مالکیت بر محیط
آیا سیزدهبهدر به تخریب طبیعت ایران منجر میشود؟
تکریم طبیعت چه معنی میدهد؟ معتقدم لازم است واژه تکریم از نظر مفهومی بازنگری شود. باید ببینیم تکریم و احترام گذاشتن به چه معناست. اگر فلسفه روز طبیعت و این روز تاریخی یعنی سیزده بهدر را بررسی کنیم زاویه نگاه تازهتری برایمان روشن میشود.
شاید بتوان گفت همین که مردم این سرزمین طبق تعهدات نانوشته کهنالگوهای خود هرسال در هر شرایطی این روز سبز را در طبیعت سپری میکنند، خود نوعی پاسداشت و تکریم محسوب میشود. پایبندی به آیینها و آداب و رسوم خود به معنی احساس تعلق است. از گذشتههای دور به بلندای تاریخ ایرانیان در این روز گرد هم میآمدند برنامهها و آیینهای جمعی از جمله بازیهای بومی و رقصهای محلی و خوراک ویژه این روز را متناسب با اقلیم و جغرافیای زیستی خود اجرا میکردند. آنها با ریتم طبیعت همگام بودند و فعالیتهای جمعی و کنار هم بودن و یاریگریها را تمرین میکردند. میتوان گفت به شیوههای متنوعی میراث ناملموسشان را پویا و زنده زندگی میکردند. این نوع حضور در طبیعت خود میتوانست قدردانی و سپاسگزاری را جلوهگری کند. در حال حاضر و در مواجهه با تعارضات زندگی مدرن و هویت ایرانیان، شیوه اصیل مواجهه با طبیعت رنگ باخته و شکل و شمایل حضور تغییر کرده و انسان آشفته این روزگار که با ترفندهای مختلف از معنای زندگی دور نگه داشته شده تنها راه آرامش را در تخلیه خشم خود بر مادرش میبیند و چه کسی مهربانتر از مادر و چه آغوشی گرمتر و امنتر از او.
مسلماً افرادی که در حوزه ارتقای آگاهی و نهادینه کردن حراست از طبیعت نقش دارند رسالت خود را آنطور که باید اجرا نکردهاند. از میان صدها شیوه تنها به امر و نهی بسنده کردهایم. همان امر و نهی دائم که روزگارمان را تلخ کرده و این تلخی همراه خشمی شده که همواره با ماست. شاید مادرمان زمین، درد این روزهای ما را درک میکند و فرزند آشفتهحالش را در آغوش میکشد تا آرام گیرد. شاید ما آموختن را نیاموختهایم. آموختن از باران، خورشید، رودخانه، کوه و پرنده و... کافی است به صدای آنها گوش دهیم. برای گوش دادن و نگاه کردن، صلحی درونی لازم است که با گذر عبور از خشم، حاصل شود.
اگر بهطور کلی بخواهیم معیشت مردم بومی و رابطه آنها با طبیعت را بررسی کنیم، باید به نحوه مواجهه افراد و استفاده آنها از طبیعت نگاه کنیم. سیزده بهدر روز خاصی در تقویم تاریخی ایرانیان است. اما اکنون شاهد هستیم که انسان ایرانی یا هر فردی که به طبیعت میرود، به نوعی دارد احساس مالکیت خود بر طبیعت را با نحوه برخورد با آن اعمال میکند. جامعه محلی نیز از چنین قاعدهای مستثنی نیست. آنها هم طبیعت را متعلق به خودشان میدانند و آنها هم این حس را دارند که این طبیعت مال خودم است و اختیارش را دارم و هر طور که دلم میخواهد با آن برخورد میکنم. غلبه کردن منافع شخصی بر منافع جمعی هم معضلی است که همهجوره تاثیر منفی خود را در ابعاد مختلف زندگی بشر امروز میگذارد. حالا اینکه ما در بلندمدت از طریق گردشگری پایدار مسیری را با کمک خود جامعه محلی به صورت جامعهبنیاد، طوری پیش ببریم که بر اساس احساس تعلق و آگاهی و ترویج و حفاظت و حراست از طبیعت باشد، میتواند در نهایت راهگشا باشد. در این الگو لازم است از یک منطقه حفاظت شود تا در نهایت مردم بتوانند از مواهب آن به شکل پایدار بهره ببرند. البته این روش نیاز