گذر دموگرافیک
جلالالدین میرزای رزاز از عواقب و اثرات چاقی و اضافهوزن در جامعه میگوید
چاقی اخیراً به یک مساله جدی برای جامعه جهانی بدل شده است. بحرانی که به دلیل اینکه در قضاوت ابتدایی به ظاهر افراد یک جامعه توجه نشان میدهد، مساله چندان بااهمیتی نیست اما وقتی به تاثیر آن بر کارکرد افراد یک جامعه و کیفیت راندمان تولید و توسعه کشورها و همینطور عواقب آن در حوزه اقتصاد سلامت نگاه میاندازیم متوجه میشویم که از قضا مساله چاقی نهتنها موضوعی شخصی نیست و ربطی به نحوه قضاوت ما درباره ظاهر افراد ندارد بلکه به سیاستگذاریها و نحوه مدیریت ساختارهای یک جامعه از جمله کیفیت سبک زندگی و امنیت غذایی مربوط است. به اعتقاد محققان بانک جهانی، عوامل زمینهای برای چاق شدن افراد در کشورهای فقیر بسیار بیشتر از کشورهای ثروتمند جهان است. به اعتقاد کارشناسان، عادتهای غذایی و محیط زندگی مهمترین دلایل تاثیرگذار بر چاقی است و در کنار غذاهای صنعتی سرشار از قند یا استفاده از غذاهای نامناسب به دلیل فقر، کمتحرکی در فعالیتهای شغلی، ورزش نکردن و حتی آلودگی هوا که بر سوختوساز صحیح بدن تاثیر منفی دارد، از علل چاقی محسوب میشود. با این حال تحقیقات درباره عوامل اجتماعی، اقتصادی و محیطی موثر بر اضافهوزن و چاقی میگوید؛ چاقی یک مشکل بزرگ سلامت عمومی در سراسر جهان است که پیامدهای منفی بر سلامتی داشته و بار اقتصادی بر جامعه تحمیل میکند. عوامل مختلف فردی و اجتماعی در ایجاد چاقی دخیل هستند که بدون در نظر گرفتن آنها، استراتژیهای اتخاذشده در پیشگیری و درمان چاقی موفق نخواهند بود. نتایج مطالعات مختلف نشان میدهد که تاثیر وضعیت اجتماعی اقتصادی بر چاقی و اضافهوزن در کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه متفاوت است. به این صورت که یک ارتباط معکوس میان چاقی و وضعیت اجتماعی اقتصادی در کشورهای توسعهیافته وجود دارد، در حالی که در کشورهای در حال توسعه، الگوی مشخصی دیده نمیشود. ویژگیهای محله نیز از جمله دسترسی به سوپرمارکتها، رستورانها و همچنین فضای سبز، امکانات ورزشی، حملونقل، ترافیک و محیط اجتماعی درکشده میتواند در ایجاد چاقی و اضافهوزن موثر باشد. بنابراین شناسایی عوامل محیطی ایجادکننده چاقی، به سیاستگذاران برای اتخاذ و اجرای موفق سیاستهای مبارزه با چاقی، کمک خواهد کرد. از سویی دکتر جلالالدین میرزای رزاز رئیس انستیتو تحقیقات تغذیهای و صنایع غذایی کشور و دانشکده علوم تغذیه و صنایع غذایی میگوید: «مساله حائز اهمیت اکنون تغییر رویکرد به غذا در نظامهای غذایی جهان است. به این مفهوم که غذا اکنون ماهیتی کالایی و تجاری یافته است و تولیدکنندگان محصولات غذایی فرآوریشده با تبلیغات گسترده، مصرفکنندگان را به افزایش مصرف غذاهایی تشویق میکنند که عموماً حاوی کالری بالا در واحد سهم غذایی هستند.»
