تیشه به ریشه محیط زیست
رضا مکنون از رابطه توسعه و محیطزیست در ایران میگوید
رضا مکنون میگوید: باید الگویی تدوین شود تا خشکیها از 70 درصد کل پهنه کشور تجاوز نکند و بتوان به واسطه 30 درصد باقیمانده، که قابلیت تامین زندگی تمامی ایرانیها را دارد، توسعه پایدار را به ارمغان آورد.
بزرگراهسازی روی دریاچه ارومیه، طرحهای انتقال آب زایندهرود، احداث سد گتوند و زیر آب رفتن آثار باستانی و معادن نمک، و حالا عملیات عمرانی خط 6 مترو و خشکی چشمهعلی در شهرری؛ تراژدیهایی که هر یک قصه پرغصه خود را دارند. گویی پایانی بر این مصیبتها نیست و پس از یکی، نوبت به دیگری میرسد. مشخص نیست تا چه زمان گنجینههای طبیعی و تاریخی کشور باید پیشمرگ فرآیندی به نام توسعه شوند؟ رضا مکنون عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی امیرکبیر معتقد است توسعه پایدار در ایران کمتر به چشم میخورد و کشور نیازمند تغییر الگوهای توسعه است. او که دانشآموخته مقطع دکترای مهندسی منابع آب از دانشگاه واشنگتن است، در چرایی تقابل توسعه و محیط زیست در کشور میگوید: عموماً حین تدوین الگوی توسعه، از عمق و تحولات پشت صحنه محیط زیست غافل بودهایم.
♦♦♦
نمونههای متعددی وجود دارند که نشان میدهند در کشور ما محیط زیست به پای توسعه قربانی شده است. در بسیاری موارد به اسم توسعه، اشتغالزایی یا ایجاد رونق، لطمات غیرقابل جبرانی به طبیعت وارد کردهایم و در بلندمدت نتیجه معکوس گرفتهایم. سوال اینجاست چرا در ایران عمدتاً توسعه در تقابل با محیط زیست قرار دارد؟
شاید بخش عمدهای از مساله معطوف به این واقعیت باشد که حین تدوین الگوی توسعه، عموماً از عمق محیط زیست و رابطه عملیات توسعه با تحولات پشت صحنه محیط زیست غفلت شده است. در برخی موارد هم که این اطلاع وجود داشته، بروز پیامدهای شدید آن پیشبینی نشده است. به عنوان نمونه الگوی توسعه شهر اصفهان را در نظر بگیرید. بخش عمدهای از آب رودخانه زایندهرود، از نفوذ آبهای زیرزمینی تامین میشده و به همین دلیل به آن زایندهرود میگویند. اما در مناطق بالادست این شهر از جمله استان چهارمحال و بختیاری، به یکباره اجازه برداشت گسترده از آبهای زیرزمینی صادر شد و ظرف مدت کوتاهی نزدیک به 300 میلیون مترمکعب آب ورودی به زایندهرود در بالادست کشیده شد. بر این اساس حجم عظیمی آب از رودخانه کم شد؛ چنانکه اکنون با هر روشی به ویژه از طریق آبهای سطحی قصد جبران مافات داریم اما این اقدامات راهگشا به نظر نمیرسند. چراکه در مسیر آبهای سطحی نیز سد ساخته شده و مورد استفادههای دیگری قرار گرفته است. در این نمونه در واقع عدم شناخت از رابطه زایندهرود و حوزههای سرمنشأ آن، دلیل اصلی بروز چنین اتفاقی است. اگرچه در حوزههای بالادست نیز اجازه برداشت آبهای زیرزمینی عموماً با هدف توسعه صادر شده بود. شیخ بهایی 400 سال پیش در طوماری آب بالادست را سهمیهبندی و مشخص کرد چه اندازه در بخشهای بالادست و میاندست صرف شود و چه اندازه باقی بماند تا نهایتاً به تالاب گاوخونی در اصفهان منتقل شود. اما امروز مناطق بالادستی سهم بسیاری از این منابع آب در اختیار دارد، آب چندانی به میاندست نمیرسد و پاییندست نیز رو به خشکی گذاشته است.
