حاکمان بیرسانه
مسوولان از رسانهها کسب اطلاع میکنند یا از حلقه بسته معتمدان؟
چندی پیش حجتالاسلام محسن قرائتی در یکی از جلسههای درس اخلاق با محوریت بایستگیهای تبلیغ که در مسجد دانشگاه علوم اسلامی رضوی برگزار شد گفت که هیچگاه روزنامه نمیخوانم و فیلم نمیبینم و برای اینکه از جامعه عقب نمانم، خلاصه اخبار را گوش میکنم، اما وقت بسیاری صرف آن نمیکنم.
چندی پیش حجتالاسلام محسن قرائتی در یکی از جلسههای درس اخلاق با محوریت بایستگیهای تبلیغ که در مسجد دانشگاه علوم اسلامی رضوی برگزار شد گفت که هیچگاه روزنامه نمیخوانم و فیلم نمیبینم و برای اینکه از جامعه عقب نمانم، خلاصه اخبار را گوش میکنم، اما وقت بسیاری صرف آن نمیکنم. ممکن است یک فیلسوف یا معلم اخلاق «رژیم خبر» بگیرد و بگوید چون همه اخباری که از رسانهها میبینیم و میشنویم بد و دردناک است من دیگر این اتفاقهای رسانهایشده را دنبال نمیکنم ولی مسوولان یک حکومت نمیتوانند چنین حرفی بزنند؛ چون بخش مهمی از وظیفه آنان حرکت روی خواستههای افکار عمومی است. یکی از بازوهای شکلدهنده این افکار نیز رسانههاست.
البته خود این رسانه نه واقعیت که تصویر آن را مخابره میکند و در این میان ممکن است با اعوجاجهایی مواجه باشیم. اما در ایران گذشته از اعوجاجهای هستیشناسانه رسانهها، ما با موانع مهمتری همچون ممیزی مواجهایم. با این حال پرسش این است که مسوولان چطور از اوضاع مردم و احوال جامعه باخبر میشوند؟ چقدر با واقعیتها مواجهاند و این واقعیتها چقدر با اوضاع و احوال جامعه جور است؟
برای پاسخ به این پرسش ابتدا میبایست مدیران را در چهار گروه دستهبندی کنیم: 1- مدیران سطوح پایین (مدیرکل ادارهها)، 2- مدیران میانی (معاون سازمانهای بزرگ)، 3- مدیران ارشد (معاونان وزارتخانهها) و 4- مدیران سطح عالی (وزرا و روسای قوای سهگانه). هریک از این مدیران برای پیشبرد کار به اخبار نیاز دارند. اما شکل دسترسی هریک به اخبار متفاوت است. درباره اینکه هریک از این مدیران به کدام دسته از اخبار دسترسی دارند، (تا آنجا که نگارنده جستوجو کرده) پژوهشی منتشر نشده است. چون پاسخ به این پرسش نیازمند گفتوگو یا پیمایش از مدیران است و ناگفته پیداست که چقدر این کار سخت است. بنابراین آنچه میآوریم بر اساس تجربههای زیسته است.
روزی روزگاری، رسانههای رسمی
مدیران سطوح پایین و میانی گذشته از بولتنها و بریدهجراید برای آگاهی از وضع مملکت به رسانههایی رسمی چون رادیو و تلویزیون وابستهاند. منظور از رسمی، رسانههایی است که تحت نظارت مستقیم دولت (به مفهوم دولت-ملت) قرار دارند. برای نمونه، قانون تشکیل سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران مصوب 29 خرداد 1350 است که مدیرعامل آن با فرمان شاه منصوب میشد. آن زمان برخی وزرا و منصوبان حکومتی نیز در مجمع عمومی و شورای عالی سازمان رادیو تلویزیون ایران حاضر بودند. پس از انقلاب هم اصل 175 قانون اساسی و نیز اساسنامه سازمان مصوب مجلس شورای اسلامی بر دولتی بودن و حاکمیتی بودن رادیو و تلویزیون ایران تاکید میکند. این رسانه گرچه گستردگی زیاد و زمانی تاثیر فراوانی روی افکار عمومی داشت، ولی اکنون تنها مجرای اطلاعیابی مسوولان از جامعه نیست. مسوولان پیشااینترنت هم خوب میدانستند نباید دربست همه اخبار رادیو تلویزیون را قبول کنند؛ چون اصولاً اخبار پشت پرده مهمتر از آن چیزی است که بهطور رسمی منتشر میشود. دانستن اخبار پشت پرده و شنیدن اخبار نادرست مسوولان را به این رسمی بودن بدبین میکرد. برای همین است که مثلاً زمانی خبرگزاری رسمی دولت برای مشترکانش بولتن عادی، محرمانه و خیلی محرمانه تهیه میکرد.
کار تهیه بولتنهای عادی با برخی خبرنگاران بود. در عمل این خبرنگاران بودند که به مسوولان خط میدادند تا کدام اخبار را دنبال کنند و بهطور رسمی چه واکنشهایی به اتفاقها نشان دهند. اما اوضاع به همین شکل باقی نماند.
