جای کارفرما بپردازد. من نمیدانم چطور به دولت مشاوره دادهاند که چنین طرحی را وعده دهد.
من این وعده را بیشتر در راستای طرحهایی مانند توزیع سبد کالا میبینم که هر شش ماه یک بار سبد کالایی داده میشود. به نظر میرسد سیاستگذاری در حوزه اقتصاد و به طور کلی رفاه خانوارها خیلی نازل شده و دید کلانی به مسائل نداریم. یا اینکه نمیخواهیم وارد قضایا شویم تا دولت از این دوره به نوعی عبور کند.
ما پیش از این هم تجربه کمکهای دولتی یارانهای برای استخدام نیروی کار را در دولتهای گذشته داشتیم. آیا با اتکا به آن تجربههای پیشین میتوان به موفقیت در اجرای طرح جدید دولت بدبین بود؟
عمده مباحثی که تاکنون از سوی دولتها در بازار کار داشتیم نشان میدهد دولتها معمولاً کمتر به مسائل بنیادی و اساسی توجه کردهاند و بیشتر دنبال سیاستهای زودبازده بودهاند تا خیلی زود آمارهایی درباره اشتغالزایی در کارنامه خود ثبت کنند.
در دولت آقای روحانی ما شاهد اجرای طرح اشتغال روستایی هم در حالی بودیم که طبق هشدار معاون اول رئیسجمهور امکان رانت در اجرایی چنین طرحی وجود دارد. چرا دولت طرحی را اجرا میکند که امکان تولید رانت در آن وجود دارد؟
ببینید بالاخره درباره برخی از مشاغل و موقعیتهای شغلی باید یکسری اخلاقیات حاکم باشد. اخلاقیات صرفاً به آن مسائل دینی که ما میپردازیم ختم نمیشود و یکی از آنها انجام دادن کار درست و انجام ندادن کار نادرست است. وقتی ما بدانیم یک کاری نادرست است و آن اقدام را انجام دهیم، طبیعتاً اخلاقیات را رعایت نکردیم و هر حرفهای هم برای خودش چنین چارچوبی دارد، از جمله سیاستگذاران ما که باید یکسری موارد را مدنظر قرار دهند. اینکه برای تحقق منافع کوتاهمدت خود دست به اجرای طرحهایی بزنیم که میدانیم اجرای آن موجب زایل شدن منابع کشور میشود، کار اخلاقیای نیست. از سوی دیگر توجیه آن بسیار سخت است. نمیخواهم بگویم هیچوقت نمیتوان چنین اقداماتی را توجیه کرد، ممکن است شرایطی در کشور پیش بیاید که نیاز به توجیه آن باشد و آن اقدام در شرایط خاص توجیهپذیر باشد اما بسیار دشوار است و باید یک توجیه خیلی قوی برای آن داشته باشند. برداشت من این است که دولتهای ما آنقدر درگیر سیاست و مناقشات سیاسی هستند که اقتصاد و تصمیمهای اقتصادی آنها آخرین گزینههای آنها محسوب میشوند و خیلی کوتاهمدت به مباحث نگاه میکنند. هیچ شکی نیست که اشتغال تنها از طریق تولید بیشتر و رشد اقتصادی بالاتر حاصل میشود و تولید و رشد بیشتر هم به زمینههایی نیاز دارد که برای آن باید بسترهایی مانند برقراری ارتباط با دنیا، مبادله تجاری مناسب، بهبود فضای کسبوکار و اصلاح نظام بانکی را مهیا کنیم. اینها مواردی است که برای بهبود اشتغال ضرورت دارند، در غیر این صورت هر سیاستی که به کار گرفته شود، سیاستهای کوتاهمدت و پوپولیستی است.
آیا اقتصاد ایران تاکنون تجربه دخالت موثر دولت در بازار کار داشته است؟
به صورتهای غیرمستقیم دولتها خیلی دخالت داشتهاند. در یک دورههایی مثلاً به افراد دار قالی داده شد یا اینکه به افراد چرخ خیاطی دادند یا در بحث طرح بنگاههای زودبازده همه تلاشها بر این بود که بتوانند میزان اشتغال را افزایش دهند یا زمانی به افراد پراید دادند که مسافرکشی کنند. در اقتصاد ایران این تیپ سیاستها برای افزایش آمار اشتغال در کشور اجرا شده است یا اینکه اخیراً اعلام کردند میخواهند سامانهای را طراحی کنند که افراد دوشغله شناسایی شوند و اجازه نداشته باشند در بیشتر از یک شغل مشغول به کار شوند تا آمار اشتغال بالاتر برود. انگار که نمیخواهیم مساله اصلی را ببینیم.