♦♦♦
به نظر میرسد چاقی در حال حاضر دارد به یکی از مشکلات جدی در جهان امروز تبدیل میشود. گزارشهایی از بحران چاقی در کشورهای فقیر منتشر شده است. در گذشتههای نهچندان دور، چاقی بیماری شایع ثروتمندان بود و فقرا دچار سوءتغذیه و لاغری میشدند. چرا امروزه افراد فقیر و کشورهای نهچندان ثروتمند حتی بیشتر از ثروتمندان دچار چاقی و اضافهوزن میشوند؟
جوامع بشری در طی تاریخ دورههای متعددی از قحطی و گرسنگی را تجربه کردهاند. در یکی از جدیدترین این تجارب تاریخی، قحطی و گرسنگی فراگیر در حین و دوران پس از جنگ جهانی دوم بوده است. در این میان یک پدیده جامعهشناختی نیز در دنیا رقم خورده است که از آن به عنوان گذر دموگرافیک یاد میشود. به بیان سادهتر، افزایش جمعیت در جهان و رشد اقتصادی در امتداد تجارب گرسنگی و قحطی در دنیا قرار گرفته است. ماحصل این وقایع، معطوف شدن برنامههای ملی و بینالمللی به رفع گرسنگی و تامین حداقل کالری مورد نیاز برای جمعیت رو به رشد جهانی بوده است. تحول عظیمی که در این میان شکل گرفت، انقلاب سبز بود که بر پایه منطق افزایش تولید محصولات غذایی با استفاده از تکنولوژی، برای سیر کردن جمعیتهای رو به رشد در جهان استوار بود. در این میان رویکردهای حمایتی بسیاری از دولتها، افزایش دسترسی اقتصادی به محصولات غذایی بود، چراکه بررسیها نشان داده بود افزایش تولید محصولات غذایی الزاماً منجر به بهرهمندی تمامی اقشار اجتماعی از غذا نمیشود. این سیاستهای حمایتی که در کشور ما نیز به اجرا درآمدند، کالری ارزان را در دسترس بخش بزرگی از جمعیت قرار داد که نتیجه آن افزایش فرآهمی سرانه کالری بوده است که بهای آن گسترش چاقی در اقشار فقیری است که بهطور عمده به کالری خالص، بدون آنکه بتواند تمامی نیازهای تغذیهای آنها به ریزمغذیها را تامین کند، دسترسی دارند. در این میان، عوامل دیگری نیز مانند افزایش نسبت جمعیت شهری به روستایی، کاهش فعالیت فیزیکی و تغییر الگوهای غذایی بر روند افزایش چاقی اثرگذار بودهاند. به این ترتیب، هماکنون در کشورهای کمتر توسعهیافته و در حال توسعه، شاهد گسترش چاقی در اقشاری هستیم که دچار ناامنی غذایی هستند و کالری ارزانقیمت زیادی را در روز دریافت میکنند. بررسیها در کشور ما نیز نشان میدهد، بهخصوص در زنان، رابطه مستقیمی بین ناامنی غذایی متوسط با چاقی و اضافهوزن وجود دارد. به عبارت دیگر، یکی از پیامدهای فقر در اقشار آسیبپذیر در کشور، ناامنی غذایی توام با چاقی و اضافهوزن بوده است.
مساله دیگری که در این میان حائز اهمیت است، تغییر رویکرد به غذا در نظامهای غذایی جهان است. به این مفهوم که غذا اکنون ماهیتی کالایی و تجاری یافته است و تولیدکنندگان محصولات غذایی فرآوریشده با تبلیغات گسترده، مصرفکنندگان را به افزایش مصرف غذاهایی تشویق میکنند که عموماً حاوی کالری بالا در واحد سهم غذایی هستند. این محصولات غذایی عموماً به گونهای قیمتگذاری میشوند که اقشار کمدرآمد جامعه نیز قدرت خرید آنها را دارند. به این ترتیب، رشد اقتصادی در کشورهای فقیر، دسترسی به مواد غذایی پرکالری را برای بخشهایی از جمعیت فراهم کرده است که در دهههای گذشته به درجاتی از گرسنگی مبتلا بودهاند و اکنون به مدد افزایش درآمدها، تحت تاثیر تبلیغات و سواد تغذیهای پایین، بیشتر مصرف میکنند و به چاقی مبتلا میشوند. در حقیقت در این میان یک تعارض منافع جدی بین نظام بهداشتی و غذایی در جهان شکل گرفته است. به عبارتی عوامل محیطی مصرفکننده را به دریافت بیشتر مواد غذایی سوق میدهد، حال اینکه نظام بهداشت عمومی با گسترش چاقی و بیماریهای مزمن ناشی از آن در جدال است.
