بومرنگ خشونت
آسیبشناسی برخوردهای خشن در عرصه عمومی در گفتوگو با علیرضا دهقاننیری
علیرضا دهقاننیری میگوید: بعضی از فعالیتها در سطح شهر نوعی از اقتضائات شهری است. همان اقتضای دنیای مدرن است. زندگی در شهرهای بزرگ و توسعهیافته مناسبات خاص خودش را دارد. چرا در روستاها چنین نیست، چون روستا اقتضائات خودش را دارد. بنابراین فهم شهر عاملی است که همه اقشار جامعه باید داشته باشند.
درک مفهوم شهر و مناسبات و اقتضائات آن درک مهمی در مدیریت عرصههای عمومی است. برخوردهای قهری با نوازندگان و خوانندگان خیابانی، دستفروشها و مردمی که در خیابان دنبال زندگی خود هستند نیازمند درک درستی از اقتضائات شهری است. علیرضا دهقاننیری استاد دانشگاه و جامعهشناس معتقد است؛ نمیتوان بدون درک مفهوم شهر و بدون در نظر گرفتن این مناسبات جامعه را اداره کرد. در طول سالهای گذشته و با گسترش شبکههای اجتماعی و دسترسی مردم به تلفنهای هوشمند، هر بار تصویری از برخورد خشن ماموران با دستفروشان یا خوانندگان و نوازندگان منتشر میشود. اگرچه در آخرین برخورد که در شهر رشت و توسط مامور پلیسی صورت گرفت، نیروی انتظامی این رفتار را تقبیح کرده و مرکز اطلاعرسانی پلیس درباره برخورد با گروه موسیقی خیابانی در رشت با انتشار اطلاعیه تاکید کرد: فارغ از اینکه پلیس به عنوان حافظ نظم و امنیت و متولی نظارت بر اماکن و معابر عمومی وظیفه رسیدگی به شکایات و مطالبات شهروندان را برعهده دارد، برخورد نامتعارف را نیز یک امر غیرقابل پذیرش میداند. در این گفتوگو به اعمال خشونت در عرصه عمومی و مناسبات شهر و خیابان پرداختهایم.
♦♦♦
با توجه به اینکه خیابان عرصه عمومی محسوب میشود چرا شاهد برخورد با فعالیت هنرمندان، دستفروشان و حتی تجمعات اعتصابی از سوی نهادهای ناظر و مجری هستیم. آیا عرصه عمومی در ایران در حال تنگتر شدن است؟
نمیتوان گفت عرصه عمومی در ایران در حال تنگتر شدن است. نمیتوان تصور کرد که یک سیاست کلی و متمرکز وجود دارد و هر روز فعالیتهای مدنی و تحرکات فرهنگی و اقتصادی در خیابان را کنترل و محدود میکند. مثلاً یک سیاستی وجود داشته باشد که فعالیت هنرمندان خیابانی و دستفروشان را مدیریت و کنترل کند. به نظر من این ایده درستی نیست اما یک ناهماهنگی میان نهادهای مختلف و نحوه اجرای آن در خیابان میبینیم. مثلاً مواردی در سیاستهای فرهنگی وجود دارد که از چند جهت ناهماهنگ است. یکی از این جهت که نیروی انتظامی اگر قرار است که خود تشخیص دهد چه چیزی درست است یا درست نیست، یا اینکه فلان عمل جرم محسوب میشود یا خیر، یا اساساً جرم مشهود چیست و... پس چه ضرورتی به نهادهای دیگر! اینکه این نهاد خود تشخیص دهد و خود برخورد کند ابهاماتی را به وجود میآورد و این خود نوعی ناهماهنگی است. باید تکلیف رفتار نهادها و مردم روشن