دولت به جز بحث معافیت بیمهای چه سیاستهای تشویقی دیگری برای اشتغالزایی میتواند در نظر بگیرد؟
ببینید بحث اشتغال یک بحث بلندمدت است. زمانی اشتغال ایجاد میشود که یک بنگاه بتواند به این نتیجه برسد که تولید کند و تولیدش در بازار به فروش برسد. وقتی به این نتیجه برسد آنوقت افرادی را برای بنگاهش استخدام میکند تا بتواند تولید (چه کالا و چه خدمات) داشته باشد. باید به هرحال بازاری برای فروش محصول تولیدکننده وجود داشته باشد تا افرادی به کار گرفته شوند که محصول آن بنگاه را تولید کنند. نیروی کار مثل سرمایه عوامل تولید است و وقتی تولید وجود نداشته باشد، نیازی هم به عوامل شکلدهنده آن نیست. چه زمانی تولید به وجود میآید؟ زمانی که برای محصولات تولیدی، بازار وجود داشته باشد تا این بنگاهها بتوانند فعالیت کنند. بحث محیط کسبوکار هم مطرح است که اگر مناسب باشد خیلی از افراد به تولید و فضای کسبوکار قدم میگذارند اما در مجموع فرآیند تصمیمگیری برای تولید کالا و خدمات یک فرآیند بلندمدت است و کسی نمیتواند کارگاهی را برای دو ماه راهاندازی کند. چند ماه زمان میبرد تا فردی تصمیم بگیرد که به تولید وارد شود یا نه و در مجموع یک فرآیند بلندمدت است و تصمیم کوتاهمدت نیست که بنگاهها اتخاذ کنند. شما مثلاً یک کارگاه مبلسازی را مشاهده کنید. خیلی راحت میتواند تعطیل کند و به کارگران بگوید دیگر این واحد کار نمیکند و از فردای این تصمیم، شروع به واردات مبل کند. اما اگر بخواهد تصمیم بگیرد کارگاهی را راهاندازی کند باید سرمایهگذاری کلانی انجام دهد و باید چند سال کار و تولید کند تا بتواند بازاری برای خودش به دست بیاورد. بنابراین تصمیمگیری برای اینکه وارد چنین چرخه فعالیتی شود تصمیم سختی است که باید انگیزههای خیلی زیادی وجود داشته باشد.
در واقع دولت به جای در نظر گرفتن سیاستهای تشویقی به دنبال بهبود فضای کسبوکار باشد.
خیلی از مسائل وجود دارد که اگر دولت به دنبال حل آنها برود بسیار بیشتر از معافیت بیمهای در زمینه اشتغالزایی تاثیرگذار است. مسائلی مانند بهبود محیط کسبوکار، افزایش تجارت خارجی کشور که بسیار اهمیت دارد، اصلاح قانون کار که دست کارفرمایان را بسته و اصلاح قوانین مالیاتی تاثیر بسیار بیشتری از معافیت بیمهای در زمینه اشتغالزایی دارند. تاثیر آنها بلندمدت هم است که البته متاسفانه نمیتوان آنها را شروع کرد. چون تاثیرات آن در کوتاهمدت به وضوح مشخص نیست. وقتی شما به کارگران میگویید ما به شما پول میدهیم خیلی زود این مساله در ذهن مردم نقش میبندد که دولتمردان چنین کاری را انجام دادند اما وقتی شما بگویید روابط خارجی ما گستردهتر میشود و واردات و صادرات ما خیلی گستردهتر صورت میگیرد طول میکشد تا مردم به ارزش آن پی ببرند.
اجازه دهید یک مثال ساده برای شما بزنم. هماکنون خیلی از بیکارهای کشور تحصیلکردههای دانشگاهها هستند و وقتی به این گروه تحصیلکرده نگاه میکنیم میبینید سهم عمده آنها فارغالتحصیلان رشته کامپیوتر هستند. در حالی که اکنون دنیا، دنیای کامپیوتر است و دلیلی ندارد افرادی که در این زمینه تخصص دارند و میتوانند کار کنند بیکار بمانند. مثلاً آن فرد هندی را تصور کنید که در خانه خود در هند نشسته و برای بنگاهی در آمریکا کار میکند و دستمزد میگیرد. با دلار پنج هزار تومان نیروی کار ایرانی بسیار ارزانتر هم است و میتواند به راحتی کار کند. فرض کنید اگر ما یک سیستم کامپیوتری و زمینههای مناسب کاری با بنگاههای خارجی داشتیم، نیروهای تحصیلکرده ما میتوانستند با بنگاههای خارجی کار کنند و اکنون بخشی از مساله بیکاری کشور ما حل میشد و بسیاری از نیروهای ما به شغل میرسیدند. ما باید در این مسیر قدم برداریم. تا وقتی که بازار برای محصولات تولیدی و خدماتی وجود نداشته باشد، دلیلی نیست که نیروی کار استخدام شود.
