آتش بر اکوسیستم میانکاله
تبعات محیطزیستی ساخت پتروشیمی در منطقه میانکاله چیست؟
شبهجزیره میانکاله از نظر اکولوژیک اهمیت زیادی دارد. به این دلیل که تالابها و اکوسیستمهای تالابی هم برای حفظ رطوبت زمین، پوشش گیاهی و حیات جانوری و هم زندگی افرادی که در پیوند با این طبیعت زندگی میکنند، اهمیت حیاتی دارند. هر تالاب را 5 تا 21 هزار دلار به لحاظ اقتصادی ارزشگذاری میکنند. اکوسیستم نسبتاً بسته آشوراده و خلیج گرگان در کنار میانکاله مثل سه عضو یک خانواده هستند که بسیار در سلامت و آسیب اکوسیستمی به هم مرتبط و وابستهاند. اگرچه این سه اکوسیستم، متفاوت هستند اما در عین حال بسیار بسیار در پیوند هستند. از طرفی، تالاب میانکاله پناهگاه حیات وحش است و بخش زیادی از پرندگان مهاجر که تخمین زده میشود بین یک تا یک و نیم میلیون بال باشند، به این تالاب میآیند و در این شبهجزیره، تخمریزی و زادوولد میکنند. مجموع گیاهانی که در این تالاب وجود دارند چیزی بیش از 180 گونه گیاه هستند که رشد میکنند و بومی این منطقه هستند. میانکاله زیستگاه پرندگان زیادی است که بعضی از آنها در معرض انقراض هستند، از اینرو حفاظت مکانی که این پرندگان مهاجرت میکنند و امکان زادوولد برایشان وجود دارد بسیار اهمیت دارد. به این ترتیب میتوان گفت میانکاله یک اکوسیستم بسیار موثر در منطقه است.
چه نوع توسعهای در میانکاله مناسب است؟
در ایران توسعه را معادل فعالیتهای صنعتی و عمرانی میدانیم. اینکه حتماً یک منبع درآمد کوتاهمدت و سریعی به ما بدهد. تا وقتی نگاه ما به توسعه این باشد، طبیعی است که مناطق طبیعی و اکوسیستمهای متنوع کشور را به این شکل میبینیم که باید زودتر به یک منبع درآمد تبدیل شوند. آن هم یک منبع درآمدی که در کوتاهمدت بازدهی داشته باشد و بتواند نیازهای ما را برطرف کند. میانکاله اولین قربانی این نگاه و اینگونه تخلفها و تخطیها نیست. اولینبار نیست که چنین اتفاقی مثلاً برای یک تالاب رخ میدهد. در آشوراده و در نزدیکی میانکاله هم در تبدیل آن به یک سایت گردشگردی همین تخطی از قانون دارد رخ میدهد. اگر این روند را بررسی کنید، میبینید بسیاری از این تخلفها در مورد میانکاله هم باز دارد اتفاق میافتد. به چند نمونه اشاره میکنم. آشوراده زیستگاه فوک خزری است. ایران در کنوانسیون حفاظت از گونههای مهاجر حیوانات وحشی، کنوانسیون CMS (کنوانسیون بن) که ماهیت آن یک توافقنامه بینالمللی است متعهد شده است. در این توافقنامه، مشخصاً از آشوراده به عنوان زیستگاه و از فوک خزری به عنوان گونه در معرض خطر انقراض نام برده شده است. ایران متعهد شده است که از این گونه حفاظت کند. در میانکاله نیز چنین است و تخطی صورت گرفته است. آشوراده ذخیرهگاه زیستکره است و حفاظت زیادی را میطلبد و مشمول قوانین ملی و بینالمللی است و این در مورد میانکاله نیز صادق است. در سال 1355 این منطقه (میانکاله) ذخیرهگاه زیستکره معرفی شده است. کسب مجوز محیط زیستی