بانک جهانی اعلام کرده چاقی به یکی از چالشهای اقتصاد جهانی تبدیل شده است. در این گزارش تاکید شده: چاقی خود زمینهساز تعدادی از بیماریهای غیرمسری محسوب میشود. چه بیماریهایی ممکن است از تبعات چاقی باشد؟
مقوله چاقی را میتوان از منظر اقتصاد سیاسی مورد بررسی قرار داد. در حال حاضر سالانه تقریباً دو تریلیون دلار هزینه اقتصادی چاقی در جهان برآورد شده است که کمی کمتر از هزینه اقتصادی درگیریهای نظامی و مصرف دخانیات، یعنی 1 /2 تریلیون دلار، است. این رقم خیرهکننده یادآور یک تعارض منافع جدی بین نظامهای بهداشت عمومی و سودبرندگان بازار چاقی در جهان است. شرکتهای دارویی، تجهیزات پزشکی و بسیاری از کسبوکارها در دنیا از این بازار دو تریلیوندلاری منفعت میبرند که بهای آن را عموم مردم و نظامهای بهداشتی میپردازند.
بیماریهای بسیاری در این میان به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از چاقی ناشی میشوند. بیماریهای قلبی و عروقی و پرفشاری خون، دیابت، نارسایی کلیوی، کبد چرب، برخی از انواع سرطانها، بیماریهای مفصلی، برخی بیماریهای متابولیک، خودایمنی و مزمن تنفسی از جمله بیماریهایی هستند که تحت تاثیر اضافهوزن و چاقی احتمال ابتلا به آنها افزایش مییابد. به عبارتی، تغذیه ناسالم و نامتعادل میتواند بیماریهای مزمن متعددی را به واسطه چاقی به دنبال داشته باشد.
چاقی و اضافهوزن و عوارض دیگر ناشی از آن میتواند باعث کند شدن سیستمها و نیروی انسانی در عرصههای مختلف شود. چاقی و اضافهوزن آیا تاثیری بر کارایی افراد از جمله کارگران و فعالان اقتصادی دارد و اگر چنین است این تاثیرات را چگونه میتوان توضیح داد؟
اثرات اقتصادی اضافهوزن و چاقی را از دو منظر اقتصاد خرد و کلان میتوان بررسی کرد. به لحاظ اقتصاد خرد، تنها غیبت از کار ناشی از اضافهوزن و چاقی بسیار قابل ملاحظه است؛ بهطوری که بررسیها نشان میدهد، هزینه غیبت از کار ناشی از اضافهوزن بین 200 تا 1724 و چاقی بین 108 تا 1857 دلار در سال به ازای هر نیروی انسانی است. چنانچه هزینههای دیگری مانند کاهش سطح بهرهوری، مرگومیر ناگهانی و تبعات دیگر اضافهوزن و چاقی را بخواهیم در نظر بگیریم، این رقم به مراتب بالاتر خواهد بود. به لحاظ شاخصهای اقتصاد کلان، بررسیهای انجامشده در استان مرکزی نشان میدهد که سالهای از دست رفته عمر ناشی از اضافهوزن و چاقی میتواند بیش از 252 هزار سال باشد. به عبارتی اگر سرانه تولید ناخالص داخلی کشور را 5415 دلار در نظر بگیریم، میتوان استنباط کرد که تنها در استان مرکزی، بیش از یک میلیارد و 364 میلیون دلار در سال به واسطه چاقی و اضافهوزن هزینه اقتصادی به کشور تحمیل میشود.