در نمونه دیگر تردد اتومبیلها در کلانشهری مانند تهران را در نظر بگیرید. آیا به این فکر میکنیم که برای سوخت آنها چه اتفاقی رخ میدهد؟ حال آنکه این سوختها به آلودگی هوا تبدیل میشود و در هوای تهران گسترش پیدا میکند. آلودگی قابل توجهی که با این شرایط آب و هوایی تهران و وضعیت باد، امکان خروج سریع آن نیز وجود ندارد. نتیجه اینکه ما تهرانیها همهروزه حجم عظیمی از این هوای آلوده را وارد ریههای خود میکنیم. سال گذشته حدود هفت هزار نفر در کشور به دلیل آلودگی هوا از بین رفتند. آیا این شرایط حاصل جز توسعه بیرویه حملونقل و تولید یا واردات خودرو بوده است؟
ریزگردها مساله دیگر ماست. پیش از آنکه بر مسیر رودخانه کارون سد ساخته شود، هرسال چندینبار آب این رود در بیابان جریان پیدا میکرده است. رطوبت نیز از جمله عوامل مهمی است که از بلند شدن گردوغبار و ریزگردها جلوگیری میکند. در حال حاضر اما این اتفاق دیگر در بیابانهای منطقه رخ نمیدهد. این ادعا هم وجود دارد که آب را کنترل کردهایم و مانع از بروز سیل شدهایم؛ غافل از اینکه سیل، خود عاملی برای جلوگیری از ایجاد گردوغبار است. اکنون مشکل ریزگردها تا حدی پیچیده شده که مجبور شدهایم آب را به واسطه کانال وارد بیابان کنیم. یقیناً راهکارهای مهندسیتری نیز وجود دارد تا با صرف آب و هزینه کمتر این اقدام صورت بگیرد. در کشور ما متاسفانه سالهاست که توسعه بدون شناخت عمیق از محیط زیست پیگیری میشود، از اینرو به نظر میرسد باید در الگوهای توسعه خود تجدیدنظر کنیم تا اساساً الزامات آن در تعادل با ملاحظات زیستمحیطی قرار گیرد. از سویی نباید منابع طبیعی را تماماً صرف توسعه کنیم و از سوی دیگر این رویکرد نیز نادرست است که بدون استفاده حداقلی از منابع طبیعی، بتوانیم توسعه ایجاد کنیم و بیکاری را کاهش دهیم.
آیا میتوان توسعه را در مسیری هدایت کرد تا با صرف حداقلی از منابع طبیعی حاصل شود و میراثهای تاریخی و باستانی نیز مصون بماند؟
قطعاً همینگونه است. پیشتر اینرویکرد به ویژه در فعالان محیط زیست وجود داشت که در فرآیند توسعه، اساساً نباید به طبیعت دست برد. البته امروز این دیدگاه تا حدودی تعدیل شده است. اکنون برخی سیستمهای کشاورزی که در دنیا در حال توسعه هستند، تا حدی پیش رفتهاند که تنها یک درصد آب مورد نیاز روش سنتی را مصرف میکنند. امروز اگر مصرف آب دریاچه ارومیه در کشاورزی حتی به 50 درصد نیز کاهش پیدا کند، اتفاق بزرگی است. تکنولوژی این امر در داخل کشور وجود دارد و برای ما امکانپذیر است. در حال حاضر برخی کشتهای توتفرنگی در کشور به این صورت انجام میگیرد و با مصرف آب کمتر، میوه باکیفیتتری تولید، و باعث افزایش ثروت کشاورز نیز میشود. پس میتوان گفت الگوی امکانپذیر وجود دارد و لازم است بخش عمدهای از کشاورزی کشور را پوشش دهد. پیشبینی میشود تا سال 2050، نزدیک به 70 درصد پهنه کشور را خشکی فرا بگیرد. اگر بخواهیم مثبت نگاه کنیم، هنوز 30 درصد باقی است که عمدتاً در شمال و شمال غرب کشور قرار دارد. معتقدم این پهنه محدود میتواند منشأ توسعه تمام ایران باشد. اما تا وقتی که اصرار بر کشاورزی در همه نقاط کشور داشته باشیم و منابع مالی برای توسعه کشاورزی تزریق کنیم، انگار تیشه به ریشه خود میزنیم. این امر همچنین با الگوی توسعه در تضاد است.
کشور ما تا چه اندازه به کشاورزی وابسته است؟
کارکرد اساسی کشاورزی در همه جای دنیا، تامین امنیت غذایی است. شاخص امنیت غذایی مطابق با تعریف بانک جهانی، دریافت حدود 2500 کیلوکالری در روز است. این در حالی است که مجموع تولید و واردات کشاورزی کشور حدود 3600 کیلوکالری برای هر نفر در روز است. بنابراین نزدیک به 30 درصد این محصولات را باید ضایعات دانست. آفتابی که در استان سیستان و بلوچستان وجود دارد، به واسطه انرژی خورشیدی میتواند تمامی انرژی مورد نیاز ایران را در سال تامین کند. چرا نباید روی این موضوعات سرمایهگذاری کنیم؟ آیا نمیتوان از این طریق شغل ایجاد کرد؟ تا چه زمانی باید اصرار بر کشاورزی سنتی خود داشته باشیم؛ آن هم در شرایطی که با بحران آب مواجهیم؟ چرا باید به ازای هر مترمکعب، هزینه 15 هزار تومان آب از خلیجفارس صرف کنیم تا گندمی به ازای هر کیلو 1350 تومان تولید شود؟ حال آنکه میتوان گندم مرغوب را با هر کیلو 850 تومان وارد کشور کرد. سوال من این است که چرا باید کشور را تا این اندازه گران اداره کنیم؟ از اینرو به نظر میرسد جای خطمشی اساسی و کلیدی که باعث نوعی دگرگونی در نگاه علمی و برنامههای راهبردی کشور باشد، در الگوهای توسعه ما خالی است. این الگوی جدید نیازی به اختراع ندارد و الزامات آن در داخل است. باید الگویی تدوین شود تا خشکیها از 70 درصد کل پهنه کشور تجاوز نکند و بتوان به واسطه 30 درصد باقیمانده -که قابلیت تامین زندگی تمامی ایرانیها را دارد- توسعه پایدار را به ارمغان آورد.