برای احداث یک مجموعه صنعتی در دل یک پناهگاه حیات وحش و ذخیرهگاه زیستکره که جزو مناطق حفاظتشده چهارگانه است از اساس بیمعناست. نمیشود به هیچ شیوهای زون صنعتی یا تجاری یا گردشگری بدون حفظ حریم یک اکوسیستم آسیبپذیر تالابی، در محدودهاش ساخت، اجرای این دست پروژههای عمرانی در هر صورت خلاف قانون است. تا چه رسد به اینکه حتی بر روی ابعاد مختلف آسیب محیط زیستی و انسانی چنین پروژهای حتی کار مطالعاتی هم انجام نشده است. در مورد آشوراده نهادهای دولتی و عمومی مثل میراث فرهنگی و شهرداری برای ساخت مجموعهای گردشگری که نه مزایده و مناقصهای درباره آن برگزار شده و نه ارزیابی زیستمحیطی دارد و نه حتی جزئیات پروژه مشخص است، ورود میکنند. درواقع نهادهایی که باید مسوول حفظ سرمایههای طبیعی و ملی باشند و مدافع قانون، با نقض قانون، در منافع و سرمایههای ملی دخل و تصرف میکنند. همین الگو در مورد میانکاله هم دارد پی گرفته میشود، که البته در میانکاله وضعیت شکنندهتر است. به خاطر اینکه ما در مورد دو پروژه صحبت میکنیم. اسفندماه گذشته هیات وزیران پیشنهاد میدهد که بودجهای برای لایروبی میانکاله مصوب شود. چند روز بعد آقای رئیسی به شبهجزیره میانکاله سفر میکند و آنجا میگوید باید زمینههای گردشگری در اینجا در نظر گرفته شود و البته ملاحظات محیطزیستی نیز رعایت شود و طبیعتگردی درآمدزا داشته باشیم. در همین میان وزیر کشور به میانکاله میرود و پتروشیمی میانکاله را کلنگزنی میکند. این پروژهای است که به اصرار نمایندگان مجلس به خصوص نمایندگان نکا و بهشهر با هماهنگی وزیر کشور نهایی شده است. پرسش اینجاست که چرا باید چنین مسالهای از طرف نهادهایی دنبال شود که وظیفه اصلیشان حفظ سرمایههای ملی است. این الگو و نگاه به توسعه فقط مختص میانکاله نیست. در استان خوزستان نتایج چنین توسعهای فاجعهبارتر هم بوده است. در استانهایی که میادین نفتی و گازی دارند، تبعات این توسعه ویرانگر است. تالابهای هورالعظیم و شادگان و دیگر تالابهای خوزستان نمونههایی از چنین دستاندازیهایی برای استقرار پتروشیمی و نفت و گاز هستند.
تبعات محیطزیستی ساخت پتروشیمی
یکی از موضوعاتی که در شرایط توسعه در ایران در پیوند با منابع طبیعی و محیطزیست داریم این است که به شکل معمول وقتی میخواهند صنعتی را در منطقهای گسترش دهند، برای توجیه آن «ضرورتسازی» اتفاق میافتد. یعنی ضرورتسنجی اتفاق نمیافتد که بفهمند آن منطقه چقدر پتانسیل رشد و توسعه دارد. چراکه گروههای ذینفع برای توسعه صنعتی در یک منطقه امتیازی در اختیار دارند. در مورد پروژه پتروشیمی در میانکاله چنین اتفاقی رخ داده است. نماینده مجلس به خاطر نفوذی که در نهادهای قدرتمند داشته است، میآید و بحث اشتغال با ایجاد صنایع آلاینده را مطرح میکند. در حالیکه شرق مازندران پتانسیل خوبی برای توسعه صنایع کوچک خانگی و فرآوردههای کشاورزی و حتی توسعه دامداری دارد. این منطقه 90 هکتار است و یک مرتع است