در عین حال بررسیها نشان میدهد امید زندگی در میان افراد دچار اضافهوزن و چاقی، به ویژه نیروی انسانی جوان، به مراتب پایینتر و احتمال افسردگی در آنها به میزان قابل ملاحظهای بالاتر است. این مساله میتواند تاثیر بسزایی در کاهش خلاقیت و بهرهوری نیروی انسانی داشته باشد.
عوامل اصلی در ایجاد چاقی چیست؟ آیا باید در دسته تغییرات سبک زندگی افراد جستوجو کرد یا دلایلی فراتر از سبک زندگی و رژیم غذایی فردی است؟ نقش نهادها و ساختارها در مدیریت این وضعیت چیست؟
متاسفانه یک رویکرد غالب موجود در بحث چاقی و اضافهوزن این است که عموماً چاقی را ناشی از مشکلات فردی و عدم تبعیت از توصیههای سلامتی توسط افراد مبتلا قلمداد میکنند. در حالی که به لحاظ جامعهشناختی، این رویکرد به نوعی سرزنش قربانی است. به این مفهوم که در جوامع امروزی محیطهای اجتماعی عموماً «چاقکننده» یا Obesogenic هستند. در حقیقت این محیطها، افراد را به سمت مصرف بیش از اندازه مواد غذایی پرکالری و کاهش فعالیت فیزیکی سوق میدهند. در این میان سواد پایین تغذیهای و سلامتی باعث میشود شهروندان بیشتر تحت تاثیر این محیطهای چاقکننده قرار بگیرند و مبتلا به این مشکل شوند. تبلیغات فراگیر مواد غذایی پرکالری و دسترسی فیزیکی و اقتصادی بالا به آنها، فقر و دسترسی اقتصادی بیشتر اقشار کمدرآمد به کالری خالص و مجبور بودن این افراد به افزایش ساعات کاری، به گونهای که فرصت کمتری برای افزایش سواد سلامت و تغذیهای و فعالیتهای فیزیکی برای آنها باقی خواهد گذاشت، از جمله معضلات اجتماعی هستند که به چاقی افراد منجر میشوند. در این میان، ضعف سیستم حملونقل عمومی، معابر ناایمن و محدودیتهای محیطی دیگر از جمله مشکلاتی هستند که باعث کاهش فعالیت فیزیکی در بین افراد میشوند.
عواقب اقتصادی و اجتماعی سرایت وبای چاقی به کشورهای در حال توسعه چیست؟ این کشورها که خود با چالشهای جدی دستبهگریبان هستند چگونه میتوانند از گزند وبای چاقی بر شکل و ساختارهای مدیریتی دوری کنند؟
کشورهای در حال توسعه عموماً درگیر گذر شتابزده تغذیهای و دموگرافیک هستند. به این مفهوم که نه به آن اندازه از فقر رهایی یافتهاند که از بیماریهای عفونی ناشی از فقر رهایی پیدا کرده باشند، و نه فرصت پیدا کردهاند که زیرساختهای نهادی و ظرفیتهای سیاستگذاری و همچنین منابع لازم برای مواجهه با بیماریهای مزمن را فراهم آورند. در عین حال، رشد اقتصادی در این کشورها سبب شده است دسترسی اقتصادی به مواد غذایی پرکالری در میان اقشار ضعیف و متوسط افزایش یابد. ماحصل این وقایع گسترش چاقی و اضافهوزن و بیماریهای ناشی از آن و درگیری همزمان با فقر در بخشهایی از جامعه است. این مساله، یک عامل جدی محدودکننده توسعه پایدار در این کشورهاست. چراکه هم هزینههای بالای اقتصادی برای این کشورها به دنبال دارد و هم رشد نامتقارن در بخشهای اقتصادی را سبب میشود.