به الگوهای توسعه در دیگر نقاط جهان اشاره کردید. در این مناطق به ویژه در اقتصادهای توسعهیافته، توسعه چگونه بدون اضمحلال منابع ایجاد میشود؟
ببینید در حال حاضر مصرف آب سرانه شهری تهران حدود 221 لیتر-نفر در روز است. این شاخص اما در کشورهایی مانند آلمان و بلژیک حدود 100 لیتر محاسبه شده است. شهروندان این کشورها در واقع آموختهاند چگونه باید آب مصرف کنند. شیرآلات در کشور ما هنوز هم فاقد تکنولوژی صرفهجویی هستند. سرانه آب مصرفی برای استحمام حدود 35 لیتر-نفر در روز است. اما آیا نمیتوان مانند بسیاری کشورهای دیگر، دوشهای آبی طراحی کرد که به صورت هوشمند قطع شوند؟ یا در فاضلابهای خاکستری مانند مصارف در آشپزخانه یا حمام، به راحتی میتوان این آب را با تصفیه نهچندان پیچیده مجدد استفاده کرد و وارد شبکه فاضلاب شهری نکرد تا در مصارفی مانند آبیاری و شستوشوی خودرو به کار گرفته شود و به همین سادگی میتوان تا 30 درصد در مصرف آب صرفهجویی کرد.
برخی دیگر از نمودهای توسعه احداث زیرساختهایی است که به عملیات عمرانی نیاز دارند. آیا میتوان از این رهگذر بین توسعه و محیط زیست آشتی برقرار کرد؟
در حال حاضر هشت واحد پتروشیمی در مرکز کشور کار میکنند که آببری قابل توجهی هم دارند. چنانکه کل صنایع پتروشیمی در کشور حدود 10 هزار مترمکعب در ساعت آب مصرف میکنند. در مرکز کشور اما منابع آبی چندانی وجود ندارد و این مساله به یکی از چالشهای وزارت نفت تبدیل شده است. در استان اصفهان نیز که صنایع آببر فولاد قرار دارند، شرایط به همینگونه است. در واقع در الگوهای توسعه کشور، مکانیابی این صنایع به اشتباه انجام گرفته و به همین علت طی سالهای آتی به ناچار باید جابهجاییهایی صورت گیرد. سرزمین ایران را میتوان اکنون به چند حوضه آبریز تقسیمبندی، و مشخص کرد در هر حوضه چه اقداماتی میتوان انجام داد و چه اقداماتی را نباید. بسیاری از کشورها اکنون در حسرت آثار طبیعی و باستانی هستند و برای ساخت نمونه مصنوعی آن هزینههای گزاف صرف میکنند. حال آنکه این آثار در کشور ما زیر دست و پا در حال له شدن است. چشمهعلی علاوه بر اینکه مزایای یک چشمه طبیعی را دارد، یک اثر تاریخی چندهزارساله به شمار میرود. واقعاً آیا این امکان وجود نداشت که مکانیابی پروژه به گونهای باشد که مانع انتقال آب به سوی چشمهعلی نشود؟ یا اساساً شناختی در کار نبوده یا این جابهجایی برای مترو هزینهبر بوده که به هر روی باعث تاسف است.
به نظر میرسد در بروز اینگونه اتفاقات نظیر خشک شدن چشمهعلی، ناهماهنگیهای موجود میان نهادهای اجرایی و توسعهای مانند شرکت مترو، سازمان محیط زیست یا سازمان میراث فرهنگی نیز نقش دارد. اگرچه عموم آنها دولتی هستند و زیر یک چتر فعالیت دارند.