باشد. اینکه چه عملی جرم است، چه عملی جرم نیست و این عمل نوعی فعالیت فرهنگی محسوب میشود یا خیر. اینطور تکلیف مردم هم روشن میشود. در مورد خوانندگان و نوازندگان خیابانی که عمدتاً اینها هنرمند هستند و لااقل برای خود شأن و جایگاهی قائل هستند. در مورد دستفروشها نیز باید سازماندهی شوند که سد معبر نشوند و البته در همه این موارد نحوه رفتار ماموران قانون مهم است که اگر فعل مجرمانهای انجام نشده است، نباید برخوردی هم صورت بگیرد و اهانتی به کسی شود و حق کسی ضایع شود. در چنین مواردی باید دستگاه ناظر مثل شهرداری و نیروی انتظامی طبق دستورالعمل رفتار کنند. واقعیت این است که خیلی وقتها معلوم نیست تکلیف چیست. روشن نیست مستند نیروی انتظامی یا ماموران شهرداری برای برخورد با فلان شخص در فلان خیابان چیست. ظاهراً گاهی ماموران دقیقاً و مطابق قانون و طبق دستورالعملهای قانونی عمل نمیکنند. مساله دیگری نیز وجود دارد و آن هم تفاوت شهرها و مناطق مردمی با همدیگر است که گاهی در نحوه رفتار مردم و واکنش ماموران محل اختلاف است. نوعی تفاوت فرهنگی در این مناطق وجود دارد. البته اخیراً ما جز برخوردهای پلیس با خوانندگان و نوازندگان خیابانی، با موارد شگفتی هم مواجه شدهایم مثل همین بخشنامه فدراسیون کوهنوردی در مشهد که برخلاف تمامی موازین قانونی و حقوقی و ساختاری است. اینجا اعلام شده خانمهایی که میخواهند کوهنوردی بروند باید از شوهر یا والدین خود اجازه داشته باشند! آیا این بخشنامه مستند قانونی دارد؟ اگر دارد، این درخواست در همه شهرها عمومیت دارد یا اینکه خاص شهر مشهد است؟ آیا یک استان یا یک شهر میتواند از منظر قانون در حوزه فرهنگی متفاوت از شهرهای دیگر باشد؟ این نوعی ناهماهنگی است که به کرات در شهری مثل مشهد یا استان خراسان میبینیم. این ناهماهنگیهاست که مشکلساز است و نمیتوان به راحتی گفت یک سیاست واحد و متمرکز در برخورد با مسائل در خیابان در سراسر ایران وجود دارد و بر آن اساس روزانه دایره آزادی اجتماعی و کسبوکار مردم تنگتر میشود.
چرا این واکنشها که به قول جنابعالی سیاست کلان و متمرکزی در سراسر ایران برای محدود کردن آزادی اجتماعی مردم هم نیست، گاهی با خشونت همراه است؟
چند علت برای رفتارهای همراه با خشونت در خیابان میتوان برشمرد. یکی بحث نظارت سازمانی است که از سوی نیروی انتظامی یا ماموران شهرداری انجام میشود که هم به لحاظ قانونی و هم به لحاظ آموزشی باید مورد بررسی قرار بگیرد. کار نظارت و اساساً کار پلیسی کار بسیار سخت و پیچیدهای است. پلیس دائم در معرض دید مردم است. کار حساس و جلوی چشمی دارد. کار سادهای نیست که مثلاً بتوان به سادگی از کنار آن گذشت. ما یک نوع پلیس به نام پلیس دیپلماتیک داریم. چرا این بخش را مجزا کردهاند؟ چون کسانی که در این حوزه کار میکنند، باید تواناییهای متفاوتی داشته باشند. باید آموزش خاصی دیده باشند چون در محیطی فعالیت میکنند که با نمایندگان و سفرا و کارکنان نهادهای بینالمللی و کشورهای خارجی در ارتباط هستند. بنابراین نباید خطایی از آنها سر بزند که هزینهزا باشد یا از نظر فرهنگی نتیجه بد و زشتی برای کشور به دنبال داشته باشد. منظور این است که نیروی انتظامی نیاز به آموزش متفاوتی دارد. باید در برخورد با عموم مردم نیز این آموزش در نظر گرفته شود چون حرمت مردم باید حفظ شود. همانطور که حوزه دیپلماسی اقتضائات خاص خود را دارد، در حوزه فرهنگ عمومی و مردم نیز باید ملاحظات خاصی را در نظر گرفت و از خشونت در مواجهه با مردم ولو مردم متخلف پرهیز کرد. پلیس در برخورد با عموم مردم، نیاز به آموزش فنی مشخصی دارد. اگر از سربازان به عنوان نیروهای در اختیار نهاد نیروی انتظامی استفاده میشود، این سرباز در واقع به صورت موقت به خدمت گرفته شده و ممکن است آموزشهایی هم دیده باشد اما چون شغل این فرد محسوب نمیشود بنابراین جزئی از نیروی انتظامی به حساب نمیآید ولی ممکن است رفتاری انجام دهد که به نام پلیس ثبت شود و اذهان مردم را نسبت به پلیس بدبین کند. البته این توضیحات درباره نیروهای کادری هم صدق میکند که اگر آموزش لازم در برخورد با مردم را ندیده باشند، ممکن است لطماتی به حیثیت پلیس وارد کنند. رعایت نکردن حقوق شهروندی در نحوه برخورد با مردم ولو اگر مجرم هم باشند، میتواند از مصداقهای چنین مواردی باشد که گاهی با خشونت نیز همراه است. اما باید در نظر گرفت که در شرایط پیچیدهای که مردم نوازندگی در خیابان را جرم نمیدانند اما برخورد پلیس چنان خشونتآمیز است که باورپذیریاش بسیار سخت است، آنجا اعتبار پلیس و نهادهای تامینکننده نظم و امنیت خود مخل نظم و امنیت است. نمونههای دیگری نیز وجود دارد. شما در نظر بگیرید برخورد با کسبهای که از نظر قانون سد معبر کردهاند نمیتواند با خشونت همراه باشد چون از نظر مردم این رفتار جرم نیست. در حالی که در قانون حتی با مجرم هم نباید با خشونت رفتار کرد و از نظر حقوقی این افراد دارای حقوقی هستند که رعایت نکردن حقوق آنها در نحوه مواجهه با آنها میتواند حیثیت و اعتبار مردمی یک دستگاه و حتی در بعدی فراتر نظم و ساخت اجتماعی را بیاعتبار کند. این خویشتنداری و مدیریت نیازمند آموزش است. باید مامورانی که در چنین موقعیتهایی قرار میگیرند، بتوانند در مواجهه با مردم نوع رفتار خود را مدیریت کنند و در صورتی که نتوانند چنین کنند باید ساختار تنبیهی اداری در سازمان پلیس یا شهرداریها به گونهای باشد که بتواند مامور سرکش را مدیریت کند و نوعی عمل بازدارنده انجام دهد. البته باید ضریب خطا را برای تمامی نهادها و نیروهای آنها در نظر گرفت همانطور که همه مردم ممکن است مرتکب خطا شوند.