در کشور ما بیش از 82 درصد مرگومیرها ناشی از بیماریهای غیرواگیر است که عموماً ریشه در چاقی و الگوهای ناصحیح تغذیهای دارند. این مساله یکی از معضلات جدی نظام بهداشتی در کشور است که هزینههای بالایی را به اقتصاد کشور وارد میکند. قند خون بالا به عنوان چهارمین عامل مرگومیر در کشور مطرح است و چاقی و دیابت نیز طی دهه اخیر در کشور، به ویژه در مناطق مرکزی، شمال و شمال غرب، به ویژه در میان زنان میانسال شیوع بیشتری یافته است که نشاندهنده عدم تعادل در زیرسیستم مصرف است. خوشبختانه در سالهای اخیر اقدامات بسیار ارزندهای برای کنترل و پیشگیری از بیماریهای غیرواگیر در کشور در حال اجراست و امیدواریم بتوانیم در سالهای آینده با سیاستگذاریهای فرابخشی و جامع بهطور موثرتری با این معضل مبارزه کنیم.
عمده چالشهای ایجادشده در بسیاری از کشورهای غیرپیشرفته نبود برنامهریزی برای مدیریت سبک زندگی، بهبود کیفیت غذایی و استانداردسازی این شرایط است. برای مواجهه با بحران چاقی در سطح سیاستگذاری دولتها و نهادهای مرتبط با ساختارهای حاکمیتی باید چه راهکارهایی اتخاذ کنند؟ آیا با تغییر روندها میتوان امیدوار بود این مساله به صورت مطلوبی کنترل شود؟
به علت تفاوتهای توسعهای موجود در بخشها و اقلیمهای مختلف کشور، ایران توامان درگیر اضافه دریافت کالری و شیوع چاقی در بخشهایی از جمعیت از سویی و ناامنی غذایی از بعد عدم کفایت کالری دریافتی و ریزمغذیها در بخشهایی از جمعیت کشور است. از اینرو بار دوگانه بیماریهای ناشی از کمبود دریافت منابع غذایی و اضافه دریافت کالری و اضافهوزن و چاقی از معضلاتی است که نظام غذا، تغذیه و سلامت با آن مواجه است. به این ترتیب تنها با یک استراتژی و سیاست کلی نمیتوان وضعیت امنیت غذا و تغذیه در ایران را مورد هدف قرار داد. به عبارتی استقرار نظام غذا و تغذیه در امتداد سلامت عمومی یکی از ضرورتهای راهبردی برای تضمین اثربخشی و پایداری سیاستی در این حوزه بهشمار میرود.
تا به امروز بهطور شایسته دیدگاه سیستمی در حوزههای غذا، تغذیه و سلامت عمومی مورد عنایت مراجع سیاستگذاری قرار نگرفته یا توفیق قابل ملاحظهای از اجرای آنها حاصل نشده است. به عبارتی، توجه به این مساله که نظام سلامت عمومی و مداخلات مربوط به آن چگونه باید در پهنه نظام غذایی و اقتصادی عمل کرده و ارتقای سلامت عمومی را در پی داشته باشد، در بسیاری از سیاستگذاریها مهجور مانده است. در این میان تغییرات اجتماعی و توسعهای در کشور سبب بروز پدیده گذر اپیدمیولوژیک و بهتبع آن گذر تغذیهای و تغییر در الگوی بیماریها شده است که هرچه بیشتر مسائل حوزه سلامت و تغذیه را به بیرون از دامنه زیستی و بیولوژیک آن مرتبط میکند. به این ترتیب اعمال سیاستگذاریهای فرابخشی و گسترش تحقیقات بینرشتهای و ترجمان دانش حاصل از این تحقیقات در قالب سیاستگذاریهای جامع یکی از ضرورتهای امروز نظام غذا و تغذیه کشور است.