دارد که ما فرآیند همهوایی ذینفعان و ذائقهسازی را به درستی طی کنیم. در نهایت افراد را آماده حضور صحیح در طبیعت کنیم. در اکوتوریسم بحثی داریم که افراد برای حضور درست و مناسب در طبیعت از قبل آماده میشوند و حتی آموزش میبینند. در طبیعتگردی البته طبیعت برای حضور و لذت گردشگران آماده میشود حالا اینکه ما چه درجهای از حضور افراد را میخواهیم در طبیعت در نظر بگیریم این به عوامل متعددی بستگی دارد. شاید طبیعتگردها نسبت به اکوتوریستها آسیب بیشتری به طبیعت میرسانند. چرا که وقتی افراد به صورت رها و بدون ضابطه وارد طبیعت میشوند بیشترین آسیب را به طبیعت وارد میکنند. اینکه ما چگونه ارزش واقعی طبیعت را از نظر اقتصادی درک میکنیم جای بحث دارد. ارزش واقعی طبیعت باید به ترتیبی و با برنامهای پیش برود که به آگاهی و ارتقای شناخت، احساس تعلق افراد و ایجاد معیشت و... منجر شود. باید این همه به صورت متعادل و متوازن پیش برود. از سویی باید قوانین سفت و سختی تدوین شود تا بتواند ضمانت اجرایی برای این اتفاق ایجاد کند.
اگر بخواهم واقعبینانه به مساله طبیعت و حضور در آن نگاه کنیم باید تاکید کنیم که طبیعت اگر فرصت تنفس داشته باشد توان این را دارد که خودش را بازسازی کند و دوباره احیا شود. به شرطی که ما زمان کافی برای احیای طبیعت را در اختیارش قرار دهیم. اینکه بخواهیم سالبهسال نحوه حضور مردم در طبیعت را در نظر بگیریم شاید نتوانیم به پاسخ مناسبی برسیم چرا که بحث عمیقتر از این نگرشهاست. شما در نظر بگیرید یک روز خاص افراد زیادی از سراسر کشور به طبیعت مراجعه میکنند. مردم حاضر در طبیعت همه چیز را تخریب نمیکنند، درختان را نمیبرند، گیاهان را ریشهکن نمیکنند، آتش روشن نمیکنند، حیات وحش را فراری نمیدهند یا شکار نمیکنند و... اما اندک کسانی هستند که برخی از این تخلفها را مرتکب میشوند اما من فکر نمیکنم همه افرادی که به طبیعت میروند دست به چنین تخریبی بزنند. با آموزشهای موثر و متداوم میتوان از شدت تخریب کاست. من بر این باور نیستم که طبیعت ایران در روز طبیعت و روز سیزده بهدر نابود میشود. ولی این را باور دارم که از بین رفتن زیستگاهها و استفاده تجاری لجامگسیخته از طبیعت که حجم آن روزبهروز در حال افزایش است، میتواند به نابودی طبیعت ایران و گونههای گیاهی جانوری منجر شود. در نظر بگیرید در استانهای مازندران، گیلان و گلستان چه میزان خسارت از سوی بهرهبرداران از طبیعت رخ داده است. مشاهده دریا و جنگل بدون وجود دستسازههای انسانی، بیلبوردهای تبلیغاتی و کلبههای اجارهای (رستوران و...) به آسانی امکانپذیر نیست. چشمهای مخاطبان برای دیدن زیباییها باید زشتیهای فراوانی را ببیند. تغییر کاربریهایی که در حال انجام است بلای جان طبیعت شده است.
من معتقد هستم ما باید در کنار نگرانی از حضور مردم در طبیعت در روز طبیعت نگران تغییر کاربری اراضی جنگلی و طبیعی به بهانه توسعه اقتصادی و صنعتی باشیم. با این حال ما باید با آموزش و اعمال قوانین بازدارنده علاوه بر اینکه مردم را برای حضور درست و مناسب در طبیعت آماده کنیم، باید مراقب نحوه توسعه ناپایداری باشیم که اساس طبیعت ایران را هدف گرفته است. طبیعی است که اگر شدت تخریب در آن به نحوی باشد که اکنون در برخی از مناطق شاهد آن هستیم، هرگز توان خودپالایی و بازسازی خود را پیدا نخواهد کرد و برای همیشه از بین خواهد رفت.