از مجموع سیاستهای دولت به نظر میرسد که دولت بحران بیکاری را پذیرفته و به دنبال اجرای سیاستهای ضربتی است. به نظر شما برای دولتی که دنبال چنین نسخهای است میتوان توصیهای مطرح کرد؟
دولت پنج سال طلایی را از دست داد. اعتماد مردم را از دست داد. به نوعی آن دلخوشی را که مردم داشتند هم از دست داد و اقتصاد هم زمینهای نیست که در آن بتوان با سیاستهای کوتاهمدت به نتیجه رسید. به دلیل اینکه شما با اعتماد مردم مواجه هستید و جلب کردن اعتماد مردم هم خیلی دشوار است. شما نمیتوانید در بازار بلافاصله واحدی را راهاندازی و اعتماد مشتریان خود را جلب کنید. کسانی موفق هستند که سالیان سال در بازار حضور داشتهاند و به تدریج اعتماد مشتریان خود را جلب کردهاند و از این سرمایه خود محافظت میکنند. متاسفانه آنقدر سیاستهای کوتاهمدت شکستخورده در سالهای متمادی داشتیم که کاملاً مشخص است کمتر توجهی به سیاستهای بلندمدت میشود اما اینکه در مجموع دنبال یک سیاست کوتاهمدت بگردیم اقدام درستی نیست و اصلاً چنین سیاستی وجود ندارد.
یکی از نشانهها و پیامهای تعهد جدید دولت درباره معافیت بیمهای برای آموزش دادن به جویندگان شغل وجود فاصله بین صنعت و دانشگاه است. به نظر شما برای پر کردن چنین خلئی چه میتوان کرد؟
ببینید زمانی این بحث مهم و اثرگذار است که شما ببینید واحدهای اقتصادی نیروی کار جدید نیاز دارند و بازار هم برای محصولات آنها وجود دارد اما نیروی انسانی مناسب در بازار کار موجود نیست. اگر چنین شرایطی باشد میتوان بحث معافیت بیمهای را مطرح کرد. البته اگر بازاری برای محصولات تولیدی وجود داشته باشد و بنگاهها نیروی انسانی قابل بخواهند آنوقت خود بنگاهها آن هزینه جزئی آموزش را هم میپردازند و نیازی به کمکهای دولتی نیست. یعنی مجدداً به بازار محصول برمیگردد. محصول بنگاه باید بازار داشته باشد. اینکه رابطه بین دانشگاه و صنعت برقرار نیست در غالب کشورهای دنیا صدق میکند. شما اکنون در تمامی بنگاههای بزرگ میبینید که واحدهای آموزش ضمن خدمت دارند و با آموزشهای کوتاهمدتی میتوانند نیروی انسانی مورد نیاز خود را تامین کنند. حتی حاضر هستند برای این آموزش هزینهای هم پرداخت کنند و مشکلی در این مورد نیست و نیازی به حمایت دولت ندارند منتها این منوط به داشتن بازار محصول است. یعنی مساله حق بیمه کارگران یک موضوع بسیار جزئی است که دولت میخواهد روی آن دست بگذارد و از آن به عنوان یک مشوق استفاده کند، در حالی که مشکل جای دیگر است.
رادیوهای قدیمی مجهز به یک وسیلهای (به نام ولوم) برای تنظیم صدا بودند که با چرخیدن آن میشد صدا را کم و زیاد کرد. زمانی است که شبکه مدنظر شما روی همان موجی که میخواهید قرار دارد و تنها برای تنظیم صدا، آن ولوم را کم و زیاد میکنید اما زمانی است که شبکه مورد نظر شما روی موج افام است و رادیوی شما روی موج ایام قرار دارد و آنوقت چرخاندن آن ولوم مشکلی را حل نمیکند. ما اکنون روی موج دیگری قرار داریم و چرخاندن ولوم مشکل را حل نمیکند. مشکلات جدیتری وجود دارد. مثلاً اکنون وضعیت بازار ارز را ببینید. این نوسان در بازار ارز چه تاثیری بر بنگاههای اقتصادی ما میگذارد؟ چهار ماه پیش نرخ سود سپرده را کاهش دادند و اخیراً به خاطر ترس از بازار ارز نرخ سود را این بار افزایش دادند! در واقع در این مدت هیچ اقدام جدیدی انجام نشد تا اینکه آوار ریخته شد و حالا میخواهیم کاری انجام دهیم. دیگر این اقدام چه تاثیری میتواند بگذارد؟ با چنین سردرگمیهایی که در مسوولان وجود دارد اصلاً کسی جرات میکند به بازار ورود کند. بالاخره کسی که میخواهد سرمایهگذاری کند انسان باهوشی است و قطعاً فکر و بهترین گزینه را انتخاب میکند. چه کسی متقاعد میشود وارد چنین فضای پرخطر، پرنوسان و بدون منطقی شود؟ دولت باید این موارد را در نظر بگیرد نه اینکه به مردم وام بدهد که مثلاً پراید یا دوچرخه بخرند.