که اگر تغییر کاربری پیدا کند میتواند بسیار مشکلساز شود و بخش زیادی از مردم محلی دیگر نمیتوانند دامهایشان را به آن منطقه ببرند. میانکاله از سال 1348 به عنوان یک منطقه حفاظتشده شناخته میشود و در فهرست تالابهای حفاظتشده کنوانسیون رامسر قرار دارد. از سال 1355 ذخیرهگاه زیستکره است. این منطقه تنوع گیاهی و جانوری منحصربهفردی دارد. پناهگاه مهاجرت پرندگان است و تاثیر مهمی در زندگی بومیان برای ماهیگیری و صید دارد. طبیعی است وقتی صنعتی در این منطقه بنا گذاشته شود، این اکوسیستم نابود شده و همه این حلقههای زنجیر که در پیوند سلامت این اکوسیستم هستند از بین خواهند رفت. در شرق مازندران و در دشت بهشهر و بندرگز محدوده آبهای زیرزمینی بهشدت آسیب دیده است و یکی از معدود دشتهای ممنوعه شمال کشور در شرق مازندران است. نیروگاه نکا هم آنجاست که این نیروگاه سابقه بسیار بدی در موضوع حفاظت از محیطزیست دارد. مجموعه این رخدادها نشان میدهد چقدر وضعیت اکوسیستمی در آنجا شکننده است. شرایط خزر نیز وضعیت متفاوتی ایجاد کرده است. خزر در حال عقبنشینی به سمت سواحل ایران است و شوری این منطقه دارد بیشتر میشود. اگر پسابهای صنعتی را اضافه کنیم و بخواهیم آن را به تالابها یا دریا بریزیم یعنی داریم تعهدات خود را در قبال کنوانسیونهای محیطزیستی نقض میکنیم. بنابراین انواع مشکل از آلودگی آبها گرفته تا ساختوسازها در محدوده سواحل خزر اتفاق میافتد و همه اینها نتیجه اجرای یک پروژه صنعتی ناپایدار مثل ساخت پتروشیمی در میانکاله است. از سوی دیگر موضوع مهمی که وجود دارد این است که پروژه پتروشیمی فقط خود پروژه نیست، بلکه زیرساختهای عمرانی و جادهکشی و نیروی انسانی بالا میخواهد و در نهایت در این منطقه تولید زباله و... نیز اتفاق میافتد. کارشناسان محیطزیست در ایران به درستی تاکید دارند که ساخت پتروشیمی در میانکاله آخرین میخ بر تابوت میانکاله است. چند سال پیش یک میدان نفتی در مرز آبی ایتالیا در مدیترانه پیدا شد و قرار شد این میدان استخراج شود. ولی پیش از استخراج نفت فعالان محلی محیطزیست در این منطقه ورود کردند و پروژه متوقف شد. چراکه آنها بر این باور بودند که در یک اکوسیستم بسته و آسیبپذیر مثل مدیترانه استخراج نفت یا گاز میتواند آسیبهای جبرانناپذیری وارد کند. چراکه سود و فایده این پروژهها در درازمدت آثار تخریبی بسیار زیادی دارد. بعد از حوادث اوکراین بهرغم اینکه ایتالیا میتواند با استخراج از این میدان، در تامین سوخت فسیلی وضعیت خود را بهبود ببخشد، باز هم همچنان بر روی تعهد خود ایستاده و دولت نگفته حالا که ما تحت فشار هستیم پس برویم و آن منبع نفت و گاز را استخراج کنیم. دلیل این وضعیت انتشار اطلاعات به صورت شفاف و روشن است. مردم و کنشگران و فعالان به اطلاعات دسترسی دارند. مردم بدون مشکل میتوانند بفهمند چه اتفاقی قرار است در این منطقه رخ دهد. اما در ایران نقاط مبهم و گنگ پروژههای صنعتی زیاد است.