متاسفانه در چنین پروژههایی، شورای مرکزی وجود ندارد. در مساله دریاچه ارومیه نیز این ناهماهنگیها موج میزد. وزارت نیرو، پروژههای آبی را انجام میداد، وزارت کشاورزی، بر توسعه کشاورزی متمرکز بود و سازمان محیط زیست که فعالیتهای خود را دنبال میکرد. بعدها به دنبال بحرانی شدن دریاچه، ستاد کلانی تشکیل و تصمیماتی هم گرفته شد. بر اساس این تصمیمات، کشاورزی تا 40 درصد باید کاهش پیدا کند و وزارت نیرو لازم است تا 20 درصد ورود آب به دریاچه را بیشتر کند. اما وقتی به مرحله عمل میرسیم ملاحظه میکنیم این اقدامات همچنان در حال عقب افتادن است و هر دستگاه اولویتهای خاص خود را دنبال میکند. گو آنکه این ناهماهنگیها در سیاستگذاری هم وجود دارد و سبب بروز چنین فجایعی میشود که به منظور برطرف کردن آن هزینههای بسیاری باید صورت بگیرد. آیا این امکان وجود نداشت که ایستگاه و خط مترو زیر زمین ساخته میشد تا تهدیدی برای چشمهعلی و سایر آثار باستانی شهر ری نباشد؟ یک اقدام ساده دیگر میتوانست انتقال رگههای آب انتقالی از طریق لوله به چشمهعلی باشد.
آیا اساساً میتوان نام اینگونه عملیات عمرانی را توسعه نامید، هنگامی که با تخریب آثار باستانی و طبیعی همراه است؟
سالهای سال توسعه به احداث زیرساختها و اینگونه عملیات عمرانی گفته شده است. اما موضوع مهمتر، توسعه پایدار است که در کشور ما کمتر به چشم میخورد. با راهاندازی ایستگاه مترو در نزدیکی چشمهعلی اگرچه خدماتی به شهروندان ارائه میشود و بسیاری از این امکان بهرهمند میشوند اما نمیتوان نام این عملیات را توسعه پایدار نامید؛ چراکه باعث زوال اثری طبیعی و تاریخی شده که امکان دارد در نهایت به مهاجرت عدهای از این منطقه بینجامد. مگر اینکه هنوز هم راهی باشد و به سرعت تدبیری برای احیای چشمه اندیشیده شود. همانطور که اشاره کردم توسعه در کشور ما به نوعی الگوی اعتدالی نیاز دارد که با حداقل صرف منابع طبیعی همراه باشد. پیشتر البته معتقد بودم اساساً نباید دست به طبیعت برد، اما اکنون که اقتصاد ما مشکلاتی از قبیل بیکاری جوانان و عدم رونق کسبوکارها را دارد، الگوهای صفر و یکی جوابگو نیستند.
به طور کلی توسعه بدون توجه به ملاحظات محیط زیست چه پیامدهایی میتواند داشته باشد؟
عمده این عواقب در میانمدت و بلندمدت نمود پیدا میکند. اما برخی پیامدها در کوتاهمدت رخ میدهد و به محیط زیست هم ارتباط چندانی ندارد. نظیر تعطیلی یا ورشکستگی کارخانههایی که بدون توجیه و مطالعات دقیق امکانسنجی بنا میشوند. بنابراین توسعه شکستخورده بیارتباط به محیط زیست هم در کشور وجود دارد. از آنجا که متاسفانه در کشور ما محیط زیست قیمتی ندارد، منابع طبیعی آسانتر خرج میشود. وقتی در تهران تراکم برای بلندمرتبهسازی بدون توجیه داده میشود، بعدها متوجه خواهیم شد که افزایش بیرویه جمعیت شهر چه آسیبهایی میتواند به محیط زیست وارد کند. در کشوری مانند آلمان شهری بالاتر از 300 هزار نفر توسعه پیدا نمیکند، اما در عوض شبکههایی ایجاد شده که دسترسی آسان به شهرهای اصلی وجود دارد.
با این تفاوت که به فرض یک کارمند برای رسیدن به محل کار خود یک ساعت راه طی میکند اما زندگی او در آرامش جریان دارد و به دور از هیاهوی شهری است. چرا باید عمده دانشگاههای معتبر در شهر تهران متمرکز باشند و دانشگاه معتبری فرضاً در شهر هشتگرد وجود نداشته باشد؟ آیا شهرکهای اطراف کلانشهرهای کشور را نمیتوان توسعه داد؟ در حال حاضر اگر مساله حملونقل عمومی و بسترهای آن آماده و تجهیز شوند، یقیناً بسیاری حاضرند از تهران به شهرهای اطراف نقل مکان کنند. در این صورت آلودگی و ترافیک نیز تا حد زیادی کاهش پیدا میکند. بنابراین میتوانیم با فشار کمتری بر محیط زیست، الگوهای توسعه را بادوامتر کنیم.