مغزهای غبار گرفته
در ذهن سیاستمداران ایرانی چه میگذرد؟
سفر به اندرونی ذهن سیاستمداران و نور انداختن به ترجیحات ذهنی آنها کار سادهای نیست. اغلب سیاستمداران ایرانی مدافع محدودیت آحاد جامعه در زندگی و کسبوکار هستند. یک تصور این است که این علاقه میتواند از روی ناآگاهی باشد اما برخی معتقدند از روی آگاهی است. هر چه هست با مغزهای کوچکی در اقتصاد مواجهیم که قادر به حل مسائل نیستند و نمیتوانند اقتصاد را از ورطه بحران دور کنند. مهمترین علاقه سیاستمدار شاید این باشد که اقتصاد را همچون خلفای حکومتهای اسلامی اقتصاد را به صورت صلهای اداره کند. یعنی به جای اینکه تخصیص منابع را به بازار بسپارد، خود این نقش را بر عهده گیرد. وقتی اهالی سیاست به جای مکانیزم بازار بنشینند و منابع را به دلخواه خود تخصیص دهند، فساد از دو سو تشدید میشود؛ سیاستمدار فاسد میخواهد به شرکای سیاسی و نوچههای خود منابع را انتقال دهد و از آن طرف افراد تلاش میکنند نوچه سیاستمداران شوند تا از مواهب اطراف او برخوردار شوند. علاقه دیگر سیاستمدار این است که افسار قیمتها را در دست گیرد و به اقتضای زمانه، بالا و پایین ببرد. دادن صدقه به جماعت فقیر از دیگر علایق اوست چون دوست دارد نشان دهد مردمدار است. سیاستمدار از این دست علایق کم ندارد و طبیعی است که اقتصاددان مومن به دانش اقتصادی، سیاستمدار را نسبت به عوارض این اشتباهات آگاه میکند. ریشه ضدیت سیاستمداران با علم اقتصاد همینجاست چون میخواهند با تقسیم منابع، محبوبیت بخرند اما اقتصاددانان مومن به دانش اقتصاد مانع بزرگی برای تحقق آرزوهای آنها هستند. البته همه اینگونه نیستند و قطعا اقتصادخواندگانی هم پیدا میشوند که کمک میکنند تا منویات عجیب و زیانبار سیاستمدار تبدیل به تصمیم اقتصادی شود. به این ترتیب در سیاستگذاری اقتصادی با پدیده مغزهای غبار گرفته مواجه هستیم که مسوولیتی در برابر وضع موجود ندارند و تنها تلاش میکنند تا سیاستمدار را راضی را نگه دارند. برای اینکه بدانیم چرا سیاستگذار همچنان از روشهای غلط برای حل ابرچالشهای اقتصادی استفاده میکند باید به ذهنیت سیاستمداران سفر کنیم. این پرونده توصیف سفر به ذهنهای غبار گرفته است.