نقش جوامع محلی
نمونههایی از فعالیت جوامع محلی در حوزه حفاظت از محیط زیست وجود دارد که سازمان محیطزیست جهانی و سازمان حیات وحش جهانی، پروژههایی را اجرا کرده و جوامع محلی را تشویق کردهاند که برای حفاظت از طبیعت وارد کارزار شوند. مثلاً نمونههای زیادی از حفاظت از پرندگان و حیات وحش از سوی نیروهای محلی وجود دارد. علاوه بر حفاظت کارهای تحقیقاتی را به نیروهای بومی میدهند که رصد و پایش کنند، عکسبرداری کنند و... و در ازای این خدمات این سازمانها به مردم پول میدهند. ایتالیا در آفریقای مرکزی پروژههایی را انجام داده بود که مثلاً با پهپاد از حیات وحش در حال انقراض فیلمبرداری و عکسبرداری میکردند. آنها به نیروهای محلی آموزش داده بودند که در مجاورت با حیات وحش مستندهای حیات وحش بسازند و این یک منبع درآمد و نوعی درگیر کردن مردم با پروژه حفاظت توسط جوامع محلی است. واقعیت این است که این دست پروژهها مثل یک دومینو به هم وصل هستند. تا ما ارتباط با جهان آزاد نداشته باشیم و معتقد به استفاده از تکنولوژی و دانش نباشیم نمیتوانیم به شکل مطلوبی از طبیعت حفاظت کنیم و طبیعی است که راحتترین کار را انتخاب میکنیم. در مساله میانکاله نقش جوامع محلی خیلی مبهم است. با اینکه نقش جوامع محلی در همه دنیا مشهود است ولی نقاط تاریک زیادی در میانکاله و دیگر مناطق شمال ایران وجود دارد. به طور مثال حتی زمانی که پاندومی گسترش پیدا کرده بود و همهجا تعطیل بود، بازار پرندهفروشی فریدونکنار فعال بود. بخش مهمی از پرندگان شکارشده فریدونکنار در میانکاله شکار میشوند. به نظر میرسد شکارچیان در این مناطق مافیای بسیار قوی و در تصمیمات نقش تعیینکنندهای دارند. بنابراین در توسعه صنعت پتروشیمی نکات مبهمی در این مناطق دیده میشود. به یکباره با سفر وزیر کشور از گردشگری به احداث پتروشیمی تغییر وضعیت میدهد. منابع طبیعی و محیطزیست نیز به نوعی گویی همداستان با هم هستند و با ارائه مجوز، ساخت این پروژههای ضدطبیعت و محیطزیست را سرعت میبخشند. بنابراین ما شاهد نقاط تاریکی هستیم و نمیتوانیم در مورد نقش جوامع محلی به راحتی صحبت کنیم. چیزی که روشن است این است که جوامع محلی همیشه قربانی هستند. افرادی که کار و کشاورزی را از دست دادهاند. شالیکارانی که زمینهای کشاورزی را از دست دادهاند و آنها را فروختهاند و زمینهای آنها بدل به ویلاهایی شده که خودشان نگهبانان آن ویلاها هستند. اینها همه در بلندمدت قربانی یک جریان سیستماتیک و ساختاریافته میشوند که منابع درآمد کلان و نامشخصی از حیات وحش دارند. و مردم محلی به نوعی ابزار دست مافیا میشوند و سودی نمیبرند. اما به خاطر اطلاعات بومی و محلی که دارند قربانی میشوند. بیشک قابلیتهای اقتصادی زیادی در این مناطق وجود دارد. ما نمیتوانیم به طور کلی در مورد اقتصاد جایگزین صحبت کنیم اما وقتی داریم در مورد منطقهای مثل مازندران صحبت میکنیم، طبیعی است که منبع مهم دامداری و کشاورزی دارد و در مرحله نخست باید به صنایع فرآوری کشاورزی فکر کرد. تکنولوژیهای کشاورزی که بتواند بازدهی زمین، آب و خاک را افزایش دهد. باید محصولاتی در این مناطق تولید شود که پرسود باشد و امکان صادرات برای آنها فراهم شود. باید بر روی حوزه صنعت گردشگری به شکل پایدار کار کرد. بومگردی در مناطق مختلف ایران به خصوص در مازندران قابلیت اجرای بالایی دارد. در ایتالیا گردشگری یکی از مهمترین منابع درآمدی مردم است. توریسم مزرعه در ایتالیا درآمدی برابر با معادن در ایران دارد. درآمد بسیار بالایی است اما قوانین و زیرساختهای مناسب این کار آنجا دیده شده است. قوانین سختگیرانهای که تضمین میکند این کشاورزان محلی هستند که در این شکل از توریسم درآمد کسب میکنند و طبیعت و محیط زیست قربانی سود کوتاهمدت نمیشود. در ایران اما به نظر نمیرسد که چنین تضمینی وجود داشته باشد. یک بنگاه معاملات مسکن که دلالی ساخت ویلا در اراضی جنگلی میکند به طور مثال در شمال ایران از یک شالیکاری که به صورت خانوادگی دهها سال است کشاورزی میکند بیشتر سود میبرد.