مساله کلیتر و مهمتری هم وجود دارد و آن اینکه ممکن است خشونت تنها رفتار فردی یک مامور خطاکار نباشد، بلکه خواستی سازمانی باشد. سوال این است که آیا خشونت اساساً هنوز کار میکند و در مواجهه با شرایط سخت خیابانی توجیهی برای اعمال خشونت وجود دارد؟
خشونت از زندگی بشر حذفشدنی نیست اما اعمال خشونت در حیطههای فرهنگی و در حیطه کسبوکارهای مردم و به طور کلی در حیطههای عمومی، دیگر جواب نمیدهد. باید پذیرفت اعمال خشونت از سوی هر نهادی که باشد نهتنها دیگر جواب نمیدهد بلکه جواب معکوس هم میدهد. خشونت از منظر علم ارتباطی و جامعهشناسی نوعی بومرنگ تعبیر میشود. یعنی خشونت به مثابه پرتاب گلوله یا تیری است که - اگرچه ممکن است در شکل و زمان برگشت آن تغییراتی ایجاد شود- برمیگردد و صورت دیگری از خودش نشان میدهد. یعنی نوعی واکنش است به عملی که ما انجام دادهایم. بنابراین ما به عنوان افراد یک جامعه، دولت، نهاد نیروی انتظامی و شهرداریها و... در نوعی تقابل با هم قرار میگیریم. مردم در واکنش به چنین رفتارهایی ناراضی میشوند و اعتماد و اطمینانشان کم میشود. حتی برای ماموران در درون خودشان این سوال ایجاد میشود که ما داریم با مردم خودمان رفتاری را میکنیم که دوست نداریم کسی با ما آن رفتار را داشته باشد. به همین خاطر است که در چنین مشاغلی با استرسها و اضطرابهای خاصی در افراد مواجه میشویم. چون رفتاری که از آنها سر میزند در تعارض با روحیات و رفتارهای اجتماعی آنها و خانوادههایشان است. اصل مطلب نوعی نارضایتی و عدم اطمینان در جامعه است که در رابطه با دولت و مردم به وجود میآید. آثار و نتایج این نوع رفتارها بسیار بد و غیرقابل پیشبینی است. بنابراین باید در توسل به خشونت احتیاط کرد و سیاست دقیقتری را در پیش گرفت. سیاست خشونت جز در موارد استثنایی کارکرد ندارد. آن سیاست هم باید با اطمینان از اینکه در برخورد با کس یا کسانی باشد که مجرم هستند و منافع عمومی را به مخاطره میاندازند، اعمال شود. آن زمان عذر موجهی در اعمال قانون با خشونت وجود دارد که حتی آن زمان هم منتقدانی خواهد داشت. خشونت شیوه درستی برای حل مشکلات نیست، آن هم زمانی که پای مردم و مسائل فرهنگی و اجتماعیشان در مکانهای عمومی در میان باشد.
به نظر میرسد، اغلب دستفروشها در خیابانها از قشرهای ضعیف جامعه هستند که عمدتاً در هیاهوی خبرهای فساد و اختلاس و پارتیبازی و... فکر میکنند کسبوکاری در جاهایی جز خیابان و با زور بازوی خود به دست نمیآورند. بنابراین این قشر در خیابان دنبال روزی است. برخورد خشونتآمیز یا حتی محدودیتهای غیرخشونتآمیز، چه تاثیری بر آنها دارد؟
دقیقاً این پرسش، پرسشی مهم و اساسی و نیازمند کنکاش و تامل است. این رفتار میتواند منجر به بازتولید نوعی خشونت شود. در بخشی از پاسخها توضیح دادم که خشونت در عرصه عمومی علیه مردم در هر شغل و کسبوکاری میتواند تبعات معکوس داشته باشد. این نتایج معکوس دقیقاً در اینجا میتواند نوعی تقابل اجتماعی و حتی سیاسی تعبیر شود. بومرنگی که اشاره شد همین واکنشهای طبقات پاییندست جامعه است. عکسالعملها در مقابل برخوردهای خیابانی ناشناخته است و ممکن است خطرناک باشد. بخشهای مختلف جامعه بازخورد منفی از رفتار با دستفروشها و نوازندگان خیابانی و دیگر قشرها میگیرند. یکی همین تلقی زورگویی میتواند باشد که در نهایت به نوعی تقابل خواهد انجامید. وقتی مردم از وفور جرائم سازمانیافته و فساد گسترده از سوی یقهسفیدها و آقازادهها میشنوند و از سویی برخورد با یک پیرزن دستفروش یا یک نوازنده خیابانی را میبینند این حس در آنها تقویت میشود که زورشان به دانهدرشتها نمیرسد و به مردم فقیر زور میگویند، در حالی که اساساً اینها دو مساله جدا از هم هستند اما مردم دیگر آنها را جدا از هم نمیبینند. واقعیت این است که دیوار فاسدها و اختلاسگرها گاه آنقدر بلند است که دست کسی به آنها نمیرسد اما مردم این تصور را دارند که همه درگیر فساد هستند. طبقه محروم و قشرهای اجتماعی ضعیف در این دوگانگی قرار میگیرند. البته در نظر بگیریم که برخورد با خوانندگان و نوازندگان خیابانی که خودشان و مردم آنها را هنرمند میدانند و برای مسائل مالی به خیابان نمیآیند بلکه میآیند تا هنر خود را عرضه کنند خیلی مساله پیچیدهای است. ممکن است این تلقی به وجود بیاید که چرا ماموران آنها را دورهگرد یا گدا میبینند در حالی که شأن اجتماعی بالایی برای خود قائل هستند و این تعبیر دیگری پیدا میکند و به نوعی میتواند این تلقی را ایجاد کند که آزادی اجتماعی مخدوش شده است.