ظهور رسانههای غیررسمی
با پیشرفت کامپیوتر و فناوریهای اطلاعاتی، مرزبندی بین اشکال مختلف ارتباط به هم ریخته است. اینجاست که برخی معتقدند دیگر چیزی به نام «ارتباط جمعی» وجود ندارد؛ چون همگرایی رسانهها و حضور رسانههای جایگزین در عمل باعث بهوجود آمدن نوعی ارتباط افقی (بهجای ارتباط عمودی و رسمی) شده است. بنابراین دیگر روشن بودن تلویزیون در اتاق مدیران به معنی بهروز یا در جریان بودن آنها نیست. چنین مدیرانی شیفته دوربین هم هستند. اینجاست که برای روابط عمومی سازمان میگردند پی کسی که بتواند با سرعت بیشتر دوربین جور و در بخشهای خبر حرف جناب مدیر را منتشر کند. اما این همه ماجرا نیست. اکنون «ارتباط جمعی» به «ارتباط رسانهای» تبدیل شده. مدیران باید بتوانند به خیل عظیم مشتری / مخاطب خود پاسخگو باشند. این پاسخگویی نیازمند اطلاع از وضعیت موجود است. به این ترتیب مدیران میبایست بهتدریج سواد دیجیتال و رسانهای خود را بالا ببرند تا بتوانند واکنشی مناسب به اتفاقها نشان دهند. در آرایش جدید رسانهای همه میتوانند با تلفن همراهشان خبر و فیلم تهیه و آن را منتشر کنند. البته در این میان نداشتن تخصص ممکن است منجر به انتشار اخبار جعلی یا سوگیرانه شود. باید به تدریج سواد رسانهای مردم نیز بیشتر شود تا نوعی تعادل در اطلاعرسانی و اطلاعیابی پدید آید. در حالی که رسانه رسمی صداوسیما تنها بر وجوه حمایتگرایانه از مسوولان تاکید میکند، رسانههای اجتماعی فقط روی نقاط ضعف انگشت میگذارند. این بیتعادلی هم مسوولان را نسبت به رسانههای رسمی بیاعتماد و هم مردم را در هیاهوی انعکاس تلخیها و ضعفها گم میکند. به این ترتیب، مردم در رسانههای اجتماعی مدام از مشکلات گله میکنند و مسوولان از نحوه پوشش خدمات خویش در رسانه ملی دلشاد و خرسندند. با این حساب یکی از راههای دور افتادن مسوولان از اوضاع واقعی جامعه این شیوه کاربرد رسانههاست. البته یادمان باشد که ماهیت شبکههای اجتماعی نیز در دور افتادن از واقعیتهای موجود بسیار موثر است. رابطه یک مسوول یا مدیر دولتی (به مثابه یک شهروند) در شبکه شبیه کندوی ششضلعی زنبور عسل است. این ششضلعیها در هر راس با یک ششضلعی دیگر اشتراک دارد. ما در جامعه شبکهای نیز با گرهها (Nods) مواجهایم. در عین حال که یکجا عضو یک نهاد مدنی هستیم، جای دیگر عضو سازمان یا یک شهروند معمولی یا پدر / مادر خانوادهایم. پیوستگی این گرهها قدرتی بهوجود میآورد که دیگر حالتی عمودی و بالا به پایین ندارد. پس همزمان با تصمیمگیری تبعات تصمیم خود را نیز مشاهده میکنیم و در پی اصلاح آن میرویم. تصمیمگیری درست در این فضا بسیار سخت است چون در این شبکهها کاربران مدام در حال پراکندگی و یکپارچگی هستند. ارتباط ما در اینجا به قول مانوئل کاستلز، جامعهشناس مشهور، «خودگزین» است؛ زیرا بهطور همزمان هم تولیدکننده پیامایم و هم مصرفکننده آن. کار یک مدیر در اینجا باز هم سختتر است؛ چون باید بتواند در مقابل برخی از فشارهای شبکهای مقاومت کند و بهترین تصمیم را بگیرد. البته باید گفت در این فضا مدیران ارشدی چون وزیر ارتباطات یا وزیر امور خارجه توانستهاند استراتژیهای توئیتری به کار ببندند و به خاطر همین رابطه افقی با کاربران / مردم در اوج گله از دولت این دو وزیر همچنان محبوبیت خود را حفظ کنند. نمونهاش اقدام آذریجهرمی مبنی بر انتشار فهرست شرکتهایی است که با ارز دولتی گوشی تلفن همراه به کشور وارد کردند.
درد بیرسانه بودن
تمام آنچه گفته شد به سه دسته اول مدیران (پایین، میانی و ارشد) مربوط است. اما مدیران سطح عالی مملکت به خاطر مشغله زیاد در عمل امکان پیگیری اخبار را ندارند. آنها حتی وقت ندارند بولتنهای متعددی را که برایشان تهیه میشود، بخوانند. برای همین از طریق حلقه کوچک معتمدان خویش به واقعیتهای جامعه وصلاند. حتی در مواردی دیده میشود برخی مدیران از نزدیکان خویش میخواهند که بگوید ماجرای فلان مطلب در فلان بولتن چیست. اینجاست که ارتباط میان فردی بر ارتباط جمعی و رسانهای چیره میشود. به همین دلیل مسوول عالیرتبه بهطور طبیعی برای چالشهایی تصمیم میگیرد که از زبان فرد نزدیک به خود شنیده. البته همین مدیران وقتی از جایگاه حقوقی خود پایین میآیند دوباره میتوانند خودشان پیگیر اخبار از رسانههای رسمی و غیررسمی باشند. با این همه، (فارغ از قضاوت بد یا خوب بودن) بخش مهمی از اطلاعاتی که مدیران عالی کشور به دستشان میرسد از فیلتر دروازهبانهایی میگذرد که آنان نیز بهطور طبیعی تمایلات خاص خودشان را دارند. میگویند شاهعباس با لباس مبدل میان مردم میرفت تا با وضعیت آنان آشنا شود. امروزه اما مسوولان سیاسی هر مملکت آنقدر مشهور و پرمشغلهاند که چنین کاری امکانپذیر نیست. اگر هم به میان مردم بروند برای خاکی نشان دادن خودشان است. جام جهانبین مدیران میانی و ارشد، اکنون رسانههاست و مسوولان عالیرتبه نیز چارهای جز اعتماد به نزدیکان خویش ندارند.