تعارض اقتصاد و حفاظت
وقتی در مورد توسعه پایدار صحبت میکنیم چند مولفه مهم وجود دارد. یکی از آنها این است که اثر توسعه بر نسل آینده را در نظر میگیریم. وقتی یک زیستگاه زیستکره و زیستگاه حیات وحش نابود میشود، میتواند به صورت زنجیرهای زیستگاههای دیگر را نیز تخریب کند. طبیعی است که این به نوعی از بین بردن سرمایه سرزمین متعلق به نسل آینده است. دیگر اینکه طبیعت را طوری در نظر گرفتهاند که گویی فقط یک متغیر بر آن تاثیرگذار است. در حالیکه اگر شما یک اکوسیستم مثل میانکاله را دچار مشکل کنید و به آن آسیب بزنید، دشتهای ممنوعه آنجا را بحرانیتر میکنید. وضعیت پوشش گیاهی آنجا به شدت آسیب میبیند و وضعیت کاربری اراضی دچار تغییر میشود. تخریب و تصرف اراضی طبیعی و ملی عادیسازی میشود. تمام این مسائل در پیوند با این دخل و تصرفها اتفاق میافتد. قوانین باید در این زمینه حمایتگر باشند. اگر در ایتالیا در یک محدوده تالابی پوشش گیاهی آتش بگیرد، این آتش معادل آتشسوزی در جنگل ارزیابی میشود و قانون سختگیرانه عمل میکند مثلاً به اندازه یک قرن حق تصرف و ساختوساز در آن محدوده وجود ندارد و این زمان به طبیعت این فرصت را میدهد که خودش را احیا کند و از هر نوع آتشسوزی عمدی، با هدف تصرف و تغییر کاربری اراضی جلوگیری میکند. در حالیکه در سال 1400 در ایران به تنهایی 400 هکتار از پوشش گیاهی میانکاله آتش گرفت، این زمینها به راحتی تغییر کاربری پیدا میکنند و مورد سوءاستفاده قرار میگیرند. ایده بسیاری از مسوولان از حفظ محیط زیست نریختن آشغال و کاشتن درخت است. متاسفانه تا در همه حوزهها نتوانیم متناسب با اهداف و مبانی توسعه پایدار تصمیم بگیریم و قانون و بودجه وضع کنیم شرایطمان همین خواهد بود. پس هم مولفه قانون با ضمانت اجرایی مهم است، هم ریلگذاری برای توانمندی و آگاهی جوامع محلی و هم شناخت پتانسیل سرزمین و اجرای پروژههای بومی متناسب با طبیعت و محیط زیست هر منطقه. ما به نگاه ملی در این حوزه نیاز داریم و روشن است تا مدیران و تصمیمگیران و تصمیمسازان نگاهی کوتاهمدت و انحصاری به موضوع توسعه داشته باشند و ارزش اکوسیستمهای طبیعی را با تعداد مسافر و تعداد کارخانه در آن سایتهای طبیعی بسنجند شرایط بدتر خواهد شد و برای بسیاری از اکوسیستمهای طبیعی غیرقابل برگشت خواهد بود.