از منظر جامعهشناختی، چطور میتوان خویشتنداری و رواداری را تعریف کرد. چطور میتوان به جامعهای پذیرا رسید که در آن خیابان جایی برای همزیستی همه طبقات بدون اعمال خشونت باشد و به نوعی بیاعتنایی کمتر دیده شود؟
بیاعتنایی شهری موضوعی است که بسیاری از جامعهشناسان نسبت به آن حساسیت نشان میدهند. برای مثال اروینگ گافمن در این باره نظریاتی دارد که به بحث عدم توجه به مسائل مختلف میپردازد. بعضی وقتها ممکن است بیاعتنایی جنبه غیرانسانی هم به خودش بگیرد. کسی ممکن است در خیابان افتاده باشد و مردم نسبت به او بیتفاوت باشند. از سوی دیگر هم باید در نظر بگیریم از نظر عرفی ما نباید در خیابان چشم در چشم دیگران باشیم و مثلاً پشت شیشه یک رستوران به غذا خوردن آدمها خیره شویم. اینها جنبه انسانی ماجراست. جنبههای منفی ماجرا زمانی برجسته میشود که مردم نسبت به یک فرد افتاده بیتفاوت و بیاعتنا باشند. این تعبیر که شهر و مکان بزرگ و با ازدحام جمعیت، اقتضائاتی دارد که از این منظر قابل بحث هستند، مساله مهمی است. بعضی از فعالیتها در سطح شهر نوعی از اقتضائات شهری است. همان اقتضای دنیای مدرن است. زندگی در شهرهای بزرگ و توسعهیافته مناسبات خاص خودش را دارد. چرا در روستاها چنین نیست، چون روستا اقتضائات خودش را دارد. بنابراین فهم شهر عاملی است که همه اقشار جامعه باید داشته باشند. یعنی باید نوعی درک و دریافت درست از مناسبات آن داشته باشیم. از جمله اقتضائات شهری همین حضور نوازندگان خیابانی است و دیگر مظاهر مدرنیته که میتوان در سطح شهرها دید. نمیتوان با برخوردهای قهری در برابر مناسبات و اقتضائات شهر و مدرنیته ایستاد. هنرمندی را که نه نیاز به پول دارد و نه نیاز به مخاطب دارد بلکه میخواهد ابراز هنرمندی کند و در مقابل مترو آهنگ مینوازد نمیتوان به عنوان متخلف دستگیر یا با او برخورد قهری کرد. باید گفت این از اقتضائات زندگی شهری است و از قضا باید ماموران هم خودشان را برای چنین مناسباتی تربیت و تجهیز کنند. بنابراین فهمیدن شهر باید سرلوحه سیاستگذاری و مدیریت شهر قرار بگیرد. نمیتوان در توسعه به مفهوم شهر و اقتضائات آن بیتفاوت بود و تبعات واکنشهای قهری آن را در نظر نگرفت.